وقتی صدایی وجودم را درو میکند و چنگالی مرا از ساقه ام جدا، هنوز مرگ را باور ندارم
وقتی دنیایی بر سرم کوبیده میشود و مرا از غلاف و دم گلهای زیبایم جدا میکند، فردا را باور ندارم
وقتی که زیر چرخ آسیابان، دانه هایم میترکند، محبت را باور ندارم
و هنگامیکه آرد میشوم و ذره ذره وجودم در شعر قدرت و تحرک معنا می یابد، به زندگی ایمان می آورم!
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر