امروز خود مطلقیان، بی کم و کاست در مورد احمدی نژاد، موضوعاتی بیان میکنن که دو سال پیش میرحسین موسوی و مهدی کروبی در مورد او میگفتن و اهمیت در اینست که همین رهبران اسمی جنبش سبز هم هیچ چیز بیشتر از گفته های امروز باند سپاه و ملاهای متصل به خامنه ای نگفتن ولی مملکت، جوانان و خودشان را به پرداخت هزینه گزاف، کشاندن ولی از طرف دیگر این سوال مطرح میشود که آیا خامنه ای و دار و دسته اش با هیچ رئیس دولتی در ایران سر سازش نخواهد داشت؟ از احمدی نژاد، پسر خوانده تر نمیشد که اینطور به مرز بندی رسیدن
و این تناقض ساختاری جمهوری اسلامی آنرا به میدان جنگی دائمی تبدیل میکند که رگ حیاتش درون تشنج و فتنه و انحراف و... جریان دارد و
1- از درون تشنج های سیاسی دائمی، نوعی از طبقات اجتماعی جدید دائم ساخته میشوند و طبقات قدیمی دیگرگون میشوند و بدین ترتیب با تولید پدرخوانده های گوناگون سیاسی و اقتصادی، طبقه وابسته ی بی اصولتر و پولکی تری ساخته میشود ولی همین عدم وجود طبقه ای قدرتمند و پایدار، دلیل بقای همین حکومت سست هم میشود
2- تعادل اقتصادی در یک کشور با تشنج دائم سیاسی و پدر خوانده های گوناگون، ایجاد نمیشود و در نتیجه حکومتی با طرفداران دائم مرزبندی شده و فقط پولکی آنهم با نداشتن تولید اقتصادی از یک طرف سست تر و از طرف دیگر بطور پنهانی وابسته تر به قدرتهای جهانی میشود
3- هر چه حکومتی سست تر شود، در تولید ارزش برای خود هم ناکام تر میشود و "حکومتی فاقد نوعی از فرهنگ" حتی جزو "حکومت نظامی با ثبات" هم نیست و بیشتر به پایان دورانهای سلطنتی شبیه هست که منتظر ورود قدرتمندان ست
4- ساختار حکومت به سمت استفاده کردن از افراد ضعیف و ضعیف تر مانند لاریجانیها حرکت میکند ولی همینها هم اگر رئیس دولت شوند، خود به خود به سمت نوعی از قدرت حرکت میکنند و با خامنه ای به مشکل جدی برمیخورن
ولی در نمای عملی تر، حکومت خامنه ای که با هر دولتی به مشکل برخورد میکند به یک "حکومت بدون دولت" تبدیل میشود که هر چند احمدی نژاد ثابت کرد که گرداندن مملکت ایران به این شکل نیازی به "مدیریت" ندارد ولی حکومت بدون دولت، یک فرمانروایی عقب مانده است که حتی با زور قدرتمندان جهانی هم نمیتواند زندگی کند
پس چه میشود؟
جریانی قدرتمند حاکم میشود
این جریان قدرتمند امروز کیست؟
بستگی دارد قدرت را چگونه تعریف کنیم، اگر به پوتین نظامی باشد از همین جریان سست خامنه ای، در حال حاضر قوی تر نداریم، اگر به سرسپردگی پنهان به قدرتهای جهانی باشد که باز هم نداریم و در سرسپردگی آشکار به آنها هم امروز قدرتی پیدا نمیشود، اگر به طبقات و نهادهای اجتماعی یا سیاسی قوی باشد که باز هم نداریم، اگر قدرتمندی به خود یک نوع از اجتماع قوی باشد که آنرا هم نداریم و ...
پس تنها یک مورد باقی میماند:
اگر قدرتمندی به شخصی قوی باشد که آنرا هم در حال حاضر نداریم پس:
مملکتی که اینگونه "همه چیزش سست و مُست! باشه" و حکومتی به شدت پوشالی بدون فرهنگ و بدون دولت، قوی ترین نهاد موجودش باشد که حتی "جای نون دونی َش هم درست نیست"، مناسب حال ابرقدرتهاست بخصوص ولی خبر خوب این که "دوران گذار از این حکومت" که هم خودش ضعیف است و هم نهادهای اجتماعی کم هزینه تر خواهد بود و بالاخره این جریان و فرد قدرتمند هم پیدا خواهد شد.
و این تناقض ساختاری جمهوری اسلامی آنرا به میدان جنگی دائمی تبدیل میکند که رگ حیاتش درون تشنج و فتنه و انحراف و... جریان دارد و
1- از درون تشنج های سیاسی دائمی، نوعی از طبقات اجتماعی جدید دائم ساخته میشوند و طبقات قدیمی دیگرگون میشوند و بدین ترتیب با تولید پدرخوانده های گوناگون سیاسی و اقتصادی، طبقه وابسته ی بی اصولتر و پولکی تری ساخته میشود ولی همین عدم وجود طبقه ای قدرتمند و پایدار، دلیل بقای همین حکومت سست هم میشود
2- تعادل اقتصادی در یک کشور با تشنج دائم سیاسی و پدر خوانده های گوناگون، ایجاد نمیشود و در نتیجه حکومتی با طرفداران دائم مرزبندی شده و فقط پولکی آنهم با نداشتن تولید اقتصادی از یک طرف سست تر و از طرف دیگر بطور پنهانی وابسته تر به قدرتهای جهانی میشود
3- هر چه حکومتی سست تر شود، در تولید ارزش برای خود هم ناکام تر میشود و "حکومتی فاقد نوعی از فرهنگ" حتی جزو "حکومت نظامی با ثبات" هم نیست و بیشتر به پایان دورانهای سلطنتی شبیه هست که منتظر ورود قدرتمندان ست
4- ساختار حکومت به سمت استفاده کردن از افراد ضعیف و ضعیف تر مانند لاریجانیها حرکت میکند ولی همینها هم اگر رئیس دولت شوند، خود به خود به سمت نوعی از قدرت حرکت میکنند و با خامنه ای به مشکل جدی برمیخورن
ولی در نمای عملی تر، حکومت خامنه ای که با هر دولتی به مشکل برخورد میکند به یک "حکومت بدون دولت" تبدیل میشود که هر چند احمدی نژاد ثابت کرد که گرداندن مملکت ایران به این شکل نیازی به "مدیریت" ندارد ولی حکومت بدون دولت، یک فرمانروایی عقب مانده است که حتی با زور قدرتمندان جهانی هم نمیتواند زندگی کند
پس چه میشود؟
جریانی قدرتمند حاکم میشود
این جریان قدرتمند امروز کیست؟
بستگی دارد قدرت را چگونه تعریف کنیم، اگر به پوتین نظامی باشد از همین جریان سست خامنه ای، در حال حاضر قوی تر نداریم، اگر به سرسپردگی پنهان به قدرتهای جهانی باشد که باز هم نداریم و در سرسپردگی آشکار به آنها هم امروز قدرتی پیدا نمیشود، اگر به طبقات و نهادهای اجتماعی یا سیاسی قوی باشد که باز هم نداریم، اگر قدرتمندی به خود یک نوع از اجتماع قوی باشد که آنرا هم نداریم و ...
پس تنها یک مورد باقی میماند:
اگر قدرتمندی به شخصی قوی باشد که آنرا هم در حال حاضر نداریم پس:
مملکتی که اینگونه "همه چیزش سست و مُست! باشه" و حکومتی به شدت پوشالی بدون فرهنگ و بدون دولت، قوی ترین نهاد موجودش باشد که حتی "جای نون دونی َش هم درست نیست"، مناسب حال ابرقدرتهاست بخصوص ولی خبر خوب این که "دوران گذار از این حکومت" که هم خودش ضعیف است و هم نهادهای اجتماعی کم هزینه تر خواهد بود و بالاخره این جریان و فرد قدرتمند هم پیدا خواهد شد.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر