۱۳۸۹ خرداد ۳۰, یکشنبه

اتوبوسی به سمت دموکراسی: فصل دوم (7)

بعد از ظهرهمه بیدار شدن ولی امیر، مزدک و سعید، هنوز خواب بودن، معصومه رفت سراغشون!
لاله: ولشون کن، فکر کنم تازه خوابیده باشن!
معصومه: چطور مگه؟
امیر: صبح احمد رفته کله سرشون که هر چی را که جمع آوری کردید،مرتب و با خط خوب، بنویسید
بهنام: یعنی این سه تا خطشون بهترینه دیگه؟ حالا چی نوشتن؟
هر چی گشتن، اثری از کاغذها پیدا نشد، یک عده چیزی خوردن و دوباره خوابیدن و یک عده هم رفتن بیرون
شب شد و وقت ارائه گزارشها رسید، همه ساکت نشسته بودن و بستنی میخوردن
احمد: اول به افتخار خودتون خیلی آروم دست بزنید
خیلی به خودشون افتخار کردن، چون اصلاٌ هم آروم نبودن
احمد با دست ساکتشون کرد: حالا جوجه را آخر پاییز میشمرن، خیلی ذوق قد و بالای خودمون را نکنیم، اگه ما در این سه مبحث کار درست و شسته رفته ای، ارائه کنیم، تکلیفمون خیلی روشن میشه و از این پا در هوایی خلاص میشیم

ذوق و شوقی که تو جمع بود باعث شد که ننه هم بیاد و تو جمع بشینه، اخمها تو هم رفت و بعد از خوش آمد گویی، ولوله ای درست شد
ننه: انگار مزاحم شدم
معصومه: نه ننه، تو مراحمی، احمد ادامه بده
احمد مونده بود چی بگه که معصومه گفت:
نگران نباشید! ننه وضع ما را میدونه
ننه: آره، ننه جون! شما هم مثل بچه های خودم، منم بچه برادری داشتم که بیچاره را اعدام کردن
امیر: کی؟
ننه: بیست سال بیشتره، بعد از جنگ
مزدک: جزو مجاهدین بود؟
ننه: نه ننه جون! رفت سربازی، آخرای خدمتش دستگیرش کردن و سه سالی هم زندونی کشید، بعد یک دفه اعدامش کردن!
احمد: همون اعدام فله ای تو سال 67
ننه با تاسف : بچه خیلی خوبی بود، نه که باباش و مامانش از هم جدا شده بودن، سر و سامونی نداشت و کسی هم دنبال کارش نیفتاد!
بعد با آهی ادامه داد:
خدا ذلیلشون کنه که همه خونواده ها را داغدار و گرفتار کردن
بعد پاشد که بره و گفت:
دلم براتون تنگ شده بود و دیدم خیلی سرحالید اومدم ولی بیشتر نمیخوام مزاحم بشم!
با اصرار نشوندنش و با ذوق گفت:
تا حالا از این جلسه ها نداشتم، چیزی هم سرم نمیشه ولی خوشحالم که نمردم و سیاسی هم شدم
معصومه: ننه تو که سیاسی هستی، میگی یکسره سرت تو رادیو بوده!

بعد از مدتی احمد ادامه داد:
خب ما سه مبحث را قرار بود دنبال کنیم، اول: دموکراسی دوم: وضعیت سیاسی ایران سوم: اتوبوس دموکراسی چه باید بکند؟! ننه میدونی دموکراسی چیه؟
ننه: خب این چی چی راسی را صبح تا شب، این رادیوهای خارجی میگه
احمد: چی ازش میدونی؟
ننه: اینکه یک گروه نشینن بالا و به مردم ظلم کنن و خودمون رای بدیم و انتخاب کنیم
همه با خوشحالی براش دست زدن و اوهم ذوق کرد

احمد: خب گروه بابا اول بیاد ودموکراسی را توضیح بده!

سعید، نادر، رضا و علی پاشدن و رفتن وسط و دستشون را به هم دادن و به همه تعظیم کردن و اونها هم دست زدن
نادر رفت پهلوی احمد و گفت:
خیلی ممنون! صحبت از دموکراسی خیلی زیاده و ما فقط تونستیم چهار مبحث مهم را تو خودمون به بحث بذاریم که هر کدوممون یکی را ارائه میکنه، سعید، دموکراسی از دیدگاه کلی را شرح میده
احمد و نادر نشستن و سعید در میون تشویق اومد و گفت:

دموکراسی از دیدگاه کلی:
خب دموکراسی در یونان باستان بمنظور معنی بخشیدن به اراده عمومی برای تصمیم گیریهای سیاسی، بیان شد و در گردونه تاریخ افول و فروغ زیادی داشت تا اینکه در دو گذرگاه مهم خودش را نشون داد:
1- اراده عمومی به منظور مشروعیت بخشیدن به نهادها و بنیانهای سیاسی مثل فرمان روی ها

معصومه در گوش ننه گفت: تو گیج نشو، منظورش اینه که مردم اراده کنن تا حاکمین سیاسی انتخاب بشن

2- اراده عمومی به منظور تعیین حاکمین سیاسی

ننه یواش به معصومه گفت: خب این با اون قبلی که تو گفتی چه فرقی داشت؟
معصومه آمد چیزی بگه که قهقهه و خنده از اطراف اون دو نفر شروع شد و به همه اتاق سرایت کرد
معصومه که قرمز شده بود گفت:
خفه شی! سعید با این توضیج دادنت، آدم را پاک گیج میکنی
سعید: خاله یعنی متوجه نشدی چی شد؟
معصومه: چرا بعدش فهمیدم چی گفتی
سعید: خب عجله نکن!
معصومه: چه میدونستم، یک شبه اینقدر عمیق مطالب را نوشتی

سعید با ذوق ادامه داد:
ببینید، ما فرمانروی های مختلفی روی کره زمین داریم، یک عده از این فرمان روی ها بر اساس سنت و اعتقاد شکل گرفته ن که مشروعیت قوانین به اراده مردم، ارتباطی نداره، اینها هر اسمی که داشته باشن، شکلی از دیکتاتوری هستن و قوانینشون همه از جایی به اسم بالا دست، صادر میشه، بدون تغییر مهم هستن و مردم هم بی چون و چرا بایستی، اطاعت کنن
و فرمانروی های بعدی بر اساس قوانین زمینی، بشری با آزمایش و خطا بوجود میان، این قوانین نیازی به مطیع بی چون و چرا ندارن و پذیرفتنشون بر اساس قراردادهای اجتماعی صورت میگیره و این قوانین براحتی قابل تغییر هستن یعنی وقتی آزمایش شدن و خوب نبودن، جای خودشون را به قوانین بهتر میدن و به این ترتیب کسی زیر فشار قوانین ظالم و اشتباه خرد نمیشه

همه با شوق دست زدن، حتی ننه
خب پس گذرگاه هایی که دموکراسی توشون پا گذاشته اینطوری میشن:
1- دموکراسی به عنوان، مشروعیت بخشی به قوانین سیاسی و اجتماعی، یعنی اراده عمومی و زمینی را برای اعتبار دادن به قوانینمون حاکم کنیم نه اراده های مربوط به سنت، منطقه و اعتقادات
این بالاترین ارزش برای دموکراسی و قوانین سیاسیه، یعنی قانونهایی داشته باشیم که دموکراتیک باشن

احمد: من خوب متوجه نمیشم که طبق این توضیحات تو اگر اراده عمومی، تصمیم به تعطیلی قوانین دموکراتیک بگیره تکلیف چی میشه؟
سعید: نمیتونن
احمد: چرا نمیتونن؟ شاید یک اکثریت خواهان تعطیل شدن یک قانون دموکراتیک باشن
معصومه: میشه یک مثال بزنی؟
احمد: آره خیلی راحت! فرض کن ما یک جامعه ای داریم که اکثریتشون بخوان همه یک ماه، تو جامعه چیزی نخورن تا اونا به بهشت برن ولی افرادی هم هستن که به این بهشت اعتقادی ندارن و حق صد در صدیشون اینه که هر چی میخوان بخورن
ننه: ماه روزه ای را میگی؟
احمد: آره همین ماه روزه ما، یک قانون ظالم هست
ننه: آره ننه جون! برای یک تعدادی که میخوان روزه بگیرن، حق همه را زیر پا گذاشتن، ننه جون اینها کلاه شرعیه که معلوم نشه چقدر روزه نمیگیرن
علی: البته ننه جون شاید هم اکثریت جامعه واقعاٌ روزه بگیرن ولی حق ندارن بخاطر خودشون به حتی دو نفر که نمیخوان روزه بگیرن، ظلم بکنن
ننه: اگه همه کارهامون درست بود که وضعمون اینطوری نمیشد، خوبه شما دارید درست میگید!
اینبار برای ننه دست زدن که چون او هم تائیدشون کرده بود انگار برای خودشون دست میزدن

سعید: البته اینو ما همون دیشب هم نوشتیم که قوانین دموکراتیک چی هستن و وقتی اونو شرح بدم، مشکل حل میشه
امیر: خودتون را کشتید! با این جابجایی و نامرتب بودن، همه را گیج کردید
سعید: جابجا نیست، ولی شما صبر نمیکنید، موضوع خوب پخته بشه
احمد: اشکالی نداره که .... اتفاقاٌ اینطوری موضوعات بهتر پخته میشن چون اول مشکلی بوجود میاد و بعد راه حل
سعید: خب دوباره باید بگم؟
لاله: فکر کنم تا یک ماه بعد همینطوری بایستی در مورد این موضوعات بحث کنیم
سعید: پس فرمانروی هایی که از قوانین دموکراتیک، مشروعیت میگیرن و قوانین دموکراتیک هم بایستی حتماٌ این شرایط را داشته باشن:
اول: هیچ بالا دست سیاسی و اجتماعی نتونه حقوق پایین دست را بگیره
دوم: هیچ اکثریتی نتونه حقوق اقلیت را از بین ببره
بدین ترتیب حفظ حقوق بشر، از مهمترین ارکان قوانین دموکراتیکه و اینم تا قاطی نشده بگم که حقوق بشر چیه؟
1- داشتن قوانین دموکراتیک 2- آزادی بیان 3- آزادی اعتقاد و اندیشه 4- عدالت در به دست آوردن حقوق اجتماعی 5- حق انتخاب و عدم تحمیل انتخابهای غیر دموکراتیک و غیر حقوق بشری 6- حق رشد و تعالی .... و همه اینها هم به شرط اینکه مخل آزادی و حق و حقوق دیگران نباشن
به این ترتیب انسانی زاده میشه که ارزش داره و میتونه رشد بکنه و به کمال خودش برسه و برای زندگی و حقوق بشر مربوط به او باید ارکان سیاسی و فرمان روایی هایی وجود داشته باشه که بر اساس قوانین دموکراتیک و حقوق بشر اداره میشن
امیر: نگفتم این مطالب خیلی با ارزشتون را نامرتب و پس و پیش ارائه کردید؟
احمد: ولی صبر کن ببینم، همه اینها درست! تو تکلیف اراده بشری را با قوانین دموکراتیک روشن نکردی
سعید: یک ساعته، قصه لیلی و مجنون میگیم؟
احمد: خب دوباره بگو، من که چیزی نشنیدم

بحث راه افتاده بود و هر کی یک چیز میگفت، ننه به معصومه گفت:
ننه! دعوای اینها سر چیه؟
معصومه کمی فکر کرد که چطوری توضیح بده، بعد گفت:
دموکراسی یعنی اینکه آدمها حق انتخاب قانونهای سیاسی و زندگی خودشون را داشته باشن ولی اگه اکثریت آدمها چیزی را انتخاب بکنن که جنایت کار باشه و دیکتاتوری بوجود بیاره، آیا اینم میشه دموکراسی یا نه؟
ننه: آره ننه جون! خدا دستمون را قلم کنه که از زور نفهمی و ترس و تبلیغات تو همین سی ساله یه سری را انتخاب کردیم که از همه بدتر بودن
همه ساکت شده بودن و به صحبت جالب این دو گوش میکردن
معصومه: خب بحث سر همینه که این اصلاٌ دموکراسی نیست، یعنی دموکراسی نبایستی اجازه بده که دیکتاتورها انتخاب بشن یعنی ننه جون میدونی تو فکر کن یک بازی میخوای با من بکنی، بایستی اصول و قانونهای بازی را قبول داشته باشی، غیر از اینه؟
ننه: نه معلومه، اگه غیر این باشه که نمیتونیم با هم بازی کنیم
معصومه: خب چطور میشه اسم اینرا بذاری دموکراسی که یک گروه را انتخاب کنی که اونها خودشون خیلی واضح میگن، ما دموکراسی را قبول نداریم؟
ننه داشت این موضوع را تو ذهنش حلاجی میکرد که همه برای معصومه دست زدن
سعید: ننه، فهمیدی چی میگه؟
ننه: خب آره ولی شایدم خوب نفهمیدم
معصومه: میگم وقتی یک طرف خودش با افتخار میگه من قوانین بازی دموکراسی را قبول ندارم، نه میشه باهاش بازی کرد و نه میشه بهش رای داد و اینطوری میشه که اونها را راه دادیم تا امروز بزور میگن، شما فقط حق دارید به اینها رای بدید که ما میگیم و حتی بعد اگه از رای آوردن اونهایی که خودشون هم خواستن، راضی نبودن، تقلب کنن و هر که اعتراض کرد را به گلوله و چماق ببندن و زندونی کنن
ننه: آره ننه! اینها بازی خودشون را میکنن، مردم واسشون لولو سر خرمنن!

دوباره تشویق کردن و احمد گفت:
خب سعید تکلیف این مثال معصومه را روشن کن که اراده عمومی چه نقشی در دموکراسی داره؟
نادر: خب دموکراسی به معنی مردم سالاریه و حق اراده عمومی در انتخاب افراد و ارکان سیاسی و این هم اینطور معنی میده که دموکراسی برای مردمی که ارادشون به دیکتاتوری تعلق داره، مفهومی نداره

دوباره شلوغ شد و هر که یک چیزی میگفت، احمد همه را دعوت به سکوت کرد و گفت:
نه! اینطور که شما تعریف کردید، دیکتاتوری یک دموکراسیه برای افرادی که دیکتاتوری را انتخاب میکنن، همون چیزی که آخوندهای سیاسی و شاه و صدام حسینها، تعریف میکردن
امیر و یک عده دیگه افتادن به خنده و یواش یواش این خنده به همه سرایت کرد، ننه با ذوق و شرمندگی به معصومه گفت:
خاله، من که چیزی نفهمیدم، چرا اینها میخندن؟
معصومه که کار براش درست شده بود فکر کرد و با دقت و آرامش در میون سکوت بقیه که با شوق بهش گوش میکردن، جواب داد:
اینکه به تو بگن! که تو خیلی با ارزشی چون میتونی تصمیم بگیری و نمک میخری و اسمت هم به فرض میذارن نمکی، حالا اگه توکه ارزش داری تصمیم گرفتی که ذغال بخری، بازم میشه به تو گفت نمکی؟
ننه: اگه بخوان نمکی باشم، مهم من نیستم، مهم اینه که نمک بخرم
این دفه هم براش دست زدن و دیگه از زور شلوغی هیاهو شد و بعد از سکوت احمد ادامه داد:
پس همینطور که ننه گفت، دموکراسی نه به معنی حق انتخاب عمومی بلکه به معنی قوانین و نهادهای دموکراتیکه، پس اینطور میشه که مردمسالاری های مختلف که تعریف میکنن، دینی، لیبرالیسم، ناسیونالیسم، سنتی، منطقه ای و ... بی معنی میشه ما اگه دنبال دموکراسی هستیم بایستی اینطور تعریف کنیم که دموکراسی چون از نهادها و قوانین دموکراتیک، مفهوم میگیره، ارزش داره و منتسب شده، نه اینکه چون از حق اراده عمومی یا همون دموس، مفهموم گرفته... به عبارت بهتر، یک دموکراسی تاریخی داریم و یک دموکراسی تکامل یافته و ما حداقل صد ساله برای دموکراسی تاریخی داریم جون میدیم و میجنگیم و به نتیجه ای نرسیدیم، چون بایستی به دموکراسی تکاملی توجه کرد
نادر: اوه تو اینقدر شلوغش کردی که اینطوری به جایی نمیرسیم
احمد: اتفاقاٌ من فکر میکنم اگه این تقسیم بندی وجود نداشته باشه، شلوغ و قاطی میشه و با این تقسیم بندی، موضوع خیلی روشنه
سعید: پس بایستی بگیم اتوبوسی به سمت دموکراسی تکامل یافته
احمد: چه اشکالی داره؟ این که میتونه بسیاری از مشکلات و سوء تفاهم ها را برطرف کنه، بذار بگیم
رضا: خب اینطور که تو تعریف کردی، پای مردم را از دامن دموکراسی تکامل یافته، بیرون کشیدی و این دموکراسی برای مردمی که نمیخوان انتخابش کنن، میشه دیکتاتوری
علی: راست میگه! یک عده دموکراسی را از اونطرف کش دادن تا به دیکتاتوری رسید و تو هم از اینطرف کش میدی تا بشه دیکتاتوری

راست میگه، راست میگه از زبون خیلی ها شنیده شد
ننه: چی چی را راست میگه ننه؟
معصومه: احمد میگه که تو بایستی نمک را انتخاب کنی نه ذغال را و رضا میگه این خودش دوباره میشه دیکتاتوری که یکی را مجبور کنی که بایستی چه چیز را انتخاب کنه، یعنی خود شما هم مهمید که چی انتخاب میکنید نه فقط اون نمکه
ننه: من که قاطی کردم
احمد: نه ننه جون قاطی نکن! ببین نمک که معلومه چیه، این انتخاب شماست که معلوم نیست چیه؟! حالا این چه اصراریه که ما روی هر دو اینها اسم نمک بذاریم؟ یعنی اینطور که سعید و نادر تعریف میکنن، شما مهمید و نمکه هم مهمه تا بشه روش اسم نمکی بذاریم
معصومه: خب چه اشکالی داره اگه نمک انتخاب شد، فقط اسمش نمکی بشه نه چیز دیگه؟

هورا گفتن و برای معصومه دست زدن
احمد: بهنام چی گفت که همینطوری دست زدی؟
بهنام: دستت درد نکنه احمد خان! میگه دموکراسی وقتی درست میشه که 1- مردم انتخابش کنن و 2- دموکراسی را هم انتخاب کنن، یعنی همون قوانین و نهادهای دموکراتیک
احمد: این که نمیشه، براش دست میزنید
سعید: احمد کم آوردی بذار موضوع را ادامه بدیم، چرا نمیشه؟
امیر: چون شما خودتون دارید اعتراف میکنید که اگه مردم نخوان دموکراسی را انتخاب کنن، وجود خارجی نخواهد داشت پس، پاشید برید کشکتون را بسابید، اتوبوس دموکراسی یعنی چه؟
سعید: نه موضوع اینه که ما میخوایم بگیم مردم ما به جایی رسیدن که همون دموکراسی را انتخاب میکنن
احمد: نه نشد، من اینرا قبول دارم که مردم ما خیلی قوی ترو آگاه تر از گذشته شدن، ولی 1- ما داریم و باید انتزاعی بحث کنیم و با وارد کردن یک موضوع واقعی که نه سر و ته داره و نه وکیل وصی، باید بریم کشکمون را بسابیم 2- هر که رو مردم حساب کنه، خرش پس معرکه هست از واژه مردم خیانتکار تر به خود مردم واژه ای وجود نداره، امروز احمدی نژاد و خامنه ای و مجلس و ملاهای سیاسی هر چی دلشون بخواد به اسم ملت ایران میگن، اپوزیسیون هم هر چی میخواد به اسم مردم میگه، کودتای 28 مرداد 32 را به اسم مردم کردن و بسیاری از روشنفکرها هم با تاکید زیاد میگفتن آره همین مردم کردن که دو روز قبلش برای نجات مصدق ریختن تو خیابون و 28 مرداد برای سقوطش و بعد نزدیک به 50 سال گذشت تا اسناد دخالت از مابهترون، در این کودتا رو شد، حالا شما چی میدونید که چی بعداٌ رو میشه؟
رضا: یعنی تو به مردم اعتقادی نداری؟
احمد: من نه نماینده مردم هستم و نه رهبرشون، من کاری به کلمه مردم ندارم ولی اتفاقاٌ اعتقاد دارم و همینطوره که از حمایت همین ننه، طلافروش، پیرمرد عرب و جوونی که ما را فراری داد و بسیاری امکانات دیگه داریم استفاده میکنم
علی: یعنی میخوای بگی اسمش را نیار ولی خودش را بیار؟
احمد: نه چه ربطی داره؟ من میگم دست از تعاریف گل و گشادی مثل اراده مردم، بردارید تا بتونیم به نتیجه برسیم
رضا: خب منم میگم این میشه همون دیکتاتوری که به قول علی از اینور کش اومده
احمد: نه نمیشه، چون وقتی از دموکراسی تکامل یافته و نهادها و قوانین دموکراتیک اسم میاریم، این بزرگترین مفهوم در مقابل دیکتاتوریه، شما یک تعاریف و مفاهیم ضد دیکتاتوری داری، بدون اون هر چی که باشه حتی به اسم مردم هم دیکتاتوری درست میکنه، دیکتاتوری دینی، دیکتاتوری ملی گرایی، دیکتاتوری اکثریت و وووو که اولین چیزی که توش می سوزه و از بین میره همون مردم هستن

ننه دیگه زیاد توجه نمیکرد و انگار دلش میخواست فرار کنه، احمد ادامه داد:
طبق همون مثال نمک و ذغال که فعلاٌ تو این بحث کمکمون میکنه، تو وقتی به چیزی میگی نمک که مشخصاتش را داشته باشه و چطور سیاهی ذغال را هم میشه قاطی این مفهوم مشخص کرد؟
سعید: نگفتیم دست از سر کچل ما بردارید و همگی با هم بشینیم و بنویسیم؟ این احمد، پاک کاسه کوزه ما را به هم زد
احمد: نخیر! اتفاقاٌ من تاکیدی داشتم بر همون مطلب اول خودت که گفتی دموکراسی از دو گذرگاه مهم عبور کرده، یکی از نهادها و حاکمین سیاسی وانتخابات و بعدیش هم از قوانین دموکراتیک، من اولی را گفتم دموکراسی تاریخی و دومی را هم دموکراسی تکامل یافته، بعد هم گفتم اگه میخوای دموکراسی به مفهوم حقیقیش داشته باشی، پای اين واژه مردم را از توش بیرون بیار، کدوم مردم؟ توده ای بی شکل که تو دست سرمایه دارها و قدرتمندها و سیاستبازها با تبلیغات و قلدری، مثل موم قابل تغییره؟
سعید: همین دیگه، اگه بخوام اینو بیرون بیارم کل مطالبمون به باد میره، ضمن اینکه نه میتونم توضیحات تو را رد کنم و نه زیاد هم قبولشون دارم، انگار تو یک تور گشادی افتادم که هر کاری میکنم، بیرون نمیتونم بیام
احمد: خب معلومه دلیلش اینه که تو این تقسیم بندی را برای خودت در نظر نمیگیری تا بتونی بیرون بیای

به این ترتیب در اولین مبحث، مطالب گیر کرد ولی تصمیم گرفتن که ادامه بدن.....

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر