۱۳۸۹ دی ۵, یکشنبه

آخر جنگ درون جناحی مطلقه ها به کجا میرسد؟

احمدی نژاد به خاطر در افتادن با جناح دیگر مطلقه های حکومتی در بدترین وضعیت منوچهر متکی را اخراج میکند تا آنها را تحقیر هم بکند و بگوید: هیچ غلطی نمیتوانید بکنید!
در مقابل آن جناح هم با صراحت در تلویزیون میگوید: محمدرضا رحیمی اختلاس کرده و متهم ست! .... ولی حریف نمیشود و رحیمی نه تنها اصلا به آنها اهمیت نمیدهد که حتی میگوید تا احمدی نژاد هست من هم هستم و به مصاحبه مطبوعاتی در این مورد هم نمیرود.
خامنه ای که احمدی نژاد را به بالا برده است و به توسط باند سپاه، به راحتی با ملاهای قم در افتاد تا توانست برخلاف تمام بیست سال گذشته براحتی به قم برود و تاج گذاری کند و مرجعیت خود را به رسمیت بشناساند، در مقابل از یک دیوانه موجودی ساخته است که شکستش به شکست کل حکومت منتج خواهد شد و این را بگذاریم در کنار اینکه آمریکا هم بعد از صد ام حسین که پا راه نظامیشان را به این منطقه باز کرد، برای چاپیدن اعراب و خاورمیانه به یک دیوانه دیگر نیاز داشت و چه کس بهتر از احمدی نژاد؟ و آنها هم به شدت از او حمایت میکنند تا ایران به بمب اتمی برسد و در کنار این ایران را هم تحریم میکند تا ضعیف و ضعیفتر هم بشود و عروسکیش مثل پاکستان، تکمیل گردد.

خب تکلیف این جنگ درون جناحی به کجا میرسد؟
خیلی ساده احمدی نژاد یک کارت سوخته هست که باید تمام قوای جمهوری اسلامی را برای آن خرج کنند تا سرپا بماند، پس این میدان در ظاهر، میدان عقلانگی نیست تا آن جناح پیروز شود، پس باید آنها هم دست به دیوانگی بزنند تا نشان دهند بایستی احمدی نژاد به آنها هم اهمیت بدهند و تنها زمانی قادر خواهند بود از پیاده نظام احمدی نژاد خارج شوند که به این کار دست بزنند وخامنه ای را هم سرجایش بنشانند و با این وضع که پیش میرود خیلی طول نخواهد کشید تا این اتفاق بیفتد، مگر اینکه بحرانی بین المللی برای ایران و این حکومت درست کنند تا همگی مجبور شوند جون بکنند تا شلوار خود را نگه دارند.

۱۳۸۹ دی ۴, شنبه

آیا حکومت مایل ست که اصلاح طلبان حکومتی از بین بروند؟

در آغاز نزاع سیاسی سال گذشته، این تحلیل را نوشتم که همه بگیر و ببندها طبق معمول یک جنگ جناحی درون حکومتی هستن و مردم گول نخورند که وضعشان بسیار بدتر خواهد شد و سایت گویا هم علیرغم نشر مطالب پیشین، دیگر حاضر به نشر نبود ولی حالا پس از یک سال و خرده ای بگیر و ببند و بکش، همچنین نازل شدن بدترین چکمه نظامی و افسارگسیخته ترین دولت در این حکومت افسارگسیخته به خاطر از بین رفتن خاصیت اعتراضات مدنی، موسوی خودش می آید و در بیانیه ای مینویسد که متوجه شده تمام سعی اینها برای یک دست کردن حاکمیت بوده

هر چند خیلی هم این درست نیست، چون اینها امثال خاتمی و موسوی و کروبی را نیاز دارن تا بتوانند مردم را به هیچ بکشانند.

تولید یک بحران دیگر: نیاز فعلی حکومت!

حکومت که مدتی رسانه های بین المللی را با موضوع سکینه آشتیانی مشغول کرد، بدش نمی آید که با بوجود آوردن یک بحران عجیب و غریب در این شرایط پرابهام اقتصادی، اذهان عمومی داخلی را سرکار بگذاره، فکر میکنید این بحران چی میتونه باشه؟

- حمله به کشتی انگلیسها میتونه باشه؟ هرچند اینبار زمزمه قطع ارتباط با انگلیس صحبتش به گوش میرسه
- دستگیری موسوی و کروبی میتونه باشه؟ هرچند دلیل اینکه اینها تا حالا دستگیر نشدن ولی افرادی که یک دهم اینها هم حرف نزدن به صرف نوشابه و مرگ در زندانها و خیابانها رسیدن نشون میده، پیاده نظام همین حکومت هستن وگرنه نه به خاطر جنبش سبز و این حرفها چون به محض اینکه اینها دستگیر بشن و از دور خارج بشن، اختبار این حرکتها به خارج از حاکمیت میرسه که اصلا هم برای حکومت خوب نیست
- اعدام دسته جمعی چندین بیگناه در زندانها میتونه اذهان را مشغول کنه؟ که این یک چاقوی دولبه هست و این حکومت هر کاری که به تابلوی سرکوب تبدیل بشه را به راحتی انجام میده ولی اگه تابلو بشه فیلم دنباله دار خود به خود خاصیت سرکوب و ترس را از بین میبره
- قیلشون باز یاد اسرائیل را میکنه و مرتب با اون کارهایی میکنن؟
- .....

این هدفمندی یارانه: ناکارآمدی دولت را به زور نظامی به مردم فروختن!

حکومتی بسیار ناکارآمد که بیش از 80 درصد اقتصاد مملکت را مستقیم و غیر مستقیم در دست دارد، تاکنون بیشترین یارانه را به خود میداده چرا که مثلاٌ: یکی رئیس این اداره میشده و چندین قوم و خویش را استخدام میکرده و تا ماه های دیگر هم دوباره رئیس عوض میشده و این سیر معیوب باعث بازده بسیار پایین تولیدات دولتی شده و چون انحضار هم وجود دارد، مردم بایستی تنها این برق را این گاز را این بنزین را ووووو بخرن، پس اصل یارانه به خود دولتیان بوده و از این به بعد هم بایستی به ضرب و زور نیروی نظامی این تولیدات گران و به دردنخور را بخرن.
از طرفی دیگر اینها به هفتاد و چند میلیون، مردم ایران چیزی کمتر از سه میلیارد دلار در ماه یارانه نقدی میدهند تا کمکی برای خرید تولیدات مزخرف خودشان باشد حال آنکه حداقل ماهی 250 میلیون دلار طبق اسناد اخیر ویکی لیکس به چند صدهزار جمعیت حماس تنها میدهند.
این در کنار هزینه دلالی بسیار سنگینی که این حکومت بر دوش مردم گذاشته است که مثلاٌ گوشت برزیلی را بیش از دو برابر قیمت باید بخرند وووووو

در نتیجه حتی با اینگونه افزایش قیمتها باز دولت قادر نخواهد بود ناکارآمدی خود را پوشش دهد، پس علاوه بر تورمهای این افزایش قیمت انرژی، تورم ناشی از کسر بودجه و رشد نقدینگی همین چند ده میلیارد دلاریارانه نقدی و فشار تحریمهای بین المللی و همینطور نقش مالی بین المللی که این حکومت اسلامی- شیعه برای خود تعریف نموده، در زمانی بسیارنزدیک ایران را ناامنی خطرناکی خواهد کشاند که در کنار دستیابی به نیروی اتمی، چیزی به جز خواست ابرقدرتها در خاورمیانه نخواهد بود.

۱۳۸۹ آبان ۱۶, یکشنبه

موج سواری خاتمی روزنامه و روزنامه نگار را از بین برد و موسوی اینترنت را!

از نشاط سیاسی اواخر دوره رفسنجانی و نقش فعال روزنامه ها و روزنامه نگاران تا دو سال بعد از موج سواری خاتمی که بگذریم میرسیم به جایی که در تمام سالهای بعد یعنی بعد از تیر 78 تا پارسال و حتی امروز نقش موثری در حیات سیاسی ایران با روزنامه و روزنامه نگاری نمیبینیم....... و موج سواری موسوی و کروبی هم در سال گذشته همین بلا را سرنقش سیاسی اینترنت آوردند ..... این ست پرونده چپهای مذهبی، از آنطرف هم موج سواری راستهای مذهبی، مذهب و دین را در ایران دارد از بین میبرد حالا به نظر شما نتیجه کدامیک بهترست؟
پر واضح ست که راستهای مذهبی، چون هر وقت این چپهای مذهبی موج سواری میکنند، شدت مذهب را هم به شدت افزایش میدهند که نه برای ایران خوب ست و نه ایرانی ولی راستهای مذهبی از آن خوب استفاده میکنند.

خامنه ای تازه بر تخت نشست و تا سال دیگر هم اسکناس و هم خیابانهای مهم به نامش میشوند

خامنه ای بعد از بیست سال تازه به مشروعیت مذهبی مورد نیازش دست یافت و این حاصل خرابکاری جنبش های بی برنامه و از بین رفتن قدرت مخالفینش بود نه استحقاق مذهبی خودش و به این ترتیب در قم به شدت گردن کشی کرد و بیعتی خمینی وار گرفت و اینگونه است که به سیاست اپوزیسیون مان باید خندید که گمان کردن او برای مجتبی به قم رفته است هر چند بعد از این به تخت نشستن هر احتمالی وجود خواهد داشت.

۱۳۸۹ مهر ۶, سه‌شنبه

اعتراف احمدی نژاد و "مجلس بگیران" به آمریکایی بودن مواضع اتمی ایران!

اخمدی نژاد در صجن علنی سازمان ملل با صراحت گفت (نقل به مضمون) اینکه آمریکا میگوید 11 سپتامبر بدترین حمله نظامی به آمریکا بوده و چه و چه بی ربط ست چون 11 سپتامبر زیر سر خود آمریکا به خاطر حضور نظامیش در خاورمیانه بوده و بعدا مجلس بگیران هم این صحبت او را تائید کردند و یعنی اینکه امروز آمریکا هر چه هم بگوید بمب اتم ایران فلان ست و مایه بدبختی، بی ربط حرف میزند چون به همان دلیل........ دنباله روی حکومت مطلقیان از سیاست هسته ای، یک ماهیت آمریکا خواسته هست و از یک طرف حضور او و نظامیان و فروش ابزارهای نظامی را در بیخ گوش خاورمیانه زیادتر میکند و از طرف دیگر با این تحریمها خود ایران و حکومت نظامی اسلامیش را ضعیف و ضعیف تر میکند تا وقتی به بمب رسیدن، قادر نباشند غلطهای اضافی کرده و همچنان گوش به فرمان باشند.


۱۳۸۹ شهریور ۲۶, جمعه

اون خالق هم، هرچه لایق!



آیا کسی نیست خدا را یاری کند؟
هر وقت این موضوع را میشنویم، ناخودآگاه تصاویر افرادی شمشیر و توپ و تفنگ به دست به چشمان ما می آیند و تکلیف "اون خدا" الله، یهوه، جسوس کرایس ووووو به سرعت روشن میشود...


به ملاها، بن لادنها، کشیش ها وووو نگاه میکنیم و تکلیف "اون خدا" روشن میشود
به معتقدان واقعاٌ معتقد این ادیان و مذاهب نگاه میکنیم و ..............

اینجاست که دیگر "خلایق هر چه لایق" هم مفهومی ندارد بلکه اون مثلاٌ خالق هم هر چه لایق!
و بدانیم تا زمانی که اون خدا، خدای زمینیان باشد از حقیقت، آزادی، عدالت و دموکراسی واقعی در هیچ جای این کره خاکی اثری نخواهیم دید

۱۳۸۹ شهریور ۹, سه‌شنبه

جنبش سبز زنده است چون... جنبش سبز مرد چون...


جنبشی زنده شد، اسم سبز گرفت، جنگ سر رای بود، کامران دانشجو در شبی که بخش بزرگی از ایران نخفت، از سرشب تا خود صبح با وقاحت، دروغ گفت و کثافت بافت و احمدی نژاد هم برنده این دروغ، مخالفینش را خس و خاشاک خواند تا حرارت مخالفت بیشترشد ولی جنبشی به فراگیری کل ایران به جنبش قرمه سبزی تبدیل شد و شکست خورد

چرا قرمه سبزی؟ چون که درست مثل جنگ ایران و عراق دو طرف با الله اکبر بر هم تاختن و منافعش هم تمامی به دیکتاتورها رسید، مخالفین بدون داشتن دیسیپلین مخالفت، کار جنگ را شخصی کردن، امام اینطوری گفت نه آنطور، ما اینطوری هستیم و شما آنطوری تا اینکه عده زیادی اسیر شدن، شکنجه شدن، عده ای مورد تعرض قرار گرفتن، کشته شدن، اعدام شدن ولی هیچ دفاع فراگیری به جز عجز و لابه برای اسیران صورت نگرفت و این جنبش ملاک زنده بودن خود را عدم دستگیری رهبرانش قرار داد و به این ترتیب یک مخالفت عمومی، بغض فروخورده ای نه سی ساله که صد ساله، نادیده گرفته شد و افکار جلوداران که قرار بود رهبری نکنن وبه تمام معنی خود را جلوی حرکت انداختن شد ملاک و بقیه هم طبق معمول این ایران خام شدن یا خفه و چون آنها نماینده مخالفین نبودن، مبارزه با دیکتاتوری نظامی مذهبی به خونخوار شدن بیشتر آن و بی خاصیت تر شدن جان آدمی انجامید و سلاح مخالفت بدون خشونت، چیزی به جز جان آدمی نبایستی باشد که وقتی آنهم حمایت و قدرت اکثریت را نداشته باشد، شکست میخورد

جنبش شکست خورد چون: کامران دانشجو وزیر علوم شد و با همان وقاحت، خواهان با خاک یکسان شدن دانشگاه ها شد که با رهبر مطلقه هم نظر نیستن ... که استادشان با شعار مذهبی هر روز درسشان را شروع نمیکنند
جنبش شکست خورد چون: احمدی نژاد رئیس شد و همچنان همان کثافتهای گه هر بار بر زبانش جاریست
جنبش شکست خورد چون: به جز اسیران و خانواده های دردمندشان به درستی و بطور عملی کسی درگیر اسارت آنها نشد
جنبش شکست خورد چون: بدون دیسیپلین و بدون برنامه ریزی و با این صدای مخالفت، با حکومتی که به واسطه اشتباهات مخالفینش مار خورده و افی شده، دیگر قادر نیست حرکت عمومی ایجاد کند و اینگونه شلوغ بازی های بدون فکر از فردای بی نتیجه که ما در روز فلان، بیسار میکنیم، بیشتر گور خودش را میکند و عرض خود میبرد و زحمت مخالفین بدبخت حکومتی فاسد، میدارد
( افرادی که با اینگو
نه حمایت نشدن زندانیهای سیاسی و اینگونه حکومت یاغی و افسارگسیخته هنوز هم در ستیز خیابانی میخواهند عده ای شرکت کنند، یا وجدان ندارند وگرنه نمیتوانند جوابگوی هزینه های بی علت پرداختی آنها باشند و یا تعقل سیاسی و یا فکر میکنند مانند بالانشینها که دارند خاله خاله بازی میکنند، اینها هم با بچه بازی کاری از پیش میبرند)
......

و اما جنبش سبز شکست نخورده چون: ایران درست به مانند یک بشکه باروت و با ابهام بزرگ آینده است که مخالفتهایش سر سکوت نخواهند داشت و معلوم نیست با چه جرقه ای به آتشی سهمگین تبدیل خواهد شد و اینرا هم حاکمیت و هم قدرتهای نگه دار آنها میدانند
جنبش سبز زنده است چون: همچنان نفس میکشد و دلیل زنده بودنش هم دستگیر نشدن رهبران اسمیش نیست که تا این لحظه قدرت نسبی حکومت را موجب شدن، دلیل نفس کشیدنش پالایش شدن آنست که این پالایش در عین مخالفت برخی، بخوبی دارد پیش میرود (هر چند خیلی دیر و کند)
جنبس سبز زنده است چون: بر جریان زمان، تکنولوژی، علم، حقوق، انسانیت، آزادی و رفاه منطبق است، درست برخلاف حکومتی که متعلق به دیروز بوده و مرده و اگر همچنان در عین مردگی جان زنده ها را میگیرد، از هیچ بودن مخالفانش هست که بالاخره با تلنگر جنبش سبز این هم ازقرمه سبزی بودن در خواهد آمد .....


۱۳۸۹ شهریور ۷, یکشنبه

به خدای مذهب/دین چه ربطی داره؟

در ماه میهمانی خدای مسلمانان، بدترین سیل در پاکستان مسلمان اتفاق میفته و بیش از بیست میلیون نفر آواره میشن، به یک مسلمان اگه بگی این خدا هیچ کاره هست و یک بت، میگه چه ربطی داره؟ طبیعت کار خودش را میکنه، بعد میپرسی چطور خدای شما تو قرآن این همه تهدید و هارت و پورت کرده که از طبیعت برای انتقام از کافران به اسلام استفاده میکنه، ولی ربطی نداره؟
..............
در عربستان سعودی، ایران و سایر حکومتهای مذهبی یکی از بدترین تبعیضها علیه انسان برقراره و حقوق بشر این بزرگترین دستاورد انسانی و اخلاقی بشر به کل نادیده گرفته میشه، باز هم میگی این همه ظلم و جور که مثلاٌ این مسلمانان میکنن، به خاطر بت پرستی مسلمانهاست و باز هم میگن چه ربطی داره؟ هر چی که هست از مسلمانی ماست و یک مسلمان کاملاٌ ذهنی، متناقض و بدون قدرت را برای تو متصور میشن
...................
در ادیان و همین اسلام، مشتی یاوه و خرافات به اسم خدا و خلقت به هم بافته شده که در حد یک وزغ هم
از حقیقت جهان اطلاعی ندارن چون اون کار طبیعی خودش را میکنه در صورتیکه این ادیان، بشر را از کار طبیعی خود که همان حقیقت جویی است باز داشته ن، باز هم میگه چه ربطی داره؟ این را خدای تبارک و تعالی برای بشر هزاران سال پیش گفته و البته اینبار مسلمونی خود خداشون هم در گرو مسلمانان میشه تا این کلمه مثلاٌ تطهیر بشه و نه خدا و نه مسلمانی و نه اسلام را نتونن به عنوان یک موجود با حقیقت معرفی کنن
..............
حالا چرا ربط داره؟

سیل در پاکستان از لحاظ علمی هم به این خدا ربط داره، چرا که فرصت لازم برای اصلاج مسیلها و رودخانه ها و ... را روی خرافات و یاوه و تولید بچه میگذارن، این چندش آوره زنهایی به وفور در اونجا دیده میشن که حتی قبل از این سیل هم بدبختی و گدایی وجودشون را فرا گرفته ولی یک بچه تو شکم و چند تا بچه کوچیک و درشت دورشون را گرفته و به این ترتیب کل کره خاکی را تهدید میکنن تا اسلام در رقابت مسخره ادیان/مذاهب برای تولید سیاهی لشگر عقب نمانده است
...........
خدای ادیان/مذاهب امروز، از لحاظ علمی به مراتب عقب مونده تر از هزار و چهار سال پیشه که بطور طبیعی در زمان خودش علمی بوده وهمین باعث بوجود آمدن مشتی آدم مالیخولیایی و مجنون روی کره زمین شده که تو هوا زندگی میکنن و همینها هم تازه میخوان چراغ روشن کل بشریت باشن و به این ترتیب نه بایستی کاری به کارشون داشت و تازه بایستی به تمامیت خواهیشون خواهی نخواهی باج بدی و این نفرت آوره از روی ملاها بخوای خدای جهان را بشناسی که یا مالیخولیایی یا بدون خدا میشی
چه در طبیعت که به شدت خرابش میکنیم و اون هم به شدت حال ما را گرفته و خواهد گرفت
پس ربط داره چون ما در اوج جهالت حال طبیعت را میگیریم و اون هم به شدت حال ما را میگیره در صورتیکه حد زیادی از این جهالتها، امروز بی معنی هستن و علم امروز مسائل مهمی را نشون میده و بشر دوپا در هیچ جای این کره خاکی درست پایبند به دانسته های خودش نبوده و بیشتر پایبند ندانسته های خویش ست و به یاوه های گذشته وصله به همین علت هم این جتگ و خودپرستی روی زمین از بین نرفته و تا ما درست نشیم هم نخواهد رفت........

۱۳۸۹ شهریور ۶, شنبه

رحیم مشایی این موجود متناقض، در خدمت علی خامنه ای است!


در دوران اول ریاست محمود احمدی نژاد، رحیم مشایی به موجودی متناقض تبدیل شد و جریان هم این بود که پس از به قدرت رسیدن احمدی نژاد، ائتلاف علی خامنه ای و محمود احمدی نژاد به جز قدرت گرفتن باند سپاه در کشور بایستی نمود مهم دیگری هم داشته باشد و آنهم برخورد پنهان علی خامنه ای با ملاهای قم بود که او در حد و اندازه رهبر فاقد درجه آخوندی بود و به همین دلیل برخورد احمدی نژاد با ملاها هیچ دلیلی به جز نیت علی خامنه ای نمی توانست داشته باشد که در میان سکوت معنا دار خامنه ای اینکار به رحیم مشایی سپرده شد.

اما در دور دوم احمدی نژاد با فعالیت جنبش سبز و بگیر و ببند و بکش فراوان، خیمه مطلقیان نیاز به ائتلاف قوی داشت و در برخورد مجلس با احمدی نژاد اینبار او با رحیم مشایی به مشکل برخورد کرد و این موجود ناقص ساخته شده که در قلب مطلقیان بایستی ساز مخالف با ملاها بزند را تقریباٌ به کناری گذاشت تا به موجود ایران گرا تبدیل شود و به این ترتیب به ملاها بگویند این آدم اساساٌ اینگونه است و توطئه ای در کار نبوده

والبته
این موجود متناقض اگر خود بخواهد به موجودی پر سر و صدا در آینده تبدیل خواهد شد که هم در رسانه های خارجی بر اساس منافع کشور خود بتوانند با توجه به او مشروعیتی به احمدی نژاد بدهند و همینطور شاید بتوانند عده ای را در کشور گول بزنند.

۱۳۸۹ مرداد ۲۹, جمعه

خمینی موثر در کودتای منفور 28 مرداد، به اسطوره ماه نشین 57 تبدیل میشود

شخصی مثل خمینی در کودتای 28 مرداد 32 نقش داشته است (مصاحبه اخیر ابوالحسن بنی صدر) آنهم کودتایی که بی شک از همان زمان هم از نگاه عمده ایرانی ها به شدت منفور بود و این شخص در سال 57 ظرف مدت کوتاهی تبدیل به اسطوره میشود، ماه نشین شده و بعد به دیکتاتوری نظامی و سرکوب گر تبدیل میشود و معلوم نیست تو همه آن 25 سال مردم و روشنفکران شریف ایران کجا بودن؟ به جز اینکه در کابوسی از سرکوب و شکنجه و عقب ماندگی دست و پا میزدیم و به عمد از خواب بیدار نمیشدیم و نمیشیم!
این قصه ها از داستان کربلا که بخش مهمی از هر سال را به خود مشغول میکند به شدت دردآور و گریه آور ترن.......

تا همین چند سال پیش به خاطر نبودن مدرک، کودتا عاملی صرفاٌ درونی دانسته شده تا اینکه آمریکا و انگلیس مدارک دخالت نه چندان پنهان خود را منتشر میکنن و در شب 28 مرداد سال 89 بی بی سی صدای فارسی حتی بیان میکند که سفارت انگلیس برای کاشانی در آن زمان ده هزار دلارفرستاد و از سرنوشت پول هم خبری در دست نیست... و در مصاحبه ای سفیر وقت دولت فخیمه در ایران با افتخار میگوید هر کس از سفارت انگلیس پول میگرفته، آدم وطن پرست و منطقی بوده است
که البته توی این ایران بی صاحب چرا که نه؟ حق او و تمام وطن پرستان منطقی خورده شده که حداقل نه مثل خمینی تا ماه که تا یک گنبد امام زاده بالا برده نشده اند.

آری زندگی کردن و پرسه زدن در سیاست این کشوربرای افرادی که با صداقت، حرکت میکند، نتیجه ای به جز افسردگی نخواهد داشت، در ایرانی که همه چیز در تبلیغات گم شده، کاش مردم و روشنفکران فهمیم ایران حداقل هیچی نمی فهمیدن تا مشقهای ازمابهتران به نام آنها نوشته نمیشد.

نقش همین بی بی سی در تشکیل انقلاب اسلامی و اسطوره شدن خمینی به هیچ وجه پوشیده نیست و این اوج افسردگی و مرگست که بعد از قرنها خرابکاری ملاها و مذهب تو این مملکت، رهبران مخالف دیکتاتوری ما هنوز هم از آخوند و شبهه آخوند تشکیل شده ن که طی سی سال گذشته پرونده مطلوبی در دفاع از آزادی نداشتن مگر همین یکسال پیش درست مثل خمینی در بازه زمانی 56-57 و صد البته خمینی در سال 57 خیلی گنده تر و با ارزش تر از امثال موسوی و کروبی ارزیابی میشد آنهم نه فقط توسط مردم که حتی از دید عمده روشنفکرها. هر چند اینبار هم در پیدا کردن نقش برای این رهبران در یک سال گذشته، بی بی سی بی تاثیر نبوده واین بازی تکراری و مفرح بی بی سی برای ما بازی نکبت و مرگ و زندگی بوده و خواهد بود
و البته تا این همه مردم ایران، سطحی، احساساتی و وابسته به تبلیغات هستن، چه آنها که بر ما با دیکتاتوری حکومت میکنن و چه آنها که جایگزین میشوند همه ازهمین وطن پرستان منطقی بوده و خواهند بود ولی به چه قیمت ما ایرانی ها اینقدر پست شدیم که اینقدر براحتی با همه نسلهای ما بازی میکنن؟
البته امیدوارم این دفعه اینقدر بدبختی بکشیم تا بلکه از پستی بیرون بیاییم نه کثافتهای خود را برای دوره های بعد و نسلهای بعد هم ببریم

۱۳۸۹ مرداد ۱۹, سه‌شنبه

مگه قراره خود به خود چه اتفاقی بیفته؟


" این دروغست که سحر نزدیکست، سی سال بیشتره که کاری نمیکنیم و به خود وعده فردا را میدیم و وضع هم بدتر شده، حداقل به آینده پر از ابهام نزدیکتر شدیم؟!
"

اولی: ببین چند روز دیگه 28 مرداده و در سالهای مختلف در این روز اتفاقات بد یک هول و بلا برای ایران افتاده
دومی: خب از این بدترمون بشه چی میشه؟
اولی: تا خراب نشه دیگه درست نمیشه
دومی: آره انگار همه منتظر یک چیزی هستن، اون یکی اعتصاب غذا میکنه تا از شر زندون به هر ترتیب برای مدتی هم شده راحت بشه، این یکی ریش سفید میگه نکن جانم صبر داشته باش! اون یکی میگه خدایا به دادشون برس! مگه قراره چه اتفاقی بیفته؟ روزی صد دفعه مردیم که روزی صد دفعه بمیریم اونم برای فردا، حس خوبی از فردا ندارم
اولی: خب با این وضع و بی برنامگی و صد پارچگی و ترس مگه قراره اتفاق خوبی هم بیفته؟
دومی با اشک: ای خدا به دادمون برس!
اولی: تو هم دیوونه ای همین الان یک جورایی نگفتی اون یکی ریش سفیده به خدا پناه میبره؟
دومی: من دیوونه نیستم، دل شکسته ام! از دیروز، امروز، از فردا بدم میاد، چیکار باید بکنم؟
اولی: کاری که از دست ما بر نمیاد، فقط باید صبر کنیم
دومی: آره اندکی صبر سحر تاریکست!
اولی: مرسی از خودمون که اینقدر موثریم، من که دلم باز شد..........

۱۳۸۹ مرداد ۱۸, دوشنبه

اختلاف نظر بی بی سی و وی او ای در مورد ایران و نقش موثر آنها

از زمان قدرت گرفتن آمریکا در سیاستهای جهانی، نوعی ائتلاف قوی بین انگلیس با آمریکا برقرار شد و این پیر استعمار با همدستی با ابرقدرت جدید، همچنان توانست جای پای موثر و قوی خود را در مناسبات جهانی حفظ کند و از آن طرف هم از مهمترین دلایلی که اروپا هیچگاه نتوانست به قطب اول برسد، وجود انگلیس در اروپاست که همچنان حتی پوند خود را نیز حفظ کرده است البته این دو کشور در مواردی میتوانند با هم اختلاف نظر داشته باشند و عوارضی هم گردن بار آنها خواهد کرد و این در مورد ایران و جنبش سبز اینبار به خاطر خصلت اصلاح طلبان حکومتی که از یک طرف به شدت مذهبی هستند و به انگلیس نزدیک و از طرف دیگر چپ گرا از نوع حتی مخالف با آمریکا، اتفاق افتاد

به فاصله مدت کمی پس از راه افتادن شبکه فارسی تلویزیونی بی بی سی، اصلاح طلبان حکومتی ایران زنده شدند، همانهایی که فقط در انتخابات مانور میدهند و در چهار سال قبلش چهره ای به مانند معین هم نتوانست مردم را به صحنه بکشاند حتی در مقابل احمدی نژاد که از اول هم چهره غیر منفوری نبود به همین خاطر
هرچند این به تحلیلهای حکومت نزدیک ست ولی بی بی سی در شکل گیری جنبش سبز نقش ویژه ای برای خود قائل بود و هست به همین خاطر هم آنها تصور میکردند فتیله دستشان ست تا هر زمان بخواهند پایین بکشند و چراغ را کم فروز کنند که این هم دقیقاٌ در همان شلوغی اتفاق افتاد.

بعد از قتل فجیع ندا آقا سلطان و نقش رسانه های خارجی در داخل و خارج، جنبش به شدت فروزان شد ولی با مرگ مایکل جکسون خبرهای جنبش سبز در رسانه های خارجی از مراتب اول و دوم به پایین کشیده شد و کم کم به اسم پارازیت، خود بی بی سی برنامه هایش را برای داخل قطع کرد تا در جاهایی هم که پارازیت اثر نمیکرد تنها یک تیتراژ کوتاه چند ثانیه ای تکرار شود
که این کار پارازیت نمیتوانست باشد و بعد هم به اسم شکایت هم فرکانسی ها کل برنامه در ایران برای مدتی قطع شد و تنور جنبش کم کم از گرما افتاد و این در کنار سایر اتفاقهایی که در داخل افتاد از شکنجه و تجاوز و اعدام به شدت موثر بود

از آن طرف شبکه وی او ای، بر خلاف بی بی سی به هیچ وجه رسانه اصلاح طلبان حکومتی ایران نبود و اصلاٌ در خدمت هیچ تشکیلاتی نبود و این نقش آمریکا در سامان نگرفتن آلترناتیو قوی حکومت با وجود بیشترین اپوزیسیون در آمریکا از آغاز بوده و صدای فارسی آمریکا هم صرفاٌ برنامه های سیاسیش را با افشاگری های باری به هر جهت پر میکرد ولی در گرمای جنبش دو راه در پیش رو داشت، یا او هم با وجود مخالفت ریشه ای با اصلاح طلبان، مانند بی بی سی عمل میکرد و یا به نوعی ابتکار عمل را در دست میگرفت که در این زمان محسن سازگارا نقش میانه ای برای خود و این رسانه تعریف کرد تا ضمن مخالفتهای قبلیش ازاصلاح طلبان اینبار به موافقت بپردازد و از هر دو خاصیتش نفع ببرد.

محسن سازگارا نقش رهبری خارج از ایران را برای جنبش سبز برای خود تعریف کرد و با سه مانع مواجه شد: یکی اصلاح طلبان که عیسی سحر خیز قبل از دستگیریش به شدت در همان رسانه با این نقش به مخالفت پرداخت و دوم ظرفیت خود رسانه وی او ای که هیچ گاه مانند بی بی سی عمل نمیکرد و سردبیر با او به مخالفت پرداخت و آتش او را برای اینکار سرد کرد و سوم هم سیاست دولت آمریکا که هیچگاه نه تنها به درستی از این جنبش حمایت نکرد که در واقع پشت حکومت را در زمانهای سرنوشت ساز، گرفته است.

به هر شکل با افول گرمای مخالفتهای خیابانی که ناشی از هیجان و احساس همدردی بود، به خاطر پرداخت هزینه های سنگین در خط مقدم حرکتهای خیابانی و عدم وجود راه های دیگر مخالفت جنبش سبز از نفس افتاد هرچند میتوانست انقلابی دیگر را برای ایرانرقم بزند که این سه عامل زیر را نداشت:
1- عدم ضعف حکومت و عدم عقب نشینی در هیچ مورد
2- عدم حمایت آمریکا که اوجش در سران کشورهای صنعتی در ایتالیا اتفاق افتاد
3- عدم رهبری جامع و ضعف بنیادی اصلاح طلبان حکومتی در تناقض از اصلاح ناپذیر بودن حکومت و انقلاب نخواستن خود

و اما همچنان شبکه فراگیرمستقل وجود ندارد و این جنبش سبز بدون رهبری محکم و فراگیر، بدون مخالفت موثر و تنها استفاده از گریه و زاری به جای مبارزه و وجود تناقض
بازهم این دو شبکه حتی با وجود اختلاف ریشه ای میتوانند بسیار موثر باشند و این آینده است که نشان میدهد اینبار کدامشان باید به دنبال کدام برود.

۱۳۸۹ مرداد ۱۳, چهارشنبه

محمود احمدی نژاد به شهادت رسید! آخرین وصیت نامه

،،،آخرین وصیت نامه احمدی نژاد در موزه امام زمان رونمایی شد،،،

در این وصیت نامه تعدادی حروف نامانوس وجود دارند که کارشناسان آنها را به عنوان رمزهای او با امام زمان میشناسند و در بخشی از آن آمده است که: امام - پدر (منظورشان حضرت امام خامنه ای ست) خاطرات اون روز تبرک هیچ گاه یادم نمیر
ود ولی حیف که ایراد داشت وگرنه تا زمان ظهور آقا امام زمان عمرم به دنیا بود .........

و به این ترتیب دومین بند این وصیت نامه هم به اسرار گذشت تا خبرنگاران همسر این شاهکار سخنرانی را به ذکر خاطره روز تبرک آوردن

اعظم السادات گفت: در یکی از سفرهای آفریقایی محمود به دیدار یک جادوگر رفت و آن جادوگر گفت اگر امام دستش را بر سر تو بگذارد تبرک میشوی و عمر زیاد خواهی یافت، پرسید کدام دستش؟ جادو گر آفریقای گفت خب مگر او یک دست بیشتر د
ارد؟ محمود به من گفت از این سوال خیلی خجالت کشیدم ولی ما گفتیم محمود دست شهیدش متبرک تر است در برگشت از حضرت امام تقاضای تبرک با دست شهید کردن و ایشان هرچه میخواست دست بر سر او بکشد، کار ساز نبود، چون هاله نور محمود جلوی حرکت دستهای قربانش بروم نحیف او را میگرفت، امام ناچار شدن دست سالم را به زور بر سر او بکشند
در این لحظه خانوم والده فرزندان این مناظره کننده بزرگ قرن به گریه افتادن و گفتن که خود امام در آن لحظه به او گفته بود که این تبرک کارساز نخواهد بود چون دستای مبارکشان مشغول رتق و فتق امور مسلمین جهان بر بیضه ها قرار داشتن ..............

در بخشی از وصیت نامه خواسته است که آقای رحیم مشائی به دنبال نامه های هیئت وزیران در چاه جمکران بگردد و در کنارش دفن شوند

در پایان خبرنگاران از یک شی ء با ارزش که متعلق به این شهید عظیم الشان بود و در گوشه موزه قرار داشت دیدن کردن:
در زیر ی
ک آکواریوم پر نور یک ظرف غذا و یک لگن پلاستیکی که به شکل اریب بالای ظرف قرار داشت و هر لحظه ممکن بود ظرف را بپوشاند و یک بند بلند که به لگن وصل و از آکواریوم بیرون آمده و فرزند محمود عزیر در دست گرفته بود، به چشم میخوردند
در توضیح این رمز دیگر از زندگی این بزرگترین منتظر امام زمان، فرزندش گفت که پدرم خدا بیامرز بر سر سفره همیشه این بشقاب را برای امام زمان میگذاشتن و من هم مسئول گرفتن این بند بودم تا اگر امام زمان برای غذا آمد بند را بکشم و لگن بیفتد و او را به ظهور نزدیک کنم.................

البته یکی از شگفتی های دیگر این مغز متفکر جهان شیعه هم این است که شبها سر و صدای زیادی از مقبره او شنیده میشود چرا که مرده ها در قبر او جمع میشوند و هر کس به کاری مشغول میشود چون به واسطه هاله نور آنجا روشنست.
خبر میرسد که در زمان مرگ از دیدار امام زمانش خشنود بوده و شیخی در خواب دید نکیر و منکر در شب اول قبر جرعت نکردن بر او حاضر شوند

۱۳۸۹ مرداد ۱۱, دوشنبه

کل کل خونباربا حقیقت(3): چرا به اینجا رسیدیم؟

غ: تا حالا از خودمون درست پرسیدیم چرا به اینجا رسیدیم یا فقط سوختیم و ساختیم و تو نکبت زندگی کردیم تا عمرمون تموم شده؟ یک سیستم بر مغز ما حاکم شده که کیفیت زندگی، آرامش و امنیت محیط، چشم انداز آینده و ارزش خودمان را به شدت از بین برده

س: میبینم ما هنوز سوال نکرده تو داری خودت جواب میدی، مگه میدونی سوال چیه؟

ط: این را ولش کن مثل آخوندها رفته بالای منبر پایین هم نمیاد

غ: تو هم کیف کن بشین پای منبر، سوال: چرا ما اینطوری شدیم و به اینجا رسیدیم؟

س: خودت بپرس و خودت جواب بده و خودت هم بخونش

ط: این خیلی طولانی میشه، موقعیت ژئو استراتژیک ایران، نفت، خاورمیانه، گوناگونی ایران، دیکتاتوری و خودفروختگی حاکمین وووو

غ: تا صبح هم بشمری از اعتقاد و فرهنگمون چیزی نمیگی چون اسلام (به فتح الف) به ذات خود ندارد عیبی (به فتح ع) هر عیبی که هست ز مسلمانی ماست!

ط: آره، مسلماٌ همینطوره به ملاهای حکومتیمون نگاه کن بویی از اسلام نبردن، اصلاٌ دین ندارن

غ: پس گوشاتو بگیر! ببین این سیستمی که بر فکر ما ناخودآگاه حاکم شده یک جور کل کل خونباره با حقیقت به این شکل که از روی نفهمی و ندونستن یا زور سر نیزه به یک چیز معتقد میشیم بعد، از خر شیطون پیاده نمیشیم، کل کل یعنی یک جور بحث طنز آمیز که نخوای کم بیاری به هر قیمت روی حرف خودت وایسی و وقتی کار به حقیقت برسد، به قیمت از بین بردن خود، محیط و وطن اینکار را ادامه میدی، اون یکی میره آخوند میشه و به امید اینکه به منبع حقیقت و پول وصل باشه و وقتی که خوند و خوند و فهمید از حقیقت عاریه که اگه نفهمه، آنقدر هوش نداشته تا آخوند خوبی باشه، دیگه نمیتونه کنار بکشه باز هم میشینه و چرت و پرتها را تصاعدی میکنه و میگه و آبروی اعتقادات خودش را بیشتر میبره، این یکی از موسوی شدیداٌ حمایت میکنه و چشم بسته شرط بندی میکنه، هر چی میگفتی که بابا این "خاتمیان" با "آرامش فعالشون" مردم را هیچ کردن و خامنه ای و سپاه را همه چیز و .... باز هم گوش نمیده تخته گاز میره تا یک جنبش را مثل دوم خرداد با هزینه زیاد بدون کمترین نتیجه زمین گیر میکنن بعد میفته تو کل کل با خودش و همچنان تخته گاز میره و هر که هم مخالفت کنه بایستی دهنش را به هر قیمت به اسم مصلحت بست ( حزب فقط حزب الله)، ای بابا اگه قراره اینقدر محکم روی حرفمون به ایستیم از اول درست انتخاب کنیم و چشم و گوشمون را باز کنیم و گرنه که زندگی این حرفها را نداره، همه ما در بیشتر اوقات مگه چی هستیم؟ به جز دو تیکه گوش با یک عالمه تبلیغات و باورهای ارثی و ارزشهای بی ارزش

ط: هه هه هه! بازم داغ کرده، خوشبختانه دیگه نیازی به ما نداره خودش میبره و خودش میدوزه

غ: هه هه هه و مرض! من میگم این سیستم را بندازیم دور، اینکه بر ناخودآگاه ما حاکم شده را از بین ببریم تا بفهمیم معنی خودمون چیه، تو را با اون امام زاده ها و امام زمان و آخوند - خدات یک عمره بیش از همه مسلمین به هیکلت خندیدن حالا اومدی اینجا برامون اعتماد به نفس بروز میدی؟ بطور ناخودآگاه فکر میکنیم فرهنگ و دین ما بهترینه و مبادا زیر بار اشتباهاتشون بریم اگه هم مجبور شدیم رفتیم، "تقیه" کنیم یک گوش در و یکی دروازه، برداشت سیاسی ما بهترینه حتی اگه به صد جور اشتباهش را نشون بوده، هزاران ساله که در روی این پاشنه میچرخه ولی بالاخره اینرا باید کنار بذاریم وگرنه از کثافتی که بهش رسیدیم نمیتونیم عبور کنیم

ط: اوهوی سین یک چیزی بگو وگرنه دهنشو خرد میکنم

س: با دهنش کار داریم بزن یک جای دیگش

غ: اوهوی فتوای قتل صادر میکنی؟ آخ آخ آخ من که گفتم گوشاتو بگیر باشه باشه، از این وضع کثافت عبور نمیکنیم خیالت راحت شد؟ ......

۱۳۸۹ مرداد ۹, شنبه

کل کل خونبار با حقیقت (2): خاصیت امام زمان قبل از ظهور و بعد از ظهور

س: خاصیت امام زمان پیش از ظهور چیه؟

غ: خاصیتش قبل از ظهور اینه که فقط برای آخوندها غش کنه و هر غلطی که میخوان بکنن با اسم او بکنن، یک چتر محافظه برای پول در آوردن و قدرت طلبی و بقای آخوند، تو ببین کوچکترین خاصیتی برای مردم نداره، فقط آخوند، اصلاٌ فکر کن که آخوند براحتی یک موجود ساخته و قدرتی به اندازه خدا بهش داده تا هم به بد ترین وضع باقی بمونه و هم به قدرت خدایی برسه، یک مشت فسیل، چوب جادویی بر سر هر جانداری میزنن تا یا از او باج بگیرن یا او را به مرده تبدیل کنن و اگه او هم خیلی کارش درست بود به یک فسیل دیگه، تبدیل بشه

ط: این چرت و پرتها چیه میگی؟ این حرفهای آدمهای کافریه که هیچی نمیدونن ولی چنان ادعا دارن که بیا و ببین، البته اصل اینها را قدرتها رواج میدن تا خود فروخته ها اصالتشون را از دست بدن و کشورشون چپاول بشه

غ: خواهشاٌ موضوع حقیقت را به کل کل ذهنی تبدیل نکن، شماها یک خط دشمن گرفتید که باطلن و خودتون هم حق و به همین خاطر هر یاوه ای را به خوردتون میدن را باید قبول کنید تا به سمت باطل فرضی گرایش نداشته باشید، شما حقیقت را به مرز یک کل کل مزخرف پایین کشوندبد تا نبازید اونم نه اینکه شما نبازید، فسیلها تون نبازن حتی اگه عقب مونده یا مرده باشید، هیچ توجه نمیکنید که به زور شمشیر، اسلام ارثی آوردید و بزور شمشیر هم شیعه شدید ولی فسیلها حقیقتی براتون بوجود آوردن که وقتی الگوشو تو احمدی نژاد میبینید که میخواد لشگر شیعه درست کنه و ادعای پیروزی جهان شیعه و قدرتمندی را داره، حال خودتون هم به هم میخوره ولی میگید احمدی نژاد را ولش کن این یک دیوونه هست، البته که مجنونه اونم از نوع جانیش ولی چرا؟ چون تحت هر شرایط حرف دل فسیلهای شما را میزنه ولی باز شما به روی خودتون نمیارید تا تو کل کل با خودتون کم نیارید، کاری ندارید که کشور امروز به بیشترین حد باج دادن رسیده به مبهم ترین آینده و سیاه ترین وضعیت سیاسی منطقه و شاید کل کره خاکی ، فاقد بدترین امنیت با آینده ای ترسناک

ط: همین خمینی و خامنه ای اومدن که این حرفها را میزنی، ما هم دل خوشی از اونها نداریم ولی خداوند بشر را آفرید و برای رستگاری او پیامبران را فرستاد تا به حصرت محمد (درود خدا بر او و آلش باد) رسید و نبوت ختم شد و بعد از ایشان هم امامان معصوم را برای حفظ دین خدا روی زمین نگه داشت و به خاطر عدالت، امام زمان را حاکم بر عصر و زمان کرد تا همیشه یک معصوم محافظ زمین باشه

غ: تو از خودت خجالت نمیکشی هر چی یک مشت فسیل به خوردت دادن، داری به اسم حقیقت و تکلیف برای خدا بلغور میکنی؟

ط: تو از خودت باید خجالت بکشی که به امامان معصوم شک میکنی

غ: چرا باید خجالت بکشم؟ به نظرتو اصلاٌ تو اساس سلولیه ما نوشته که بایستی به پیامبران و امامان معصوم ایمان داشته باشیم؟

ط: بله اگه سیاهی روی قلب و چشمت را نگرفته باشه، باید بدونی این جهان خود به خود به وجود نیامده و خدا را بپرستی

غ: دوباره کل کل فسیلی؟ ببین زبون ما یکیه در مورد حقیقت هم صحبت میکنیم، اعتقاد خدا چه ربطی به اعتقاد به پیغمبر و امام و فسیلها داره؟

ط: معلومه اونها بودن که راه خدا را به ما نشون دادن و بدون اونها خدایی وجود نداره

غ: مطمئنی؟ مگه خودت نمیگی حقیقت جویی فطریه؟

ط: خب این فطرت را و پیامبران و امامان را خودش برای ما قرار داده

غ: یعنی علم که بر اساس حقیقت جویی بشر بوجود آمده کمتر به ما کمک میکنه تا به زندگی بهتر، رفاه ، عدالت و حقیقت برسیم یا این یاوه های فسیلی؟

ط: خب علم بشر ناقصه و جواب خیلی چیزها را نداره

غ: و تو فکر میکنی این پیامبرها با وحی هاشونه که این مسائل را روشن کرده؟ گول خوردی عزیزم اونها یک مشت چرت و پرتن این که زمین را قبل از آسمانها آفریده؟ اینکه زن را از دنده چپ مرد آفریده؟ این که زمین مرکز کائناته؟ اصلاٌ نمیتونم بگم چون تو همین قرآن که آخریشه و بدون تحریف، صفحه ای وجود نداره که چندین اشتباه و تناقض فاحش وجود نداشته باشه پس تو بگو چه چیزی اونها گفتن که پیشرفته تر از علم زمان خودشون بوده و درست هم بوده؟

س: اینطور که شما شروع کردید به نتیجه نمیرسید، من بدبخت یک سوال کوچیک کردم شما رفتید کالبد شکافی زمان میکنید؟

ط: آره این اونقدر خودش را گنده فرض کرده که فکر کرده همه چیز تو دست خودشه

غ: خیر سرت من خودم را گنده فرض کردم یا تو با اون کل کل فسیلیت؟ اینکه اول زمین را اونچنان باد کردی تا از میلیاردها میلیارد سیاره برتر شده، بعد بشر را و بعد پیامبر خودت را که اگر نبود این جهان آفریده نمیشد، بعد مذهب خودت را نجات دهنده کل هستی دونستی و بعد خودت را به خاطر نزدیکی به اهل بیت، کلید دار بهشتی فرض کردی که اونم هدف خلقت دونستی، تو اونقدر خودت را گنده کردی که برای خودت خدا ساختی و بعد خودت را تو هر جای خلقت چپوندی، اصلاٌ ببینم مگه تو چی هستی؟ تو اینقدر گنده ای؟ یا یک موجود که با این افکار ارزش خودش را با مملکت و گذشته و آینده ش به لجن کشونده؟ خجالت نمیکشی این آخوندها را به عنوان نشانه های خدا قبول میکنی؟ درست نگاه شون کردی؟ درست به شون فکر کردی؟

ط: کم منو متهم کن، منم آخوندها را قبول ندارم

غ: مبارکه پس چی را قبول داری اجداد فسیلیشون را؟ یا فقط افتادی تو کل کل و میترسی کم بیاری که چشمها را بستی

ط: تو با این حرفهای کفر نمیتونی خدای منو ازم بگیری، پس اون همه معجزه چی میگن؟

غ:تو امروز و عقل و وجود خودت را نمیبینی به تاریخ پر از دروغ و چرند اینقدر اعتقاد داری بعد با این معجزاتت خدای خودت را کوچیک میکنی یا گنده؟ اینکه هی کم بیاره برای هر ننه قمری قوانین خودش را نقض کنه میشه بزرگی یا لق لقه های ذهن همون فسیلها؟ ببینم این قرآنتون هم معجزه پیامبرتونه دیگه که مونده؟ راستی راستی خیر سرتون که نمیخونید و نمیفهمید و دائم از بزرگی دم میزنید، بعد آخوندهاتون میگن شما نمیفهمید ما باید بگیم قرآن چی میگه، تو خیلی بیخود کردی اختیار حقیقت که بزرگترین ارزش وجودی خودت را به یک مشت آدم عقب مونده و معلوم الحال واگذار کردی ... که اونها متخصص حقیقت یابی تو هستن اونها اصلاٌ چی میفهمن به جز کل کل فسیلی؟ گذشته مبارک تو و اون خدای سراسر کفر هم مبارکت باشه تو با فسیلها اونقدر کوچیک موندی که با این یاوه ها میتونی سرت را گرم کنی، یک کمی بزرگ شو تا از کفر در بیای و وضع همگیمون هم درست بشه

س: داغ کردی؟ اصلاٌ میدونید چیه؟ غلط کردم، الان دوباره دعواتون میشه، خر من از بچگی دم نداشت

غ: یعنی نمیخوای بدونی خاصیت امام زمانشون بعد از ظهور چیه؟

س: مگه تو میذاری؟

ط: الان یک مشت چرت و پرت دیگه تحویل میده

غ: چرت و پرت را شما میگید که ادعا میکنید امام زمان میاد تا خلقت را از دست قوانین حقیقت و خدا نجات بده، چرت و پرت را شما میگید که به قربون صدقه نفهمی زمان قدیم میرید که به جز کثافت نبوده، این جهان داره به جلو حرکت میکنه و به زودی از همه شما ها میگذره و وقتی که کل کل فسیلی از بین رفت تازه کره زمین جای بسیار بهتری از امروز خواهد شد که هرچی گنده از اول تاریخ بشر تا حالا پای اینطور افکار بوده و هست

س: جمع کنیم بریم، این خیلی تند میره گازش را گرفته و برای خودش می تازونه

غ: به مبارکیه کثافتکاری افکار فسیلی این بشر هنوز نتونسته سوار بشه و هیچ کس تکونی نخورده

ط: صبر کن بینم آقای پر مدعا، تو میگی این علم قادره زندگی بشر را سر و سامون بده؟

غ: پر مدعا شمایید که همه چیز و همه جای این خلقتید وگرنه ما یک سری موجودات کوچیکه بدنیال حقیقتیم، "حقیقت سازها" گنده ن نه جوینده ها

ط: جواب سوالم را بده

غ: ببین بذار خیالت را راحت کنم امروز هر خاصیت و ارزش و عدالت و حقیقتی را که روی زمین میبینی مطمئن باش بخاطر افکار خودش ساخته شده نه مزخرفات ادیان، از سیاست و حکومت و عدالت بگیر تا حقیقت جویی و ارزش بشری

۱۳۸۹ مرداد ۸, جمعه

کل کل خونبار با حقیقت (1): جنگ سایبری طرفدارهای موسوی با غیر طرفدارها

همه یاری کنن تا "چیز" جلو داری کنه!

س: یک عده اینجا پشت این کامپیوترها نشسته و غافل از همه جا به جون هم افتادن، ای بابا! لااقل اون قدیمها سر پیاز که معلوم نبود ولی وسط مسطهای پیاز معلوم بود که بدجوری هم اشک همه را در میاورد، حالا یک چیزهایی درست شده که همه خودشونو سر پیاز میبینن بدون اینکه بدونن دنیا دست کیه

ط: پیاز را ولش کن، مملکت داغون خودمون را بچسب!

س: خب منم همینو میگم، تو چته اصلاٌ؟

ط: یک جریان مرموز شروع کرده به تخریب میرحسین، البته ما که میفهمیم کیا هستن و چیکار میخوان بکنن ولی یک عده این وسط هستن گاگول گاگول براحتی گول میخورن
غ: گاگول عمته که هنوز هم پشت سر نظام مقدس جمهوری اسلامی ایستاده تا آخوندهای جلو صحنه همچنان فتوا راست کنن که امام زمونتون کجاش واسه آخوندا میشنگه


س: ای بابا، جنگ و دعوای دینی راه نندازید، بگید جریان موسوی چیه دیگه؟

ط: دیدی هر جا کم میاره، پا روی مقدسات میذاره؟
غ: مگه دروغ میگم؟ این امام زمون ساخته شده که برای آخوندا بشنگه، ملت هم برن کشکشون را بسابن و دوغش را بیارن برای زیارت آقا و نایبهاش

س: بسه دیگه! حالا گاگول کی بود؟

ط: اینهای خاک بر سرن که مصلحت سیاسی را نمیفهمن که امروز وقت جنگ با موسوی و کروبی نیست، هر چی هم دارن بایستی تو دلشون نگه دارن، به وقتش، اینها که سربازان ارتش سایبری شدن و خودشون نمیفهمن گاگول نیستن؟
غ: تو که هی دم از مصلحت مصلحت میزنی و زبونمون را به ماتحتمان فرا میخونی چه غلطی کردی؟
ط: میخواستی چیکار کنیم؟ ما تازه داریم حرکت میکنیم
غ: خواب بودی خیره! تو با همین مصلحتهات شکست خوردی، اونقدر مفتضحانه که کوچکترین نتیجه ای هم نگرفتی، امروز به میمنت شکست مصلحت تو، عده زیادی تو زندانن و بیشتر هم افسرده گوشه خونه، ای بابا! این موسوی قهرمان تو میمرد همون پارسال میرفت جلوی یک زندان می ایستاد و میگفت یا منو هم زندانی کنید و یا اینها را بی حساب و کتاب شکنجه نکنید؟ مگه خیر سرتون شما اولین نهضت ضد دیکتاتوری را تو تاریخ راه انداختید که هی به اسم مصلحت، حقیقت را فدا میکنید؟
ط: همینه که میگم گاگولی و سرباز دشمن، همه هم و غم تو این شده که موسوی را دستگیر کنن؟
غ: گاگول تویی آخه اگه موسوی به دردشون نمیخورد که دستگیرش میکردن، با اون تونستن بزرگترین حرکت معاصر ایران را به نهلستان چیز بکشونن
ط: تا یک عده مثل تو وجود دارن که هیچ کاری نمیکنن و فقط نق میزنن، همینها این حرکت را به شکست کشوندن، همین شما ترسوهایی که حاضر نشدین تو گرماگرم مبارزه از اون دفاع کنن
غ: اولاٌاین همه خون ریخته شد انگار نه برای حقیقت، نه برای ایران، چون که فعالیتی برای رهاییشون انجام نگرفت و همین هم باعث تغییر جنبش شد ثانیاٌ اگه شما اینقدر مصلحت مصلحت نمیکردید و میذاشیتد حقیقتها حرف بزنن، اتحاد درست میشد حالا اومدی تاوانش را از ما میخوای؟ شما آقایونی که برادری ثابت نکرده طلب ارثیه میکنید و رو قبری گریه میکنید که تو 8 سال خاتمی خودش را نشون داد یک نگاهی به قد و بالای خودتون انداختید تا ببینید کجای پیازید؟ یعنی خودتون اگه موفق هم بشید کیلویی چندین؟ چه تضمینی وجود داره در قدرت هم اینقدر به باند بازها کمک نکنید؟ آخه بدبختی اینه که به حاطر مصلحتی فدا بشی که جای خودت را ندونی کجاشه؟ نه ذوق کنی که به خاطر حقیقت فدا شدی و به مصلحت بوگندویی وصل باشی که سالهاست، نکبتش ایران را گرفته، دست بردار، تازه گاگول هم ماییم؟ تو از کجا میدونی اگه هم همه یاری کنن تا "چیز" جلو داری کنه، فردا اون و دار و دستش همون بلایی که افکارشون داره فریاد میزنه سر این مملکت نمیارن؟ تازه اومدی و میگی ما اتحاد را خراب میکنیم؟
ط: کم حقیقت حقیقت کن کدوم مصلحت؟ اینکه ما میگیم، میرحسین آزاده است که مصلحت نیست خود حقیقته
غ: گاگول کیه؟ کسیه که برای مصلخت نوشابه باز میکنه و اول خودش اونو به جای حقیقت سر میکشه، آزاده؟ موسوی؟ میخندونیمون یا گریه مون میندازی؟ کدوم آزاده ای میتونه نخست وزیر جمهوری اسلامی باشه و از یک جانی اونچنان دم بزنه که لبش را نتونه جمع کنه؟ آقا جان این دعوا بیفایده است، این حکومت جای مشروعیتی نداشته که تازه بخوام برای تو که مثلاٌ بقیه را انگ میزنی، بگم به این دلیل و اون دلیل نداشته اگه تو غیر این فکر میکنی برو بذار باد بیاد، گاگول تموم عالمم خودتی
ط: هر چی، الان اقتدار گراها میخوان موسوی را به زمین بزنن و ما نباید بذاریم
غ: برای اونها موسوی خیلی وقته که زمین خورده، صداش به گوش تو و روشفکرهای این مملکت که روی کارت اساساٌ سوخته شرط بندی میکنین وقتی میرسه که از جنبش سبز چیزی باقی نمونده باشه

س: آره! دعوا نکنید منم همینو میگم، هیچ معلوم هست اون پشت پرده چه خبره شما که نه سر پیازید و نه ته پیاز به جون هم افتادید؟

ط: این همینطوری داره برای خود غلطای زیادی میکنه، معلومه چه حبره، حکومت به کمک امثال اینها میخوان موسوی را تخریب کنن
غ: این که پشت پرده نیست بچه جون، این سناریویی که جناح خاتمی از موقعی که به قدرت رسیدن از همون دوم خرداد که اونهم همه زحمات و امیدهای ملت را به راحتی بر باد داد، دارن مینویسن، پشت پرده اینه که یک حکومت با انواع کثافتکاری های غیر قابل باور بر یک ملت تاخت و تاخت، این سازمان مثلاٌ ملل هیچ غلطی نکرد چون دستور نداره، چون همون پشت پرده هست، پشت پرده اینه که اینگونه اندیشه تو در جنبش سبز و موسویش، خصوصیت انقلاب اسلامی 57 با خمینی را داشت فقط آمریکا و انگلیس را پشتش نداشت و گرنه به انقلاب بعدی میرسید ، پشت پرده اینه که امون از مال بی صاحب که پدر همه را در میاره، مثل ایران بی صاحب خودمون
ط: بهتره لال بشیم، ما حرفهای همدیگه را نمیفهمیم!

س: من که آخرش نفهمیدم اون پشته چه خبره ولی فکر کنم خبرهایی باشه!


مهندسها حالیشون نیست، سبزی فروشها زجر میکشن


بیچاره ما سبزی فروشها! از اول خروس خون صبح بیدار میشیم و تا بوق شب سرپاییم، شب هم که میریم خونه مثل جنازه ها ولو میشیم ولی از مهندسها بیشتر سرمون تو سیاسته و زجر میکشیم همین دیروز جلوی دکه داشتیم سبزی ها را مرتب میکردیم، یک آدم با کلاس اومد سبزی بخره، گفتیم آقای مهندس این تحریمها پدر این مملکت را در آورده اونم واسه هیچ و پوچ و چند دفعه هم گفتیم تا آقا به زور به حرف اومد و با ترس گفت: ای آقا ولمون کن، من چیزی حالیم نیست
گفتیم: خوش به حال شما مهندسها که هیچی حالیتون نیست، ما سبزی فروشها یک زجری میکشیم که نمیدونی.........

۱۳۸۹ تیر ۱۹, شنبه

آیا خانواده کارمندها در جنبشهای اعتراضی سیاسی نقش داشتن یا بخش خصوصی؟

این قضیه نیاز به تحقیق دارد که امروز بازار به خاطر مشکلات صنفی اعتراض میکند، گفته میشود چرا برای جنایت اینکار را نکردید؟
آیا اعتصاب برای یک کار صنفی با کاری سیاسی در این شرایط یکیست که بر علیه آنها اینطور شکوائیه صادر میکنیم؟
نکند فکر کردیم کارمندها اعتراض سیاسی کردن که اگر میکردن دو روز هم این دولت دوام نمی آورد
البته با این وضع که سپاه پاسداران همه چیز را قبضه کرده است، دیگر بازاری هم وضعی مانند قدیم ندارد و همینطور هم بایستی توجه کرد که در مجموع دولت و حکومت به وضعیت اقتصادی بخش زیادی از کارمندها بهتر از بخش خصوصی رسیدگی میکند

الگوی همت مضاعف کار مضاعف معرفی شد!





۱۳۸۹ تیر ۱۷, پنجشنبه

آیا موسوی و کروبی با امام امام گفتن بازداشت میشوند یا بدون آن؟

معادله حکومتی: چرا افرادی که نصف حرفهای موسوی و کروبی نزدن با اعدام و شکنجه روبرو هستن و اینها آزادن هر جا میخوان برن و هر چه میخوان بگن؟ (البته آژادی موهبتی بزرگه که امیدواریم هیچ کس به بازداشت دیکتاتور نیفته ولی سوال سواله دیگه ما هم دنبال جواب)
از یک طرف حکومت دیکتاتور و توتالیتری را داریم که کمترین مخالفتی را برنمیتابد و جنبش سبزی که بقول خودش برای او به شدت خطرناک تر از جنگ ایران و عراق بود ( هر چند این جنگ برای آنها بد نبود) و باز بقول خودش سران فتنه ای که تو این مدت هر چه خواستن در مخالفت گفتن که تکرار بخشی از آن برای هر شخص با اسم و نشانی پرونده امنیتی - زندگی درست کرد و البته هزینه دهندگان از بیرون و درون نظامشان بودن و هستن

اول- اگر این جنبش اینقدر برایشان خطرناک بود که بود پس چرا هیچ نتیجه ای در بر نداشت به جز سرکوب بیشتر؟
دوم- چرا اینها سران مخالفین خود را رها میکنن و بقیه را نقره داغ میکنن؟
سوم- وضعیت حکومت، از لحاظ سیاسی و اقتصادی امروز به کجا رسیده است آیا آنها قدرت جلوگیری از این حرکتها را در آینده دارن و چه کنن تا همچنان اگر شد، نشود؟

با ورود آیتم سوم موضوع روشن میشود که آنها همچنان به اینها احتیاج دارن و اینها هم به خود لطف کنن و بیشتر از این با امامشان خود را ویران نکنن و گرنه اگر به کار کنترل جنبشهای فردا نیایند و در کنار امامشان منفور شوند بزودی دستگیر خواهند شد

۱۳۸۹ تیر ۱۵, سه‌شنبه

بیاییم به بزرگی ایمان بیاوریم تا از ادیان این جاذبه های مالیخولیایی، رهایی پیدا کنیم

این تنها یک نوشته نیست یک دعوت است از طرف یک اندیشه امروزی برای بشر امروزی

انسانها در هر رنگ و شکل و اعتقاد در دو دسته، بزرگ و خرد براحتی تقسیم میشوند ولی بزرگی را چگونه تعریف کنیم که اسیر دست اعتقادات و سلیقه ها نشود که راه رهایی و ارزش بشر همین ست و بس؟

1- انسانی که وجودش به بزرگی سایر انسانها لطمه ای وارد نکند
2- انسانی که مسئولیت پذیر باشد و دغدغه اش فرار از کوچکی و تن ندادن به دروغ، اوهام، حقارت و خردی باشد و از راه نفی خردی در جهت رفاه، آرامش، آگاهی و تکامل بشر بکوشد

باز هم سلیقه ای شد؟ یعنی حتی طالبان و ملاهای حکومتی هم میتونن داعیه ای برای این بزرگی داشته باشن؟

البته که آنها هر ادعا و طرفداری میتونن داشته باشن ولی ما اینبار به واسطه آگاهی امروز بشر میخواهیم آسیاب را برعکس بچرخانیم و از امروز به دیروز پر از دروغ، جعل و سکوت، امتیاز بدهیم یعنی گندم خود را نمیدهیم تا آرد مقدس گذشته را بگیریم و این چیزیست که در وجود خود مفهوم آگاهی پنهان شده و گرنه خلقت بشر را بایستی از دست رفته، بدانیم که خوشبختانه اینگونه نشد و نخواهد شد

به ما قبولاندن که داشتن اعتقاد چیز خوب و بی اعتقادی بدست، حتی اگر امروز به آن اعتقاد به خاطر اشتباهات و دروغهای فراوانش نتوانیم ایمان داشته باشیم ولی همانها این را نگاه نمیکنن که چطور اعتقادات، قرارست بزرگترین ارزش و وجود ما باشن ولی براحتی آنرا به هر امام زاده و امام و خرافاتی میفروشیم؟ چطور اگر بخواهی پولی از کسی بگیری، جانش بالا میاید ولی خدایی که قرارست بزرگترین عامل بزرگیش باشد را به راحتی به هر یاوه و خرافات و جهل و دروغی میفروشد تنها به شرط اینکه مقدس شده و به ارث رسیده باشد؟

و اینطورست که تو غرب هم مردم مجسمه های مسیح و مریم را مانند همان بت پرستهای قدیم میپرستن و به اعتقادشان کلی افتخار میکنن و تو ایران هم ما همه چیز گذشته را میپرستیم به جز آگاهی و بزرگی آنها را که در همین خردی ها گم شده بوده

پس یک انسان بی اعتقاد به این خرافات با همین بی اعتقادی، به ایمان و ارزش خواهد رسید و بزرگ میشود چون ارزشهای خود را نفروخته و این چیز کمی نیست که دانش امروز به ما میگوید کار آگاهی نسبی بشر اثبات کردن چیزی نیست بلکه رد کردن اشتباهات گذشته است

در اینجا جاذبه خردی چیست؟
در طبیعت چیزی به شکل جاذبه وجود دارد که خلقت را به این شکل بوجود آورده، حالا این جاذبه چی هست دانش امروز در حال تلاش ست تا روشن شود که کاریست دشوار ولی بوفور جاذبه های کوچکی را میبینیم که با همه استحکام و قدرتشان برای حفظ موجودات کوچک، قادر نیستن موجودات بزرگتر را جذب کنن حال خوب به جامعه بشری نگاه کنیم، ادیان درست مانند همان جاذبه های خردی هستن که با قدرت ، افراد متعصب و دل در گرو گذشته گذاشته را جذب میکنن و این جاذبه طوریست که سایر افراد با عقاید دیگر را متعجب میکند، حتی اگر سخنی نگویند، یعنی کافیست بزرگ باشیم و با خود رو راست تا رفتار و اعتقادات هر دینی را مالیخولیا برداشت کنیم
مالیخولیا، باوری ست که خودش ارزش دارد نه اینکه ارزش و اعتبارش را از جای دیگری به دست آورده باشد

حالا عده ای شاید بگویند اینها توهین است، مهم نیست بگویند چرا که در این تعاریف قصد اثبات چیز خاصی وجود ندارد خواستن قبول کنن، نخواستن به گذشته پر از حقارت و ظلم و جهل بشر دو دستی به چسبن و زندگی مرگ آور پر از تناقض خود را داشته باشن، چیزی از خردی خود که ارزشها و بزرگی و ایمانشان را مفت به تقلید و فهم ارثی فروختن کم نمیکند، هدف از این نوشته ها بزرگ شدن افرادی ست که خود را مفت نمیفروشن این نوشته با همه وجود قدرت جذب حقارت ادیان و مالیخولیا را درک میکند و به دنبال بزرگ شدن انسان و رهایی از گذشته مقدس ست که اگر ما مجذوب یکی از آنها شده ایم باید به بزرگی خود شک کنیم، نخواستیم هم نکنیم زمان و آگاهی منتظر ما نمیماند

"ایمان به بزرگی"
در اینکه تمام دانشمندان به دنبال یافتن حقیقتها، پدیده ها را بررسی میکنن شکی وجود ندارد که اگر حقیقتی وجود نداشت و قوانین باری به هر جهت در پیدایش و تکوین پدیده ها وجود داشت، علمی هم بوجود نمی آمد ولی خود همین حقیقتها چی هستن؟
ما نمیدانیم و این خاصیت بزرگ آگاهی و تکامل ست که حقیقتها اثبات ناشدنی هستن و بشر بایستی حقیقت جویی کند تا به بزرگی برسد، در مقابل حقیقت جویی، یکی حقیقت سازی وجود دارد که شخصی برداشت خود را به وحی منزل برساند و تمام آگاهی های مربوط به آن حقیقت را در زمان خود باقی بگذارد و بشری مالیخولیایی بوجود آورد یا صرفاٌ نظریه ای ارائه کند که در مسیر آزمون و خطا قرار گیرد و جلوی رشد بشر و ارزش خود را نگیرد

حقیقت جویی به مفهوم همان آگاهیست و تنها با آن قادریم، به بزرگی و نقش خود در طبیعت برسیم و داشتن آن با ارزش ترین لحظات و شخصیت را برای دارندگانش به ارمغان میبرد، پس دغدغه ما بزرگ شدن ست نه صرفاٌ به خاطر حقیر بودن جامعه خود که ما هم جزئی از آن هستیم، بدون ایمان، با اعتقادات جامعه همرنگ شویم و به جهالت و خردی باج بدهیم که اگر این رویه بزرگ شدن از همین امروز شروع شود، تاریخ بشریت تغییر خواهد کرد، جاذبه خرد از بین خواهد رفت و بدون تعصب و رنگ و شکل در کنار هم بهترین زندگی را خواهیم داشت

این اشتباهست که فکر کنیم، افرادی که در جاذبه خرد، جذب شده ن را میتوان با آگاهی و شعور به بزرگی رساند و رهایی داد، چرا که خاصیت جاذبه خرد و مالیخولیا در ارزش داشتن باورها و اعتقاداتست که به حرفهای بقیه گوش نمیدهند هر چند که بدانند رد حقیقت در آنها پیدا میشود.... پس چه باید کرد؟

باید سعی کنیم آنها را بزرگ کنیم تا جذب خردی نشوند به این ترتیب که:

1- بزرگی و ارزش خود را به آنها نشان دهیم: اعتقاد به بزرگی خود که خرد کننده هر حقارتیست را به نمایش بگذاریم چرا که در این وادی کره زمین و رشد تکنولوژی و ارتباطات، اگر نبود آن جاذبه مالیخولیایی این ادیان هم وجود نداشتن و شکی در درون تمام معتقدین، کاشته شده که از درجه ایمان آنها به شدت کاسته است هر چند اعتقاد داشته باشن ولی با ایمان نیستن، بین اعتقاد و ایمان تفاوت بزرگیست، اینکه اعتقاد داشته باشی و روزانه صدها کار متناقض انجام دهی، به اسم مسلمان یک رکعت نماز هم نخوانی و .... این از بین رفتن ارزش زندگیست که تازه همین جاذبه خرد و مالیخولیایی هم به آنها میگوید تنها راه رستگاری با ایمان شدن آنهاست نه معتقد بودنشان ولی بشر بیچاره امروز چه کند که زمان به سرعت پیش میرود و دانش رشد میکند و شک، ارزش جهل گذشته را برای ایمان آوردن از بین میبرد؟

آری شرط اول بزرگ شدن و بزرگ کردن برای ما ایسنت که میتوانیم ایمان داشته باشیم ایمان به اینکه از خردی و حقارت و وهم و دروغ فرار میکنیم و برای بزرگ شدن تلاش میکنیم ما نمیخواهیم به خدایی و حقیقتی اثبات شده ایمان داشته باشیم که فردا همان جهل خواهد شد و بشر بمیرد بهترست بلکه ایمان به آگاهی نسبی خود می آوریم که تسلیم دروغ و حقارت نمیشویم و در جهت تکامل زندگی میکنیم و چه ارزشی بزرگتر از اینها؟

2- وقتی به بزرگی خویش، ایمان آوردیم با قدرت و جسارت اجازه نمیدهیم این جاذبه خرد و مالیخولیایی دامن زندگی ما را بگیرد و از حق خود دفاع میکنیم ما چیزی از طرفداران آنها نمیخواهیم و چیزی را هم به آنها اثبات نخواهیم کرد فقط میخواهیم خردی خویش را برای خود بگذارن و به دیگران کاری نداشته باشن، راستی این همان نیست که تمام بزرگان غیر سلیقه ای تاکنون انجام داده ن؟


رفته رفته باج دادن به حقارت و اثباتهای دروغین و مقدسات گذشته از بین خواهد رفت و این زندگی نکبت که همگی وجود متناقضش را درک میکنیم از بین خواهد رفت و بشر بدون یاوه و جهل به ارزش خواهد رسید و حداکثر تا چند دهه دیگر، زمین جای زندگی برای بزرگان خواهد شد که برای اینکار تجربه ها و امکانات فراوانی خواهیم داشت

آری انسان بدون ایمان، موجودی بی ریشه است که به سرعت به سمت نابودی حرکت میکند بخصوص اینکه در تناقضات آشتی ناپذیر زندگی کند و با این تناقضات، تلاش فراوانی میکند بدون زندگی خوب تا به سمت آینده ای پر از هیچ حرکت کند

ما ایمان میاوریم به بزرگی خویش تنها در سایه رهایی از خردی و حقارت و این زندگی، تکامل و ارزش
بشری را با هم به ما هدیه میکند

جنبش سبز، آلت دست جنگ درباری نبوده و نیست!

یکی از بارزترین خصلتهای دربار در هر سلطنت دیکتاتوری، جنگ و نزاع درباری ها و باندبازی و جناح بندی های قدرتی ست و این اعمال به طرز باورنکردنی، بچه گانه و خطرناک بودن و هستن، تا حد انداختن مملکت در دامن جنگهای داخلی و خارجی به خاطر حسادت و از بین بردن قدرت طرف مقابل و باز هم از بارزترین خصلت این نوع جنگهای درباری، پنهانی و پشت پرده بودن آنهاست بطوریکه در زمان بروز از دید یک ناظر بی طرف (نه طرفین درگیر) با جمع آوری شواهد دقیق قابل تشخیص ست ولی با گذشت زمان و اعترافات، آدمی براستی شگفت زده میشود یکی دیگر از مهمترین خصلت جنگهای درباری در زمان سلطنت سلطانی ضعیف وهرهری مذهب، به غلظت رسیدن آنهاست امروز عده ای از اصلاح طلبان حکومتی به جد، سعی دارن اینرا ثابت کنن که جنبش سبز را هم بایستی در رده همین جنگهای درباری ارزیابی کرد، یعنی این همه خون داده شد و شکنجه و زندانی شدن و امید نسلها از بین میرود چون خامنه ای اساساٌ از موسوی خوشش نمیامد و به طرفند بچه گانه و جنایتکارانه ای دست زد تا به قدرت نرسد البته از نوع حکومت کردن هشت ساله محمد خاتمی، باندبازی های فراوان اصلاح طلبان حکومتی در گذشته و امروزکه پیشنهاد صلح درون خانواده ای به حکومت میدهن و برای مخالفان حکومت خط و نشان میکشن( سخنرانی مهاجرانی و نظرات ابطحی) این جنگ درباری خود را نشان میدهد و صد البته همان موقع هم هاشمی رفسنجانی این پدرخوانده پشت صحنه ها نامه ای به خامنه ای نوشت و خون حاصل از انتخاب احمدی نژاد را پیشاپیش دید و اینگونه بود که به واسطه سستی خامنه ای در حکومت نظامیش که سپاه پاسداران حتی سوپرمارکتهای معتبر محله ها را هم تسخیر کردن، جناح میانه به جناح چپ حاکمیت نزدیک شد و این جنگ همچنان بر سر دانشگاه آزاد به شدت ادامه دارد و از همون قدیم و ندیم هم مردم آلت دست قدرت طلبی بوده و هستن و .... و اما اگر معتقدیم که جنبش سبز یک آلت دست برای جنگهای درباری این ممکلت که هزاران سالست جریان دارد نیست، بایستی خود را از آلت دست بودن خلاص کنیم

۱۳۸۹ تیر ۱۲, شنبه

باند بازی یا اصلاحات؟

مهاجرانی میگوید:
بالاخره از آغاز پیروزی انقلاب تا به امروز، افرادی با انقلاب مخالف بودند، با نظام جمهوری اسلامی مخالف بودند، با مرحوم امام خمینی مخالف بودند، با نهاد روحانیت مخالف بودند، عیبی هم ندارد سی سال مخالفت کردند، می توانند در واقع به این مخالفت ادامه بدهند، ولی این مجموعه نمی توانند مدعی جنبش سبز باشند

عده ای از تحلیل گران آنوری که به خیال ما ماست مالی میکنند ولی به خیال خویش رنگ کاری، اینگونه سخنان اصلاح طلبان حکومتی دیروز را به مصلحت اندیشی تفسیر میکنند، حال آنکه این حکایت روشن و مبرهن باندبازیست نه مصلحت اندیشی، چیزی که در پرونده اینها در 8 سال حکومتشان و زمین گیر کردن بزرگترین جنبش مدنی ایران در سالهای اخیر آنهم بدون نتیجه کم پیدا نمیشود
چه میتوان کرد با جلودار و عقب نشینان و ملتی باندباز که براحتی حقیقتها را به مسلخ منافع ناکجاآباد خویش میبرند؟

البته با این توضیحات مهاجرانی برای مشخص کردن حدود جنبش سبز، بی بی سی یکی از نزدیکترینان به آن میشود و کجایی دایی جان جان که دم خروس سر دسته باند بازها، دیده میشود؟

۱۳۸۹ تیر ۳, پنجشنبه

اتوبوسی به سمت دموکراسی: فصل دوم (9)



روز سوم از موضوعات دموکراسی با توضیحات رضا به این شکل آغاز شد


دشمنان دموکراسی در ایران

بیش از صد سال از حرکت معاصر ایرانی ها برای رسیدن به دموکراسی از انقلاب مشروطه میگذره ولی بیش از دو هزار سال از اولین حرکت بشر برای رسیدن به حقوق بشر با امپراطوری هخامنشی گذشته گرچه رویدادهای تاریخ را بایستی با وسواس بررسی کرد ولی در این شکی نیست که ایران یکی از پیشرو ترین کشورهای منطقه برای رسیدن به دموکراسی با تجربه های پر هزینه است و چون گروه مامان در مورد سیاست، مطالبی ارائه خواهند کرد، موضوع را کوتاه میکنیم و به دشمنان دموکراسی در ایران، نگاهی میندازیم


معصومه: خاله یک عینک هم میزدی اینطور که تو ارائه میکنی، خیلی بهت میاد!

رضا: از نقطه نظر ارائه، در شهر به من پیشنهاداتی شده بود ولی بهنام میخواد با عینک دودی، ارائه کنه

نادیا: وای وای ... چه کلاسی! مادر بزرگمون هم فوت کرده که بهت بدیم

رضا: بله از دشمنان دموکراسی در ایران میگفتیم، همین نادیای خودمونه چرا راه دور بریم

احمد با خنده: ادامه بده اینها دست به یکی کردن که تو را از کلاس بندازن که انداختن

رضا خیلی جدی و با ژست: داشتیم چی میگفتیم؟ آها از دشمنان ما هم این خوش تیپی و با کلاسیمونه

سعید، بزن دستو!

شلوغ کردن و دست زدن و هر که یک متلکی گفت

رضا: منم از کلاس ملاس میگذرم... بفرما! از بزرگترین دشمنان دموکراسی در ایران، خودمون هستیم، یعنی ایرانیهای پیشرفته و مشکل ناخودآگاه ما هم با دموکراسی اینه که 1- صادق نیستیم و خلوص نداریم وارزش گم کرده هستیم و براحتی گول میخوریم و بازیچه میشیم 2- قدر خودمون را نمیدونیم و خیلی راحت گم و گور میشیم و اختیارمون را به دست عقب مونده ها میسپاریم 3- با هم نمیسازیم و به هم اعتماد نداریم 4- خیلی پرمدعا هستیم 5- تو مسائل عقلی هم بسیار هیجانی و احساساتی گذرا میشیم 6- برای خلاقیت ارزش کمتری قائلیم و برای تقلید، خیلی بیشتر 7- مسئولیت اشتباهات خود را نمیپذیریم

به هر شکل هر جامعه ای برای حرکت به قشر پیشرفته توجه میکنه و جامعه ما هم در گذرگاه های مهم تاریخیش توجه کرده و میکنه ولی به علت این مشکلات، ما حرکت نمیکنیم

احمد: دمت گرم خوش تیپ! این همون عوامیته که من گفتم

نادر: اتفاقاٌ میخواستیم ازت بیشتر بپرسیم و خوب شد خودت گفتی، بیشتر توضیح بده

احمد: عوام کسیه که ارزشها و مرامهایش را جامعه، ترس و جریان باد تعیین میکنه ووقتی پیشروها هم عوام میشن از قشر عقب مونده، خط میگیرن و با مدعا خود را متمایز نشون میدن و به این ترتیب ما با روشنفکری عوام سرو کار داریم

معصومه: آره! من نگاه میکنم به همین ایران امروز خودمون، یک عده مثلاٌ روشنفکرن ولی حرفهایی میزنن که وقتی خوب نگاه میکنی ، خودشون هم به حرفهای خود اعتقاد زیادی ندارن

بهنام: خاله درست میگه و به خاطر سوء استفاده همینها هم توی مسابقه ای میفتن که ماحصلش فقط پوله و مرگه و دیگر هیچ

امیر: پس بیشترین مقصر نرسیدن به دموکراسی در ایران، قشر پیشرفته هستن در صورتیکه همیشه به شعور قشر پایین گیر میدن

رضا: آره! اتفاقاٌ مسئولیت اشتباهات خودشون را هیچ وقت هم نمیپذیرن

احمد: میانگین هوش در ایران کم نیست و پایین دست شدن هم کمتر به شعور افراد ربط داره و بیشتر مربوط به نبود امکانات اولیه رشد و عدالته و از طرف دیگه همین میزان خوب هوش عمومی باعث شده که پر مدعا باشیم و کمتر با هم بسازیم و وقتی اینرا در کنار تمایل کمتر به خلاقیت که رضا گفت، بذاریم، واقعاٌ معجون خطرناکی از عقب موندگی و افاده، بوجود میاریم


رضا: از دشمنان بزرگ دیگه ی دموکراسی در ایران، دین و مذهبمونه، من خودم را یک آدم دیندار میشناسم و با اعتقاد و ایمان زندگی کردم ولی همیشه از خودم میپرسم، رخنه این مذهب به شدت خرافاتیه که به ضد ارزشهای دینی و خدایی رنگ ارزش پاشیده ولی از کجا و چطوری بوده؟ یعنی چه قبایلی در این کره خاکی پیدا میشن که این مذهب معرفت و زندگی خراب کن را انتخاب میکنن؟ به هر شکل شکی وجود نداره که یکی از بزرگترین دشمنان دموکراسی در ایران دین و مذهبمونه و با ارادتمون به اینها، ارادت به آزادی و حقوق بشر کم شده و با صراحت روشون پا میذاریم و خودآگاه و ناخودآگاه فکر میکنیم، رستگاریه!

مزدک: دمت گرم رضا! فکر نمیکردم این مطلب را به این شکل بیان کنی، باورم نمیشه، در مورد نداشتن خلوص و گم کردن ارزش و نقش مذهب در بروز دیکتاتوری خیلی جالب گفتی

رضا: ما اینجا زحمت زیادی نمیکشیم و با جون و زندگیمون بازی نمیکنیم که به چیزی "رودربایستی" داشته باشیم و چشممون را به روی حقیقت ببندیم

برای رضا دست زدن و او ادامه داد

و اما بقیه دشمنان دموکراسی در ایران

کشورهای قدرتمند، موقعیت ژئواستراتژیک ایران و نفت

نفت و گاز تامین کننده انرژی برای صنعت، کشاورزی و زندگی بشر هستن و وجود این کالای استراتژیک و موقعیت ایران در کره زمین و خاور میانه جریان قدرت را در ایران، به شدت خارجی کرده و همین باعث نفوذ و دخالت بیش از اندازه آشکار و پنهان قدرتهای بزرگ در سیاست کشور شده است، به عبارت بهتر ایران کشور ثروتمند و مهمیست که با دیکتاتوریش، ایرانیها یا صاحبان اصلیش بی خاصیت میشوند و خود دیکتاتورها هم صاحب واقعی مملکت نیستن و خوب میدونن به همین علت به شدت سعی میکنن با چپاول و اقتصاد الیگارشی از زمان قدرتمندی خود نهایت استفاده را ببرن


دشمن بعدی دموکراسی خود فرمول بندی ایرانه، کشوری با قوم و نژادهای متنوع که دیکتاتورها بطور مصنوعی و ظالمانه بندهای ایران را به هم پیوند زده و همین هم باعث بوجود آمدن جریانهای خشن و افراطی در قومهای ایرانی شده که انگار فقط دیکتاتوری میتونه کنترلشون کنه یعنی از دارویی استفاده میکنیم که اگه نباشه، خود بیماری هم از بین میره


البته دشمنی های دیگری هم وجود دارن که چون اهمیت کمتری دارن، موضوع را زودتر تموم میکنم تا علی بتونه امروز موضوعش را ارائه کنه

لاله: خب چرا نظم را به هم میزنید؟ علی فردا ارائه کنه

امیر: خیلی هم دلتون به زمان خوش نباشه، تکلیف ما اصلاٌ روشن نیست


علی میخواست بره مطلب بعد را ارائه کنه که با مخالفت عده زیادی روبرو شد

بهنام: امروز بهترین کار اینه که زودتر کار را تموم کنیم و بریم گشتی بزنیم

امیر: نه دسته جمعی، مثل تابلو میمونیم، من که میمونم هر که میخواد بره

احمد: آره ما میمونیم، جوونها برن دو گروه بشید و برید تفریح، سینمایی، استخری، هر جا دوست دارید


عده ای راهی شدن

امیر: جعفر، تو کجا داری میری، پیرمرد؟

جعفر: نمیدونم واله، از نادیا بپرس

احمد با خنده: خوبه دیگه، خود نادیا کجا داره میره؟

نادیا: من تو قبرستونی که یک مشت پیرمرد، توش میشینن و تکون نمیخورن، وای نمیسم، جعفر هم میل خودشه

جعفر: نه منم میام


به این ترتیب و با متلکی که نادیا به احمد و امیر انداخت، اونها هم راهی شدن و در گروه های مختلف هر کدوم یک طرف رفتن

اتوبوسی به سمت دموکراسی: فصل دوم (8)



بعد از ظهر روز بعد، موقعیت خوبی بود که موضوعات ادامه پیدا کنن و گروه بابا، یک روز دیگه بحث کردن تا نادر مبحث بعدی را در غیاب ننه به این شکل ارائه کرد

دیکتاتوری


دیکتاتوری یک تجارت کثیفه، هر تجارتی سه جزء مهم داره، کالا - فروشنده - خریدار

ولی تجارت کثیف علاوه بر اینها خصلتهای دیگه ای هم داره، پول مورد معامله پول کثیفه، روابط خرید و فروش بر اساس زور تعیین میشن، کالای مورد معاملعه یاکاذبه یا دزدی، طرفین معامله به میل خودشون نمیتونن از گردونه خارج بشن و معمولاٌ بایستی تا ته خط پیش برن، از انجام هیچ کثافتکاری ای واهمه ندارن

خب حالا که متوجه میشیم ما با تجارتی کثیف تو همه ارکان زندگیمون مواجهیم، از آموزش و فرهنگ بگیرید تا رسانه ها و تبلیغات، سیاست، اقتصاد، اعتقاد، کار، زندگی و اینکه چطور از تولد تا مرگ تو کثافت داریم غوطه میخوریم، پس بایستی این مورد را هم بدونیم که تموم دیکتاتورها بنوعی به هم شبیه هستن یعنی در حال معامله ای بیرحم بر اساس زور در در سطح داخل و خارج در سیاست کشور هستن

افراد بشر با هم مساوین مگه اینکه نقطه ضعف داشته باشن و زور و قدرت این تساوی را به راحتی به هم میزنه
نقاط ضعف عمومی بشر در دایره قدرت دیکتاتوری چی هستن؟

الف- داشتن عقده ب- تسلط احساسات خام ج- عقب ماندگی

خب عقده، باعث رواج انزجار اجتماعی، عدم اتحاد و هماهنگی میشه، این عقده ها از کجا بوجود میان؟ از بی عدالتی که در واقع خود دیکتاتوری بوجود میاره

بی عدالتی، عقده را مثل ویروسی رواج میده و به واسطه همون هم دووم میاره

و جامعه دیکتاتور زده با وارونه کردن سیستم ارزش و اعتقاد و با باج و پاداش دادن به احساسات خام که برای تجارت کثیف شدیداٌ نیاز داره، باعث بوجود آمدن عقب ماندگی میشه و عقب ماندگی هم هیچ معنی ای نداره به جز ضعف

پس اول اینکه دیکتاتورها در هر جای عقب مانده ای دلیلی برای رشد و بقا پیدا میکنن، در اعتقاد، در منطقه، در عدم اتحاد و وووو و این موضوع بسیار مهم روشن میشه که گناه کشورهای دیکتاتور زده فقط و فقط عقب ماندگیشونه

و اما عقب ماندگی چیست؟

کشوری که اندیشه ها و سطح زندگی و رفاهش، با نیازهای روز فاصله داشته باشه، عقب مانده محسوب میشه

امیر: پس تو میگی دیکتاتوری با عقب موندگی ارتباط داره و تعریف عقب موندگی را هم نداشتن اندیشه و سطح زندگی در حد روز دونستی، پس تکلیف کشوری مثل چین چیه؟ اون که تولید کننده قوی در صنعت شده و تولید کننده فرهنگی هم که بوده، یعنی میگی حکومتش با اون همه زورگویی، دیکتاتور نیست؟

نادر: درسته چین به یکی از بزرگترین تولیدات و اقتصادها رسیده ولی هنوز هم در وضعیت اجتماعی و اقتصادی، به شدت عقب مونده هست، نزدیک به هشتصد میلیون روستایی داره که درصد بسیاریشون، کمتر از دو دولار در روز درآمد دارن و از بی عدالتی و تبعیض تو جامعه رنج میبره، اتفاقاٌ چین یک کشور دیکتاتوریه که داره رشد میکنه و فقط زمانی که از این عقب موندگی رها بشه میتونه از دیکتاتوری خلاص میشه

احمد: خیلی جالب دیکتاتوری را تا اینجا گفتی

لاله: من که از شدت بدبختی خودم مور مورم شد

احمد: ولی یک کمی باید موضوع بهتر پخته بشه، تو عقب موندگی را دلیل ضعف بشر و قدرتمند شدن برخی و رخنه اونها در جامعه دونستی، یعنی گفتی هر که عقب موند، بایستی باج بده

نادر: درسته، مثلاٌ بیشترین فروش اسلحه ی کره خاکی در بین 5 عضو اصلی شورای امنیت وجود داره

امیر: بله آمریکا، انگلیس، روسیه، فرانسه و چین که خودت میبینی تو این کشورها که قوی هستن و دارن باج میگیرن، روسیه و چین حکومتهاشون، ویژگی دیکتاتوری دارن


نادر: روسیه و چین، یکیشون ابرقدرت شکست خورده ای هست که بخاطر وجود نیروی نظامی قوی شد و به خاطر دیکتاتوری، شکست خورد و داره از ته مونده اعتبار قدیمش، استفاده میکنه و یکی دیگه هم کشوری که به سمت ابرقدرتی حرکت میکنه و شرحش را هم دادم

احمد: فکر کنم موضوع این باشه که بین دموکراسی و اقتصاد، رابطه ای برقراره البته اینکه اول کدوم بوده، دموکراسی یا اقتصاد؟

نادر: قضیه مرغ و تخم مرغه که کدومشون اول خلق شدن؟

سعید: خب اینکه معلومه، اول تخم مرغ

لاله: سعید شوخیت گرفته یا وسط دعوا نرخ تعیین میکنی؟ تا مرغ نباشه که تخمی گذاشته نمیشه

سعید: درسته ولی ما میدونیم که تکامل در بوجود اومدن موجودات زنده، نقش داشته و این تغییرات خیلی بطئی و کند بوده ولی فکر کن که مثلاٌ پرنده از تغییرات و جهشهای ژنتیکی خزنده ها و برخی ماهی ها بوجود اومده، پس جهشی در تخم صورت گرفته یعنی اینکه یک خزنده یا ماهی تخم میذاره و نوعی جوجه از توش بیرون میاد

لاله: خودت را کشتی با این همه اگر و مگر

نادر: ولی درست میگه

احمد: قبل از اینکه وارد بحث های بیولوژی بشیم، ببینید! تا دموکراسی نداشته باشیم، اقتصاد شکوفا نمیشه و تا اقتصاد به دردبخور هم نداشته باشیم، دموکراسی بوجود نمیاد

نادر: البته ولی منظور من از عقب ماندگی، دایره ای از عقب ماندگی های اقتصادی و سیاسی را شامل میشه و واقعاٌ اینها از هم تفکیک ناپذیر هستن، با رشد اقتصاد و رشد طبقه متوسط، دموکراسی خود به خود به وجود میاد

معصومه: خب همیشه این طبقه متوسط بیان میشه، یک کم بیشتر توضیح بده

نادر: خاله جون! ما اگر جامعه را به سه دسته بالا دست، پایین دست و متوسط تقسیم کنیم، بهترین و فرهنگی ترین گروه در جامعه، همین طبقه متوسط هستن

معصومه: یعنی طبقه بالا، فرهنگی نیستن؟ مگه میشه؟

نادر: این یک کمی بحثش طولانیه، میخوای بذاریم بعد در موردش صحبت کنیم؟

بهنام: نه! چه فرصتی بهتر از حالا؟

رضا: حالا بایستی کلی بحث چپ و راست راه بندازیم، تا به نتیجه برسیم

احمد: نه نیازی به این بحثها نیست، من یک طور دیگه توضیح میدم

و با تائید نادر و سکوت جمع، ادامه داد:

انسان یکسری نیازهای زیستی داره و یکسری نیازهای شناختی، نیازهای زیستی شامل نیازهای غذایی، مکان زندگی، امنیت، بهداشت و سلامتی، جنسی و تولید مثل و نیازهای شناختی هم شامل اندیشه هایی برای شناخت هویت و هدف میشه، از یک طرف انسان در قالب نیازهای زیستی هویت جانوری – بشری خود را پیدا میکنه و در قالب نیازهای شناختی، هویت فرهنگی خودش را و از طرفی دیگه هرچی زودتر نیازهای زیستی ما تامین و ارضا بشن، ما زودتر به سمت ارضای نیازهای شناختی حرکت میکنیم و فرهنگی میشیم و به این ترتیب هر انسانی که زودتر به قناعت برسه، فرهنگ سازه و این خاصیت طبقه متوسط غیر فقیره، چون دو طبقه بالا و پایین خصلتهایی ارضا نشدنی در به دست آوردن پول و نیازهای زیستی از خود به نمایش میذارن و زمانی این خصلت را کمتر نشون میدن که به طبقه متوسط نزدیک بشن

معصومه: ممنون خاله! بالاخره این موضوع را فهمیدم! راست میگی طبقه بالا و پایین، حریص هستن و سیر نمیشن

نادیا: نه بابا! این طبقه ضعیف و بدبخت، حریص هستن فقط چون میخوان زندگی کنن و براحتی نمیتونن نیازهای زیستی خودشون را تامین کن

احمد: اینطور نیست، شما یک فقیر را بدون اینکه ذهنیتش عوض بشه پولدار کن، همچنان حریص میمونه و به همین خاطر هم تا فقیرن، شکم گرسنه که کمترین حق حیات هر کسیه را مسخره میکنن و به محض اینکه پولدار میشن، میفتن تو چشم و هم چشمی، مگه سیر میشن؟ شما فرهنگی در این گروه مشاهده نمیکنید، مگه اینکه با سیر شدن شکمشون، به طبقه متوسط تبدیل بشن، پس اینطور نیست که اقتصاد فقط دلیل ایجاد طبقات اجتماعی میشه

لاله: آره درسته، من پارسال که تو شلوغی ها به شدت افسرده شده بودم و هستم، زن گدایی را دیدم که با یک حرصی دنبال پول میگشت، بعدش گفتم خوش به حالش، ما که دستمون تو جیبمون میره، نمیتونیم زندگی کنیم، این چه حسیه که این حاضره برای زندگی با این شور و انرژی گدایی کنه؟ و حالا جواب سوالم را گرفتم

احمد: آره خصلت این طبقه همینه، حریص بودن ولی ما بایستی تفاوت بذاریم بین طبقات اقتصادی و طبقات اجتماعی، چون در شرایط مملکتی خراب مثل امروز، بسیاری از طبقه متوسط هستن که فقیرن، اینها خصلتهای بزرگ منشی خاص خود را دارن و به قول معروف از اسب افتادن نه از اصل

نادر: و تو وضع خراب، خیلی از طبقات فقیر اجتماعی را میبینیم که پولدار شدن و بالا دست ولی اینها، با پول هم افکارشون زیاد عوض نشده، پس با این توضیحات به این نتیجه میرسیم که دموکراسی محصول رشد یک طرفه و ناگهانی اقتصاد نمیتونه باشه

نادیا: پس این طبقه متوسط اجتماعی و فرهنگی، چطور ساخته میشه؟

امیر: فکر کنم اولش بایستی به اقتصاد ربط داشته باشه

احمد: در هر جامعه ای میتونه فرقهایی هم داشته باشه ولی آموزش و آگاهی، امنیت اقتصادی و سیاسی میتونه حرص زدن را کم کرده و رفاه در کنار قناعت، آدم را فرهنگی میکنه

بهنام: این چیزها که میگید با رویکردهای جامعه مدرن، تفاوتهایی هم داره، ماکس وبر که از جامعه شناسهای برجسته قرن پیشه، در مورد بوجود آمدن جوامع صنعتی و مدرن، فرهنگ اندوخته کردن مال و ثروت را ضروری دونسته

رضا: این مربوط به اندیشه راسته که به خاطر همین، استثمار و استعمار هم بوجود آمد

نادر: قبل از اینکه دعوای چپ و راست درست بشه اینجا، بایستی گفت که این موضوع به این سادگی ها هم نیست، چون فرهنگ مصرف هم باعث توسعه صنایع شده، افرادی که به جای جمع کردن پول، خرج میکنن، هزینه رشد تکنولوژی را میپردازن

احمد: کی میگه رشد تکنولوژی و صنعتی شدن جوامع، همش به نیازهای زیستی ربط داره نه شناختی؟ مطمئن باشید که اگر کارخونه ای ساخته بشه که هدفش فقط پر کردن جیب کارخونه دارها باشه، کمکی به فرهنگ و حقوق بشر و دموکراسی نمیکنه، بخش مهمی از رشد تکنولوژی به نیازهای شناختی مربوطه

بهنام: یعنی میگی حریص بودن برای پول، نبوده که کارخونه های بزرگتر و قوی تر ساخته شده؟

احمد: این نبوده مطمئن باش کسی که کارخونه ای میسازه و داره تکنولوژی را روی هم سوار میکنه، یک انسان طبقه متوسطه

نادر: خب این نشون میده که این موضوع نیاز به بحثهای زیادی داره و به این راحتی جمع بندی نمیشه ولی اون چیزی که در موضوع امروز ما مهمه اینه که برای دموکراسی، به وجود آمدن قشر متوسط اجتماعی از هر چیزی واجبتره و این به اقتصاد مناسب و آموزش ربط داره ولی خوشبختانه، امروز در ایران این طبقه به شدت وجود داره و خودش را نشون میده در واقع بایستی گفت که با فراگیر و ارزون شدن تکنولوژی و اینکه بشر اگه خنگ نباشه خود به خود به نیازهای شناختی توجه زیادی داره، امروز یک اقتصاد مناسب میتونه، دموکراسی را بوجود بیاره

بهنام: درسته! یک آدم اگه خنگ نباشه نمیتونه خیلی برای پول حرص بزنه و حتی اگه یک فوق تخصص و مهندس و استاد هم باشه و خیلی حریص، بنوعی خنگه

خنده فضا را پر کرد

لاله: امون از دست تو بهنام با این حرف زدنت

بهنام: جدی میگم! مطمئن باشید که اگه آدم، برای به دست آوردن ثروت، حریص باشه به هیچ وجه عالم و دانشمند نمیشه و این متخصصها که از علم فقط به عنوان ابزاری برای ثروت استفاده میکنن، نه برای شناخت و آگاه شدن، به نوعی خنگ هستن حتی اگه سخت ترین درسها را خونده باشن

سعید: شعار سیاسی از خودت در میکنی؟ این حرص زدن به پول شاید به ژنتیک هم ربطی داشته باشه و نه فقط به خنگی و طبقه اجتماعی

بهنام: خوبه دیگه ژنتیک هم وارد این بحث شد، چه شود؟!

نادر: بهنام راست میگه که خنگن چون همشون به نوعی با دیکتاتور همکاری میکنن، و در واقع از در گولو گولو یا هرج و مرج و قوانین زورگویی، سوءاستفاده میکنن و در خراب کردن مملکت دخالت میکنن که بچه های خودشون بایستی توش زندگی کنه یا مثل یتیم و ضعیف تو کشورهای دیگه بردگی بکنن

امیر: ولی مگه عقب مونده و ضعیف چطوری بالاخره میتونه قوی بشه
نادر: 1- برد .و باخت در جنگها 2- موقعیتهای استراتژیک 3- به هم خوردن تعادل در نظم ابرقدرتها و استقرار نظام سیاسی مناسب در کشوری ضعیف 4- از همه مهمتر، رشد و تکامل بشر که کم کم دیکتاتوری به هیچ نوعش جایی در این جهان را نخواهد گرفتاحمد: پس میخوای بگی که عقب مونده نبودن ربطی به قدرت نظامی و برد و باخت در جنگ، نداره

نادر: درسته! معلومه که نداره، فرانسه در جنگ جهانی دوم باخت ولی خوب بهش نگاه کنیم که چقدر توسعه یافته تر از روسیه ای هست که نباخت

امیر: میدونم داری درست میگی ولی موضوع هنوز کامل پخته نشده، به نظرم خوبه که ارکان یک کشور را به سه دسته تقسیم کنی: سیاسی، اقتصادی ، نظامی و بگی که عقب موندگی سیاسی، باعث بوجود اومدن دیکتاتوری میشه
امیر: عقب ماندگی سیاسی، عدم وجود ساختار سیاسی دموکراتیکه اونم بقول احمد نه دموکراسی تاریخی که دموکراسی تکامل یافته

بهنام: پس برای اینکه بخواهیم به جواب درستی برای رهایی ایران از ضعف اقتصادی برسیم بایستی، به تاریخ معاصر، موقعیت استراتژیک و منابع اقتصادی اونهم توجه کنیم

نادر: ممنون! هر که نظری داره از همینجا که نشسته بگه

لاله: خب تاریخ ایران دریک و دو قرن گذشته، حکایت از اعمال نفوذ شوروی و انگلیس در سیاست و اقتصاد کشور داشت و بصورت موقت هم به اشغال واقعی یا سیاسی در میومد و هیچ وقت هم خودش خارج نشد تا انقلاب 57 که یکی از دلایل مهمش رهایی از این سلطه ها بود

بهنام: هنوز هم در تولیدات صنعتی و اقتصاد، انرژی حرف اول و آخر را میزنه، من وقتی قدرت چین را در تولید ارزون مواد پلاستیکی میبینم که مثلاٌ یک اسباب بازی چینی نسبتاٌ پیچیده تو ایران مثلاٌ دو سه هزار تومن فروخته میشه که با این هزینه دلال بازی چند صد تومن خریداری شده، به قدرت دستیابی چین به انرژی و نفت پی میبرم و موقعیت ایران از لحاظ تولید نفت و گاز و قرار گرفتن در منطقه ای که بیش از 75 درصد انرژی زمین در اون وجود داره و 60 درصدش از همین خلیج فارس جابجا میشه و میفهمم که ما هیچ وقت تنها نیستیم، یعنی بروز و قدرت گرفتن دیکتاتوری تو این کشور خیلی هم به مردم و اعتقادات اونها ربطی نداره

سعید: ولی نمیشه هی گردن این و اون بندازیم و از خودمون رفع مسئولیت کنیم

مزدک: چرا رفع مسئولیت؟ بایستی درست بشناسیم تا بتونیم خلاص بشیم

علی: آره هی هم نمیشه به خودمون گیر بدیم، مثلاٌ این مردم آمریکا هم تو خیلی مواقع از لحاظ اعتقادات از مای ایرانی عقب تر هستن ولی نظام دموکراتیک اونجا اجازه نمیده که اعتقاداتشون باعث بوجود اومدن دیکتاتوری بشه

مزدک: اونها هر چی هم از لحاظ اعتقاد، عقب باشن ولی اعتقادی به اسلام که همه وجودش سیاسیسه نه شخصی ندارن

علی: برای همین هم میگم همه چیز را از اسلام نبایستی دید

مزدک: آخه کدوم کشور مسلمون وجود داره که دیکتاتوری نباشه؟

علی: کار سخت اتوبوسی به سمت دموکراسی همینه ولی مثلاٌ مالزی دیکتاتوری نیست

مزدک: اونجا هم فقط شصت درصد مسلمون وجود داره

رضا: خود علی هم اعتقادی به اسلام سیاسی نداره و برای همین هم دنبال تحقق دموکراسی میگرده

علی: من منظورم را تو مبحثی که میخوام ارائه کنم میگم

نادر: خب ادامه بدید، نادیا تو فکر میکنی برای اینکه از لحاظ اقتصادی حداقل قوی بشیم بایستی به چه چیزهایی توجه کنیم؟

نادیا: فرهنگ، روی اقتصاد خیلی اثر میذاره مثلاٌ بایستی فرهنگ کار داشته باشیم

جعفر: و اینهم درست نمیشه مگر اینکه حداقلی از عدالت تو جامعه وجود داشته باشه که هر شخصی ارزش کار و علم و تخصص را در رسیدن به موفقیت ببینه نه اینکه رابطه بازی و کثافتکاری

معصومه: برای به دست آوردن اقتصاد قوی بایستی خرج کارهای زیربنایی و مفید کرد نه اینکه سرمایه و زحمت را روی کارها و فکرهای بی ارزش از بین برد

نادر: دمتون گرم، همه به موضوعات مهمی اشاره کردید

احمد: درسته ولی دلیل نمیشه که تو بتونی از جواب دادن به این سوال مهم فرار کنی که وقتی هنوز هم صدها جنگ آشکار و پنهان تو این کره خاکی جریان داره و جنگ هم در طول تاریخ قدرتمندان راه انداخته ن تا به قدرت بیشتری دست پیدا کنن، چطور امروز قدرتمندان به ضعیفان، اجازه رشد میدن؟

نادر: خب گفتم که به هم ریخته شدن نظم که ابرقدرت میخواد، امروز دیگه قدرت مندی در جهانی به اون یک دستی گذشته نیست و سیستمها، جریاناتی دائم داره اتفاق میفته که ممکنه به یک کشور، قدرت اقتصادی بده

امیر: ای ناقلا! خوب طفره میری

نادر: این سوالها خیلی سختن، ببینیم نوبت خودتون که شد، طفره نمیرید

احمد: نه به این سختی هم نیست

نادر: جواب این سوال را هم بطور مشخص داری؟

احمد: آره! هر کشور ضعیفی که در دوران معاصر تونسته به قدرتی برسه، فقط در کنار دو چیز با هم بوده یک- همکاری با قدرتهای بزرگ، نه تقابل و جنگ با اونها و دو- نمایش قدرت سیاسی و اجتماعی

نادر و امیر دست زدن و کم کم همه شروع به دست زدن کردن

احمد: این دست، برای نادر و کل گروه بابا بود که خیلی جالب دارن مطالب را ارائه میکنن

نادر: نه این دست برای تو بود، تو خیلی خلاصه راه به قدرت رسیدن ایران را گفتی، یکی اینکه به جای این افکار رایج در روشنفکری و حکومت به نام استعمار ستیزی، بایستی با اونها همکاری کرد و دوم هم به جای اینکه ده درصد، عقب مونده و دیوونه را توی ویترینها بذاریم و به دنیا نشون بدیم، بایستی این درصد بالای عاقل و پیشرفته را از تو انبارها در بیاریم و به نمایش بذاریم

مدتی به سکوت گذشت تا اینکه معصومه پرسید:

نادر! تو گفتی که دیکتاتوری یعنی تجارت کثیف و بعد اسم آمریکا و انگلیس را برای بزرگترین فروشنده اسلحه آوردی، اینها که دیکتاتوری نیستن

نادر: نه خاله جون منظور من این نبود که تجارت کثیف فقط تو دیکتاتوری انجام میشه بلکه گفتم اینم یک نوع از تجارت کثیفه ... خوب شد یادم انداختی، تجارت کثیف در دیکتاتوری در دو لایه انجام میشه، یکی روابط دیکتاتورها با افراد کشور که همیشه درصدی طرفدار به هر عنوان پیدا میکنن تا تجارتشون را به همه تحمیل کنن و خیلی هم ربطی به عقیده و افراد جامعه نداره و بخش دوم: روابط دیکتاتورها با کشورهای خارجی و قدرتمنده که آخرین نوع باج دهی را انجام میدن هر چند رو زبونشون چیز دیگه ای بیان کنن که ما باج نمیدیم و قدرتهای بزرگ ال و بلن............ و خاله جان اینجاست که کشورهای قدرتمند هرچند دموکراسی هم داشته باشن، در این تجارت کثیف در کشورهای دیگه نقش بازی میکنن، این همه سیاستمدارهایی که اختلاص و دزدی میکنن، فکر میکنید تو کدوم کشورها گم و گور میشن و کیف پول دزدیشون را میبرن؟


به این ترتیب شب شد و این موضوع هم با اما و اگرهایی به اتمام رسید

۱۳۸۹ خرداد ۳۰, یکشنبه

اتوبوسی به سمت دموکراسی: فصل دوم (7)

بعد از ظهرهمه بیدار شدن ولی امیر، مزدک و سعید، هنوز خواب بودن، معصومه رفت سراغشون!
لاله: ولشون کن، فکر کنم تازه خوابیده باشن!
معصومه: چطور مگه؟
امیر: صبح احمد رفته کله سرشون که هر چی را که جمع آوری کردید،مرتب و با خط خوب، بنویسید
بهنام: یعنی این سه تا خطشون بهترینه دیگه؟ حالا چی نوشتن؟
هر چی گشتن، اثری از کاغذها پیدا نشد، یک عده چیزی خوردن و دوباره خوابیدن و یک عده هم رفتن بیرون
شب شد و وقت ارائه گزارشها رسید، همه ساکت نشسته بودن و بستنی میخوردن
احمد: اول به افتخار خودتون خیلی آروم دست بزنید
خیلی به خودشون افتخار کردن، چون اصلاٌ هم آروم نبودن
احمد با دست ساکتشون کرد: حالا جوجه را آخر پاییز میشمرن، خیلی ذوق قد و بالای خودمون را نکنیم، اگه ما در این سه مبحث کار درست و شسته رفته ای، ارائه کنیم، تکلیفمون خیلی روشن میشه و از این پا در هوایی خلاص میشیم

ذوق و شوقی که تو جمع بود باعث شد که ننه هم بیاد و تو جمع بشینه، اخمها تو هم رفت و بعد از خوش آمد گویی، ولوله ای درست شد
ننه: انگار مزاحم شدم
معصومه: نه ننه، تو مراحمی، احمد ادامه بده
احمد مونده بود چی بگه که معصومه گفت:
نگران نباشید! ننه وضع ما را میدونه
ننه: آره، ننه جون! شما هم مثل بچه های خودم، منم بچه برادری داشتم که بیچاره را اعدام کردن
امیر: کی؟
ننه: بیست سال بیشتره، بعد از جنگ
مزدک: جزو مجاهدین بود؟
ننه: نه ننه جون! رفت سربازی، آخرای خدمتش دستگیرش کردن و سه سالی هم زندونی کشید، بعد یک دفه اعدامش کردن!
احمد: همون اعدام فله ای تو سال 67
ننه با تاسف : بچه خیلی خوبی بود، نه که باباش و مامانش از هم جدا شده بودن، سر و سامونی نداشت و کسی هم دنبال کارش نیفتاد!
بعد با آهی ادامه داد:
خدا ذلیلشون کنه که همه خونواده ها را داغدار و گرفتار کردن
بعد پاشد که بره و گفت:
دلم براتون تنگ شده بود و دیدم خیلی سرحالید اومدم ولی بیشتر نمیخوام مزاحم بشم!
با اصرار نشوندنش و با ذوق گفت:
تا حالا از این جلسه ها نداشتم، چیزی هم سرم نمیشه ولی خوشحالم که نمردم و سیاسی هم شدم
معصومه: ننه تو که سیاسی هستی، میگی یکسره سرت تو رادیو بوده!

بعد از مدتی احمد ادامه داد:
خب ما سه مبحث را قرار بود دنبال کنیم، اول: دموکراسی دوم: وضعیت سیاسی ایران سوم: اتوبوس دموکراسی چه باید بکند؟! ننه میدونی دموکراسی چیه؟
ننه: خب این چی چی راسی را صبح تا شب، این رادیوهای خارجی میگه
احمد: چی ازش میدونی؟
ننه: اینکه یک گروه نشینن بالا و به مردم ظلم کنن و خودمون رای بدیم و انتخاب کنیم
همه با خوشحالی براش دست زدن و اوهم ذوق کرد

احمد: خب گروه بابا اول بیاد ودموکراسی را توضیح بده!

سعید، نادر، رضا و علی پاشدن و رفتن وسط و دستشون را به هم دادن و به همه تعظیم کردن و اونها هم دست زدن
نادر رفت پهلوی احمد و گفت:
خیلی ممنون! صحبت از دموکراسی خیلی زیاده و ما فقط تونستیم چهار مبحث مهم را تو خودمون به بحث بذاریم که هر کدوممون یکی را ارائه میکنه، سعید، دموکراسی از دیدگاه کلی را شرح میده
احمد و نادر نشستن و سعید در میون تشویق اومد و گفت:

دموکراسی از دیدگاه کلی:
خب دموکراسی در یونان باستان بمنظور معنی بخشیدن به اراده عمومی برای تصمیم گیریهای سیاسی، بیان شد و در گردونه تاریخ افول و فروغ زیادی داشت تا اینکه در دو گذرگاه مهم خودش را نشون داد:
1- اراده عمومی به منظور مشروعیت بخشیدن به نهادها و بنیانهای سیاسی مثل فرمان روی ها

معصومه در گوش ننه گفت: تو گیج نشو، منظورش اینه که مردم اراده کنن تا حاکمین سیاسی انتخاب بشن

2- اراده عمومی به منظور تعیین حاکمین سیاسی

ننه یواش به معصومه گفت: خب این با اون قبلی که تو گفتی چه فرقی داشت؟
معصومه آمد چیزی بگه که قهقهه و خنده از اطراف اون دو نفر شروع شد و به همه اتاق سرایت کرد
معصومه که قرمز شده بود گفت:
خفه شی! سعید با این توضیج دادنت، آدم را پاک گیج میکنی
سعید: خاله یعنی متوجه نشدی چی شد؟
معصومه: چرا بعدش فهمیدم چی گفتی
سعید: خب عجله نکن!
معصومه: چه میدونستم، یک شبه اینقدر عمیق مطالب را نوشتی

سعید با ذوق ادامه داد:
ببینید، ما فرمانروی های مختلفی روی کره زمین داریم، یک عده از این فرمان روی ها بر اساس سنت و اعتقاد شکل گرفته ن که مشروعیت قوانین به اراده مردم، ارتباطی نداره، اینها هر اسمی که داشته باشن، شکلی از دیکتاتوری هستن و قوانینشون همه از جایی به اسم بالا دست، صادر میشه، بدون تغییر مهم هستن و مردم هم بی چون و چرا بایستی، اطاعت کنن
و فرمانروی های بعدی بر اساس قوانین زمینی، بشری با آزمایش و خطا بوجود میان، این قوانین نیازی به مطیع بی چون و چرا ندارن و پذیرفتنشون بر اساس قراردادهای اجتماعی صورت میگیره و این قوانین براحتی قابل تغییر هستن یعنی وقتی آزمایش شدن و خوب نبودن، جای خودشون را به قوانین بهتر میدن و به این ترتیب کسی زیر فشار قوانین ظالم و اشتباه خرد نمیشه

همه با شوق دست زدن، حتی ننه
خب پس گذرگاه هایی که دموکراسی توشون پا گذاشته اینطوری میشن:
1- دموکراسی به عنوان، مشروعیت بخشی به قوانین سیاسی و اجتماعی، یعنی اراده عمومی و زمینی را برای اعتبار دادن به قوانینمون حاکم کنیم نه اراده های مربوط به سنت، منطقه و اعتقادات
این بالاترین ارزش برای دموکراسی و قوانین سیاسیه، یعنی قانونهایی داشته باشیم که دموکراتیک باشن

احمد: من خوب متوجه نمیشم که طبق این توضیحات تو اگر اراده عمومی، تصمیم به تعطیلی قوانین دموکراتیک بگیره تکلیف چی میشه؟
سعید: نمیتونن
احمد: چرا نمیتونن؟ شاید یک اکثریت خواهان تعطیل شدن یک قانون دموکراتیک باشن
معصومه: میشه یک مثال بزنی؟
احمد: آره خیلی راحت! فرض کن ما یک جامعه ای داریم که اکثریتشون بخوان همه یک ماه، تو جامعه چیزی نخورن تا اونا به بهشت برن ولی افرادی هم هستن که به این بهشت اعتقادی ندارن و حق صد در صدیشون اینه که هر چی میخوان بخورن
ننه: ماه روزه ای را میگی؟
احمد: آره همین ماه روزه ما، یک قانون ظالم هست
ننه: آره ننه جون! برای یک تعدادی که میخوان روزه بگیرن، حق همه را زیر پا گذاشتن، ننه جون اینها کلاه شرعیه که معلوم نشه چقدر روزه نمیگیرن
علی: البته ننه جون شاید هم اکثریت جامعه واقعاٌ روزه بگیرن ولی حق ندارن بخاطر خودشون به حتی دو نفر که نمیخوان روزه بگیرن، ظلم بکنن
ننه: اگه همه کارهامون درست بود که وضعمون اینطوری نمیشد، خوبه شما دارید درست میگید!
اینبار برای ننه دست زدن که چون او هم تائیدشون کرده بود انگار برای خودشون دست میزدن

سعید: البته اینو ما همون دیشب هم نوشتیم که قوانین دموکراتیک چی هستن و وقتی اونو شرح بدم، مشکل حل میشه
امیر: خودتون را کشتید! با این جابجایی و نامرتب بودن، همه را گیج کردید
سعید: جابجا نیست، ولی شما صبر نمیکنید، موضوع خوب پخته بشه
احمد: اشکالی نداره که .... اتفاقاٌ اینطوری موضوعات بهتر پخته میشن چون اول مشکلی بوجود میاد و بعد راه حل
سعید: خب دوباره باید بگم؟
لاله: فکر کنم تا یک ماه بعد همینطوری بایستی در مورد این موضوعات بحث کنیم
سعید: پس فرمانروی هایی که از قوانین دموکراتیک، مشروعیت میگیرن و قوانین دموکراتیک هم بایستی حتماٌ این شرایط را داشته باشن:
اول: هیچ بالا دست سیاسی و اجتماعی نتونه حقوق پایین دست را بگیره
دوم: هیچ اکثریتی نتونه حقوق اقلیت را از بین ببره
بدین ترتیب حفظ حقوق بشر، از مهمترین ارکان قوانین دموکراتیکه و اینم تا قاطی نشده بگم که حقوق بشر چیه؟
1- داشتن قوانین دموکراتیک 2- آزادی بیان 3- آزادی اعتقاد و اندیشه 4- عدالت در به دست آوردن حقوق اجتماعی 5- حق انتخاب و عدم تحمیل انتخابهای غیر دموکراتیک و غیر حقوق بشری 6- حق رشد و تعالی .... و همه اینها هم به شرط اینکه مخل آزادی و حق و حقوق دیگران نباشن
به این ترتیب انسانی زاده میشه که ارزش داره و میتونه رشد بکنه و به کمال خودش برسه و برای زندگی و حقوق بشر مربوط به او باید ارکان سیاسی و فرمان روایی هایی وجود داشته باشه که بر اساس قوانین دموکراتیک و حقوق بشر اداره میشن
امیر: نگفتم این مطالب خیلی با ارزشتون را نامرتب و پس و پیش ارائه کردید؟
احمد: ولی صبر کن ببینم، همه اینها درست! تو تکلیف اراده بشری را با قوانین دموکراتیک روشن نکردی
سعید: یک ساعته، قصه لیلی و مجنون میگیم؟
احمد: خب دوباره بگو، من که چیزی نشنیدم

بحث راه افتاده بود و هر کی یک چیز میگفت، ننه به معصومه گفت:
ننه! دعوای اینها سر چیه؟
معصومه کمی فکر کرد که چطوری توضیح بده، بعد گفت:
دموکراسی یعنی اینکه آدمها حق انتخاب قانونهای سیاسی و زندگی خودشون را داشته باشن ولی اگه اکثریت آدمها چیزی را انتخاب بکنن که جنایت کار باشه و دیکتاتوری بوجود بیاره، آیا اینم میشه دموکراسی یا نه؟
ننه: آره ننه جون! خدا دستمون را قلم کنه که از زور نفهمی و ترس و تبلیغات تو همین سی ساله یه سری را انتخاب کردیم که از همه بدتر بودن
همه ساکت شده بودن و به صحبت جالب این دو گوش میکردن
معصومه: خب بحث سر همینه که این اصلاٌ دموکراسی نیست، یعنی دموکراسی نبایستی اجازه بده که دیکتاتورها انتخاب بشن یعنی ننه جون میدونی تو فکر کن یک بازی میخوای با من بکنی، بایستی اصول و قانونهای بازی را قبول داشته باشی، غیر از اینه؟
ننه: نه معلومه، اگه غیر این باشه که نمیتونیم با هم بازی کنیم
معصومه: خب چطور میشه اسم اینرا بذاری دموکراسی که یک گروه را انتخاب کنی که اونها خودشون خیلی واضح میگن، ما دموکراسی را قبول نداریم؟
ننه داشت این موضوع را تو ذهنش حلاجی میکرد که همه برای معصومه دست زدن
سعید: ننه، فهمیدی چی میگه؟
ننه: خب آره ولی شایدم خوب نفهمیدم
معصومه: میگم وقتی یک طرف خودش با افتخار میگه من قوانین بازی دموکراسی را قبول ندارم، نه میشه باهاش بازی کرد و نه میشه بهش رای داد و اینطوری میشه که اونها را راه دادیم تا امروز بزور میگن، شما فقط حق دارید به اینها رای بدید که ما میگیم و حتی بعد اگه از رای آوردن اونهایی که خودشون هم خواستن، راضی نبودن، تقلب کنن و هر که اعتراض کرد را به گلوله و چماق ببندن و زندونی کنن
ننه: آره ننه! اینها بازی خودشون را میکنن، مردم واسشون لولو سر خرمنن!

دوباره تشویق کردن و احمد گفت:
خب سعید تکلیف این مثال معصومه را روشن کن که اراده عمومی چه نقشی در دموکراسی داره؟
نادر: خب دموکراسی به معنی مردم سالاریه و حق اراده عمومی در انتخاب افراد و ارکان سیاسی و این هم اینطور معنی میده که دموکراسی برای مردمی که ارادشون به دیکتاتوری تعلق داره، مفهومی نداره

دوباره شلوغ شد و هر که یک چیزی میگفت، احمد همه را دعوت به سکوت کرد و گفت:
نه! اینطور که شما تعریف کردید، دیکتاتوری یک دموکراسیه برای افرادی که دیکتاتوری را انتخاب میکنن، همون چیزی که آخوندهای سیاسی و شاه و صدام حسینها، تعریف میکردن
امیر و یک عده دیگه افتادن به خنده و یواش یواش این خنده به همه سرایت کرد، ننه با ذوق و شرمندگی به معصومه گفت:
خاله، من که چیزی نفهمیدم، چرا اینها میخندن؟
معصومه که کار براش درست شده بود فکر کرد و با دقت و آرامش در میون سکوت بقیه که با شوق بهش گوش میکردن، جواب داد:
اینکه به تو بگن! که تو خیلی با ارزشی چون میتونی تصمیم بگیری و نمک میخری و اسمت هم به فرض میذارن نمکی، حالا اگه توکه ارزش داری تصمیم گرفتی که ذغال بخری، بازم میشه به تو گفت نمکی؟
ننه: اگه بخوان نمکی باشم، مهم من نیستم، مهم اینه که نمک بخرم
این دفه هم براش دست زدن و دیگه از زور شلوغی هیاهو شد و بعد از سکوت احمد ادامه داد:
پس همینطور که ننه گفت، دموکراسی نه به معنی حق انتخاب عمومی بلکه به معنی قوانین و نهادهای دموکراتیکه، پس اینطور میشه که مردمسالاری های مختلف که تعریف میکنن، دینی، لیبرالیسم، ناسیونالیسم، سنتی، منطقه ای و ... بی معنی میشه ما اگه دنبال دموکراسی هستیم بایستی اینطور تعریف کنیم که دموکراسی چون از نهادها و قوانین دموکراتیک، مفهوم میگیره، ارزش داره و منتسب شده، نه اینکه چون از حق اراده عمومی یا همون دموس، مفهموم گرفته... به عبارت بهتر، یک دموکراسی تاریخی داریم و یک دموکراسی تکامل یافته و ما حداقل صد ساله برای دموکراسی تاریخی داریم جون میدیم و میجنگیم و به نتیجه ای نرسیدیم، چون بایستی به دموکراسی تکاملی توجه کرد
نادر: اوه تو اینقدر شلوغش کردی که اینطوری به جایی نمیرسیم
احمد: اتفاقاٌ من فکر میکنم اگه این تقسیم بندی وجود نداشته باشه، شلوغ و قاطی میشه و با این تقسیم بندی، موضوع خیلی روشنه
سعید: پس بایستی بگیم اتوبوسی به سمت دموکراسی تکامل یافته
احمد: چه اشکالی داره؟ این که میتونه بسیاری از مشکلات و سوء تفاهم ها را برطرف کنه، بذار بگیم
رضا: خب اینطور که تو تعریف کردی، پای مردم را از دامن دموکراسی تکامل یافته، بیرون کشیدی و این دموکراسی برای مردمی که نمیخوان انتخابش کنن، میشه دیکتاتوری
علی: راست میگه! یک عده دموکراسی را از اونطرف کش دادن تا به دیکتاتوری رسید و تو هم از اینطرف کش میدی تا بشه دیکتاتوری

راست میگه، راست میگه از زبون خیلی ها شنیده شد
ننه: چی چی را راست میگه ننه؟
معصومه: احمد میگه که تو بایستی نمک را انتخاب کنی نه ذغال را و رضا میگه این خودش دوباره میشه دیکتاتوری که یکی را مجبور کنی که بایستی چه چیز را انتخاب کنه، یعنی خود شما هم مهمید که چی انتخاب میکنید نه فقط اون نمکه
ننه: من که قاطی کردم
احمد: نه ننه جون قاطی نکن! ببین نمک که معلومه چیه، این انتخاب شماست که معلوم نیست چیه؟! حالا این چه اصراریه که ما روی هر دو اینها اسم نمک بذاریم؟ یعنی اینطور که سعید و نادر تعریف میکنن، شما مهمید و نمکه هم مهمه تا بشه روش اسم نمکی بذاریم
معصومه: خب چه اشکالی داره اگه نمک انتخاب شد، فقط اسمش نمکی بشه نه چیز دیگه؟

هورا گفتن و برای معصومه دست زدن
احمد: بهنام چی گفت که همینطوری دست زدی؟
بهنام: دستت درد نکنه احمد خان! میگه دموکراسی وقتی درست میشه که 1- مردم انتخابش کنن و 2- دموکراسی را هم انتخاب کنن، یعنی همون قوانین و نهادهای دموکراتیک
احمد: این که نمیشه، براش دست میزنید
سعید: احمد کم آوردی بذار موضوع را ادامه بدیم، چرا نمیشه؟
امیر: چون شما خودتون دارید اعتراف میکنید که اگه مردم نخوان دموکراسی را انتخاب کنن، وجود خارجی نخواهد داشت پس، پاشید برید کشکتون را بسابید، اتوبوس دموکراسی یعنی چه؟
سعید: نه موضوع اینه که ما میخوایم بگیم مردم ما به جایی رسیدن که همون دموکراسی را انتخاب میکنن
احمد: نه نشد، من اینرا قبول دارم که مردم ما خیلی قوی ترو آگاه تر از گذشته شدن، ولی 1- ما داریم و باید انتزاعی بحث کنیم و با وارد کردن یک موضوع واقعی که نه سر و ته داره و نه وکیل وصی، باید بریم کشکمون را بسابیم 2- هر که رو مردم حساب کنه، خرش پس معرکه هست از واژه مردم خیانتکار تر به خود مردم واژه ای وجود نداره، امروز احمدی نژاد و خامنه ای و مجلس و ملاهای سیاسی هر چی دلشون بخواد به اسم ملت ایران میگن، اپوزیسیون هم هر چی میخواد به اسم مردم میگه، کودتای 28 مرداد 32 را به اسم مردم کردن و بسیاری از روشنفکرها هم با تاکید زیاد میگفتن آره همین مردم کردن که دو روز قبلش برای نجات مصدق ریختن تو خیابون و 28 مرداد برای سقوطش و بعد نزدیک به 50 سال گذشت تا اسناد دخالت از مابهترون، در این کودتا رو شد، حالا شما چی میدونید که چی بعداٌ رو میشه؟
رضا: یعنی تو به مردم اعتقادی نداری؟
احمد: من نه نماینده مردم هستم و نه رهبرشون، من کاری به کلمه مردم ندارم ولی اتفاقاٌ اعتقاد دارم و همینطوره که از حمایت همین ننه، طلافروش، پیرمرد عرب و جوونی که ما را فراری داد و بسیاری امکانات دیگه داریم استفاده میکنم
علی: یعنی میخوای بگی اسمش را نیار ولی خودش را بیار؟
احمد: نه چه ربطی داره؟ من میگم دست از تعاریف گل و گشادی مثل اراده مردم، بردارید تا بتونیم به نتیجه برسیم
رضا: خب منم میگم این میشه همون دیکتاتوری که به قول علی از اینور کش اومده
احمد: نه نمیشه، چون وقتی از دموکراسی تکامل یافته و نهادها و قوانین دموکراتیک اسم میاریم، این بزرگترین مفهوم در مقابل دیکتاتوریه، شما یک تعاریف و مفاهیم ضد دیکتاتوری داری، بدون اون هر چی که باشه حتی به اسم مردم هم دیکتاتوری درست میکنه، دیکتاتوری دینی، دیکتاتوری ملی گرایی، دیکتاتوری اکثریت و وووو که اولین چیزی که توش می سوزه و از بین میره همون مردم هستن

ننه دیگه زیاد توجه نمیکرد و انگار دلش میخواست فرار کنه، احمد ادامه داد:
طبق همون مثال نمک و ذغال که فعلاٌ تو این بحث کمکمون میکنه، تو وقتی به چیزی میگی نمک که مشخصاتش را داشته باشه و چطور سیاهی ذغال را هم میشه قاطی این مفهوم مشخص کرد؟
سعید: نگفتیم دست از سر کچل ما بردارید و همگی با هم بشینیم و بنویسیم؟ این احمد، پاک کاسه کوزه ما را به هم زد
احمد: نخیر! اتفاقاٌ من تاکیدی داشتم بر همون مطلب اول خودت که گفتی دموکراسی از دو گذرگاه مهم عبور کرده، یکی از نهادها و حاکمین سیاسی وانتخابات و بعدیش هم از قوانین دموکراتیک، من اولی را گفتم دموکراسی تاریخی و دومی را هم دموکراسی تکامل یافته، بعد هم گفتم اگه میخوای دموکراسی به مفهوم حقیقیش داشته باشی، پای اين واژه مردم را از توش بیرون بیار، کدوم مردم؟ توده ای بی شکل که تو دست سرمایه دارها و قدرتمندها و سیاستبازها با تبلیغات و قلدری، مثل موم قابل تغییره؟
سعید: همین دیگه، اگه بخوام اینو بیرون بیارم کل مطالبمون به باد میره، ضمن اینکه نه میتونم توضیحات تو را رد کنم و نه زیاد هم قبولشون دارم، انگار تو یک تور گشادی افتادم که هر کاری میکنم، بیرون نمیتونم بیام
احمد: خب معلومه دلیلش اینه که تو این تقسیم بندی را برای خودت در نظر نمیگیری تا بتونی بیرون بیای

به این ترتیب در اولین مبحث، مطالب گیر کرد ولی تصمیم گرفتن که ادامه بدن.....