۱۳۸۹ اسفند ۱۹, پنجشنبه

پیش به سوی اقتصاد طالبانی با سپاه پاسداران

این شعار اول انقلاب بود، اقتصاد بی طبقه توحیدی! و البته ابوالحسن بنی صدر که یکی از سیاستمداران به درد بخور ایران امروزست در جنبش 57  به عنوان یک دکترای اقتصاد پیرو آن بود............. واما سپاه پاسدارانی تشکیل شد که در تفکر سیاسی همان بنیادگرای اسلامیست و  تفاوتی با طالبان افغانستان نداشته و ندارد و امروز هم کلیه عرصه های اقتصادی این مملکت را به تصرف خود در می آورد حتی یک سوپر مارکت معتبر در یک محله یا شهر را، ببینیم بخشی ازعوارض این طالبانی شدن اقتصاد را:

- طبقه ای در جامعه به قدرت رسیده و میرسند که به شدت خشونت و بنیادگرایی را ترویج میکنند و ایران در افکار طالبانی، غوطه ور خواهد شد
- عقب ماندگی  به راحتی در تفکر مدیریتی کشور رسوخ میکند و مملکت به دست شعار و دورویی اداره میشود که بوضوح در مراکز اقتصادی وابسته به سپاه دیده میشود 
- بزرگترین مراکز اقتصادی کشور، به دست نظامیانی می افتد که مالیات صحیح نمیپردازن و مسئول اشتغال کشور، طالبان میشود و فعالیتهای اقتصادی لعاب بنیادگرایی اسلامی به خود میگیرند و به همین خاطر تمام بانکهای کشور به راحتی تحریم جهانی میشوند
-لمپنیسم جای شخصیت سیاسی و اقتصادی  را در کشور میگیرد و به این ترتیب نماینده هایی  برای کارهای اقتصادی به خارج از کشور میروند که تابلوی انهدام ایران را بدتر از احمدی نژاد در دست دارند
- روش اصلاح  امور اقتصادی را به شدت پر هزینه و خطرناک خواهد نمود و  به شکست  خواهند رساند و شکست اقتصادی  به شدت از شکست سیاسی برای یک کشور خطرناکتر خواهد بود



مسئول دیکتاتوری در ایران: اپوزیسیون هیچ کاره

در برابر یک حکومت دیکتاتوری - نظامی،  اپوزیسیونی رنگارنگ شکل خواهد گرفت و اینجا بزرگترین مشکل سیاسی ایجاد میشود که حکومت برای اعمال قدرت و تصمیم گیری از خود  یکپارچگی نشان میدهد ولی  اپوزیسیون نه  و در واقع اصلاٌ اپوزیسیون به شکل عادی وزن خود را نمیشناسد و تنها وقتی یک قدرت جهانی به دست او بلندگوی تبلیغاتی بدهد تازه متوجه میشود  و بدتر این که اختیار اینها هم دست همان قدرت خواهد بود
به این ترتیب اپوزیسیون هیچ کاره بوجود خواهد آمد که حداکثر اگر مطابق با سیاست قدرتها باشن، برای مدتی یک کاره! خواهند شد
پس اپوزیسیون شدن با یک حکومت دیکتاتوری جانی، دروغگو،  دزد و دیوانه خیلی آسانست ولی اپوزیسیونی هیچ کاره و برای تبدیل شدن به آلترناتیو،  نیاز به سرمایه و تبلیغات هست که اینهم از دست قدرتهای بزرگ میچکد و آنها خود را در برابر کلیه تغییرات سیاسی کشورهای ضعیف، برای خود مسئول میدانند

و اما به خاطر همین دیروز،  روح الله خمینی ظرف مدت چند ماه به رهبر جنبش 57 تبدیل شد و این در سیاست ایران به شدت طبیعی ست که در این طرف یک حکومت دیکتاتوری وجود دارد مانند لکوموتیو یک چشم  در ریل خود میتازد و آن طرف هم اپوزیسیون هیچ کاره ...پس جریانهایی میتوانند به سرعت،  اهرم قدرت مخالفین گسترده را در دست بگیرند و با قدرت تبلیغات خارجی به سرعت قوی شده و حتی در کنار عدم وجود قدرت مخالفین خود به دیکتاتوری تبدیل شوند
امروز هم موسوی و کروبی و کل این جریان اصلاح طلب حکومتی به این ترتیب به قدرتی رسیدن و منش دیکتاتور طلبانه آنها هم که به وضوح در پیشینه حرکتها و پسینه آنها در امروز مشاهده میشود و باز مخالفین از ناچاری به آنها رو کردن

ولی برای رفع این مشکل باید اپوزیسونی وجود داشته باشد که دارای وزنه طبیعی با  شعور سیاسی و دلسوزی واقعی برای کشور باشد و مخالفین هم اینرا متوجه شوند و به شکل طبیعی به آنها رجوع کنند  تا دارای وزنه سیاسی هم شوند
 
پس نوشت:
- یک قدرت خارجی  برای پیشبرد منافع اقتصادی - سیاسی خود به دنبال اپوزیسیون بی سر و ته و بدون وزنه و هیچ کاره نخواهد رفت  و تا جایی که بتواند با خود حکومت بده بستان دارد و وقتی هم نتواند اپوزیسیون را یک کاره خواهد کرد
- عمده افراد  اپوزیسیون را در ایران 57 و امروز میبینم  و نوعی از تهی بودن  را میبینیم که از سر و رویشان میبارد و بعد فکر میکنیم چرا ایران اینطور شد و میشود؟!


۱۳۸۹ اسفند ۱۲, پنجشنبه

وقتی محبت در یک آپارتمان فراموش میشود، جنبش اعتراضی در شهر چه میشود؟

به عمده آپارتمانها در تهران و حتی کل ایران وقتی وارد شویم، نوعی از سردی  را در روابط همسایه ها  حس میکنیم و در بسیاری از آنها کار ازاین سردی ها هم میگذره و حتی به نوعی دشمنی تبدیل میشه .... و وقتی ایرانی،  "محبت" را در این زمانه پر از سرکوب توی قلبش پنهان میکنه تا آزار کمتری ببینه، تا برخورد کمتری داشته باشه اصلاٌ برای اینکه حال محبت کردن نداره و از اینها بدتر طرف را قابل محبت کردن نمیدونه،  چی میشه؟

هیچ جنبش بدون خشونتی نمیتونه  انجام بده و  اینرا در کنار عدم انجام کارهای لازم سیاسی برای جلوگیری کردن از خشونت حکومت بذاریم  تا به آینده خوش بین بیخودی نباشیم.


اینهم یک مطلب که در گذشته نوشته شده و در مورد منشور محبت در جنبش اشاره هایی شده
هزینه انقلاب را کاهش دهیم

رهبران جنبش سبز از نگاه یک خارجی!



خارجی ها که نمیدانن ما اینقدر مصلحت اندیش و سیاست باز هستیم و در مورد جنبش سبز هم چیزهایی شنیدن و  وقتی که رهبر مخالفین حکومت ایران را میبینند .... خوب ببینیم چی فکر میکنن؟!

حتماٌ اول اینطور فکر میکنن که خوبه ایرانیها چند درجه ای پیشرفت کردن که از خمینی و خامنه ای به اینها رسیدن (پس به این ترتیب  خمینی و خامنه ای  را  خودمان تبدیل به رهبران واقعی ایران گذشته میکنیم در حالیکه خمینی با دروغگویی و تبلیغات  رهبر شد و با جنگ و جنایت، باقی ماند و خامنه ای هم  با زور و تقلب و دروغ رهبر شد با نافهمی مبارزین سیاسی و  حکومت نظامی و جنایت، باقی ماند.) 

در نگاه دوم،  جنبش سبز برایشان، حرکت مهمی نخواهد بود و ایران را در ردیف عراق و افغانستان که یا  نوعی از اسلام گرا را  انتخاب میکنند یا ستیز قبیله ای در مجلس،  ارزیابی میکنند


در نگاه سوم،  اگر همچنان حال داشته باشند در مورد ایران و ایرانی فکر میکنند، پیش خود میگویند این رهبران که سال گذشته قرار بود رئیس جمهور شوند (و به قول طرفدارانشان سی و خرده ای میلیون رای آوردن) و آنهمه بگیر و ببند سر تقلب انتخاباتی بود،  پس چطور میشود که امسال با همسرانشان بازداشت میشوند و حتی سی هزار نفر درست و حسابی اعتراض نمیکنند، بعد صحنه تیراندازی به ندا، در خاطرشان نقش میبندد با آن شلوار جین زانو ساب رفته و آن قیافه مدرن و ...  اینبار با تاسف از خیر کنکاش در مورد ایران میگذرند که خود ما هم بعد از این همه سال در بطن جامعه و حوادث بودن، حیران می مانیم که:
پس از سی و دو سال تحمل این حکومت،  این دو تن رهبران خود خواسته ما باشند، حقمان نیست پس هر چند  دفاع از اینها واجب َ ست ولی حد و مرزها را در هر گزارش و اطلاعیه و نوشته ای رعایت کنیم برای حال و آینده مان خیلی بهترست، پس اگر سیاستبازی هم میخواهید بکنید و از اصل و صداقت خود دور شوید لا اقل بدانید روی کدام قبر، خودکشان میکنید!

۱۳۸۹ اسفند ۱۱, چهارشنبه

سه ابزار خشونت ورزی جمهوری اسلامی را چگونه میتوان گرفت؟


روح الله خمینی در 12 بهمن در بیش از  300 جمله فقط  دو بار اسلام میگوید، این در زمانیست که عده زیادی فریاد میزدند:
    ما همه سرباز توایم خمینی      گوش به فرمان توایم خمینی
و باز این در حالیست که وقتی کاملاٌ مسلط شد در هر جمله چند اسلام میگفت و او که  اظهار کرد نمیخواهد حکومت کند و پس از بازگشت برای مدت کوتاهی در قم  ساکن شد  ظرف مدت کوتاهی آنطور شد که  حکومت ملاها جزو رکن اساسی کل زمان و مکان محسوب شد و این در کنار تحقیر ابرقدرتها که باعث تب استعمار ستیزی آن زمان بود نمایش واضحی  برای خشونت حکومت اسلامی ایران دارند که:

1-  اسلام و ایران: حتی آن موقع هم ایرانی ها دنبال حکومت اسلامی و تفسیری از اسلام که از هر جای زمان و مکان بیرون آید نبودند و اسلام ایرانی یعنی "اسلام سهل انگارانه"  حالا هم بعد از 32 سال تبلیغات، هرچند عمده ایرانیها در هر گروه و طبقه ای به شدت از لحاظ فرهنگی، عقب گرد کرده و اُمُل شده َند، ولی باز هم به جز  وابستگان حکومتی، عموم مردم از لحاظ همان فرهنگی هم خواهان این حکومت اسلامی نیستند


 دلیل خشونت بی حد و حصر این حکومت  در تمام سالهای گذشته هم فقط مربوط به مفهوم انقلاب نیست بلکه به همین تضاد فرهنگی ایرانی با باورهای سنتیش مربوط ست و به مفهوم فراگیرتر، عمده ایرانیها که هم نماز نمیخواندن و نمیخوانن  و هم در برابر "اسلام حقنه شده"  که تمامی عرصه های زندگی را در بر میگیرد بسیار سهل انگار بوده و هستن و تنها  با حفظ شیعه گری و عزاداری حسینی آنهم یکبار در سال میخواستن و میخواهند تمامی نقص اسلامی روزانه خود را برطرف کنند و خود را هم خیلی مسلمان میدانستن و میدانند، تنها  با این خشونت به اصل اسلام پیوند زده شدن

2- ابرقدرت ستیزی واهی:  تمام حکومتهای پوشالی مثل همین قذافی، چاوز،  ملاعمر، صدام حسین حتی فیدل کاسترو وووو بوده که خشونت بی حد حکومتها را توجیه کرده و این دومین ابزار خشونت ورزی حکومتست

3-اسرائیل ستیزی و اسلام: این سومین پرچم اعمال خشونت توسط این حکومت اسلامیست که دست او را در سرکوب داخلی و خارجی باز میکند


و اما جریان اصلاح طلبی فعلی هرسه  پرچم را در دست حکومت اسلامی، محکم تر میکند:
به عبارت بهتر وقتی که مهدی کروبی میگوید، ما را علنی محاکمه کنید و حکومت در هفته گذشته از ترس اطلاعات  او تمام  وسایل خانه َش را به جز تلویزیون و یخچال، از خانه خارج میکند و در زمان نخست وزيری همین میرحسین موسوی، اسرائیل از بزرگترین کشورهای، طرف معامله با ایران بوده است ( روابط ایران و اسرائیل در جنگ ایران و عراق - ویکی پدیا)  او براحتی میتوانست بسیاری از اسرار پشت پرده حکومت را بیان کند در مقابل این جریان اصلاح طلبی هرگاه فعال شد، جریان اسلامی را به شدت غلیظ تر و مردمی تر و حکومتی تر کرد و هیچ نقطه نظر صریحی در برابر حکومت مطلقه ها و ابرقدرتها بخصوص آمریکا و انگلیس و اسرائیل  که در زمان حکومت خود بخوبی میدانستن، بروز ندادن و با این سه پرچم در دست حکومت و حمایتهای پنهان و آشکار خارجی امکان ندارد در حال حاضر مبارزه بدون خشونت به سامانی برسد و همه مملکت به سمت خشونت هول داده میشوند.