۱۳۸۸ مرداد ۳۰, جمعه

زجر بکشیم، درس بخونیم، یاد بگیریم تا خامنه ای بشه رهبر مطلقه واحمدی نژاد رئیس جمهورمون؟

( تقدیم به همه قربونی ها (شهیدان)، فلج و بیمار شده ها و اسیر شده های فقیه مطلقه )

صبح ها بزور بیدارمیشدیم و شبها بزور میخوابیدیم، میخواستیم بریم دبستان، تازه کلی مشق هم داشیم که از نگرانیشون نفسمون سنگین بالا میومد، شاگرد تنبل نبودیم یا زرنگ هم بودیم ولی مگه نمیخواستیم زندگی کنیم؟ تا چشممون به روزگار باز شد سربازخونه مدرسه شروع شد، بخون احمق مگه میخوای حمال بشی؟ تو کلاس چه جونی میکندیم تا از نورچشمی خانوم معلم پس نیفتیم، شب امتحان اول بدبختی بود ، تو سرما و تو گرما بایستی سر وقت تو مدرسه حاضر میشیدیم، زمان ما که فلک هم تو مدرسه ها بود، بچه ها را به فلک میبستن و با ترکه به پاها میزدن، تنبیه سر صف، سر کلاس ، ای مبادا جا بمونیم، مبادا خط خطی بشه مبادا اشتباه کنیم، مبادا مبادا مبادا .....


رسیدیم تو راهنمایی درس ها سخت تر شده بودن و معلمها بیشتر، چقدر بایستی جون میکندیم که یکی از این معلما از ما بخاطر یه خنده بی وقت، یه جنبوندن دهن و حرف زدن بیموقع بدش نیاد که تا آخر سال از زور رفتن سر اون کلاس خودمون را بایستی به دستگاه شوک وصل میکردیم، زیر ذره بین ناظم و مدیر و انجمن اسلامی اون زمان و بسیجی و معلم تربیتی این زمان بودیم که نافرم در نریم ( ویاد بگیریم تحت اجبار قانون و سرکوب چطوری بایستی زندگی کرد و انگار فقط این یکی را خوب یاد گرفتیم) درس بخون و درس بخون و درس بخون اونم تو دوره متوسطه، بدترین دوران تحصیلی، بچه هایی که از خشونت و بلوغ و چشم و هم چشمی و سیاست بازی و باندبازی به خودشون و بقیه کثافتهایی میزدن که هیچ وقت پاک شدنی نبود گرچه انگار فراموش کردیم و اون روزها هم گذشت ...


دبیرستان، انتخاب رشته، مسئولیتهای زندگی، تصمیم گیری های اجباری بزرگ بزرگ، درس خوندن برای کنکور بازم بخون بخون بخون بعدش هم خود کنکور بزرگترین اسپاسم قلبی جوونی که میخواد بره دانشگاه چه درس خون و چه کمتر درس خون، گمان کردیم اینم گذشته ولی انگار کنکور نمی گذره، اگه سرت تو زندگی و مسئولیتی باشه که انتخاب رشته های اجباری وبال گردنته تا آخر عمر، اگه سرت فقط تو درس بوده که اونم انتخابی زود هنگام و تحت تاثیر احساسات جامعه، انگار یه عمر حمالی و جدا شدن از جامعه
و اما دانشگاه، جای زندگی که هیچ وقت نفهمیدیم و جای درس،بخون بخون بخون

بعد پسراش برن سربازی تا با بیگاری و تحقیر، زندگی کردن یاد بگیرن و دخترهاش هم با هزار اخم و فشار و سرکوب مضاعف ، سرکشی برای راه و بیراه، برن و برن تا یاد گرفته محسوب بشن و مثل مادراشون زندگی نکنن

حالا سوال اینه که این همه بخون بخون بخون تا خامنه ای بشه رهبر مطلقه ی تو و احمدی نژاد بشه رئیس جمهور تو؟ کمترین حرفی هم بزنی دست یه بچه یه جانی تفنگ بدن که مغزت را پر ساچمه کنه و روزی هزار بار آرزوی مرگ کنی؟ به جرم اینکه یه سوال داری بکشنت و جنازتم با پول تحویل بدن؟ تو زندون دست بسته بهت تجاوز کنن و به غلط کردن از نفس کشیدن بندازنت؟ تو یه قبر ولت کنن و نزدیک بیست روز خبری ازت نگیرن؟ با شکنجه بکشنت و جنازتو آتیش بزنن و منکر بدنیا آمدنت بشن؟ خانوادت را روزی صد دفعه بکشن و زنده کنن تا بفهمن کجایی و چه بلایی داره سرت میاد؟

دیو شیعه ای که هزار کثافت سرت بیاره تا تازه مثل او حرف بزنی و فکر بکنی؟ یعنی شکنجه و پاره پار شده یه جوون تازه برسه به رهبرش؟

اون همه تو مشقت عمر را سرکردیم و اون موقع که شاید میتونستیم، زندگی نکردیم تا امروز زیر بار کثافتکاری و دزدی و احمقی و وابستگی سرانمون، برای یه زندگی ساده زیر بار فشار اقتصاد کمر راست نتونیم بکنیم و دغدغه بشه نون و آبمون؟

یاد بگیریم که حق فکر کردن نداشته باشیم؟ رهبرمون این یکیه که تازه فعلاٌ ضعیفه و مثلاٌ حرفامون را گوش میکنه، اینطوری میخواد نه یک کلمه کمتر و نه یک کلمه بیشتر؟ و اگه حرف زیادی بزنی دوستات و هم قطارات دهنت را پر کثافت کنن (مبادا تفرقه بندازی؟ تو مزدور حکومتی؟ پولش خیلی مزه میده؟) و اون یکی هم که رهبر مطلقمونه آدم کش و جانیه اونطوری میخواد؟

آخه خاک بر سرما، برای مطلقه بازی خامنه ای و احمدی نژاد و تقلید کردن از مشتی آخوند دزد و عقب مونده که درس خوندن و یاد گرفتن لازم نداشتیم

با همین عمر دو روزه اونچنان بدون کیش، مات گذشته شدیم که انگار دوباره میخوایم زندگی کنیم

میخوام بگم خاک بر سر هر پدر و مادری که با وجود اینا و این وهم گذشته، بچشو بفرسته مدرسه، خاک بر سر دانشجویی که بره سر کلاس ولی انگار همه محکومیم بخونیم و یاد بگیریم تا اول از همه فهم خودمون را بکشیم و بعد تو کثافت و لجن خودمون را ....

به امید رهایی و یا اینکه خود را اینقدر به اوهام گذشته نفروشیم و یا هیچ چیز یاد نگیریم و راحت تر زندگی کنیم

۲ نظر:

  1. خیلی‌ جالب بود. به رهبر ضعیف امروزمون اشاره کرده بودید. هم چین ضعیف هم نیست. تا دهنت را باز می‌‌کنی‌ کلی‌ آدم داره که دو دستی‌ دهنت را می‌‌بندن. اسمش رو هم گذاشتن دموکراسی. حالا لااقل آن خمینی دجال از روز اول می‌‌گفت "جمهوری اسلامی" و ما خر شدیم نفهمیدیم چی‌ میگه. این یکی‌ از حرفهایی‌ که ما می‌‌دونیم چیه استفاده می‌‌کنه تا ما رو خفه کنه!!!! این دیگه خیلی‌ جالبه.

    پاسخحذف
  2. لادن عزیز درود!
    اینا و آخندها هر وقت ضعیفن طرف مردم میشینن وقتی هم قوی بشن که کانال یه سره ب خدا باز میکنن و به مردم کاری ندارن، در مورد موسوی و راه سبز امیدش خیلی جالب گفتید که فکرشون از خمینی جانی هم عقب تره

    پاسخحذف