بیست و یک سال پس از قتل عام 67، مرکز اسناد حقوق بشر ایران در شش بخش و بیش از صد صفحه گزارش از زندانیهای زنده و اسناد موجود و مصاحبه با بازماندگان این نتیجه را بازتاب میدهد که این قتل عام از مدتها پیش برنامه ریزی شده بود ولی پس از پذیرش قطعنامه 598 توسط خمینی و حمله مجاهدین به ایران انجام شد:
1- مثلث مجاهدین - صدام - مطلقه ها در به تخت نشستن هاشمی و خامنه ای در ایران و قلع و قمع و سرکوب وسیع و به بار نشستن ولی فقیه مطلقه و حکومت اسلامی نقش اساسی داشت و رد پای این مثلث پنهان را در این موضوع میبینیم که حکومت اسلامی دنبال قتل عام بود و مجاهدین و صدام هم یاری رسانی کردن
2- در زندانهای فقیه و این دیو شیعه اتفاقاتی افتاده است که مایه ننگ و رسوایی کل ایرانی ها هست، همون بلایی که زندانهای هیتلر بر سر آلمانی ها آورده و تک تک افراد جامعه از آن داغ ننگ به سادگی خارج نمیشون
3- اگر قتل عام 67 برزندانیهایی اعمال شد که با عموم مردم فاصله داشتن و بعد از حمله مضحک آنها به ایران، عکس العملی خاصی نتونست در نزد عموم مردم داشته باشه ولی قتل عام 88 کاملاٌ متعلق به عمده همین مردم هست و تو همین بیست سال چه بر سر عده ای گذشته که به این چنین جانی هایی تبدیل شدن؟ اگر قبلاٌ قائم مقام رهبری بخاطر آن کشتار فجیع از منصب خود کناره گیری میکند، امروز نه تنها همه محکم به این تاج و تخت غصبی و دو روزه چسبیدن که به شدت این جنایتها را انکار کرده و با زبون بی زبونی اعتراف هم میکنن ولی باز هم گردنکشی میکنن و یکیشون آدم نیست؟
4- و چه بر سر مردم ایران اومده؟ که این چنین بی مسئولیت و خیانتکار شده ان که گوشها و چشمها را به عمد بر روی این همه کثافت کاری میبندن و به زندگی نکبت خود ادامه میدن
آری از شروع جنبش سبز چند ماهی بیشتر نگذشته و مردمی که همین دیروز با شدت یکباره به ایرانی بودن خود افتخار میکرد امروز بایستی از شرم این اتفاقات، سرش را توی لجن فرو ببره تا هیچ چیز را نبینه و نشنوه
درست مثل 57 که میخواست پرچمدار حقیقت در کره خاکی باشه ولی به سرعت با مالیخولیایی که خمینی را بر ماه نشوند خود را به پست ترین موجودات تبدیل کردن که جاشون با احترام تو هیچ جای این عرصه نبود و نیست مگر زحمت زیادی بکشن و رابطه خود را با ایران وایرانی قطع کرده نشون بدن
دائم تو بازی های مرگ و زندگی مثل جنبش 57، جنگ 8 ساله، قتل عامهای زندانی ها تا 67 و بعد از اون و جنبش سبز 88 ولی نه از خیانت کردن و رها شدن میتونه خوشحال بشه و نه در اسارت و بدبختی
این چه مالیخولیاییست که به جون ایرانی ها افتاده؟ مسعود و مریم رجوی چقدر ارزش داشتن که هنوز که هنوزه دارن مردمان ایران را به کشتن میدن؟ مالیخولیای مذهب حکومتی چه ارزشی داشته که در هزار میراث تجربه به جز کثافت به بار نیاورده ولی هنوز هم که هنوزه داره از دو طرف از ایرانی، قربونی میسازه؟
و ما چرا اینقدر بی محبت نسبت به هم شده ایم که حتی نه با پشیزی بلکه فقط یک قضاوت لحظه ای به راحتی همدیگه را میفروشیم و خود را به قربونی هایی برای سیاستبازان تبدیل میکنیم؟
و این مطلقه ها و طرفداراشون از کجا پیدا میشن که به این سرعت به جانی تبدیل میشن؟ نگاشون کنیم اینها از لپ لپ بیرون نیومدن از خودمون هستن که به خاطر قدرت و پول در ایران و بسیاری جاهای دیگه به سرعت ساخته و پرداخته میشن و بخصوص ننگ بر این فرهنگ ناخودآگاه و پول پرست ایرانی که نه کشور و نه ملیتی برامون باقی نذاشته
مذهب بی رحمی منفور باید گردد............. خدای تمساح وار معدوم باید گردد
1- مثلث مجاهدین - صدام - مطلقه ها در به تخت نشستن هاشمی و خامنه ای در ایران و قلع و قمع و سرکوب وسیع و به بار نشستن ولی فقیه مطلقه و حکومت اسلامی نقش اساسی داشت و رد پای این مثلث پنهان را در این موضوع میبینیم که حکومت اسلامی دنبال قتل عام بود و مجاهدین و صدام هم یاری رسانی کردن
2- در زندانهای فقیه و این دیو شیعه اتفاقاتی افتاده است که مایه ننگ و رسوایی کل ایرانی ها هست، همون بلایی که زندانهای هیتلر بر سر آلمانی ها آورده و تک تک افراد جامعه از آن داغ ننگ به سادگی خارج نمیشون
3- اگر قتل عام 67 برزندانیهایی اعمال شد که با عموم مردم فاصله داشتن و بعد از حمله مضحک آنها به ایران، عکس العملی خاصی نتونست در نزد عموم مردم داشته باشه ولی قتل عام 88 کاملاٌ متعلق به عمده همین مردم هست و تو همین بیست سال چه بر سر عده ای گذشته که به این چنین جانی هایی تبدیل شدن؟ اگر قبلاٌ قائم مقام رهبری بخاطر آن کشتار فجیع از منصب خود کناره گیری میکند، امروز نه تنها همه محکم به این تاج و تخت غصبی و دو روزه چسبیدن که به شدت این جنایتها را انکار کرده و با زبون بی زبونی اعتراف هم میکنن ولی باز هم گردنکشی میکنن و یکیشون آدم نیست؟
4- و چه بر سر مردم ایران اومده؟ که این چنین بی مسئولیت و خیانتکار شده ان که گوشها و چشمها را به عمد بر روی این همه کثافت کاری میبندن و به زندگی نکبت خود ادامه میدن
آری از شروع جنبش سبز چند ماهی بیشتر نگذشته و مردمی که همین دیروز با شدت یکباره به ایرانی بودن خود افتخار میکرد امروز بایستی از شرم این اتفاقات، سرش را توی لجن فرو ببره تا هیچ چیز را نبینه و نشنوه
درست مثل 57 که میخواست پرچمدار حقیقت در کره خاکی باشه ولی به سرعت با مالیخولیایی که خمینی را بر ماه نشوند خود را به پست ترین موجودات تبدیل کردن که جاشون با احترام تو هیچ جای این عرصه نبود و نیست مگر زحمت زیادی بکشن و رابطه خود را با ایران وایرانی قطع کرده نشون بدن
دائم تو بازی های مرگ و زندگی مثل جنبش 57، جنگ 8 ساله، قتل عامهای زندانی ها تا 67 و بعد از اون و جنبش سبز 88 ولی نه از خیانت کردن و رها شدن میتونه خوشحال بشه و نه در اسارت و بدبختی
این چه مالیخولیاییست که به جون ایرانی ها افتاده؟ مسعود و مریم رجوی چقدر ارزش داشتن که هنوز که هنوزه دارن مردمان ایران را به کشتن میدن؟ مالیخولیای مذهب حکومتی چه ارزشی داشته که در هزار میراث تجربه به جز کثافت به بار نیاورده ولی هنوز هم که هنوزه داره از دو طرف از ایرانی، قربونی میسازه؟
و ما چرا اینقدر بی محبت نسبت به هم شده ایم که حتی نه با پشیزی بلکه فقط یک قضاوت لحظه ای به راحتی همدیگه را میفروشیم و خود را به قربونی هایی برای سیاستبازان تبدیل میکنیم؟
و این مطلقه ها و طرفداراشون از کجا پیدا میشن که به این سرعت به جانی تبدیل میشن؟ نگاشون کنیم اینها از لپ لپ بیرون نیومدن از خودمون هستن که به خاطر قدرت و پول در ایران و بسیاری جاهای دیگه به سرعت ساخته و پرداخته میشن و بخصوص ننگ بر این فرهنگ ناخودآگاه و پول پرست ایرانی که نه کشور و نه ملیتی برامون باقی نذاشته
مذهب بی رحمی منفور باید گردد............. خدای تمساح وار معدوم باید گردد
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر