۱۳۸۸ مهر ۸, چهارشنبه
شعله رقصیدن آغاز نکرد سوختن آفرید، رادیو فردا در سوگ!
دو پیشنهاد بالاترینی!
الف- چون تا اون موقع از خبرهای مهم با اطلاع شدیم حساسیتمون نسبت موضوعهای داغ تکراری هم کمتر میشه چون فرقی نداره یه موضوع داغ پنج تا لینک پر امتیاز داشته باشه یا سی چهل تا
ب- اگه فضای وب 2 مربوط به کار همگانیه که هست پس به این ترتیب کم کم با آزمایش و خطا یک هماهنگی و تقسیم کار بین این همه اعضا صورت میگیره
ج- لینک گذار امیدوار میمونه که فقط دقایقی در صفحه اول و دوم موندن، تکلیف لینکش را روشن نمیکنه
2- همه چیز با قوانین نرم افزاری درست نمیشه و اگه بین خودمون قرار بذاریم به مطالب تالیفی، ترجمه ای، هنری، پنهان و .... توجه بهتری بکنیم تازه مکانی شایسته بوجود آوردیم چون خبرها در همه جا موجود هستن و بالاترین هم به بهترین نحو باید به آنها توجه کنه ولی لینکهای تولیدی ارزش سایت را بالاتر میبرن
۱۳۸۸ مهر ۶, دوشنبه
حکومت نماینده خدا! دعا کن خدا شفاتون بده!
- او در رسانه های خودش فقط دروغ میگوید و سایر رسانه ها را هم سانسور میکند، اینترنت را فیلتر میکند، ماهواره را نویزی میکند ..../ خدایش شفا دهاد
- او دور خودش میپیچد و با "فلسفه و عقل درون باور" هرچه دلش میخواهد میگوید: اطاعت از احمدی نژاد هم اطاعت از خداست و ... ولی اگر یک سوال معمولی ازش بکنی که "رای من کجاست؟ سر و کارت با مردن و شکنجه و تجاوز خواهد افتاد ..../ خدایش شفایش دهاد
- او عامل تاثیر گذاری خود را با ملت به طور کل از دست داده _ چون رسانه ها و تلویزیونها و رادیو بیش از اینکه به درد رساندن نوای ملت به گوش حاکمیت بخورن (رکن چهارم دموکراسی) برای نهادینه کردن رفتار و افکار حاکمیت در توده ملت کارایی دارن_ ولی چنان حرف میزند که خودش باور میکند حرفش قانون خداست ...... / خدایش شفایش دهاد
- او نیروی نظامی را با قدرت اقتصادی و دخالت سیاسی مزین کرده، مملکت را زیر پوشش پوتین نظامی و چماق اوباش حکومتی حفظ میکند ولی از قدرت بدون همتای از مابهترون در تاریخ بشر تا کنون، خود را بر حذر میداند ......./خدایش شفایش دهاد
- او از صدر تا ذیل به شدت تقلب میکند در هر عرصه ای که باور ناپذیرست از زور تقلب و دروغ گند بالا میاورد ولی به همین ایادی خودش در بقای حکومت اطمینان بلند بالا دارد ...../خدایش شفایش دهاد
- او از سرمایه، منابع، جان و مال مردم خودش به شدت دزدی میکند ولی صبح تا شب به ابرقدرتهایی میپرد که ازکشورهای دیگر دزدی میکنن ......../ خدایش شفایش دهاد
- او با خودی های خودش هم به ستیز پرداخته، تا حد پدر خوانده حکومت اسلامی را هم از خود رانده همه چیز را حتی از نظم بی ارش گذشته هم خارج کرده ولی عوامل انقلاب مخملی را از تو از مابهترونی جستجو میکند که اربابش هستن ............../ خدایش شفایش دهاد
- او کمترین انگیزه فعالیت مثبت و پیشرفت را با حکومت نظامی، تقلب و دزدی از همه مردم، همه ادارات و حتی نخودیهای خودش گرفته ولی از امپراطوری شیعه تا چند سال آینده دم میزنه ............/ خدایش شفایش دهاد
- او که دین و مذهب خود را علمی ترین و آگاه ترین دانش بشری میدانست، شروع به درافتادن علنی با علوم انسانی کرده ......./ خدایش شفایش دهاد
- او که صندوق دزدی را وسط گذاشته و قاپ زنها را دورش چیده، یکسره هارت و پورت الکی میکنه و زر مفت میزنه برای جنازه خودش یاسین پرخرج میخواند ...../ خدایش مرگ دهاد که البته خیلی طول نخواهد کشید
۱۳۸۸ مهر ۳, جمعه
جنبش سبز بایستی تا 7 بشمارد، نه در 6 گم شود! (خلاصه قیامهای مشهور ایران از آغاز تا امروز)
2- 5 تا 6 هزار سال پیش بخشی از نژاد هند و اروپایی مهاجرت کردن، این گروه همان آریایی ها بودن که بخشی به هندوستان اضافه شدن و بخشی هم به اروپا و بخشی دیگر چون فلات ایران فاقد امکانات طبیعی مثل شرق در هندوستان و غرب در اروپا بود، در این منطقه پراکنده شدن - مادها در شمال و مرکز - پارسیان جنوب و جنوب غربی -پارتها در شرق و شمال شرق
3- در پادشاهی مادها و بخصوص هخامنشی، ایران به صورت یکپارچه درآمد و به یکی از بزرگترین و وسیع ترین امپراطوریهای تاریخ کره زمین تبدیل شد
ضعف و فساد سیستم پادشاهی و جنگ با اسکندر، امپراطوری ایران را از بین برد
نزاع زرتشتی ها با مسیحیهای فاتح و ظلم کاست زرتشت (تبعیض گروهی) باعث تاسیس مذهب مانی و قدرت جنبش مانوی شد که بسیاری از روشنفکران آن زمان را تحت نام زندیق، اتحاد زرتشت و مسیح کشت
و بعد از آن هم قیام مزدک، علیه فساد و زمین خواری و ضرب و زور روحانیون، شاهزاده ها و اربابان صورت گرفت و مزدک نیز محاکمه و کشته شد
4- ایران با فساد قدرتمندان و کاست دین زرتشت در جنگ اعراب با انگیزه شکست خورد
آخرین نبرد خونین بیست و یک سال پس از هجری قمری در نهاوند صورت گرفت ولی ایران از معدود کشورهایی بود که در صدر اسلام، در استیلای اسلام قرار گرفت و مسلمان هم شد ولی جزو اعراب نشد
با استفاده از اختلافات بین خلفای اسلامی به سرعت حکومت اعراب را در ایران برانداخت
با عباسیان به جنگ امویان پرداخت و با یک جور شیعه و مذاهب ترکیبی به جنگ همه اعراب رفت و این قیامها ادامه داشت تا با نیرو گرفتن ابومسلم خراسانی که او باعث شد امویان از بین رفتن و عباسیان پا گرفتن ولی چون سودای استقلال ابومسلم را میشناختن او را هم کشتن
قیامهایی به دادخواهی از ابومسلم به قدرت رسیدن و مناطقی از ایران را آزاد کردن و سرکوب شدن تا قیام بابک خرمدین که از وسیع ترین قیام ایرانی ها بر علیه اعراب و حتی اسلام بود و گسترش یافت تا اینکه بعد از بیش از بیست سال با نیرنگ و فریب او را از قلعه بابک بیرون کشیده وکشتن
این قیامها ادامه داشت تا حکومتهای ایرانی و یا نیمه مستقل ایرانی در بخشهایی از ایران و یا کل ایران برقرار شد
5- طاهریان نیمه مستقل همزمان با بابک که در غرب و جنوب بود در خراسان پا گرفت ولی صفاریان به سرداری یعقوب لیث مستقل بود و سامانیان که زبان فارسی را رایج کرد و بسیاری از فرهنگ ایرانیان قبل را رونق داد و خراج مهمی هم به اعراب نمیداد
در گوشه کنار و مرکز ایران این سلسله ها دوام داشتن، قرمطیها یکی از قیامهای مذهبی متعادل بود که بسیاری از روشنفکران ایرانی را به خود مشغول کرده بود و اسماعیلیه به رهبری حسن صباح که هشت امامی بود و به ظواهر و شرعیات مذهبی بی توجه ولی نحوه مبارزات آنها و گروه حشاشیون، عملیات تروریستی را برجسته نمود و امروز در انگلیسی به تروریست، اساسین میگوین، این جنبش نیز در زمان حمله هلاکوخان مغول به قلعه الموت، سرکوب شد
بعد از حمله مغول، سلطان جلال الدین خوارزمشاه به جنگ با چنگیز مغول پرداخت و او را شکست داد و بخش مهمی از ایران را آزاد کرد، قیام سربداران یا دراویش صوفیه که معتقد بودن "یا ظلم مغول را از بین میبرن و یا بر دار میشون که طاقت این وضع را ندارن" پنجاه سال دوام آورد و بخشهایی از شمال ایران را آزاد کرد
این قیامهای مختلف ادامه داشتن تا صفویه یک قیام دیگر از دراویش پیرو شیخ صفی الدین اردبیلی که بر تمام ایران مسلط شد و مذهب رسمی ایران را به شیعه تغییر داد
بسیاری قیامها بر علیه صفویه صورت گرفت، بابیه یکی از این جنبشها بود که محمدعلی باب تا پیامبری و تاسیس دین جدید پیش رفت و بهاء الله هم مذهب بهایی را بر علیه شیعه باب کرده و هردو سرکوب شدن
در انتهای قاجار از ایران بیشتر اسمی باقی مانده بود، نفوذ ابرقدرتهای شمالی و غربی، ملوک الطوایفی، فساد حکومتی و رفته رفته حکمرانی شاه های ضعیف به دوران مدرنیته در غرب برخورد کرد
6- قیامهای تقریباٌ مدرن و انقلابها
در حکومت قاجار، امیرکبیر، نگاهی به مدرنیته و اصلاح نظام حکومتی داشت تا حدود انتهای قاجار که انقلاب مشروطه با جانفشانی تمام کشور و برجستگی ستار خان و باقر خان شکل حکومت را در ایران تا حدودی تغییر داد و مدرن کرد
تنها دگرگونی انقلابی راستین ایران تا کنون انقلاب مشروطه هست، بعد از آن مجلس تشکیل شد و اختیار مطلق، خود به خود از دست دربار گرفته شد، هر چند از همان زمان، دربار با در اختیار گرفتن مجلسیان، مفهوم مجلس را از بین بردن
تا یک نظامی بر صدر حکومت نشست و سلسله پهلوی را تاسیس کرد
رضاخان به رضا پهلوی تغییر نام داد، او بوروکراسی آورد و ایران را یکپارچه کرد و ملوک الطوایفی را از بین برد، او نوعی سکولاریسم آورد ولی معادلات استعمارگران و فساد سلطنتی و قدرت غیر پاسخگو او را هم تبعید کرد
قیام جنگل با شکلی نه کاملاٌ سنتی، تشکیل حزب دموکرات و مقابله با استعمار وانقلاب اکتبر، قیام شیخ محمد خیابانی و قیام کلنل محمد تقی خان پسیان و قیامهای دیگر تا فعالیتهای محمد مصدق که فعالیت نسیتاٍ مدرن ایران بر علیه استعمار وسلطنت با مشروطه خواهی بود
بعد از سرکوب مصدق با کودتای 28 مرداد، محمدرضا پهلوی در یک دست مدرنیته و در دست دیگر تحجر مذهبی، انقلاب سپید را راه انداخت و نظام ارباب رعیتی را از ایران بیرون کرد، فعالیتهای مذهبی را در عمق گسترده کرد و در ظاهر نقابی از مدرنیته بر کشور پوشاند
تا خواهیم رسید به انقلاب 57 که ظاهری انقلابی و باطنی قیام گرایانه داشت و در آن شکل سلطنت فقط تغییر کرد و"خدا - شاه - میهن" به "خدا - فقیه - اسلام" تغییر وضعیت داد و جنبشهای کوچک و متمایل به مدرن داخلی همچنان ادامه یافتن تا به دوم خرداد 76 رسید و بعد از آن هم به جنبش سبز 88
نتیجه:
ب- در ایران صدها قیام خرد و درشت برپا شده و صدها هزار نفر کشته شده ن، میلیونها نفر جانفشانی کرده ن تا حکومت به خاران ( خامنه ای و پسران بی مسئولیت مطلق) برسد؟
کل عمر این حکومت در تاریخ ایران گم میشود و ما زجر میکشیم و کشته میشویم تا حداکثر تاریخ لطف کند و از دیدن ما چشم پوشی کند ولی اگر میخواهیم جنبش سبز به نتیجه برسد، بایستی تا شماره 7 بشمارد نه در 6 گم شود
ــــــــــــــــــــــــ
ایران هم تابع رشد آهسته و پیوسته جوامع و این قیامها به جایی رسیده است که این جنبش فقط در شکل مدرن به اتحاد خواهد رسید:
در ایران امروز بیش از هشتاد درصد سواد بالایی دارن، بیش از 15 درصد سواد دانشگاهی دارن
در ایران امروز سطح چسب مذهب با جامعه به پایین ترین حد ممکن در کل تاریخ بعد از استقرار اسلام در ایران رسیده، به همین خاطر هم ایمان مذهبی خالص وجود ندارد نه در مردم کوچه و بازار نه در تحصیل کرده ها و نه حتی در بین ملاها و شبه ملاها
پس تنها نظریه حکومتی که قادرست اتحاد و جانفشانی غیر احساسی بر پا کند، جدایی مذهب از حکومت یا همون سکولاریسم هست
اکبر گنجی به درستی میگوید که سکولاریسم باعث بوجود آمدن دموکراسی نمیشود و کشورهای کمونیستی را مثال میزند ولی او نمیگوید که نظریه حکومتهای کمونیستی هم فرقی با نظریه های حکومتهای مذهبی ندارن پس در واقع سکولاریسم در آن کشورها به وجود نیامده حتی اگر با مذهب مخالف باشن و در ایران در حال حاضر نظریه ای مشابه حکومت مذهبی وجود ندارد مگر در مشروطه سعید حچاریان و چپ های مذهبی که خود به همین حکومت مذهبی در دست ملاها رسیده و خواهد رسید
پس با سکولاریسم که نظریه ای متحد کننده و مدرن هست، میتوان ایران را به پیشرفت و ارزش رسوند و فصلی تازه در تاریخ کشور برپا کرد و بایستی گفت:
"ای چپ های مذهبی، بسه دیگه، ایران معاصر در خدمت فکر شما بوده، بیش از این سم به خون و رگ این کشور و جوونهاش تزریق نکنید، به دامن ایران پیشرفته بیایید که سخت به همه نیازمنده، یا به همین راه بروید و سرافکنده و نابود بشید"
این مقالات را هم اگه وقت داشتید، در مورد چپ مذهبی بخونید:
واقعاٌ خدا شانس بده!
نو گرایی اسلامی، پروتستانتیسم اسلامی نیست
پس از حداقل 30 سال تپش همه جانبه این خدا، نکبت از همه جا میباره
و این هم برای بدبختی خودمون بخونید:
زجر بکشیم و درس بخونیم تا خاران بشن حاکممون؟
به زندگی ایمان بیاوریم!
وقتی دنیایی بر سرم کوبیده میشود و مرا از غلاف و دم گلهای زیبایم جدا میکند، فردا را باور ندارم
وقتی که زیر چرخ آسیابان، دانه هایم میترکند، محبت را باور ندارم
و هنگامیکه آرد میشوم و ذره ذره وجودم در شعر قدرت و تحرک معنا می یابد، به زندگی ایمان می آورم!
۱۳۸۸ شهریور ۳۰, دوشنبه
من چقدر از خوشبختی فاصله دارم!
نه، بدتر خوشبختی را نمیشناسم!
روزگار گذشت و گذشت، زمونه مثل برق و باد رفت و من از پیـَش دویدم، لحظه لحظه خود را پیچیده و پیچیده تر کردم تا بفهمم خوشبختی را گم کرده ام!
حالا نه دیگه برگشت ارزشی داره و نه موندن و نه جلو رفتن، خیلی چیزها و خودم مهم بودن که من زندگی را گم کرده ام
۱۳۸۸ شهریور ۲۹, یکشنبه
حرفهای فرهنگ ما، گوشهای امروز ما (3)
خدا: - پاشو! کاسه کوزتو جمع کن برو!
ایرانی معتقد: = یک ماهه دارم گرسنگی میکشم براتون، جوابم را اینطوری بایستی بدید؟
خدا: - میهمونی دیگه تموم شد، مگه نشنیدی رهبر مطلقه فردا را عید اعلام کرده، میهمونی خدا تموم شد، خوش اومدی، بسه دیگه
معتقد: = مرجع تقلید منم از زبونش بشنوه، پدرم در اومد
شیطون: * یکی نباشه فکر کنه چقدر این بدبختها را پذیرایی کرده اینطوری قیافه میگیره
خدا: - تو خفه! شیطونی دیگه حال و روزت معلومه
شیطون: * من شیطونم و میگم به حرف این آدمیزاد اعتماد نکن، یه خرده دست نگه دار
خدا - نمایندم روی زمین گفته تمومه دیگه، به بقیه ربطی نداره
معتقد: = ما نماینده شما را قبول نداریم، از یکی دیگه تقلید میکنیم
خدا: - باشه بمون ای خاک بر سر شما با این مهمونی رفتن و تفلی کردنتون
شیطون: * خاک بر سر تو با این مهمونی دادنت، ببینم تو اصلاٌ شیطون میخواستی چیکار ما را هم سر کار گذاشتی؟
(امسال هم بر سر دیدن ماه شوال و تعیین روز فطر، دعوا مرافعه راه افتاد ولی جالبیش این بود که فقط خامنه ای یکشنبه را فطر اعلام کرد که برابر روز فطر در عربستان بوده و در گذشته ایران یک روز عقب تر بوده و جالبتر اینکه خامنه ای مجتهد هم نیست)
میخواهم طبیعی زندگی کنم! پاسخی به سوالات مهم هستی از دیگر سو (2)
پس حالا که زندگی مصنوعی، سپری کرن عمر در یک افسانه جعلی قدیمیه برای طبیعی زندگی کردن چه بایستی کرد؟
بنظرتون لازمه یک قصه حقیقی پیدا کنیم؟
هویت بشر به جز در قصه و افسانه تجلی پیدا میکنه؟
آیا بایستی از احساسات تبعیت کرد؟
آیا عقل میتونه راه طبیعی را نشون بده؟
با افراد جامعه که نمیخوان طبیعی زندگی کنن و بر روی زندگی ما موثر هستن، چه کنیم؟
همونطور که گفته شد تنها عامل تمایز بشر با حیوانات، توانایی او در قصه پرداختنه و در کنار این توانایی، "سحر قصه" پیش میاد که قادره بشر را ببره و ببره و به هر جا دلش خواست برسونه یا نرسونه و فرار کردن از مسیر قصه هم کار ساده ای نیست، پس طبیعی زندگی کردن بشر به معنی در افتادن با بزرگترین خصلت او نیست، آیا بایستی داستان حقیقی پیدا کنیم؟
نه،هویت معطوف به قصه، حال هر طور که باشه، هویتی طبیعی نخواهد بود، در ثانی حقیقت، جریانیست سیال و هر قصه امروز حتی اگه حقیقی هم به نظر برسه به حقیقت سازی و بت پرستی و ... تن خواهد داد
آیا ما خود به خود هویت طبیعی نداریم تا زندگی طبیعی بکنیم؟
توان قصه ساختن بشر چیزی نیست که برای جلوگیری از آن ارزش و امکانی وجود داشته باشه، پس:
1- بایستی به زندگی مصنوعی تن ندهیم:
الف- "داستانهای ارزشی" را با دقت بررسی کنیم و به محض خروج از طبیعت هستی و بشر و رسیدن به افسانه بطالت با قدرت به کناری بیندازیم
خیلی کار دشواری نخواهد بود، کافیست به دو جریان "زندگی کردن" و "به تکامل رسیدن" نگاه کنیم، کیفیت زندگی و توان رسیدن به تکامل واقعی و غیر افسانه ای موضوعی نیست که براحتی گم و گور بشه
ب- اگر داستانی قراره به ما هویت بده که بر طبق اون زندگی کنیم نبایستی "مصداقی" باشه و بایستی به "مفهوم" بسنده کنه
یعنی اگر مفهوم خدا و پروردگار و حقیقت برای زندگی کردن مهمه که خیلی هم مهم هست، نبایستی به جسمیت برسه و مصداقی پیدا کنه، نبایستی این مفهوم را به جز از درون خود یافت و قصه ای قادره به ما این قدرت را عطا کنه که در سطح بت پرستی عمل نکنه و به عمق هستی نفوذ داشته باشه، اینکه من کیم و تو کی هستی و او چه کاره بوده، کمترین اهمیت را خواهد داشت، قرار نیست آنقدر من و ما بشیم که به لکه ای در جهان هستی تبدیل بشیم، قرار نیست هستی را در خود تعریف کنیم، خود را بایستی در هستی پیدا کنیم
با از بین بردن سیتم عامل بت پرستی و بر اساس تجربه ای که هزاران ساله به دست آورده ایم به راحتی میتونیم مصداقها را به مفاهیم تبدیل کنیم به نظر میرسه بک مثال بتونه کمکمون کنه:
پروردگار جهان هستی چیزی به جز حقیقت هستی نیست، همین حقیقته که جهان را به وجود آورده و به آینده میرسونه، همین حقیقته که یک دانشمند وقتی پدیده ها را بررسی میکنه به دنبال اون میگرده و اگر حقیقتی درون پدیده ها نبود، علمی بوجود نمیومد، تحقیق معنایی نداشت چون یافتن بطالت درون پدیده ها که معنایی نداره، با حقیقت جویی انسان به حقیقت جهان هستی متصل میشه و نه تنها خود را به لکه ای جدا از جریان هستی تبدیل نکرده، بلکه در هر لحظه به عظمتی دست پیدا میکنه که هیچ افسانه ای قادر نیست در او این قدرت را ایجاد کنه، لحظه دونستن، لحظه آگاهی، بر اساس آگاهی به محبت و عشق و عرفان رسیدن بزرگترین لذت زندگی بشر را در پی داره
آیا این یک افسانه هست و غیر طبیعی؟
خیر چون ما در اینجا در سطح مفاهیم پرواز میکردیم، نه مصداقها، در اینجا گفته نشد چه کسی بر حقه و بایستی او را پرستش و دنباله روی کنیم، در اینجا موضوعی ساخته نشد که با رشد آگاهی بشر به تعارض و تقابل بشینه، این افسانه نیست چون به بشر تعلق داره، به زمان و مکان خاصی متعلق نیست و به همه زمانها و مکانها تعلق پیدا میکنه، این هویت طبیعی به انسان میبخشه که در زمانها بدون تعارض جریان پیدا میکنه و رسیدن به اون نیازمند به هیچ قصه باطل و هیچ جهلی در مورد پیامبری و برگزیدگی و اسطور سازی نداره، کافیه سیستم عامل بت پرستی مغز بشر امروزی را به کناری بیندازیم تا به سرعت به این برسیم
در اینجا دیگه نشانه ی پروردگار به یک آیت الله نمیرسه که سر تا ته به جز عقب موندگی و جهالت و خرافات شما را به مسیری دیگه ای منتقل نمیکنه
در اینجا به داستان پسر خدا نمیرسیم که کره خاکی را با بت پرستی و تبعیض و نژاد پرستی عقیدتی همراه بکنه
در اینجا به هندو و بودیسم هم نمیرسیم که برای یافتن حقیقت جهان هستی، مجبور باشیم به افسانه های هزاران سال پیش رجوع کنیم
وووو ( اگه توضیحات بیشتر خواستید کامنت بذارید )
2- خود را با مصنوعی زندگی کردن جامعه، درگیر نکینم
خیلی سخت شد نه؟ آیا ما محکومیم در این جریان خرافی اجتماع نقش باطل بزنیم و بس؟
خیر!
انگار این سوال میخواد به بخشی از نوستالژی بشر پایان بده و اگه نتونه اینکار را بکنه ارزشی نداره
الف- معمایی در مجله ها وجود داره که بایستی از میون هزار راه و بیراه یک شخص را به هدفی برسونیم، در اینجا آزمایش و خطا وجود داره، بشر زرنگ کم کم یاد گرفت برای حل راحت این معما کافیست برعکس کار کنه و هدف را به مقصد برسونه، یک خودکار بر میداشیم و از هدف خیلی راحت به مقصد میرسیدیم، کم کم که این کلک لو رفت طراحان معما برای هدف هم چندین راه و بیراه کشیدن، حال توجه کنیم این کار چه اثری در زندگی بشر گذاشته؟
افسانه های باطل، هدف را مجسم کرده و با نشون دادنش، آزمایش و خطا که اصیلترین درجه حقیقت جویی بشره و تقدس را از بین میبره و ارزش را به وجود میاره را از او گرفته ن
بر اساس همین تقس سازی آیین و مسلک به وجود آمد و بشر از خودش دور شد و به دور یاوه پیچید، مصنوعی و باطل زندگی کرد پس اگر لازمه کسی به ما در حقیقت جویی کمک کنه، فقط بایستی راه هایی که ما پیدا نکرده ایم را به ما نشون بده تا با آزمایش و خطا خود در هرکدوم صلاح دونستیم حرکت کنیم و به تکامل برسیم
آیا به هرج و مرج نمیرسیم؟
خیر! چون وقتی موجودی به این درجه از قدرت برسه که حقیقت را از درون خود جستجو کنه به بدیهی ترین اصل تکامل بشر با همون انسانیت رسیده، جامعه با افرادی که قوانین حداقلی را در انسانیت رعایت میکنن به مشکلی برخورد نخواهد کرد
الف- هرچه بر خود میپسندی بر دیگران هم بپسند ب- هرچه بر خود نمیپسندی بر دیگران مپسند
نه به معنی اینکه اگر تو برای خودت این رنگ را دوست داری برای همه دوست داشته باش، بلکه در اینجا هم "مفهوم" وجود داره که هر شخص را با سلیقه و نظر خودش راحت میذاره تا زمانی که مخل سلیقه و نظر دیگران نشه، بسیاری از قوانین مذهبی و دینی امروز با اصول انسانیت به تقابل برخورد میکنن و انسانی نیستن، چرا که خود را به هر طریق که تونستن بر دیگری تحمیل میکنن
فرض کنید شخصی خودآزاری داشته باشه، میتونه اینرا که بر خود میپسنده بر دیگران هم بپسنده؟ یا شخصی زندگی طبیعی را دوست نداشته باشه و دل به اوهام سپرده باشه، آیا میتونه آنرا بر دیگران هم نپسنده؟
اصول انسانی به این پیچیدگی ها هم نیست و اگه با قصه های جعلی ویرونش نکرده باشیم، همه براحتی از درون درکشون میکنیم
اصول انسانی دل در گرو مصداقها نداره و به مفاهیم پایبنده برای همین هم وجدان غیر وابسته به یک عامل مهم داوری بین افراد و جامعه تبدیل شده
پس وقتی از مصداق رهایی پیدا کنیم، هرج و مرجی مانند امروز پیدا نخواهیم کرد، اصولاٌ حقیقت جویی با وجود اینکه هزاران راه برای جستجوی حقیقت درون بشر ایجاد میکنه و جامعه را به تکامل میرسونه و زندگی بشر را هم به ارزش میرسونه فاقد تنوع قومی و نژادی و فرهنگی و تبعیضها و جنگهای امروز
الان کره خاکی اوج هرج و مرج ممکن را برای بشری با این قدرت همزیستی بوجود آورده
ادامه داره .....
۱۳۸۸ شهریور ۲۸, شنبه
میخواهم طبیعی زندگی کنم! پاسخ به سوالات مهم هستی از دیگر سو (1)
به نظر میرسه یکی از بندهای مهمی که بایستی به منشور حقوق بشر اضافه بشه، همین "حق برخورداری از زندگی طبیعیست"
برای تعریف این اول بایستی "زندگی مصنوعی" را تعریف کرد:
موجودات برای زندگی کردن به تغذیه، محیط و انگیزه نیاز دارن و "انگیزه": واحد مصرف انرژی برای کسب انرژیست، یعنی بدون انگیزه حتی انرژی هم مصرف نمیشه و بی شک عامل اصلی تفاوت بین موجودات زنده و غیر زنده، همین انگیزه خواهد بود
ولی خود انگیزه را میتوان به دو صورت برانداز کرد، 1- انگیزه طبیعی 2- انگیزه مصنوعی
انگیزه طبیعی در زندگی کردن و به تکامل رسیدن، جریان پیدا میکنه
باور میکنید که بیشتر حیوانات و حتی حشرات اگه بیمار و پیر بشن به شکلی دست به خودکشی میزنن؟ این خودکشی خیلی طبیعیست، از نخوردن غذا تا حتی خود را پرتاب کردن و غرق کردن و ... میتونه به وجود بیاد، پس شرط زندگی کردن، عامل مهم به وجود آمدن موجود زندست
و بعد از زندگی کردن، برای هموارکردن راه سخت و رنج آور شرط به تکامل رسیدن، وجود داره
تا اینجا فرقی بین بشر و عمده موجودات زنده جانوری نیست، برخلاف تصور رایج، همه حیوانات تکامل یافته فکر میکنن و دست به انتخاب هم میزنن پس فرق بشر در چیست؟
اگه فکر کنیم در "کنجکاوی بشره" هم اشتباه کرده ایم که حیوانات تکامل یافته هم در امورات روزمره کنجکاوی دارن
و فرقی هم در بازی کردن هم خیلی نمیشه پیدا کرد، پس تفاوت در کجاست؟
خیلی مایل بودم ادامه نمیدادم تا راهی برای حدس و تفکر ایجاد بشه ولی انگار در وبلاگ و این حوصله های خواندن، چاره ای جز ادامه وجود نداره:
تفاوت بزرگ بشر با حیوانات "قدرت قصه سازی اوست"
بشر با قدرت فوق العاده تخیل خود و با کمک قصه از "آنچه که هست" بیرون میاد و پرواز میکنه
تا اینجا به سر فصلهای مهم انگیزه های بشر که زندگی کردن، تکامل یافتن و قصه پرداختنه پی میبریم ولی فرق زندگی طبیعی و زندگی مصنوعی از همینجا آغاز میشه، بشر ابتدا با قدرت قصه ساختن، به توان ابزار سازی و بعد به ساخت زبان رو کرد و خودش را از زندگی سایر جانوران جدا کرد
کم کم به علت این جدا شدن، "درد هویت" پیدا کرد و خود را موجودی که در زمان و مکانی ناشناخته و مبهم رها شده، ساخت که هم ترسید هم بی هدف شد .......پس برای "باز تعریف خود" و "تشریح امیال و هوسها" باز هم به قصه رو آورد، یعنی وقتی قادر نمیشیم خود را به شکل طبیعی در جریان هستی باز شناسیم و مثل یک قطره آب به دریا بپیوندیم و یا یه ذره خاک به زمین و هویتی برای خود میبینیم که از بقیه جداست پس برای تمایل به زندگی کردن، برای با سختی ها جنگیدن و به تکامل رسیدن، کل جهان هستی را بنوعی وامدار خود میکنیم، ما آنقدر مهم میشویم که برای خود خدایی جدا از جریان حقیقت هستی، خلق میکنیم ولی خدایی که به ما بند شده و بنده، برای ما همه کاری کرده و حالا ما هم باید برای او کاری کنیم و رفته رفته به او دستور میدهیم که چه افرادی را به پاداش برسونه و چه افرادی را به جزا و شکنجه
اگر قبل از این بشر از قصه سازی و حرکت در جریان آن فقط رها کردن خود از جریان واقعیت یا "آنچه که هست" را طالب بود، بعد از به وجود آمدن این "هویت مصنوعی و جعلی" این پرواز کیفیت ارزشی پیدا کرد که میبایست در جریان "آنچه که باید باشد" یا حقیقت صورت بگیره و با این سه پدیده مهم به وجود آمد:
1- بشر که با جستجوی در جهل به جایی نمیرسید، بجای کنجکاوی در "حقیقت جویی" با "حقیقت سازی" مشکل هویت نیست در جهان خود را حل کرد و "بت پرستی" به رکن اساسی همه آیینها، ادیان و مسلکهای موجود تبدیل شد بطوری که سیستم عامل فکری بشر برای رسیدن به حقیقت جهان هستی با بت پرستی عجین شد و کار به اینجا رسیده که در حال حاضر همه برای رسیدن به "خدا" به داستانی مصنوعی و باطل توجه میکنن یا برای فرار کردن از "خدا" هم به داستانی جعلی دیگه میرسن که اگه اولی " بشر" را خرد کرده دومی " کل هستی " را خرد میکنه
چرا پشت سکه خدا پرستی رایج، بی خداییست؟ چون وقتی بشر متوجه میشه این خدای مسلکها و ادیان و این جریان وحی، خودش هم نمیدونه چی آفریده و به جز یاوه در مورد آغاز خلقت، امروز و فردا گفته ای نداره، به بیخدایی که بسیار بزرگتر از این خداشناسیه رو میآره
2 - به جای حقیقت جویی منتسب به قدرت گیرندگی فرد و زمان، وقتی حقیقت سازی کنیم _ یعنی درک حقیقت خود از ظرف زمان و مکان را بگیریم و به قنون تبدیل کنیم_ هویت بشر جعلی میشه و زندگی مصنوعی خواهد شد ولی کاری که این هویت جعلی به وجود آورده ساخت کاست گروهی یا همون ارزش گذاری طبقه های اجتماعیه و همین مسیر تکامل را به شکلی جعلی و مصنوعی به عقد خرافات و یاوه ها در میاره
3- بشری که در افسانه ارزش پیدا میکنه به باد هوا تبدیل شده که خود و همه ارکان زندگی و جهان هستی را مسخره میکنه یعنی با تمسخر زندگی شکنجه و جنایت میکنه و یا با تمسخر زندگی تحت اثر این اعمال شنیع قرار میگیره
بدین ترتیب این قصه سازی ارزشی تا این زمان به تمسخر زندگی و تکامل منجر شده ولی به علت اینکه این قدرت به حقیقت جویی بشر متصله، به راه علم و تکنولوژی وارد شده به همین علت بش امروز از بشر چند هزار سال پیش از لحاظ شعور هستی به درجه ای پست تر رسیده چون در اون زمان حداقل خدایان هر قوم، آگاهترین و علمی ترین سطح دانش را داشتن ولی امروز ما میدونیم خدای ما نه تنها در بالاترین سطح دانش قرار نداره بلکه با اون به تقابلی آشکار رسیده و این خدا را فقط بایستی "باور" کرد نه اینکه به حقیقتش رسید
خب! چطور میشه که بشر به سطح دانش و آگاهی و تکنولوژیک بسیار بالاتری از گذشته رسیده (هر روز دوران اخیر به اندازه سالها در دوران گذشته تغییر به دنبال خود دارد) ولی در سطح شعور هستی به درجه پایین تری نزول کرده؟
جوابش را در همون افسانه ها بایستی جست، به همین خاطر بشر امروز هر چه از دانش و آگاهی بیشتری برخوردار باشه از لحاظ سطح رفاه و سطح زندگی، وضعی بسیار بهتر از دیروز و گذشته دارد ولی از لحاظ "میل به زندگی" وضع وخیم تر
به همین خاطر نوع روابط انسانی، مصنوعیست و آدم تکامل یافته تر به سمت "تنهایی و افسردگی" سوق پیدا کرده
و وضعیت در کشور ما بسیار بغرنجتر و غیر قابل تحمل تره که از دید اجتماع : - اگه روی یک تخته یا کفش چند چرخ وجود داشته باشه و شخصی با اون تو خیابون حرکت کنه، بدجور نگاه مبکنن -اگه فردی یک سگ را برای حیوون خونگی انتخاب کنه و باهاش زندگی کنه کافره -اگه فردی باورها و اعتقادات رایج را پاسخگوی آگاهی خود ندونه، کافر و مهدورالدمه (شایسته کشته شدن) و ....
و از دید حکومت: - سطح تولیدات فرهنگی به فجیع ترین وضع رسیده ولی هیچ کس حق نداره از تولیدات دیگران استفاده کنه، ماهواره ممنوع، اینترنت ممنوع، روزنامه و مجله غیر سانسوری ممنوع، یعنی ما راست تو اخبارمون نمیگیم شما هم حق ندارید به جز این گوش کنید، ما برنامه تلویزیونی به درد بخور تولید نمیکنیم و شما هم فقط همین را بایستی نگاه کنید، ما پاسخ درستی بر مجموعه جهان هستی نداریم و به همین علت هم خودمون از اوج انگیزه برای اصلاح جهان هستی ( نه فقط کره زمین) به دزدی و تقلب و جنایت و خیانت رسیدیم و توجه شما به غیر از ما مادی گرایی، حیوانیت، بطالت و ... هست - و ....
پس در این سیر آفاق، انگار که ما از همه مصنوعی تر زندگی میکنیم، میخواهم طبیعی زندگی کنم، چه بایستی بکنم؟ در قسمت بعدی به جستجوی این زندگی پرداخته خواهد شد
۱۳۸۸ شهریور ۲۶, پنجشنبه
امان از دست این زنها، ثبت تنها "الله اصغر" بر بامها!
هر چی گفتیم که ای بابا! هر چی بدبختی میکشیم از اکبر بودن این اللهه، خدا و حقیقت و عدالت و تکامل پشت این الله فقط گم نشده بلکه مجازات شده .... حریف نشدیم
گفتیم که تو این محله با این همه مسلمون یکی پیدا نمیشه بره الله اکبر بگه تا بر بار نیکی هاش اضافه بشه که اومدید سراغ ما که مسلمون را کافر میدونیم؟
نشد که نشد
ما هم رفتیم سر پشت بوم و میدونستیم این کفر از زبونمون بیرون نمیره، او چند تا داد زد ولی به سرعت صداش گم شد، دیدیم ای دل غافل، مبارزه ناکام مونده، شکاف دهان را باز کردیم و با فریاد و صدایی که معلوم نبود چطوری در میاد داد زدیم "الله اصغر" "الله اصغر" "الله اصغر"
عیال که شوکه شده بود، دستش را محکم گرفت جلوی دهان ما و بزور ما را به زیر کشوند
- امون از دست این زنها، اسلام پدرشون را درآورده خودشون ول کن نیستن
_ "چی میگی مرد؟ تو میخواستی خود ملت ما را به کشت بدن؟"
- بدبختی همینه، این ملت به پایین ترین سطح چسب خود با مذهب رسیده ان ولی خودشون هم نمیخوان باور کنن
_ چرا اتحادمون را به هم میزنی؟
- ما که اتحادی نمیبینیم، از این اتحاد هم خیری بیرون نمیاد فقط خمینی ها بر ماه میشینن
ولی خودمونیم، ثبت اولین "الله اصغر" بر بامها عجب حالی داد، کاش اتحاد مردم پیرامون این شکل میگرفت که لا اقل اگه مثل نسلهای قبل از دست این مذهب و ملاهاش، این خرافات بر ما فرو میرون لااقل یکبار جیگرمون هم خنک بشه و بعد از اون شاید رها بشیم
به لطف این جنبش سبز، "کلاس" به دامنه حکومت اضافه شد!
نماز جمعه ها به خصوص در سالهای اخیر به همین شکل بوده ولی در یک نماز جمعه به همت این جنبش سبز که نذاشتن ادامه پیدا کنه، دختر و پسر کنار هم نماز خوندن و بعد اشکالاتشون هم برنامه پارازیت صای آمریکا برطرف کرد تا دفه بعد بلد باشن بخونن
شعار الله اکبر بر روی پشت بومها
ولی این جنبش سبز یک جا عقب مونده، تو خیابون راه میری یک ماشین بدجور جلوت می پیچه، میخوای از لجت چیزی بگی، میبینی از این ماشینهای سواریه که پشت شیشش مثل کامیونها (البته خیلی بدتر) یک خرافات نوشته و برچسب زده، پس بی خیالش میشی ... تو ماشین میشینی، همینها دمار از روزگارت و جاده در میارن ....... قدری با نگاه تعقیبشون میکنی، میبینی هر چی آشغال تو ماشین دارن از پنجره به بیرون پرتاب میکنن و .... خلاصه این نوشته ها تبدیل به "تابلوی بلاهت" شده ان و اگه آخوند یه ذره مخ تو کلش بود، اجازه اینطور تابلوی آبروریزی را به هیچ کس نمیداد ولی این جنبش سبز میتونه یک کاری بکنه و از این شعارها و نوشته های عقب موندگی و بلاهت با رنگ سبز بنویسه پشت ماشینهاش بزنه و خیالش راحت باشه هیچ کی مزاحمش نمیشه و مبارزه جانانه ای هم با این دیو شیعه کرده و هم "کلاس" به این گروه اضافه میکنه....
البته بایستی به جنبش سبز نسل مخالف و جوون این حکومت اعتقاد داشت ولی نه این جنبش قرمه سبزی
مالیخولیای ایرانی
- شخصی که اصلاٌ به دنیا نیومده فقط به خاطر ارثیه، در مسند خدایی مینشونن و نام "امام زمان" بهش میدن ولی این یکی دیگه وعده هیچ خدایی به هیچ بنده ای نبوده به جز فراعنه که خودشون خدایان بودن
- همین خمینی جنایتکار را سی و یک سال پیش توی ماه کردن و هنوز هم عده ای پیدا میشن که خودشون را به قبر او افسار کنن تا شفا بگیرن
- در نسلهای جدید: محمد خاتمی که در همون دوران ریاست جمهوریش هم کم کم جاش تو هیچ دانشگاهی نبود، بعد از چند سال بدون اینکه کاره ای باشه و کار جدیدی کرده باشه، به اسطوره ای گل و بلبل و بدون تاریخ اسفبار قبلی تبدیل میکنن و تو دانشگاه ها و ورزشگاه ها براش فرش قرمز پهن میکنن
- سالهاست همین حکومت که بیشتر دست چپی های مذهبی و رفسنجانی بوده، تو سرش میزنه که "در روز قدس شرکت کنید"، حالا از اینکه هاشمی و خاتمی و حسن خمینی گفتن تو راهپیمایی قدس طبق سالهای پیش شرکت میکنن، ذوق میکنن و گل و شیرینی پخش میکنن طوری که معلوم نمیشه چه کسی کی را دعوت کرده؟!
- در دوران انتخابات 88 اگر از عمده مردم ایران که میپرسیدید برای چی میخواهید رای بدهید؟ جواب میدادن : "ناچاریم بین بد و بدتر یکیشون را انتخاب کنیم" ولی همون موقع یک دل و قلوه هایی برای میرحسین موسوی میفرستادن که نگو و نپرس
- تو جنگی هشت ساله و فراگیر که هنوز هم بعد از بیست سال همه جوانب زندگیمون را فرا گرفته، شرکت میکنن و نام دفاع مقدس بر اون میذارن وبه خدا هم دستور میدن قربونی هاش را به اسم شهید یک کله بفرسته تو بهشت (حتی تو برزخ هم نگه نداره) ولی امروز اگه از همه بپرسیم این جنگ برای چی بود و چرا ادامه پیدا کرد؟ هیچکس جواب درستی نمیتونه بده، میگن آمریکا و ابرقدرتها کمک عراق میکرد تا ایران را به تصرف دربیاره و ما نذاشتیم ولی همین آمریکا تحمل الحاق کویت فسقلی را هم به عراق نداشت
- یک مالیخولیای سراسری در کره زمین هست که همگی پستچی را میگیرن و ماچ میکنن و نام او را همیشه ورد زبون خود میکنن، چون در گذشته ی سراسر جهل و اوهام در بخشی از کره زمین و برای عده قلیلی، دائم ادعای پیامبری میومد که خود را حاوی پیغام جدید خدا میدونسته ولی معلوم نیست چرا امروز عیسی، محمد، موسی، بودا و .... از زبون مردم نمیفته؟
و مالیخولیای ایرانی که به این اضافه شده: ایرانی ها پستچی را هم به نسبت، کمتر ماچ میکن ولی شوهر و بچه و نوادگان دختر پستچی را پشت سر هم میگیرن و ماچ و سجده میکنن و نسلهای اونها را هم تا همین امروز سید و آقا میدونن
- یک مالیخولیای دیگشون اینه که وقتی کسی میمیره، خانواده عزیز از دست داده، بایستی یه جورایی هفت روز و هفت شب براش سیورساط برقرار کنه البته این تا چهلم و نوعید و سالگرد هم خاموش و روشن میشه
- تو روانشون به چیزایی دائم جایزه میدن که خودشون خوب میدونن عامل بدبختیشون همونها هستن، مثلاٌ دروغگویی را به تکامل میرسونن اگه بتونن تقلب را هم بهش اضافه میکنن و اگه مال بی صاحب یا با صاحب مفلوک ببینن خیلی خودشون را کنترل میکنن تا شاید ندزدنش و در حالیکه ثروت قلنبه و اصلیشون را دزدیده ان یه سره به جیب همدیگه نگاه میکنن
- همشون خودشون را "یلی" میدونن که نگو ولی نه قدرت دارن و نه توانایی
- یک حالی با احساساتشون میکنن، به اسم عزادارای، صفا میکنن و نشاط میگیرن، به اسم جشن، تو دلشون غمگینن و استغاثه میخونن و طلب مغفرت میکنن و...
- خیلی خدا پرست هستن ولی همه ارزشهای متناقض تاریخی را با هم قاطی پاطی میکنن تا دست آخر خودشون هم نفهمن مومن و بهشتی هستن یا کافر و جهنمی و نمیدونن بایستی از کدوم درگاه پاداش این خداپرستی را بگیرن؟!
- ف بگی تا فرحزاد میرن و برمیگردن ولی هرچی قدیمی ها و بزرگاشون گفتن، دربست قبول میکن حتی اگه سرتا پا یاوه و جهالت باشه
- یک مالیخولیای بامزه و گریه آور تا همین چند سال پیش: چاه توالت را از چاه آشپزخونه جدا میکردن و لوله فاضلاب مجزا براش میکشیدن
۱۳۸۸ شهریور ۲۳, دوشنبه
این بچه من مال تو نیست؟
همینطور که میگشت به یک سیاه بی لباس رسید و از قدرتش خوشش اومد و اون طرف هم قبول کرد که بچه مال خودشه به شرط اینکه تربیتش تنها فرهنگ او را ستایش نکنه بلکه از صمیم قلب بهش رضایت داشته باشه ... "ز . ن" داشت فکر میکرد "چطور میشه؟" رفت و بچه های دیگه اون قوم را دید و فهمید که دربدری، بی سوادی و تسلیم زور شدن را دارن یاد میگرن ولی پیر و جوون و بچه اینها را بخشی از هویت خود میدونن و بهش افتخار میکنن
"ز . ن" بچه را بغل گرفت و به یک قلدر دیگه رسید و وقتی او قبول کرد تازه متوجه شد اینجا قبیله ی آدم خورهاست .... به زور و زحمت فرار کرد تا به شخصی دیگه رسید که میگفت من "کولی" هستم، کولیه بچه ها را زود به اسم زن و شوهری میفروخت و میخرید ولی شرط قبولی و حتی زنده موندن دختر (و حتی پسر) خونی شدن لباس خواب دختر در شب زفاف بود .... "ز . ن" میخواست از اینجا هم فرار کنه ووقتی یکی از این ازدواجها را هم دید که زنهای فامیل با لباس خونی دختر، با چه ذوق و شوقی میرقصن از این همه افتخار به این فرهنگ کج و کوله تعجب کرد
رفت و رفت تا به قومی مسلمون رسید، تو اینجا هم زنها بیش از مردها برای ختنه سوران پسرها یا همون آلت پرستی، جشن و سرور برپا میکردن .... همینطوری رفت تا به سرزمینی دیگه رسید که بر خلاف مسلمونها که ملاها چند تا زن میگرفتن اینجا روحانیون حق ازدواج نداشتن و حرفهای عجیبی از پسر خدا و ... میزدن
رفت و رفت و رفت تا به سرزمینی پر از خدا و ایده و نظر رسید و از اونجا هم فرار کرد تا اینکه تصمیم گرفت بچشو خودش بکشه
بله! "ز . ن" داستان، همین "زمین" خودمونه که انگار فرزندانش فقط از تجاوز کاران هستن که اینقدر جورواجور و نژادپرستن .... همشون زبون و فرهنگ خاص خودشون را دارن و نشون بچه ها میدن و بنوعی تخم کین و نفرت با سایر زبونها و فرهنگها میپاشن، هر کدوم یه عقیده ساختگی دارن و اون را نه تنها به خودشون تحمیل میکنن بلکه اگه زورشون برسه به بقیه هم تجاوز و تحمیل میکنن و جالب اینکه عمده اینها به روز داوری اعتقاد دارن و "روگردونی از فرهنگ و سنت" را کفر میپندارن .... انگار روز داوری هزاران خدا تو سر و کله همه میزنه که کدوم یک را زجر بده و کدوم یک را پاداش
واقعاٌ عجیب نیست که عمده این متجاوزین به قلمروهای زمین هر کدوم با نژادپرستی و عقیده پرستی و تبعیضهای خودآگاه و ناخودآگاه خود چطور اینقدر هم راضی هستن؟
این قضیه میره و میره تا به جایی برسه که "ز . ن" بفهمه "این بچه فقط مال خودشه" و به هیچ گروه و عقیده ای تعلق نداره و تا اون موقع سایر بچه ها یا خودشون، خود را میکشن یا اینکه قبول میکنن فقط "فرزند زمین" و "فرزند هستی" هستن و تنها به همین افتخار میکنن که بسی بزرگ افتخاریست....
۱۳۸۸ شهریور ۱۶, دوشنبه
راهنمای شناخت افراد از روی لباس و مد در روز داوری
2- لباس تکنوکراتهای مذهبی: این عده که بر خلاف گروه اول نیازمند اجازه هیچ دفتر و دستکی برای لباس خود نیستن، به سرعت تکثیر پیدا میکنن، از دو دسته شبه آخوند و معمولی برخوردارن، هر دو گروه کت و شلوار میبپوشن حتی برای سبزی خریدن طوری که آدم بی خود و بی جهت فکر میکنه اینها با کت و شوار هم میخوابن
گروه اول یا شبه آخوند، پیراهن سپید یا خاکستری با یقه ی سه سانتی دارن با ریشهای مرتب
و گروه دوم هم که یقه معمولی میپوشن از رنگهای یک دست تیره هم استفاده میکنن ومعمولاٌ ته ریش دارن .... ظاهر آراسته این تکنوکراتهای مذهبی وقتی به فرودگاه و وقت نماز میرسه با بوی جوراب و کفشهایی که پشتشون خوابیده و کِرت و کِرت به سمت نمازخونه ها در حرکتن، کمی تا قسمتی مخدوش میشه و باعث میشه کم کم در حالت عادی هم از دیدن ریختشون بوی لنگه جوراب بفهمیم و چون پوشیدن کت و شلوار در هر اجتماعی گسترده و عادیه یک راه تشخیص سریع و تضمینی برای شناخت بزرگترهای این گروه: "نگاه بالا به پایین" اونهاست که کسی را جزو آدم به این الکی ها حساب نمیکنن و اگه هم بکنن بایستی وزن خودشون را با یک نگاه تحمیل کنن
3- لباس مقامی جدید: کاپشن روشن و بخصوص سفید و کرم و در این لباس هر چه قیافه کثیف و موهای چرب و ریشهای نامرتب تر باشه مقام بالاتری دارد، این گروه شاخص نگاه بالا به پایین قبلی را با نگاهی تمسخرآلود تغییر داده ان و اگه زیر کاپشن هم پیراهن را روی شلوار انداخته باشن، اراده و خلوص بیشتری دارن
4- لباس شخصی: این گروه بخشی از سربازان امام زمان هستن و برای اینکه امام زمان میون این همه آدم شخصی پوش بتونه براحتی سربازهایش را تشخیص دهد: پیراهنهای ساده و گشاد و غیر نقش دارد با رنگ روشن و خاکستری که بهترست روی شلوار افتاده باشد و یکی دیگه از مشخصات لباسی آنها استفاده از شلوارهای گشاد معمولی نه چریکی ولی انجام اعمال چریکی هست که جای پنهان زیادی دارد و یک دفعه مثل فیلم ماسک قمه و اسپری و تفنگ و حتی مسلسل هم که معلوم نیست کجای آن پنهان شده، از آن بیرون می آورند.....برای تشخیص بهتر نمیتوان به صورت و هیکل آنها رجوع کرد که از چاق تا لاغر، از پیر تا بچه، از هفت تیغه تا ریشو در بین آنها هست ولی کافیست قدری حرف بزنن که به سرعت قابل تشخیص خواهن بود
5- لباس نفوذی ها: تی شرت، رنگهای شاد، لباسهای نقش دار، لباسهای تنگ و ترش و موهای مرتب و ترجیحاٌ سیخ شده مربوط به دسته ای دیگر از سربازان امام زمانه ولی چون از کافرین و مرتدهای عادی قابل تشخیص نیستن شاید بشود از سفیدی صورت تراشیده بعد از قرنها نتراشیدن آنها را تشخیص داد
خب نتبجه؟
به من و تو چه؟ این راهنما برای خدا صادر شده و ارزش دیگری هم ندارد
پنج قدم بی سر و صدا تا رستگاری!
1- چون خدا "مهمترین" موجود هستیه و ما چون خیلی خودمون را گم کردیم و همه امور هستی را برای اینکه یه چیزی دست ما بده دگرگون تعریف کرده ایم، طبق این شعر خیام "هیچ ترینیم" :
یک قطره آب با دریا شد .... یک ذره خاک با زمین یکتا شد ..... آمد شدن ما اندرین عالم چیست؟ ...آمد مگسی پدید و ناپیدا شد
پس:
ابتدا بایستی یکی از خودمون را به عنوان پیامبر و نماینده مستقیمی که خدا باهاش حرف میزنه، انتخاب کنیم
2- در قدم بعدی بایستی مفهوم خدا را حذف کنیم و همون نماینده خودمون را محکم بچسبیم
3- در این قدم حساس باید همه غیر خودی ها را نجس و کافر و نفهمم بدونیم و باهاشون جنگ کنیم
4- در اینجا بایستی افرادی که از طرز فکر و رفتارمون بیزار میشن را مرتد و محارب و مهدورالدم صدا کنیم و به دار مجازات آویزون کنیم و اگه کارهای دیگه هم باهاشون بکنیم که چه بهتر
5- در انتها هم رو میکنیم به خدا و بهش دستور میدیم دشمنان ما را بفرسته تو جهنم و خود ما و دوستهای ما را هم به بهشت
نگفتیم تازه "خودخواهی" خیلی صفت پست و رذلیه و چه برسه به "خود پرستی" ؟! و پرستش به غیر خدا بت پرستی و شرک و کفره؟
۱۳۸۸ شهریور ۱۵, یکشنبه
اسم اینرا چی میذارید؟
نفهم، شیاد، بدبخت، متقلب، خیانتکار؟ ووووو
و اون افرادی که تو مراسم عزای این هزار سال مرده ها، خودشون را پاره پوره میکنن ولی این جنایتها را انجام دادن چی؟
اسمشون چی میشه؟ جانی، دیوانه، منحرف، دزد؟ وووو
پس یادتون باشه هیچکدوم اسم خوبی نخواهن داشت، مبادا اشک بریزید و حتی تو این مراسم شرکت بکنید ولی سابقه خوبی از دفاع بر این مظلومها نداشته باشید و حداقل تو خلوت خودتون بارها اشک نریخته باشید؟
۱۳۸۸ شهریور ۱۴, شنبه
واقعاٌ خدا شانس بده!
چپ مذهبی سه حرکت اخیر ایران را به نام خود ضبط کرد و جنبش 57 را که به گند کشید و دوم خرداد 76 را عقیم و نابود کرد و ماحصلش قدرت گرفتن خامنه ای و اتحاد بیش از پیش او با سپاه و سرخورده و منفعل شدن مردم بود و سومی را هم که جنبش سبز باشه داره از بن میبره و به بزرگترین عامل سرکوب ذهنی مردم و جوانها تبدیل میکنه
خدا شانس بده! تو هر کجای دیگه هر گروهی یکی از این انحرافات و اشتباهات را داشته باشه چنان سقوط میکنه که تو صفحه های تاریخ هم گم میشه ولی اینها هنوزهم جزو تنها بزرگان ایران هستن
فکر میکنید قباله این مردم به نام چه کسی خورده؟
حاکمیت؟ از مابهترون؟
نه اشتباه نکنید "قباله ایران" بنام از مابهترون خورده چون نه ما مالک ایران بودیم و هستیم و نه حاکمیتهامون که میهمانها و دزد و جانیهای دو روزه ان، سرنوشت رضا پهلوی و محمدرضا پهلوی چقدر به هم شبیه بود ولی یکی به دست قدرتهای بزرگ ایجاد شد و اون یکی هم مثلاٌ به دست مردم با انقلاب و حاصل انقلاب هم نه تغییر بنیادی بلکه جابجایی سلطنت با سلطنتی دیگر که تو دو هزار و پانصد سال بارها اتفاق افتاد
ولی قباله مردم بنام از مابهترون و حاکمین دزد آن ثبت نشده و این از بزرگترین افتخارات روشنفکری ایرانه که هم صدا با خمینی که با کمک این چپهای مذهبی تو ماه رفت و اگه دست اونها باشه پایین بیا هم نیست، میگن: آمریکا هیچ غلطی نمیتونه بکنه ..........
بله قباله این مردم به نام چپ های مذهبی ثبت شده، کی میگه دوم خرداد مال اونها بود و نه مال خود مردم ایران؟ همه میگن چون محمد خاتمی با "آرامش فعالش" یه تنه آنرا به بن بست کشوند و نتیجش هم سرخوردگی ملتی بود که دویدن و دویدن تا جایزه بگیرن ولی بعد از اول شدن، به زندون افتادن و هزینه های بسیار پرداخت کردن و به هیچ جای غیر قابل بازگشتی هم نرسیدن که نرسیدیم
کی میگه قباله جنبش سبز به نام اونها خورده که اینطوری براش تعیین و تکلیف میکنن و مثل حرکتهای دیگه اول قبضه میکنن و بعد تفالش میکنن؟
چرا پاسخگوی اون همه اشتباهات و انحرافات خودشون نیستن؟ اینها بیش از پونزده ساله میخوان از ظرفیتهای قانون اساسی استفاده کنن ولی یادشون رفته که هشت سال تموم محمد خاتمی با بیشترین آرا رئیس جمهور این مملکت بوده، همون که اینبار با هزاران خون ریزی و جنایت به حسرتشون تبدیل شد
این چپ های مذهبی دو اشتباه بسیار فاحش دارن، اول: برای اینکه یک کلمه نگن گذشتگان جاهل خیلی بیخود کردن با پروردگار جهان هستی رابطه ويژه داشتن ولی اونقدر جاهل و بت پرست باقی موندن، روزی صدها مرتبه خود و همه را به غلط کردن انداخته ان
دوم: این یکی یه خرده پیچیده تره، آخوندهای ایران صد ها ساله دور خودشون چرخیدن و چرخیدن و یاوه به یاوه اضافه کردن، به تقلید رسیدن، به این رسیدن که مالک جون و مال مردم خدا و جانشینانش یعنی خودشون هستن و البته با ولی فقیه که کار دیگه تمومه، اسم خودشون را علما گذاشتن، قرنها جنگ با بقیه مذهبها و ادیان و مسلکها فقط به خاطر حکومت کردن انداختن، مقام معصومیت برای عده ای قائل شدن، به خاطر جنگ قدرت و پول و اعتقاد کسی را که اصلاٌ به دنیا نیومده با نام "امام زمان" به مقام خدایی رسوندن ولی این ملت و بزرگانش اهمیت ندادن، حتی پذیرفتن ........... تا به امروز رسیدیم که خامنه ای به مقام برگزیدگی خدا رسیده چون میگن مشروعیتش را خدا میده، خامنه ای پیامبر (و حال به تعیبر خودمون امام ما) در دنیاست و همین نشون میده که چقدر به ریش خود اول خودمون یه عمره میخندیم که به اینجا رسیدم، البته در دوران گذشته هرکس میخواست برگزیدگی خدا را به یدک بکشه خودش ادعای بعثت میکرد و بقیه انکار که حالا میون صد ها هزار نفر چند نفر هم به نتیجه رسیدن ولی امروز خامنه ای خودش تنها مخالف رهبر مطلقه شدن خودش بود و دیگران به اسم خدا این شخص را که زاد و رودش را میشناسیم و هیچ مالی هم نیست به این مقام میرسونن
چند سال پیش از نن جونم که خیلی هم پیر و مذهبی بود پرسیدم "مادر اگه این خامنه ای بره یک کشور خارجی به مقام دربونی هم میرسه؟" گفت: "نه! چون استطاعت نداره" شاید میخواست بگه استعداد دربونی هم نداره این برگزیده خدا
حالا اشتباه دوم این چپهای مذهبی اینه که همین چند سال پیش یه اشتباه شاید هم جنایت گنده کردن و این قانون اساسی متناقض، ضد انسانی، ضد حقوق بشر، ضد منافع ملی، ضد پیشرفت و خلاصه به دردنخور را مصوب کردن و حالا به اندازه مقدسات بالا کشیدنش .....
واقعاٌ خدا شانس بده! اینها بزرگان ما هستن و چند ساله میخوان از ظرفیتهای این قانون اساسی که "عده ای قلیل مانع اجراش میشن" استفاده کنن و واقعاٌ آدم حیرون میمونه که وقتی نمیتونن اشتباه بزرگ و رسوای چند ده سالشون را ببینن و قبول کنن دیگه چه بزرگی کردنی؟ چه ارزشی؟ وقتی خودشون را هم نمیتونن اصلاح کنن چطوری به شکل مطلق پرچم اصلاح یک مملکت را به دست گرفتن؟
البته از این اتفاقات تو این مملکت به وفور میفته
آقا جان جواب این خونها، این رنجها، این فضای روانی کشوری در حال سقوط ، این ابهام و بی امنیتی آینده را این بزرگان میخوان بدن؟
اینها با اون همه یاوه و بت پرستی گذشته های دور که این مملکت را به اینجا رسونده، چه میتونن بکنن وقتی رسوایی چند سال پیش را هم مقدس میکنن؟
البته این تو بمیری ازاون تو بمیری های همیشگی نیست و بخاطر وجود حقیقت در زندگی بشر که کره خاکی را با همه بدی های امروزش بسیار بهتر از دیروز و گذشته های سراسر ظلم و جهل و بدبختی کرده و اگه این بزرگان، بزرگ بشن بهتر هم خواهد شد، اینبار دیگه نمیتونیم به این راحتی از این دره کفر و اوهام گذر کنیم، آهای چپی های مذهبی دیگه رفته رفته نمیتونید جواب این جنایتهایی که بر این مردم به واسطه اشتباهات شما وارد شده بدید، دیگه این قباله مردم تو گلوتون گیر میکنه .... اصلاٌ یک کم بزرگ شدن و یک کمی مسئول شدن چه اشکالی داره که یک مملکت به واسطه "عده ای قلیل" بایستی با این همه بدبختی سر کنن؟
- این دیو شیعه حداقل یک پنجم ثروت نفت و سایر منابع این کشور را به شکل کاملاٌ رسمی ولی نه چندان آشکار داره قورت میده، نزدیک به بیست میلیارد دلار پول خیلی زیادیست که به تازگی تو ترکیه پیدا شد و خبرهایش به سرعت محو شد، پول پنج پالایشگاه بزرگ، پول ساخت سیصد و سی هزار ساختمون شصت میلیون تومانی که یک میلیون نفر بدون دغدغه مسکن و اقساط بتونن راحت زندگی کنن
این دیو شیعه بیش از صد میلیارد دلار در این چهارساله از پول این مملکت غارت کرده و نه مالیاتی داده و نه به جز بی مسئولیتی مطلق، مسئولیتی داشته
- طبق یاوه های مذهب، این دیو شیعه علاوه بر مالکیت مال این ملت، مالک جون اونها هم هست و برای همین به خاطر کشتن و جنایت کردن به مردم به احدی پاسخگو نخواهد بود
- این دیو شیعه با قدرتهای بزرگ کره زمین رابطه پنهون و آشکار و بده بستون داره
همین مسائله که از یک علی خامنه ای بی عرضه و روشنفکر چپی، تار و سه تارزن و پیپ کش، جنایتکاری به شدت عقب مونده میسازه
و این چپهای مذهبی این بزرگان مملکت که تا چشم کار میکنه تکثیر پیدا کردن دارن چه میکنن؟ با این ظرفیتهای قانون اساسیشون که زیر قدرت مطلقه ولایت فقیه و زیر قوانین مذهبی یا هیچی نیستن و یا هیچی نمیتونن بشن، دارن خاله خاله بازی میکنن، بذار یک کمی از چای قوری گلی و سماور فسقلیشون برای نامزد ندا آقا سلطان بریزن که به دستور اربابهای خارجی و بخاطر برگشتن مشروعیت حکومت در سطح بین الملل (چون فیلم کشته شدن دردآور او سراسری پخش شد) زندونی شده تا بگه نامزدش را مجاهدین کشتن
(چون هر وقت رفسنجانی و خامنه ای خواستن کسی را بکشن بنام مسعود رجوی کشتن و البته این مسعود رجوی و بانوی رئیس جمهورش هم یکی دیگه از بزرگان چپ مذهبی این مملکته که کوچکترین ارزش سیاسی و .... نداره و هنوز هم که هنوزه هموطنان ما در اشرف و .... بخاطر سیاستبازی پنهون او با از مابهترون و مطلقه ها کشته میشن)
و اما نتیجه و برای جنبش سبزچه باید بکنیم؟!
بیخود شلوغ نکنیم ما یتیم هستیم و نه تنها نذاشتن و احساساتمون نذاشته بزرگ های حقیقی بزرگ باشن که بزرگی نداریم، بلکه اعتقاد جنایتکار و خیانتکاری داریم که اجازه نمیده، حداقل خودمون به خودمون کمک کنیم و وضع مملکت با دروغ و تقلب و مالیخولیا و بی اعتمادی را هم که میبنیم، پس چه باید کرد؟
1- بدونیم چه از درون و چه بیرون با این دیو شیعه و قدرتهای بزرگ و اعتقادات باطل، مبارزه طولانی در پیش داریم و با "احساسات" خودمون را هزینه بطالتها نکنیم
2- اختیار مغز خود را در دست بگیریم نه اینکه عوام زده نگاه کنیم کی چی میگه؟ البته عده ای شاید نتونن که مهم نیست ولی ده میلیون جوون و مسن و پیر باسواد و حتی تحصیل کرده به راحتی میتونن
3- از بزرگان صرف نظر کرده و براشون اولتیماتوم صادر کنیم تا حداقل خودشون را اصلاح کنن این مملکت پیشکش!
4- با بطالتهایی مثل نماز جمعه و روزقدس نمیشه به جنگ باطل رفت، برای کسی بمیریم که حداق برای ما تب کنه، بدونیم رو چه قبری داریم گریه میکنیم
5- برای از بین رفتن دیو شیعه جنبش سبز فکر کرد که باید ملاهای مذهبی به جون هم بیفتن ولی اینجا را نفهمیده که عمده این ملاهای مذهبی، شیره ای هستن و وابسته به پول و قدرت، بوده و هستن و خواهن بود، انگار اینها را بالای منبرها ندیدیم که اینقدر بهشون فکر میکنیم، ارزش فکر کردن هم ندارن ولی اگه این تاکتیک را برای از بین رفتن دیو شیعه واجب میدونیم به جای رو کردن به چپهای مذهبی که هر وقت حاکم شدن مردم را به دامن مذهب و ملاها بیشتر هول دادن بایستی درجامعه به شعائر مذهبی بی اهمیت شد و بر خلاف آن حرکت کرد،باید تو بطن جامعه فعالیت کنیم و بزرگانی انتخاب کنیم که از مردم بخواهیم دائم به مکه و مشهد و امام زاده نرن، مراسم مذهبی را ضعیف برگذار کنن، در این صورت ملاهای شیعه وقتی بفهمن با این دیو شیعه کل حیاتشون زیر سواله به جون هم میفتن
6- روشنگری را از عرصه محدود و باد هوای اینترنت خارج کنیم و با این همه امکانات چاپ به دامن جامعه ببریم
7- هدفمون ایجاد آرامش نبایستی باشه، این دنباله استراتژی متناقض و صد در صد اشتباه "آرامش فعاله" که دوم خرداد را نابود کرد، بایستی با کمترین هزینه، التهاب کنترل شده و با ارزش برای هزینه پرداختن را گسترش داد
8- هزینه سرکوب را پایین بیاریم تا با نشاط، جنبش سبز به نتیجه برسه و برای اینکار:
الف- ارزش هزینه دادن را بالا ببریم
برای احیای ظرفیتهای قانون اساسی، این معجون ناقص الخلقه که انحصار طلبی و خودی و غیر خودی را تو دامن خود چپ های مذهبی انداخت، نیازی به خون دادن و کون پاره کردن نیست و همین جنبش سبز را از بین برد، هیچ شخص عاقلی همین زندگی نکبت را رها نمیکنه تا چپهای مذهبی که از صندوق شورای نگهبان بیرون آمدن حاکم بشن، فکر میکنید میکنه؟ از تموم خانواده کشته شده ها و رنجورهای اتفاقات اخیر بپرسید تا ببینید چند نفرشون راضی بودن و همچنان هستن؟!
ارزش هزینه دادن با ایجاد شور و نشاط بالا میره، بایستی نشون بدیم یکبار برای همیشه و به طور درست و معقول و مطابق با حقیقت نه اوهام، میخوایم ایرانی سرفراز و بزرگ بسازیم، میخوایم به جای تکی تکی مردن توی نکبت و بی امنیتی، کار فردای مبهم مملکت را درست کنیم، میخوایم رابطه ی خدا و حقیقت را با این دیو شیعه به وضوح نشون بدیم، نشون بدیم که خداپرست هستیم و با بت پرستی معطوف به پول و قدرت به مقابله پرداخته ایم، با اینکار هم ایمان مبارزه را درست کرده ایم که ارزش هزینه دادن داره و هم چماق سرکوب را سست و مختل میکنیم و هم حرکتهای باری به هر جهت و دنبال فرصت گشتن و در نهایت به دامن خشونت افتادن را از دامن مبارزه خود دور میکنیم........... چی کدوم خدا؟
این سوال بسیاری هست، خدایی خارج از این یاوه ها وجود نداره؟ همین نشون میده ما چقدر بت پرست هستیم اگه نتونستیم تا کنون خدای بی واسطه را در چارچوب علم، حقیقت، حقوق بشر، عشق، زندگی و .... پیدا کنیم، اگه نتونستیم این همه حقیقتهای بزرگ که خود خدا و پروردگار هستیه را پیدا کنیم، اگه نمیتونیم حقیقتی که برده داری و نژاد پرستی را با وجود تاکید این همه ادیان و مذاهب و بزرگان، تا امروز کمرنگ کرده بشناسیم، همون بهتر با این دیو شیعه بسوزیم و بسازیم البته که هزاران ساله سوخته ایم
ب- در دل این عده قلیل و البته این بزرگانمون رسوخ کنیم تا معنی ارزش داشتن را بفهمن، بدونن وقتی از مسئولیت برای خدا و انسان حرف میزنن، چه نوری بایستی روشن بشه نه این همه نکبت از سر و روی این مملکت پایین میریزه، بفهمن به خاطر ایران و فرزندهاشون، به خاطر ترس از فردا، به خاطر تموم موجودات زنده و غیر زنده و حتی مرده این مملکت بایستی دست از قدرت طلبی و دزدی و جنایت و خیانت بردارن و این کاریه که بارها و بارها در تاریخ جواب داده وگرنه امروز دنیای آدمخوران واقعی بود، دقیقاٌ برعکس امروز که هرچی بیشتر اشتباه میکنن و به خیانت و جنایت بیشتر باج میدن بزرگتر میشن واقعاٌ این چه سرنوشتیه که گذشتگان برای ما ساختن؟
باید از ارزش زندگی و آینده گفت تا خدمت، ارزش پیدا کنه و خیانت مفهومی سنگیم
ج- محبت بین گروه های مخالف حکومت برقرار بشه، ما همه بایستی با هم باشیم
د- مبارزه با گروه های موافق حکومت نهادینه و درون تک تک روشن بشه تا این افراد از خانواده و جامعه طرد بشن
ه- به یاری کسانی که هزینه میپردازن بشتابیم، آنهم نه با دکون پول جمع کردن که بعد از زلزله بم بدجوری از ارزش افتاد
و- سیاست قدرتهای بزرگ حامی حکومت را بشناسیم و بطور مستقیم با آنها صحبت کنیم و دغدغه های فکری و طمع های نوچه پروریشون را از بین ببریم، قانعشون کنیم که این حرکت چقدر برای همه ارزش داره
آیا ما ایرانیها لیاقت اینرا داریم؟
این مردم نشون دادن که داریم ولی بزرگان که جلودار حرکتهای مردم هستن به کلی ثابت کردن ندارن و نداریم
و همین نشون میده دشمن ما نه دیو شیعه و نه قدرهای بزرگ و نه حتی اوهام گذشته، بلکه کوچکانی در قامت بزرگی و سپردن عنان عقل خود به آنهاست
در طول تاریخ بارها "مجبور" شدیم بطور خودآگاه یا ناخودآگاه حاکمینی انتخاب کنیم که با ما رفتاری مانند زندانبان جانی داشته باشن، بیاییم یکبار این اجبار را برداریم و درست حرکت کنیم
۱۳۸۸ شهریور ۱۳, جمعه
ریشه خشونت و دشمنی بین بزرگان و روشنفکران این جامعه کجاست؟
عرصه اجتماع با "بازی سازی" در بزرگان، روشنفکران، جلونشینان و جلوداران، حاکمان و زورگویان از یک طرف و "انجام بازی" در افراد جامعه از طرف دیگه، شکل میگیره ولی کار به این سادگی ها هم نیست چرا که جامعه تنها بازیگر نیست و خود بایستی بطور خودآگاه یا ناخودآگاه، بازی سازان را به جلو هول دهد و باز هم کار به این سادگی ها نیست چرا که "قدرت، سرمایه و تبلیغات" در عنصری به نام "رسانه" تجلی پیدا میکنه که این رسانه برخلاف تصور صرفاٌ یک امر معطوف به جامعه نیست یعنی رکن چهارم دموکراسی برای اعمال نظر پایین دست بر بالا دست نیست بلکه بیشترعامل تاثیر بالانشینها در پایین نشینهاست و علت تاثیر فوق العاده رسانه ها هم در اینه که جامعه میتونه آنرا از خود تصور کنه و انعطافش را بر اساس سلیقه و نظر خود ببینه
و اما جامعه "کوچک در راس" با داشتن اختیار رسانه ها، کل این عرصه پیچیده را درهم میریزه به این ترتیب که برای دوام دیوانگی و "مالیخولیا" و کوچکی دو نقش مجعول میزند 1- هم سلیقه جامعه را در رسانه ها به کوچکی میرسونه و2- هم سلیقه جامعه را دگرگون نشون میده تا همه به عوامیت باج بدن و بر طبق همین بزرگی و جلو نشینی جعلی تعریف میکنه
یکی از محصولات این عمل عادی این موضوع مهم مورد نظره که اگه بزرگی و روشنفکری و رهبری را بیشتر یک صفت معطوف به شخصیت بدونیم و نه فقط مربوط به قدرت، ثروت و تبلیغات، پس بسیاری از بزرگان جامعه چون مجال پیاده کردن نقش طبیعی خود را نمی یابن و بایستی نقش پایین دستی بازی کنن، سرخورده و افسرده میشن و خشونتی پنهون به شخصیت منحصر به فردشون، سریش میشه که تعاملشون با جهان پیرامون را مختل میکنه
بیشتر این افراد بسیار درونگرا و تنها زندگی میکنن و از تیررس نگاه رسانه ها که برای به فعلیت رسیدن شخصیت اونهاست دور میفتن و بیگانه میشوند آنهم در حالیکه انجام بزرگی به آشناییست نه غریبگی و این بزرگترین تناقض در عرصه وجوده که در همه جوامع بوده و هنوز هم هست چه پیشرفته و چه عقب مونده که شخصیت بزرگی افراد را غریبه میکنه و انجام بزرگی بایستی آشنا بکنه
حال توجه کنیم که در جوامع عقب مونده برای پیدا کردن این آشنایی، عده ای از بزرگان چه میکنن؟
به مبارزه میپردازن ولی چون سلیقه اجتماع را رسانه ها چه داخلی و چه خارجی که وقتی خودمون بزرگی خودمون را نخواهیم، خارجی ها هم مطمئناٌ نخواهن خواست، کوچک نشون میده، اینها هم با گذاشتن بخش مهمی از بزرگی خود به این عرصه وارد میشوند که "اساس حرفهایشان" خیلی هم با کوچک ها تفاوت نمیکنه و معلوم نیست حرف خودشون را میزنن یا حرفی که باید بر اساس مصلحت بزنن؟! ولی عده ای دیگر هم هستن که مبارزه میکنن ولی بر اساس حقیقت وجودی خود نه مصلحت ورزی........... گرچه وقتی مبارزان به میدون میان، این سریش "خشونت روانی در بزرگی"، حسادت و دشمنی همه اونها را با هم شروع میکنه و مثل سگ و گربه به جون هم میفتن، پس به مجرد اینکه موضوع تفکر و یا شخصیت یکیشون به نحوی در جامعه مطرح بشه، بقیه که تا اون موقع زیاد کاری باهاش نداشن، به جای گشودن راه تعامل و پیدا کردن اشتراکات و گفتگوهای موثر دوستانه، به بندهای ناسازگار خود توجه میکنن و به این طریق، کوچکها بزرگی را به لجن میکشونن و با تمسخر به خود و بقیه نشون میدن
و اما بزرگی که نتونه مشکل روانی عوامیت را حل کنه، بزرگی نیست همون کوچکی رنگ و لعاب داره و برای پیدا کردن علت عقب موندگی خود خیلی هم نبایستی راه طولانی بپیماییم
و البته هر کدوم از این بزرگان میتونن صفحه ها مطالب منطقی و کاملاٌ درست در مخالفت با دیگری بنویسن که باید بنویسن ولی جای بحث و مخالفت در "کسوت بزرگی آشنایی" نیست وقتی به منزل در اومدن بایستی نقاط اشتراک خود را بیابن و با تاکید همواره بر نقاط افتراق (نه احساساتی شدن و عنان خود را از دست دادن) دست دوستی و محبت بفشارن که عرصه تنگست و فردا را از همون رزه دشمنی های حیاط خلوتمون، به دار کشیده ان و اگر به خود و جامعه ایمان داریم دست از مبارزه نکشیم و با گذاردن رخت و لباس بزرگی در مه، به دامن جامعه بیاییم تا نقاط افتراقمون باهم خاموش نشه و اگر هم ایمان نداریم زبان در کام بگذاریم و بذر کین و نفرت نپراکنیم و به کوچکها مدال نیاوزیم، باشد که ما هم رنگ پیشرفت را حداقل در عرصه بازی بزرگان ببینیم......
۱۳۸۸ شهریور ۱۲, پنجشنبه
پس از حداقل 30 سال تپش این خدا، نکبت از همه جا میباره!
- خدا شرط لازم و کافی برای نشاط جامعه، قوانین حقوقی، قوانین دولتی، روابط حاکمیت و مردم،روابط مرم با مردم، روابط بین الملل، شرایط گردشگری، تاریخ کشور، برنامه های اقتصادی، تنبیه و پاداش اجتماعی و سیاسی و ... تعیین شده و بایستی حفظ شود
- عدم رعایت حجاب اسلامی مطابق با دشمنی با خدا شمرده میشه و ممنوعست
- صرف مشروبات الکلی به منزله ورود شما به اصحاب شیطان محسوب شده و ممنوعست
- موسیقی و رقص از آلات حرام بوده و مردم را از خدا دور میکند و ممنوعست
- وجود تعهد به خدا شرط لازم و کافی برای انجام امور مسلمین محسوب میشود و تخصص امری تزئینی بوده و لازمست افراد متعهد به خدا به هر طریق چه سوری باشد یا زوری به این زینت هم مزین شوند
- روابط خارجی بر اساس خدا تعیین میشوند و اگر کشوری خدا را نداشته باشد بایستی بر عاملیت خدای حکومت بی اعتقاد نباشد
- نوع پوشش و آرایش مردم بایستی منطبق با خدا باشد و ظاهر مدیران و حاکمان حکومت بایستی خدا را به عموم مردم جهان نشان دهد، پس وجود روحانی و شبه روحانی در هر مکان و زمانی واجبست
- شعار حاکمیت اینست که: ما شما را دوست داریم چون خدا شما را دوست دارد و ما از شما بیزاریم و به خون شما تشنه چون خدا از شما بیزارست
- در ایران نایب خدا حکومت میکند که مشروعیت خدا را دارد
وخدا وخدا وخدا وخدا وخدا
پس حداقل در این دوران سی ساله که از خدا به نحو احسن نگهداری شده، چه چیزی از وجود نکبت در این مملکت، کم دیده میشود؟
و هیچ کس نمیتواند بگوید که از این خدا در این سی ساله کم گذاشته شده پس ما این خدا را نمیخواهیم
تاریخ این مردم گواهی میدهد که آنها گمان میبردن، رعایای خداوند هستن ولی این حکومت ثابت کرد که این خداوند خود گوسفندی نیازمند مراقبت بوده تا شیر و پشمش را به قدرتها و نایبهایش بدهد و کاری به هیچ چیز دیگر ندارد ورفته رفته نسل جوان ثابت خواهد کرد که این خدا را نمیخواهد و پروردگاری را خواهد پرستید که متعلق به بشر، حقیقت، انسانیت و تکامل باشد، خدایی که مانند بره، نیازمند مراقبت نباشد و به انسان برتری ببخشد، خدایی که با دروغ، خیانت، جنایت و دزدی رابطه ای نداشته باشد، خدایی که به انسان عشق، محبت، ایمان و بزرگی بیاموزد و خدایی که ما را از بت پرستی و کفر محفوظ بدارد، خدایی که عقب مانده پرور نباشد و به انسان شعور و آگاهی ببخشد
براستی این خدا با محبت و ایمان و بزرگی چه نسبتی دارد که نبض لجن می پراکند همه جا؟ چرا برای اینکه یک کلمه نگیم گذشتگان جاهل غلط کرده ان با که پروردگار رابطه ويژه داشتن، مجبوریم روزی صدها بار به غلط کردن بیفتیم؟
خدای گوسفند و آلت دست برای خودشان و خدای تمساح برای ما
۱۳۸۸ شهریور ۱۰, سهشنبه
حرفهای فرهنگ ما، گوشهای امروز ما (2)
_ شتره را چیکار کردی؟ تو جیباته؟
- ای نزن نزن، اصلاٌ فیل و زرافه هم تو جیبم هست
_ میمردی از اول میگفتی؟
- فکر کردم پشه هم تو جیب ما پیدا نمیشه شاید پولی چیزی قسمت کنین و بعد از اون بگم خود آقا امام زمون هم توش پیدا شه
_ دهن کثیفت را ببند
- حالا که اعتراف کردم میتونم یه سوال بکنم؟
_ چرت و پرت بگی {تهدید جنسی} ؟
- اون اوایل، پیروان پیامبران جدید بیچاره میشدن و به خاک سیاه مینشستن برای همین هم خدا ولخرجی میکرد و وعده های رنگین زیادی میداد ولی فکر میکنی حالا که پیروان ادیان بر تاج و تخت و مکنت و زور نشسته ان و خودشون بر بقیه جنایت میکنن، هنوز هم اون دنیا براشون از این خبرها هست؟
_ خفه شو {فحشهای رکیک} حیف که شیشه نوشابه کمه واست، اینها را از دروس علوم انسانی یاد گرفتی؟
- ای بابا این یکی دیگه "حرف فرهنگ ما" هم نیست و این را رهبر مطلقه خیر سرش مد کرده
- خجالت نمیکشی؟ مورچه چیه که کله پاچش چی باشه این همه تهدید میکنی؟ این روزها خامنه ای که هیچ، یه ملا یه روشنفکر جواب نامه ات را هم نمیده چه برسه تهدیدت بکنه .... میگم اگه خدای اون زمان به قدر یک جو عقل بشر امروز، مغز تو کلش داشت یه دفتر باز میکرد به جای اینکه خودش را اینطوری سبک کنه حداقل به اسم دفترش این مطالب را منتشر میکرد، طرف دو روز یک کاره ای بوده و برکنار شده، دفتر وا کرده و اگه مجبور بشه جواب مردم را بده خودش نمیده، دفترش جواب میده، خدا هم اینقدر جلف و لوس؟ همین کارها را کردی که جانشینات دو ریال حساب ازت نمیبرن و تره هم به ریشت خرد نمیکنن
_ چاکرتم هستیم اگه با یه لنگ انداختن درست بشه که خدا را هزاران بار شکر میکنیم
_ آره، اون روز که جیک جیک مستونت بود یاد زمستونت بود؟
_ ای لال بشم هرچی جیک جیک کردم، من نمیدونم چرا اینقدر صدام بلند شده بود، نمیدونم چطوری اون همه گه زدم رفت؟
_ نمیدونی نه؟ آره ارواح بابات .......... راستی منم نمیدونم میشه کمکم کنی یاد بگیرم؟
- آقا اجازه محسن بجای دایره، بیضی کشیده داره میره
_ خاک بر سر تو! به تو چه مربوطه؟ کشیده که کشیده، تو هم سوراخ خشتک پارتو هر جاشو تونستی بکش و گم شو!