آنچه که برای بشر در زندگی بسیار عادیست، تمایلات درونیست که به فشار شکن عقل میرسد و اجازه بروز پیدا میکند یا نه، ولی آنچه که خیلی واضح و قابل درک نیست نقش این فشار شکن، در کنترل آنهاست که آیا واقعاٌ مغز ما قادرست تمایلات شدید درونمان را کنترل کند؟ در ادامه سعی میکنم نشون بدم که مغز بشر در سرکوب لذتها، موفقیت چندانی ندارد و بهترین کار اینست که تمایلات و لذتهای روانی درون خود را خوب بشناسیم و درست درک کنیم تا بتوانیم به موجودی کم تناقض و کم مشکل تبدیل شویم نه آنکه با سرکوب ناموفق اصل صورت مسئله را پاک کنیم و همیشه در آتش اشتباهات و تناقضات بسوزیم
پس براحتی میبینیم چند بار مکه رفتن و هر سال هرسال مشهد رفتن یک آدم معمولی با رفتار و کردار لذت جویانه جوانها و زنها ووووو چقدر به اساس فرهنگی یک جامعه لطمه میزند که اولین قربانی ها هم خود آنها میشوند، ولی دوست دارن و باید آزاد باشن و تازه اینها تمایلاتی ست که تحت هر شرایط خود را برای انجامش مجاز میدانند (که حتی برخی اینها را نوعی مبارزه میشناسن و از عمد بدتر انجام میدهند)، نه بسیاری از تمایلات که در مغز راه می یابن و بایستی بطور کل سرکوب شوند ... ادامه دارد
وِيژه یک:
اگر از یک آدم سنتی اینرا بپرسیم میگوید بله و تفاوت اصلی انسان را با حیوان در همین میبیند ولی لزوم این نوشته، تذکر به اینست که نه واقعاٌ بشر قادر نیست اینگونه تمایلات را کنترل کند وگرنه بسیاری از تمایلات حیوان ها هم توسط عقل آنها کنترل میشود و اتفاقاٌ در کمال تعجب، آنها خیلی راحت تر از کنار یک خواسته خود که قابل اجابت نیست میگذرند تا بشر، به عبارت دیگر آنها شکست تمایلات خود را به شکل کاملاٌ واضحی وقتی زور و تمایل طرف مقابل بیشتر باشد، قبول میکنند و راه خود را میکشن و میروند ولی بشر به این راحتی ها قبول نمیکند و یک جور کل کل قوی مغزی – روانی با شکست خود دارد مثال: در بازی کردن شما دست به ریسکی میزنید که به شکست لحظه ایتان منجر میشود و به طور ناخودآگاه آنقدر لج میکنید و ریسکهای بدون دلیل بیشتری میکنید تا پاک میبازید مگر حرفه ای باشید و با قدرت جلوی ادامه اشتباه را بگیرید، یا وقتی بنا به دلایلی در رانندگی مجبور به گاز دادن میشوید تا بتوانید از کنار یک مسئله عبور کنید بعد از آن هم براحتی قادر نیستید سرعت خود را کم کنید و به سرعت پیشین برسید و کاملاٌ ناخودآگاه به گاز دادن ادامه میدهید
ويژه دو:
تمایلات روانی دو سر دارند، یکسر ریشه در لذت روانی دارد و سر دیگر در عادت، در بسیاری از مواقع عقل درک میکند که شاید این تمایل، لذت به دردبخوری هم در پیش نداشته باشد و بداند قطعاٌ به پشیمانی موقتی یا ادامه دار میرسد ولی باز هم سیل تمایلات فوران میکند، ... و از اینجا منشاء تناقضات بزرگ بشری آغاز میشود
مثلاٌ ایرانی که احساسات خود را به طور ناخودآگاه در مقابل مذهب آزاد میگذارد و به خود اجازه میدهد در مقابل یک امام زاده به آرامش برسد و یا با عزاداری یک جورایی حال کند حتی اگر به این نتیجه برسد که این نوع احساس لذت، باعث کولی دادن به سیاستبازان و از بین بردن مملکت، فرهنگ و ارزش خود میشوند ولی تمایل شدید درونی با هزار راه و بیراه کار خود را میکند.
یک پسر امروزی ایرانی دوست دارد پیرهن مشکی بدون هیچ نقش و نگار بپوشد، برخلاف گذشته که شق و رق راه میرفت و مرتب لباس میپوشید، دوست دارد از این شلوار بگی ها بپوشد که انگار توش کار خرابی کرده و از پایش دارد می افتد و او شل و وارفته هم راه میرود تا هماهنگ باشد، دوست دارد به موهایش طوری ور برود که انگار تازه از خواب پا شده و وقت برس تو سرکشیدن هم نداشته ... دوســـــــــت دارد و او در اعمال سلیقه خودش برای خود که باید آزاد باشد
بسیاری از زنهای امروزی در ایران، دوست دارن برای مجالس رسمی و عروسی ها طوری آرایش کنند که حتی از دیدنشان وحشت کنیم و آنطور قیافه خود را از ریخت بندازن که اگه یک مرد پیدا شد که به آنها نگاه مطلوبی کرد، ته دلشان قنج برود
ـــــــــــــــــــ
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر