۱۳۸۹ اسفند ۱۹, پنجشنبه

پیش به سوی اقتصاد طالبانی با سپاه پاسداران

این شعار اول انقلاب بود، اقتصاد بی طبقه توحیدی! و البته ابوالحسن بنی صدر که یکی از سیاستمداران به درد بخور ایران امروزست در جنبش 57  به عنوان یک دکترای اقتصاد پیرو آن بود............. واما سپاه پاسدارانی تشکیل شد که در تفکر سیاسی همان بنیادگرای اسلامیست و  تفاوتی با طالبان افغانستان نداشته و ندارد و امروز هم کلیه عرصه های اقتصادی این مملکت را به تصرف خود در می آورد حتی یک سوپر مارکت معتبر در یک محله یا شهر را، ببینیم بخشی ازعوارض این طالبانی شدن اقتصاد را:

- طبقه ای در جامعه به قدرت رسیده و میرسند که به شدت خشونت و بنیادگرایی را ترویج میکنند و ایران در افکار طالبانی، غوطه ور خواهد شد
- عقب ماندگی  به راحتی در تفکر مدیریتی کشور رسوخ میکند و مملکت به دست شعار و دورویی اداره میشود که بوضوح در مراکز اقتصادی وابسته به سپاه دیده میشود 
- بزرگترین مراکز اقتصادی کشور، به دست نظامیانی می افتد که مالیات صحیح نمیپردازن و مسئول اشتغال کشور، طالبان میشود و فعالیتهای اقتصادی لعاب بنیادگرایی اسلامی به خود میگیرند و به همین خاطر تمام بانکهای کشور به راحتی تحریم جهانی میشوند
-لمپنیسم جای شخصیت سیاسی و اقتصادی  را در کشور میگیرد و به این ترتیب نماینده هایی  برای کارهای اقتصادی به خارج از کشور میروند که تابلوی انهدام ایران را بدتر از احمدی نژاد در دست دارند
- روش اصلاح  امور اقتصادی را به شدت پر هزینه و خطرناک خواهد نمود و  به شکست  خواهند رساند و شکست اقتصادی  به شدت از شکست سیاسی برای یک کشور خطرناکتر خواهد بود



مسئول دیکتاتوری در ایران: اپوزیسیون هیچ کاره

در برابر یک حکومت دیکتاتوری - نظامی،  اپوزیسیونی رنگارنگ شکل خواهد گرفت و اینجا بزرگترین مشکل سیاسی ایجاد میشود که حکومت برای اعمال قدرت و تصمیم گیری از خود  یکپارچگی نشان میدهد ولی  اپوزیسیون نه  و در واقع اصلاٌ اپوزیسیون به شکل عادی وزن خود را نمیشناسد و تنها وقتی یک قدرت جهانی به دست او بلندگوی تبلیغاتی بدهد تازه متوجه میشود  و بدتر این که اختیار اینها هم دست همان قدرت خواهد بود
به این ترتیب اپوزیسیون هیچ کاره بوجود خواهد آمد که حداکثر اگر مطابق با سیاست قدرتها باشن، برای مدتی یک کاره! خواهند شد
پس اپوزیسیون شدن با یک حکومت دیکتاتوری جانی، دروغگو،  دزد و دیوانه خیلی آسانست ولی اپوزیسیونی هیچ کاره و برای تبدیل شدن به آلترناتیو،  نیاز به سرمایه و تبلیغات هست که اینهم از دست قدرتهای بزرگ میچکد و آنها خود را در برابر کلیه تغییرات سیاسی کشورهای ضعیف، برای خود مسئول میدانند

و اما به خاطر همین دیروز،  روح الله خمینی ظرف مدت چند ماه به رهبر جنبش 57 تبدیل شد و این در سیاست ایران به شدت طبیعی ست که در این طرف یک حکومت دیکتاتوری وجود دارد مانند لکوموتیو یک چشم  در ریل خود میتازد و آن طرف هم اپوزیسیون هیچ کاره ...پس جریانهایی میتوانند به سرعت،  اهرم قدرت مخالفین گسترده را در دست بگیرند و با قدرت تبلیغات خارجی به سرعت قوی شده و حتی در کنار عدم وجود قدرت مخالفین خود به دیکتاتوری تبدیل شوند
امروز هم موسوی و کروبی و کل این جریان اصلاح طلب حکومتی به این ترتیب به قدرتی رسیدن و منش دیکتاتور طلبانه آنها هم که به وضوح در پیشینه حرکتها و پسینه آنها در امروز مشاهده میشود و باز مخالفین از ناچاری به آنها رو کردن

ولی برای رفع این مشکل باید اپوزیسونی وجود داشته باشد که دارای وزنه طبیعی با  شعور سیاسی و دلسوزی واقعی برای کشور باشد و مخالفین هم اینرا متوجه شوند و به شکل طبیعی به آنها رجوع کنند  تا دارای وزنه سیاسی هم شوند
 
پس نوشت:
- یک قدرت خارجی  برای پیشبرد منافع اقتصادی - سیاسی خود به دنبال اپوزیسیون بی سر و ته و بدون وزنه و هیچ کاره نخواهد رفت  و تا جایی که بتواند با خود حکومت بده بستان دارد و وقتی هم نتواند اپوزیسیون را یک کاره خواهد کرد
- عمده افراد  اپوزیسیون را در ایران 57 و امروز میبینم  و نوعی از تهی بودن  را میبینیم که از سر و رویشان میبارد و بعد فکر میکنیم چرا ایران اینطور شد و میشود؟!


۱۳۸۹ اسفند ۱۲, پنجشنبه

وقتی محبت در یک آپارتمان فراموش میشود، جنبش اعتراضی در شهر چه میشود؟

به عمده آپارتمانها در تهران و حتی کل ایران وقتی وارد شویم، نوعی از سردی  را در روابط همسایه ها  حس میکنیم و در بسیاری از آنها کار ازاین سردی ها هم میگذره و حتی به نوعی دشمنی تبدیل میشه .... و وقتی ایرانی،  "محبت" را در این زمانه پر از سرکوب توی قلبش پنهان میکنه تا آزار کمتری ببینه، تا برخورد کمتری داشته باشه اصلاٌ برای اینکه حال محبت کردن نداره و از اینها بدتر طرف را قابل محبت کردن نمیدونه،  چی میشه؟

هیچ جنبش بدون خشونتی نمیتونه  انجام بده و  اینرا در کنار عدم انجام کارهای لازم سیاسی برای جلوگیری کردن از خشونت حکومت بذاریم  تا به آینده خوش بین بیخودی نباشیم.


اینهم یک مطلب که در گذشته نوشته شده و در مورد منشور محبت در جنبش اشاره هایی شده
هزینه انقلاب را کاهش دهیم

رهبران جنبش سبز از نگاه یک خارجی!



خارجی ها که نمیدانن ما اینقدر مصلحت اندیش و سیاست باز هستیم و در مورد جنبش سبز هم چیزهایی شنیدن و  وقتی که رهبر مخالفین حکومت ایران را میبینند .... خوب ببینیم چی فکر میکنن؟!

حتماٌ اول اینطور فکر میکنن که خوبه ایرانیها چند درجه ای پیشرفت کردن که از خمینی و خامنه ای به اینها رسیدن (پس به این ترتیب  خمینی و خامنه ای  را  خودمان تبدیل به رهبران واقعی ایران گذشته میکنیم در حالیکه خمینی با دروغگویی و تبلیغات  رهبر شد و با جنگ و جنایت، باقی ماند و خامنه ای هم  با زور و تقلب و دروغ رهبر شد با نافهمی مبارزین سیاسی و  حکومت نظامی و جنایت، باقی ماند.) 

در نگاه دوم،  جنبش سبز برایشان، حرکت مهمی نخواهد بود و ایران را در ردیف عراق و افغانستان که یا  نوعی از اسلام گرا را  انتخاب میکنند یا ستیز قبیله ای در مجلس،  ارزیابی میکنند


در نگاه سوم،  اگر همچنان حال داشته باشند در مورد ایران و ایرانی فکر میکنند، پیش خود میگویند این رهبران که سال گذشته قرار بود رئیس جمهور شوند (و به قول طرفدارانشان سی و خرده ای میلیون رای آوردن) و آنهمه بگیر و ببند سر تقلب انتخاباتی بود،  پس چطور میشود که امسال با همسرانشان بازداشت میشوند و حتی سی هزار نفر درست و حسابی اعتراض نمیکنند، بعد صحنه تیراندازی به ندا، در خاطرشان نقش میبندد با آن شلوار جین زانو ساب رفته و آن قیافه مدرن و ...  اینبار با تاسف از خیر کنکاش در مورد ایران میگذرند که خود ما هم بعد از این همه سال در بطن جامعه و حوادث بودن، حیران می مانیم که:
پس از سی و دو سال تحمل این حکومت،  این دو تن رهبران خود خواسته ما باشند، حقمان نیست پس هر چند  دفاع از اینها واجب َ ست ولی حد و مرزها را در هر گزارش و اطلاعیه و نوشته ای رعایت کنیم برای حال و آینده مان خیلی بهترست، پس اگر سیاستبازی هم میخواهید بکنید و از اصل و صداقت خود دور شوید لا اقل بدانید روی کدام قبر، خودکشان میکنید!

۱۳۸۹ اسفند ۱۱, چهارشنبه

سه ابزار خشونت ورزی جمهوری اسلامی را چگونه میتوان گرفت؟


روح الله خمینی در 12 بهمن در بیش از  300 جمله فقط  دو بار اسلام میگوید، این در زمانیست که عده زیادی فریاد میزدند:
    ما همه سرباز توایم خمینی      گوش به فرمان توایم خمینی
و باز این در حالیست که وقتی کاملاٌ مسلط شد در هر جمله چند اسلام میگفت و او که  اظهار کرد نمیخواهد حکومت کند و پس از بازگشت برای مدت کوتاهی در قم  ساکن شد  ظرف مدت کوتاهی آنطور شد که  حکومت ملاها جزو رکن اساسی کل زمان و مکان محسوب شد و این در کنار تحقیر ابرقدرتها که باعث تب استعمار ستیزی آن زمان بود نمایش واضحی  برای خشونت حکومت اسلامی ایران دارند که:

1-  اسلام و ایران: حتی آن موقع هم ایرانی ها دنبال حکومت اسلامی و تفسیری از اسلام که از هر جای زمان و مکان بیرون آید نبودند و اسلام ایرانی یعنی "اسلام سهل انگارانه"  حالا هم بعد از 32 سال تبلیغات، هرچند عمده ایرانیها در هر گروه و طبقه ای به شدت از لحاظ فرهنگی، عقب گرد کرده و اُمُل شده َند، ولی باز هم به جز  وابستگان حکومتی، عموم مردم از لحاظ همان فرهنگی هم خواهان این حکومت اسلامی نیستند


 دلیل خشونت بی حد و حصر این حکومت  در تمام سالهای گذشته هم فقط مربوط به مفهوم انقلاب نیست بلکه به همین تضاد فرهنگی ایرانی با باورهای سنتیش مربوط ست و به مفهوم فراگیرتر، عمده ایرانیها که هم نماز نمیخواندن و نمیخوانن  و هم در برابر "اسلام حقنه شده"  که تمامی عرصه های زندگی را در بر میگیرد بسیار سهل انگار بوده و هستن و تنها  با حفظ شیعه گری و عزاداری حسینی آنهم یکبار در سال میخواستن و میخواهند تمامی نقص اسلامی روزانه خود را برطرف کنند و خود را هم خیلی مسلمان میدانستن و میدانند، تنها  با این خشونت به اصل اسلام پیوند زده شدن

2- ابرقدرت ستیزی واهی:  تمام حکومتهای پوشالی مثل همین قذافی، چاوز،  ملاعمر، صدام حسین حتی فیدل کاسترو وووو بوده که خشونت بی حد حکومتها را توجیه کرده و این دومین ابزار خشونت ورزی حکومتست

3-اسرائیل ستیزی و اسلام: این سومین پرچم اعمال خشونت توسط این حکومت اسلامیست که دست او را در سرکوب داخلی و خارجی باز میکند


و اما جریان اصلاح طلبی فعلی هرسه  پرچم را در دست حکومت اسلامی، محکم تر میکند:
به عبارت بهتر وقتی که مهدی کروبی میگوید، ما را علنی محاکمه کنید و حکومت در هفته گذشته از ترس اطلاعات  او تمام  وسایل خانه َش را به جز تلویزیون و یخچال، از خانه خارج میکند و در زمان نخست وزيری همین میرحسین موسوی، اسرائیل از بزرگترین کشورهای، طرف معامله با ایران بوده است ( روابط ایران و اسرائیل در جنگ ایران و عراق - ویکی پدیا)  او براحتی میتوانست بسیاری از اسرار پشت پرده حکومت را بیان کند در مقابل این جریان اصلاح طلبی هرگاه فعال شد، جریان اسلامی را به شدت غلیظ تر و مردمی تر و حکومتی تر کرد و هیچ نقطه نظر صریحی در برابر حکومت مطلقه ها و ابرقدرتها بخصوص آمریکا و انگلیس و اسرائیل  که در زمان حکومت خود بخوبی میدانستن، بروز ندادن و با این سه پرچم در دست حکومت و حمایتهای پنهان و آشکار خارجی امکان ندارد در حال حاضر مبارزه بدون خشونت به سامانی برسد و همه مملکت به سمت خشونت هول داده میشوند.    

۱۳۸۹ اسفند ۸, یکشنبه

خطر! وقتی پدر خوانده نتواند بر علیه سپاه مافیایی امروز دم بر آورد


پدر خوانده یعنی کسی که روابط مافیایی با قدرت دارد و میخواهد این قدرت در خانواده َ ش متجلی باشد  و هاشمی رفسنجانی این ويژگی را به خوبی داشته ولی اینک وقتی میگوید:
متاسفانه برخي محافل و افراد و رسانه‌هاي معلوم‌الحال، مباحثي را در خصوص خبرگان مطرح مي‌‌كنند كه اين‌گونه به جامعه القاء كنند كه اينجانب تشنه رياست بر جايگاه و مسند خاصي هستم. در صورتي كه به گواه تاريخ و گواهي شخصيت‌هاي موجود و نظام، بحمدالله هيچ‌گاه و در هيچ مقطعي به دنبال پست و مسئوليت نبوده‌ام


پس پدرخوانده در این روزها که عده ای سعی دارن او را از خبرگان رهبری خارج کنند، تمایل خود را برای بازنشستگی نه جنگیدن ابراز میکند، حال این سوال را از خود بپرسیم که چگونه یک پدر خوانده در حالیکه باندبازی های  همان حکومت همچنان ادامه دارد، بازنشسته میشود، این که دیگر خط امامی های سابق نیست که کمی تا قسمتی دچار تغییر شدن و قدرت را از دست دادن؟

پاسخ را  در قدرت پدرخواندگی، پی گیری میکنیم  که همان اعمال نفوذ در سیاست و جامعه است  به واسطه قدرت و سرمایه آنهم از طریق بازی های پشت پرده و از این منظر قدرت و نفوذ هاشمی رفسنجانی پس از دوره جدید که سپاه سردسته باند بازیهاست و با او هم به شدت مخالفست، از بین رفته ولی چند سوال مهم دیگر:
آیا سپاه در زمان قدرت پدر خواندگی او کاره ای نبود یا با او موافق بود و امروز مخالف شده است؟
تغییر باندهای مافیایی چگونه است؟

پاسخ سوال اول را اینطوری میتوان داد که:
سپاه در زمان قدرت او تا کنون تغییر کرده به این شکل که عده از تندروهای اسلامی صرف نظر از اینکه دارای چه موقعیتی در سپاه بودن و در زمان جنگ چه کاره بودن، به واسطه اساسنامه این سازمان نظامی توانستن به قدرت برسند و از آنجا که این تندروها با  هاشمی از آغاز مشکل داشتند پس او طی این مدت قدرتش در این سازمان سیاسی را از دست داد و از طرف دیگر هم باز این افراد تندرو توانستن نقطه کور حکومت اسلامی را پیدا کنند که همانا، قدرت مطلقه در دست کسی بود که فاقد قدرت ذاتی برای اعمال این قدرت بود پس با ئتلاف با او توانستن سپاه را به بزرگترین قدرت اقتصادی تبدیل کنند و با وصل شدن چکمه نظامی به فردی مطلقه ولی هیچ کاره، او هم به قدرت رسید و این یعنی تجلی مافیای جدید
پس به پاسخ دو سوال میرسیم، نه! چون سوال مهم دیگری در این بین میماند
این چه عاملی بود که از میان آن همه عوامل در جنبش 57، اول رفسنجانی و بعد خامنه ای به قدرت پدر خواندگی میرسند؟

در اینجا باید دوباره گفت که در جهان سوم هیچ مافیا و پدر خوانده ای به جز داشتن روابط محکم و پشت پرده با ابرقدرتها بوجود نمی آید و دلیل این نوع قدرت یافتن را فقط و فقط بایستی در روابط با ابرقدرت خارجی دانست و وقتی هاشمی رفسنجانی اینگونه میگوید:
تكليف نظام اسلامي و مردم براي مقابله با اين‌گونه افراد و گروههاي معاند كه ممكن است هنوز هم عوامل اندك آنها با اعلام مواضع و شعارهاي تند و تخريبي در پي تضعيف نظام باشند روشن است كه نمونه آن در 25 بهمن ماه به روشني اتفاق افتاد
پس این تغییر باند مافیایی با اجازه بزرگترها انجام شده و آنها خود زیراب هاشمی را کشیده و از او میخواهند فعلاٌ مهره ای ضعیف ولی مخالف نباشد وگرنه یک پدر خوانده را به این راحتی نمیتوان به این شدت از انفعال کشاند، به عبارت بهتر این گروه مافیایی جدید و عملیاتی که خامنه ای و سپاه  انجام میدهند، تاریخ مصرف خارجی دارد و به این علت هم میبینیم تو شلوغی ها صدای آمریکا و بی بی سی فارسی مثل بچه خوب خودشان برنامه هایشان را از ماهواره ای مهم  قطع کردن و هاشمی هم اینطوری علیه 25 بهمن حرف میزند.  

کارتون: جنبش سبز به روایت اخیر

۱۳۸۹ اسفند ۶, جمعه

بازی مخالفین در بچه بازی های خطرناک حکومتی چه معنی دارد؟



در تمام 15 سال گذشته و مبارزه اصلاح طلبی حکومتی که همچنان تنوره میکشد، به جای مبارزه نوعی بچه بازی و بازی در منطقه ای جریان داشته که مطلقه ها برنده آن بوده َن  به همین علت ادبیات حکومت اسلامی به شدت در این مبارزه دخیل ست. وقتی تلویزیون ورشکسته ایران کلی تبلیغات میکند که مصلحی میخواهد صحبت کند و اسناد جدید منتشر کند، انتظار میرفت که باز با این ادبیات، طومار جنبش مخالفین به یک فتنه و یک عملیات خارج خواسته، پایین کشیده شود ولی موضوع مهم اینست که روی این صحبتها با چه کسی بود؟ فکر میکنید مردم؟
اگر با مردمست و حکومت میداند همچنان طرفدار هم دارد،  پس چرا خودش را میکشد و با حکومت نظامی و چماق و چماق کش میخواهد عمر خود را حفظ کند؟ پس با مردم هم زیاد نیست بلکه روی صحبت او با همین اصلاح طلبان حکومتی  بوده تا باز با  بچه بازی  از پیش برده خود بیش از پیش آنها را به انفعال بکشاند که در پاسخ مشاورین موسوی و کروبی به خوبی مشخص بود، موفق شده که آنها حق به ادبیات آنها دادن و در جهت دفاع صحبتهایی کردن
ای وای بر ما که این گروه اگر اینقدر مخالف سطحی وجود نداشت،  باز هم  بعد از این همه سال و تجربه،  هیچ حرفی برای گفتن ندارن

پاسخ واحدی و امیرارجمند ( با آن سلام علیک مضحک با رادیو فردا) که اخیراٌ خیلی مهم شده َن، چیزی به جز همین انفعال نبود و اینها اصلاٌ متوجه نبودن حکومت دارد آنها را به چه خطی میکشاند  و براحتی در دام آنها افتادن و با پاسخگویی انفعالی که نه تنها خود که حرکت موافقینشان را هم سوزاندن

پس تکلیف را روشن کنید اگر این راه سبز امید مثل اجدادش خاتمی ها! نیست که بدون مجوز میخواهد راهپیمایی راه بیندازد، پس این همه استفاده از ادبیات از پیش باخته و بازی مخالفین در بچه بازی های خطرناک حکومتی چه معنی دارد؟


ادبیات بچه بازی حکومتی:
اسلام و حکومت اسلامی بهترینست و وظیفه ای دارد که برای انجام تکلیف الهی از هیچ کاری فرو گذار نخواهد کرد و قدرتهای خارجی میخواهند با فتنه و توطئه ما را به شکست بکشانند

دسته بندی جدید افراد در حکومت اسلامی

 حکومت میداند که طرفداری ندارد به همین خاطر با حاکمت نظامی و چماق  و چماق کش و ترس  روزگار میگذراند پس مردم از نظر او:
اعدام باید گردد: فتنه گر
اعدام شده: آلت دست فتنه
بازداشتی: تشخیص فتنه
غیر بازداشتی: مشمول رافت اسلامی


۱۳۸۹ اسفند ۵, پنجشنبه

با قانون صحیح میتوان مملکت را از دیکتاتوری نجات داد نه با رهبر "مرثیه ای برای انقلاب (9)"

در بخش هشتم اشاره شد که  طبقه متوسط که طرفدار جنبش دموکراسی خواهی هستن، در حال حاضر در بلاتکلیفی بین ترس از انقلاب و عدم رهبری به درد بخود و ترس از آینده حتی ناخودآگاه به دیکتاتوری خدمت میکنند و به این میگویند، طبقه متوسط مسموم! و این سم را هم،  روشنفکران عوام که نه تنها در افکار عقب مانده به نوعی غرق شده َن که همواره از حرکتهای جامعه و بین المللی عقب می مانند به خورد آنها داده َن

اما جنبش دموکراسی خواهی چه میخواهد مگر به جز برقراری قوانین دموکراتیک؟
با همین جمله مشخص میشود که ترس از آینده بی مورد است از بزرگترین موارد قوانین دموکراتیک اینست که هیچ اکثریتی نبایستی حقوق بشری اقلیت  از قبیل آزادی بیان، آزادی اعتقاد، آزادی سیاسی،  برابری حقوقی، آزادی انتخاب وووو  را از بین ببرد  پس مهمترین مورد اینست که در درجه اول قوانین دموکراتیک ضامن سیاست و جامعه سالم هستن نه افراد و گروه ها  و باز روشنفکران ما فکر میکنند اولین درجه ساخت دموکراسی وجود نهادهای مدنی هستن که در کشورهای دیکتاتوری که نهادهای مدنی مستقل و دموکراسی خواه و مستقل  بوجود نمی آیند پس یعنی دموکراسی برود کشکش را بسابد!

ولی ائتلاف سیاستبازان و عوامیت پایین دست و عوامیت روشنفکری همواره ترسناک هستن که اگر طبقه متوسط همچنان مسموم بماند هیچگاه حریف اینها نخواهد شد و برای اینکه از آینده نترسیم خیلی ساده .... بایستی از مسمومیت افکار خودمان بکاهیم و این کار ساده ایست تا اینکه بخواهیم آینده را به دوش گذشته بگذاریم و برای جنازه اش از حالا مرثیه بخوانیم و بترسیم!


ضد انقلاب کیست؟ استقلال و انقلاب "مرثیه ای برای انقلاب (7)

اگر جنبش 57 را انقلاب بدانید (که من نمیدانم)  این انقلاب، دو سوی کاملاٌ  مشخص داشت: 1- از بین رفتن دیکتاتوری 2- رهایی ایران از چنگ استعمار آمریکا که حامی و حافظ محمدرضا پهلوی و نفت ایران بود، حال نگاه کنیم وضعیت امروز از لحاظ دیکتاتوری حاکم مطلقه و مادام العمر و غیر پاسخگو که فرقی با گذشته ندارد و هنوز نظام 2500 ساله شاهنشاهی در ایران از بین نرفته ولی از لحاظ استقلال چی؟
نکته ظریفی در اینجا وجود دارد و آن اینست که استقلال مملکت به معنای جهت گیری سیاسی یک کشور برای حفظ منافع ملی و رشد آنست پس از این بابت چون بیش از یک میلیارد و دویست میلیون نفر مسلمان  و حدود 50 کشور اسلامی!  در زمین امروز وجود دارن، پس حکومت اسلامی ایران که هم جهان سومیست و هم در کشورهای مسلمان دست آشکاری دارد،  فاقد کوچکترین استقلال مالی و سیاسی و ملیست  که  این واضح تر از آنست که نیازی به شرح بیشتر داشته باشد و از طرف دیگر آیا وابستگی این حکومت اسلامی به قدرتهای جهانی و خود همین آمریکا کمتر از محمدرضا پهلوی ست؟

در این مورد، سیاست دروغ  و کی چه میگوید را باید رها کرد و در این وبلاگ به وفور دلایل رابطه حکومت فقیه و آمریکا، شرح داده شده و بعد هم میتوان به کشورهای نفت خیز و جهان سوم  نگاه کنیم مثل کشورهای عربی  در خاورمیانه  یا آفریقا مثل همین لیبی ( که به ظاهر مثل حکومت ایران ضد آمریکاییست ولی ...)  و سودان و یا در آمریکا مثل ونزوئلا ....  تا متوجه شویم چقدر کشورهای دیکتاتوری در جهت منافغ قدرتهای بزرگ و حتی تحت حمایت آشکار و پنهان آنها هستن و  بخش اصلی اقتصاد نفت، در واقع به این کشورها وابستگی ندارد و مال کشورهای پیشرفته و بخصوص در جهت منافع آمریکا و سایر قدرتهاست وووووو

پس اگر 57 انقلابی بوده پیروز که نشده هیچ، بلکه کاری هم صورت نداده به جز آوردن تفاله های ذهنی  افراد در جلوی دیدگان آنها که این طبق اصول معکوس، خاصیت زیادی دارد و خواهد داشت، پس ضد انقلاب  57 چه افرادی میشوند به جز همین حکومت مطلقه و ایادیش؟


۱۳۸۹ اسفند ۲, دوشنبه

حرکتهای اخیر، مطلقه ها را دوباره پیوند زد!

ترس از حکومت در حال فروکش کردن ست و خوب میداند که اگر نمیخواهد عقب نشینی کند باید دز سرکوبش را زیادتر کند و تازه اگر آنرا زیاد کند، اراده مخالفینش بیشتر میشود چون این تو بمیری، با قبلی ها فرق دارد و دیگر پای خاتمیان را که خودش برید و  آنها هنوز با صراحت  خواهان حکومت اسلامی منهای خامنه ای هم نبودن

حرکتهای 25 بهمن و اول اسفند یک خاصیت برای کل حکومت دارد و آنهم اینست که اتحاد رو به افول آنها را افزایش میدهد، به عبارت دیگر احمدی نژاد آنقدر هول برش داشته بود که حتی دوست نداشت به مجلس رفته و از وزیرش دفاع کند و لایحه بودجه، بدهد ولی بالاخره رفت و با متلک گویی های مسخره ای، سعی کرد خودش را خیلی رفیق مجلس معرفی کند .... و نتیجه این اتحاد جدید را در دو سایت تابناک که سینه چاک خامنه ای شده و سایت الف که با صراحت میگوید، مخالف اندوزی به نفع نیست، میتوان دید.
و از این طرف هم سردرگمی، تو سر مخالفین در حال سوت کشیدنست و همه به نوعی سرسام گرفتن و همین، اراده و پاهای آنها را برای مخالفت یکپارچه و سریع، شل و ول میکند.

ولی آینده روشن است چون زیاد طول نمیکشد که این سردرگمی با کمک خود حکومت به سر و سامانی خواهد رسید، طولی نخواهد کشید که خامنه ای و جنتی و رادان و نقدی و ... را مثل گندم برشته خواهیم دید
و آینده زیاد روشن نیست، چون ایرانی ها به شدت بی صداقت شدن و همه چیزشان درون مصلحت و سیاست پیچیده شده و تناقضات ساختاری فراوانی درونشان تنوره میکشد.


فرق بزرگ ایران با کشورهای عربی: عدم اراده لازم مخالفین برای پیروزی "مرثیه ای برای انقلاب"

حرکتهای منطقه و کشورهای عربی در حال گسترش است و مناطق بیشتری را در بر میگیرد، اگر لیبی هم موفق شود یک نمونه خشن هم به پیروزی رسیده است ولی یک فرق عمده در ایران با کشورهای دیگر میتوان پیدا کرد و آنهم اینست که ما به آن شکل برای مخالفت مصمم نیستیم به عبارت دیگر حرکتهای نصفه و نیمه و شکست خورده ی ده و اندی سال پیش، باعث شده آمادگی شکستمان بیش از پیروزی باشد، درست مانند معتادی که بارها تلاش کرده و موفق به ترک نشده، اول نیاز به روان درمانی دارد.

در اینجا مجموعه ای تحت عنوان "مرثیه ای برای انقلاب" در چند قسمت برای رهایی از وضعیت بلاتکلیف امروز ارائه شده است که خواندن آن به تمامی معترضین توصیه میشود.

۱۳۸۹ اسفند ۱, یکشنبه

خشونت عادي و فوق العاده حکومت بعد از اول اسفند چگونه ميشود؟

حالا که در اين زمان مهم، ديوار آهني جلوي منزل موسوي کشيده شده و حاکميت به گروه موثري از طرفداران خود ديگر نيازي ندارد و به نوعي سوخته شدن اصلاح طلبان حکومتي را براي کنترل مخالفين خود درک کرده است، بايد خشونت حکومت را در سه دسته به شکلي جديد، نگاه کرد:

حکومت که طرفداري طبقه سنتي جامعه را با در اختيار داشتن آخوندهاي قم بخصوص بعد از منتظري و تاج گذاري خامنه اي در قم، شاهد هست و از طرف ديگر به وضوح حمايت آمريکا و اروپا و قدرتهاي شرقي را مشاهده ميکند، با در دست داشتن نماد مذهب حکومتي و شيعه در برابر عربستان، از خشونت ورزي به اين سادگي ها، دست نميکشد پس:

خشونت عادي: خشونت عادي همانست که در تمام مدت خود حتي موسوي و خاتمي هم در زمان خود از آن براي کنترل مخالفين جمهوري اسلامي استفاده ميکردن، حکومت به اسم رعايت شعائر اسلامي، جلوي تمام آزادي ها را گرفت و با تبليغات بسيار، فرهنگي عقب مانده بوجود آورد تا بعد از آن خود مردم کوچه و بازار با برچسب زدن به مخالفين اسلام تندرو، حافظ وضع موجود باشن و از آينده که از بين ميرود حتي وحشت داشته باشن و بعد از سوخته شدن اصلاح طلبان حکومتي، ديگر اين سرکوب و خشونت عادي قادر به کنترل اوضاع نخواهد بود

خشونت فوق العاده: کاربرد اين خشونت در زمانهاي خاص براي حکومت بوده شامل خشونت عريان در صحنه: گروه سرکوب و چماق و اسپري وموتور و تک تيرانداز ... در پشت صحنه: بازداشت و اعترافات تلويزيوني که خود نشانگر شکنجه هست و تجاوز و کشتار و اعدام سراسيمه .... و اين خشونت فوق العاده هم چنان ميتواند موثر باشد که مخالفين بعد از گروه خاتمي هنوز خود و انديشه هاي خود را جمع و جور نکردن ولي به جاي اولي مينشيند و اين يعني ديگر وضعيت مملکت براي حکومت، به شکل فوق العاده و بحراني در خواهد آمد و اين کاربرد دائمي خشونت عريان به معناي بسط خشونت هم خواهد بود، چون خيلي ساده در نظر بگيريد: افراد غير مزدور، در ميدان جنگ ديگر به دنبال پيروزي هستن نه فرار و اين بسط خشونت و ميدان جنگ، ترس را از بين ميبرد و حد خشونت دو طرف را بالا ميبرد و حکومت را مجبور به اعمال خشونت دسته سوم ميکند।

خشونت غیرعادی: کاربرد اين خشونت در تاريخ جمهوري اسلامي با اين حد مخالفين بيشمار که ديگر قادر نيست هزاران نفر را در چند روز در زندانها بکشد بدون آنکه آب از آب تکان بخورد، تقريباٌ بي سابقه است، با اين خشونت حکومت مجبورست تمام موافقين خود را که تا حالا در بخشهاي ويژه ادارات به بخور بخور مشغول بودن، به صحنه بياورد تا جلوي اعتصاب سايرين را بگيرند و اين گروه که تاکنون بيشترين طرفداران آنها بودن و در تمام سي و اندي سال پيش به جمهوري اسلامي و به خامنه اي چندين بار راي دادن و ملاهاي خبرگان و مجلسيان را انتخاب ميکردن چون موافق پول هستن نه حکومت به سرعت جاي خود را عوض ميکنن و اين ملاي حکومتي که سابقه سينما رکس آبادان و سوزاندن زنده زنده بيش از پانصد نفر را آنهم جلوي خانواده شان، در پرونده دارد دست به خشونتهايي به شدت کور ميزند ولي اينبار تاريخ مصرف خارجي خود را هم به کل تمام ميکند و براي ابد در تاريخ سياسي اين مملکت ميسوزد که براي آيندگان، بسيار مفيدست।

البته اين دسته خشونتها اگر مخالفين داراي عقلانيت سياسي و برنامه باشن و جلودارهاي دو پهلو باز هم آنها را به سوختن نکشانن، ميتواند خيلي سريع و کوتاه مدت باشد و حتي کم اثر باشد و حاکميت را زودتر به تسليم وادار کند که اگر طول بکشد و مخالفتهاي باري به هر جهت، آينده نزديک راهم ميتواند به شدت بسوزاند ولي هدف از نگارش اين مطلب اينست که بدانيم از بعد از اول اسفند بسط خشونت اصلاٌ به نفع بلند مدت حاکميت نخواهد بود।

۱۳۸۹ بهمن ۳۰, شنبه

آيا حکومت در سرکوب متداول خود دچار سردرگمي شده است؟

اينها تصور ميکنند حتي اگر ديرتر ماشين سرکوب خود را تمام و کمال در اختيار بگيرن، هنوز هم ميتوانن اعتراضات را کنترل کنن با اين تفاوت که چون مردم و جلودارهاي بيشتري در خيابانها، ريخته خواهند شد، بهتر ميتوانن با سرکوب آنها خود را براي يکسال ديگر واکسينه نماين!
نامه اي از سپاهيان را روزنامه هاي آمريکايي منتشر کردن که ما مردم خود را نميکشيم و در وقايع بيست و پنج بهمن هم به مانند بيست و پنج خرداد سال گذشته در ابتدا حرکت مهمي نکردن و در انتها به کشتار مردم دست زدن..... حکومت ميداند که اگر سايه ترس و سرکوب را جمع کند حتي يک ساعت هم نميتواند حکومت کند و از آن طرف هم از پانزده سال پيش توانسته است حرکتهاي اعتراضي را کنترل کند، در همين تظاهرات اخير هم هر جا که سايه ترس از حکومت کمتر بود، اعتراضات سر و ساماني ميگرفت و هر جا که سرکوبها شدت ميگرفت حتي به شدت اعتراضات خاموش ميشد و نشان ميداد هنوز هم اتحادي براي برخورد در صحنه در حضور ماشين سرکوب وجود ندارد، پس:
تحليلهاي اشتباهي به خود ندهيم، اگر ندانيم چه ميخواهيم بکنيم به همان اندازه سال قبل، آسيب پذير خواهيم بود و اگر اين ديو افسار گسيخته در خيابانها به جولاندهي مشغول شود و معترضين همان کارهاي سالهاي پيش را انجام دهند، اميدي براي از بين رفتن ترس و دامنگير و همه گير شدن اعتراضات نبايد داشته باشند...
در اينجا براي تذکر اينکه چه کارهايي انجام شود و چه کارهايي نبايد انجام شود، موضوعي تحت عنوان "مرثيه اي براي انقلاب" نوشته شده که خواندن آنرا به معترضين درون صحنه توصيه ميکنم।

خشونت علیه دیکتاتوری نظامی-مذهبی چطور و تا کجا؟ مرثیه ای برای انقلاب(6)

آیا خشونت در جنبشها، قابل برنامه ریزی و کنترل ست، یا خود به خود جریان می یابد؟
اینهم سوال بسیار مهم دیگریست که تا پاسخ آن داده نشود، معلوم نمیشود که چه کسی چه کاری میکند و براحتی میتواند نتیجه یک جنبش گروه متوسط را که جنبش دموکراسی خواهیست، به یک شورش طبقه پایین دست یا کودتای بالادست، بکشاند چرا که نتیجه جنبش ضد خشونت فعلی که یک طرف دائم به فجیعترین وضع میکوبد و طرف دیگر تحمل میکند، به جز منفجر شدن دیگ تحمل و خشونتی افسارگسیخته و آینده سوز نخواهد بود، به عبارت بهتر با حرکتهایی که تا حالا تحت تاثیر خاتمیان! داشتیم با باز کردن کلیه راه های وجود خود به روی حکومت، خشونت حکومت را به دیوی بی شاخ و دم رساندیم که با این همه حمایت قدرتهای غرب و شرق، فروپاشی نخواهند شد، بلکه عاقبت جامعه هم در تنور آن میدمد و افسار گسیخته خواهد شد... ولی میتوان برای حد خشونت برای جنبش دموکراسی خواهی یا همان انقلاب راستین، برنامه ریزی کرد که در ایران امروز میتواند به این شکل باشد:

اول: چون همسفر عشق شدي مرد سفر باش! به جاي آنکه بهاي سر داناي خود را که عمري براي آن تلاش کردي در مقابل حرکت دست اوباش بداني، بايد خودت به آن اعتبار دهي به اين ترتيب که مثل حرکت اوليه مصر يک نه بزرگ به تمام جلونشينان خارج و داخل نشين بده، تا همه بدانند تو نماينده خودت هستي و از همه مهمتر ميداني که چه ميخواهي و چه بايد بکني
پس شوخی دیگر بس است و همین نه بزرگ به تمام بازیگران که وضع را به اینجا رساندن و آری به دموکراسی اگر تدوین شود بیشترین طرفدار ممکن را بوجود می آورد که لرزه بر تن تمام ساندیس خوران و حکومت خواهد انداخت و همين سه تا به حکومت ميگويد تو با جماعت سياهي لشگر و آلت دست روبرو نيستي و ضربه زدن به هر کدام از اينها، هزينه گزافي براي تو خواهد داشت و درست کردن اين هزينه با امکاناتي که امروز اينترنت در اختيار گذاشته کار آسانيست، کافيست هر کس که مورد اصابت قرار ميگيرد يا بازداشت ميشود، انديشه اي داشته باشد تا بعد از انتشار وسیع مانند پتکي بر سر حکومت اصابت کند تا متوجه باشد، با آدم طرفست نه با گوسفند قرباني

دوم: تقابل با حکومت با در افتادن دانايي بر عليه ناداني به اين ترتيب که منشور حرکت تدوين کنند و در اين منشور به تمام طبقات اجتماعي تضمين آينده را بدهند و مهمتر اينکه نشان دهند اين حکومت چگونه مجراي حيات امروز و فرداي آنها را مشتي سانديس ميبندد و اقتصاد بدون ملا چگونه خواهد بود وهمينطور ساير عرصه ها و با اين کار دانايي پا در عرصه خواهد گذاشت و ناآگاهان سياسي کنار خواهند رفت و انرژي بيشتري براي حضور و حرکت بوجود مي آيد
در اين منشور ميتوان محبت را پايه ريزي کرد تا تمام تلاش ملاها در سي سال گذشته که مردم را از هم جدا کرد تا بتواند حکومت کند، بي اثر ميشوند و در منشور محبت، گروه متوسط نشان ميدهد که چگونه ميتواند همه را به خود جذب کند و خود نقش رهبري حرکتهاي امروز و فردا را به عهده بگيرد و همه را به سعادت برساند

سوم: بايستي هزينه سانديس خوري را افزايش داد، به جاي اينکه به آنها بگوييم تا ميتواني ما را بکش چون بعد هم ما با تو کاري نداريم، بايستي "اين گروه نه بزرگ" که از سايه پدرخوانده هاي سياسي که امکان صدها سازش پشت پرده پيش و پس را دارن، خارج شده و وقتی به اعتبار رسيدن، اقدام به هزينه سازي براي سانديس خوران چماق به دست، نمايند:
- انتشار نام سانديس خوران: ، تا آنها به دست و پا بيفتن و هر چه زودتر دامن خود را از حکومت بيرون بکشند هر چند اين شکلي نمادين دارد و ممکنست در اين نام نويسي، رخنه شود و این لیست با اسامي بيطرف و مخالف حکومت به کجراهه کشيده شود ولي از آنجا که اين نماد به تنهايي ملاک عمل نخواهد بود و بایستی به مخالفین اعتماد کرد تا حداقل تکليف بسياري از جانيها را با اطرافيانشان روشن ميکند
- تقابل با حاکميت براي نشان دادن اتحاد: جلوي بازداشت شدن و کتک خوردن اطرافيان را بگيرد، به پاي هم به ايستد تا سانديس خوران از اين اتحاد، وحشت کنن، اگر تک تیراندازی دیده شد، به هر طریق ممکن به او حمله کرد و بدانیم برخلاف تصور رایج بسط خشونت به نفع حکومت نیست و اگر اینرا احساس کنن، خودشان بساط آنرا جمع خواهن کرد چون اتحاد را بیشتر میکند و تمام ترس را از بین میبرد (برخلاف نظر عزت الله سحابی که اینها میتوانند بدون هیچ عقوبتی یک میلیون نفر بکشند)

چهارم: عرصه مخالفت را هم از روزها و مکانهای مشخص شده، گسترده تر کرد و فیلمبرداری کرد

پنجم: عرصه را تنها در خیابان نگه نداشت و به عرصه زندگی اجتماعی کشاند که عده زیادی از مردم بی عار و درد هستن و قابلیت برگشت و فالوده خوردن با حکومت را دارند و اینبار باید از احساسات مردم استفاده کرد، خود افراد جان باخته اقدام به تهیه فیلمی گزارش گونه از خود بکنند و حداقل نوشته های خود را که شامل مشخصات فردی و فکری آنهاست جلوی دوربین بخوانند و در اختیار گروه باشد تا هر زمان هر کدام هزینه ای دادند، به در تمام خانه ها فرستاده شود و آنها زنده تر بمانند تا کم کم کاسه دولتیان را نشانه گرفته و مجبور به اعتصاب شوند

و اینرا بدانیم بدون عمل صحیح در عرصه خشونت، اسیر آن بیش از پیش خواهیم شد.

هزينه سانديس خوري چقدرست؟ مرثيه اي براي انقلاب (५)

هيچي! براحتي فرياد شهادت طلبي سر ميدهند و جام سانديس را با کلي امکانات اين مملکت بي در و پيکر قورت ميدهند در صورتيکه در سايه حمايت قوه قضائيه و نيروي انتظامي هر کاري که ميخواهند ميکنند
براي اينکه در هر جنبشي عليه ديکتاتوري، موفقيتي حاصل شود بايد "ترس" از بين برود تا جنبش دامن گير و همه گير شود و براي اينکار در ايران امروز بايد هزينه سانديس خوري را افزايش داد:
* روشنفکران عزيزمان به اسم ضد خشونت، ميگويند سانديس خوران را بعد از اين حکومت هم ميبخشيم خب اين يک خاصيت ميتواند داشته باشد که تا آخرين لحظه سلاح در دست نميگيرند و بر خواهند گشت ولي اين فکر ديدگاه تجربي ندارد و وقتي ببينيم که در همين جنبش پنجاه و هفت خودمان که مظهر خشونت و انتقام و انقلاب بد! ميدانن، "جاويد شاه گوها" در اجتماع بعداٌ به انقلابي هاي دو آتشه تبديل شدن .... پس به عبارت بهتر تجربه ميگويد گروهي وجود دارن که فقط حرف زور و قدرت و پول را ميفهمن و تا زماني که اينها را داشته باشن نميتوانيد، با زبان خوش چيزي متفاوت را حاليشان کنيد مگر زورشان را بگيري تا گوشهايشان باز شود

در قسمتهاي قبلي مرثيه اي براي انقلاب گفته شد که ما چگونه با ندانستن جواب مهمترين سوالها از حرکت آينده، خودمان را به فلاکت کشيده ايم درست مانند خريداري که خود هم نداند چه را بايد چگونه انتخاب کند گه نه تنها خود را سر کار گذاشته بلکه اعتبار خود را نزد سايرين از بين برده و حال آنرا در کنار اين هزينه پايين سانديس خوري بگذاريم تا متوجه شويم به اين ترتيب کاري از دستمان بر نمي آيد، پس:
به جاي اينکه زور خودمان را بدهيم التماس بخريم بايد با زبان "زور و محبت" جلو برويم، حال اين زبان چه چيز ميتواند باشد در قسمتهاي بعدي با ذکر جزئيات بيان ميشود.

۱۳۸۹ بهمن ۲۷, چهارشنبه

چه چيز از اين ديوعقب مانده، دروغگو، دزد و خونخوار را ميخواهيد اصلاح کنيد؟ مرثیه ای برای انقلاب (4)

میگویند ایرانیها بر علیه دیکتاتوری محمدرضا پهلوی ३२ سال پیش انقلاب کردن و انقلاب هم که به معني تغيير بنيادي ست، میگوییم اگر آن جنبش بر علیه نوعي از دیکتاتوری نظامي بود، چرا هنوز هم ديکتاتوري نظامي وجود دارد؟

میگویند چون انقلاب یعنی همین با انقلاب چیزی درست نمیشود چرا که انقلاب با خشونت به دنبال تغییر بنیادیست و این خشونت، دوباره دیکتاتوری بوجود می آورد

خب پس به اولین تناقض ساختاری افکار در مورد انقلاب میرسیم که چه آشی و چه کشکی وقتی تغییر بنیادی در دیکتاتوری بوجود نمی آید پس اصلاٌ چرا اسم انقلاب روی این جنبشها میگذارید؟


سوال بعدی را واضح تر میپرسیم که وقتی یک حکومت دیکتاتوری و نظامی داریم که از حماقت و عقب ماندگی و خشونت و دروغ و دزدی هیچ چیز، کم نمیگذارد بایستی چه کرد؟ یعنی به عبارت بهتر، اصلاٌ چه چیز اینرا میخواهید اصلاح کنید؟ انقلاب هم که به نظر شما کاملاٌ بی خاصیتست؟
يعني جلوي يک ديو فلاکت بار که در تمام ارکان زندگي دخالت دارد، ايستاده ايم و نميدانيم چه بايد بکنيم و شاید خیلی هم مضحک به نظر برسد که سالها در حال دور زدن به دور بدبختي خود با اين نظام خونخوار هستيم چون بزرگان سیاسی! پاسخ این سوال را ندارن


میگوییم در جنبش پنجاه و هفت برعلیه نظام شاهنشاهی و حکومت مادام العمر و مطلقه یک حاکم قیام شد پس چرا این شخص و حکومتش همچنان وجود دارد؟

باز هم میگویند چون انقلاب، قادر نیست این حکومت را ساقط کند و خودش آنرا بازتولید میکند و باز در اینجا خیلی ساده به یک ضعف اساسی تفکر برای درک تغییر بنیادی یا انقلاب میرسیم چرا که:


در قسمت اول مرثيه اي براي انقلاب ذکر شد که جنبش گروه پايين دست بر عليه حکومت شورش بوجود مي آورد و جنبش گروه بالا دست هم که کودتايي ميشود و تنها جنبش گروه متوسط که گروه فرهنگ ساز هر کشوري هست، شکلي از انقلاب پيدا ميکند، حرکت اين گروه براي دموکراسي، قوانين دموکراتيک و حقوق بشرست و برخلاف تصوري که روشنفکران ايجاد کرده َن، اين حرکت بدنبال خشونت افسارگسيخته اي به مانند شورش و کودتا نيست، پس اگر حکومت سلطاني به قول اکبر گنجي و به قول اين قلم، مطلقه همچنان وجود دارد ربطي به انقلاب ندارد که همه را از براندازي گرگي خونخوار بترسانيم

سوال ديگري ميپرسيم که با توجه به اين مطالب، جنبش ५७ اصلاٌ نوعي از انقلاب گروه متوسط بود وقتي معترضين خميني در ماه ميکردن و بساط کينه جويي هاي شخصي و مذهبي خود را ميگستراندن؟

نه نبود! چون طبقه متوسط فرهنگي وجود نداشت و اگر بعد از سال ५७ حکومتي لايق بوجود مي آمد اصلاٌ کسي به قربون صدقگي محمدرضا پهلوي مانند امروز نميرفت که هم ديکتاتور بود و هم از لحاظ شعور و دانايي به شدت مردم را ذليلتر از حتي دوران مشروطه ( که فضل الله نوري بر دار شد) با خرافات مذهبي بار آورده بود و همين هم ريشه بدبختيهاي امروز شد
در زمان او چون تکنولوژي پيشرفتي نکرده بود و بسيار گران بود قشر بسيار زيادي طبقه فقير وجود داشت که در برابر خريد خانه و ماشين و وسايل خانه مانند يخچال، تلويزيون وووو ضعيف بودن آنهم نسبت به امروز که با تکنولوژي پيشرفته، اينها خيلي ارزانتر از گذشته شده َن در صورتيکه همان زمان هم نياز به اين تکنولوژيها براي همه بود و به اين ترتيب، نبض عقده هاي رواني که مخصوص طبقه پايين دستست در آن سالها بر عليه گروهي که وابسطه به حکومت بودن و همه چيز داشتن بسيار، تند بود و همان هم تمام اتفاقات بعد را رقم زد، خميني و اسلامش شدن مظهر عقده تقابل با هرچي از مظهر توانايي بود و ديکتاتوري افسارگسيخته تاريخي که به زور قدري به بند کشيده شده بود، آزاد شد و حالا ما نه ميتوانيم اصلاحش کنيم و نه خوبست که انقلاب کنيم بر عليهش

از اينها گذشته يکي از مهمترين ارکان اصلاحات، انتخابات آزادست، در زمان رفسنجاني قصد بود که ناطق رئيس جمهور بعدي شود ولي نتوانستن تقلب کنن تا خاتمي شد، در انتهاي زمان خاتمي چه شد؟ احمدي نژاد با تقلب رئيس جمهور بعدي شد، اينست معني اصلاحاتي که حکومت اجازه آنرا نميدهد تازه اگر هم قدري بدهد خود آن اصلاح طلبان نميخواستن و نميتوانستن

بنزین ضد ترس از مصر وارد شد! مرثیه ای برای انقلاب (३)

یک حکومت دیکتاتوری با "ترس" حکومت میکند و گاه گداری بنزینهای ضد ترس! بدست می آیند همانطور که در کشورهاي عربي ديکتاتوري، اين ترس تا حد زيادي نسبت به گذشته در حال رنگ باختن ست که میتوانند باعث حرکت های موثر علیه این حکومتها شوند ولي ببينيم اینبار هم که از جنبش تونس و مصر، در ايران حرکتي بوجود آمد، چه شد و ميشود؟
شاید فکر کنیم که حالا زودست که بفهمیم این بنزین چقدر کارآیی دارد ولی:
* بنزین ضد ترس را باید با حساب و کتاب، درون موتور جنبش ریخت تا به حرکت در آید نه اینکه بی حساب و کتاب بر روی خود جنبش ریخت و آتش زد که کم کم حتی ترس را بیشتر هم بکند
* اگر حرکتهای بی نتیجه سال گذشته جنبش سبز نبود و این حرکتها امسال بوجود می آمد اثر بهتری داشت چرا که از پارسال یک حکومت بی نقاب نظامی و وحشی و جانی با بی عاری مردمان و رهبران سیاسی ایران براحتی دارد زندگی میکند و نهایت موفقیت هر جنبشی اینست که این حکومت درست نشود و اگر شد که بایستی بوفور هزینه داد یا آرزوی فروپاشی داشت

و اما پیشنهاد: اول بایستی از این بنزین استفاده کرد و ترس خود را از انقلاب کم کرد و به اصلاح تصوری دلخوش نباشیم که برای هزینه ندادن، هر روز هزینه بی نتیجه دهیم، یعنی ضعف تئوریک را از بین ببریم
دوم: بایستی از این بنزین استفاده کرد و کم کم حرکتهای ضد حکومتی را درون جامعه بسط داد نه اینکه بدون برنامه، حتی اختلاف هم انداخت چرا که اساس غافلگیری را از دست دادیم و به فرض با یک آتش سوزی و یک شهید سازی که در این عملیات انتحاری متاسفانه به دست می آیند، امکان حرکت جمعی و ناگهانی را نداریم به عبارت دیگر بر خلاف رهبران جنبش سبز! این خاتمیان بی عار و درد که همواره به فکر آلت دست کردن مردم برای نمایش قدرت خود و چانه زنی برای باقی ماندن در حاکمیت استفاده میکنند بایستی از حرکتها حماسه های با ارزش ساخت که ارزش هزینه دادن را داشته باشن

۱۳۸۹ بهمن ۱۸, دوشنبه

سیاست بی عار و دردی و تقاضای خون برای 25 بهمن!

چه میکنند این رهبران! جنبش سبز(موسوی و کروبی)؟ که کوچکترین فعالیت روشن برای رهایی آن همه آدم تحت ستم در جنبش سال قبل انجام ندادن و خود را به مرده سیاسی تبدیل کردن، حالا آمدن و 25 بهمن درست میکنند و سیاست بی عار و دردی محمد خاتمی را همینطور دارن بی کم و کاست انجام میدن. یعنی اگر به فرض دوباره راه پیمایی تحت هر شرایط انجام شود و یک عده کشته و زندانی شوند، این مرده ها چه جوابی به خود حداقل میخواهند بدهند؟ و حاکمیت هم که برای دامن گیر کردن سرکوب و ترسش در سال 89 هر که دم دست دارد را همینطور اعدام میکند از خدایش هست دوباره توسط این گروه خاتمیان نشان! واکسینه شود حالا چه چیز باعث میشود که مرده های سیاسی اینقدر درسیاست این مملکت زنده بمانند و ته مانده انرژی ها و فعالیتها را هر سال بر باد بدهند؟ بایستی از بی بی سی و روشنفکری عوام و بی مسئولیت مملکتمان پرسید.