۱۳۸۸ مهر ۲۱, سه‌شنبه

روزها میخوابیم، شبها راه میفتیم!

(حرکت و جنبش ایرانیان برای رهایی)
دستامو کورمال کورمال دراز میکنم به هیچ چی بند نمیشه، هیچی نیست ....
میگم: مگه مجبور بودیم همش روزها بخوابیم و شبها راه بیفتیم؟

- ساکت! سر و صدا نکن، همین که شب میتونیم بریم بایستی خدا را شکر کنیم

_ یعنی چی؟ تو تاریکی به کجا میخواهیم برسیم؟

- به هر جا برسیم بهتر از اینجاست

_ یعنی محکومیم بشینیم یا از ناچاری تو کوری راه بیفتیم؟

- تو روز نمیشه رفت، سریع گیر میفتیم ولی ناراحت نباش! یکی داره میاد تا راهنماییمون کنه چراغ قوه بزرگی هم داره

_ چه خوب!

- آره، فقط دست از این اخلاقت که هی غر میزنی بایستی برداری و راه بیفتی

_ هر که بود من باهاش میام بهتر از تاریکیه

- حتی اگه چراغ قوه را از یه قلدر گرفته باشه؟

_ یعنی چی؟ از قلدری سنت و از قلدری خارجی گرفته؟

- هیچی هیچی، همینطوری گفتم

_ناقلا دست بردار نکنه از ملائه یا خارجیه گرفته؟

- نه نگرفته خودش از هموناست، تو میای یا میمونی؟

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر