۱۳۸۹ تیر ۱۵, سه‌شنبه

بیاییم به بزرگی ایمان بیاوریم تا از ادیان این جاذبه های مالیخولیایی، رهایی پیدا کنیم

این تنها یک نوشته نیست یک دعوت است از طرف یک اندیشه امروزی برای بشر امروزی

انسانها در هر رنگ و شکل و اعتقاد در دو دسته، بزرگ و خرد براحتی تقسیم میشوند ولی بزرگی را چگونه تعریف کنیم که اسیر دست اعتقادات و سلیقه ها نشود که راه رهایی و ارزش بشر همین ست و بس؟

1- انسانی که وجودش به بزرگی سایر انسانها لطمه ای وارد نکند
2- انسانی که مسئولیت پذیر باشد و دغدغه اش فرار از کوچکی و تن ندادن به دروغ، اوهام، حقارت و خردی باشد و از راه نفی خردی در جهت رفاه، آرامش، آگاهی و تکامل بشر بکوشد

باز هم سلیقه ای شد؟ یعنی حتی طالبان و ملاهای حکومتی هم میتونن داعیه ای برای این بزرگی داشته باشن؟

البته که آنها هر ادعا و طرفداری میتونن داشته باشن ولی ما اینبار به واسطه آگاهی امروز بشر میخواهیم آسیاب را برعکس بچرخانیم و از امروز به دیروز پر از دروغ، جعل و سکوت، امتیاز بدهیم یعنی گندم خود را نمیدهیم تا آرد مقدس گذشته را بگیریم و این چیزیست که در وجود خود مفهوم آگاهی پنهان شده و گرنه خلقت بشر را بایستی از دست رفته، بدانیم که خوشبختانه اینگونه نشد و نخواهد شد

به ما قبولاندن که داشتن اعتقاد چیز خوب و بی اعتقادی بدست، حتی اگر امروز به آن اعتقاد به خاطر اشتباهات و دروغهای فراوانش نتوانیم ایمان داشته باشیم ولی همانها این را نگاه نمیکنن که چطور اعتقادات، قرارست بزرگترین ارزش و وجود ما باشن ولی براحتی آنرا به هر امام زاده و امام و خرافاتی میفروشیم؟ چطور اگر بخواهی پولی از کسی بگیری، جانش بالا میاید ولی خدایی که قرارست بزرگترین عامل بزرگیش باشد را به راحتی به هر یاوه و خرافات و جهل و دروغی میفروشد تنها به شرط اینکه مقدس شده و به ارث رسیده باشد؟

و اینطورست که تو غرب هم مردم مجسمه های مسیح و مریم را مانند همان بت پرستهای قدیم میپرستن و به اعتقادشان کلی افتخار میکنن و تو ایران هم ما همه چیز گذشته را میپرستیم به جز آگاهی و بزرگی آنها را که در همین خردی ها گم شده بوده

پس یک انسان بی اعتقاد به این خرافات با همین بی اعتقادی، به ایمان و ارزش خواهد رسید و بزرگ میشود چون ارزشهای خود را نفروخته و این چیز کمی نیست که دانش امروز به ما میگوید کار آگاهی نسبی بشر اثبات کردن چیزی نیست بلکه رد کردن اشتباهات گذشته است

در اینجا جاذبه خردی چیست؟
در طبیعت چیزی به شکل جاذبه وجود دارد که خلقت را به این شکل بوجود آورده، حالا این جاذبه چی هست دانش امروز در حال تلاش ست تا روشن شود که کاریست دشوار ولی بوفور جاذبه های کوچکی را میبینیم که با همه استحکام و قدرتشان برای حفظ موجودات کوچک، قادر نیستن موجودات بزرگتر را جذب کنن حال خوب به جامعه بشری نگاه کنیم، ادیان درست مانند همان جاذبه های خردی هستن که با قدرت ، افراد متعصب و دل در گرو گذشته گذاشته را جذب میکنن و این جاذبه طوریست که سایر افراد با عقاید دیگر را متعجب میکند، حتی اگر سخنی نگویند، یعنی کافیست بزرگ باشیم و با خود رو راست تا رفتار و اعتقادات هر دینی را مالیخولیا برداشت کنیم
مالیخولیا، باوری ست که خودش ارزش دارد نه اینکه ارزش و اعتبارش را از جای دیگری به دست آورده باشد

حالا عده ای شاید بگویند اینها توهین است، مهم نیست بگویند چرا که در این تعاریف قصد اثبات چیز خاصی وجود ندارد خواستن قبول کنن، نخواستن به گذشته پر از حقارت و ظلم و جهل بشر دو دستی به چسبن و زندگی مرگ آور پر از تناقض خود را داشته باشن، چیزی از خردی خود که ارزشها و بزرگی و ایمانشان را مفت به تقلید و فهم ارثی فروختن کم نمیکند، هدف از این نوشته ها بزرگ شدن افرادی ست که خود را مفت نمیفروشن این نوشته با همه وجود قدرت جذب حقارت ادیان و مالیخولیا را درک میکند و به دنبال بزرگ شدن انسان و رهایی از گذشته مقدس ست که اگر ما مجذوب یکی از آنها شده ایم باید به بزرگی خود شک کنیم، نخواستیم هم نکنیم زمان و آگاهی منتظر ما نمیماند

"ایمان به بزرگی"
در اینکه تمام دانشمندان به دنبال یافتن حقیقتها، پدیده ها را بررسی میکنن شکی وجود ندارد که اگر حقیقتی وجود نداشت و قوانین باری به هر جهت در پیدایش و تکوین پدیده ها وجود داشت، علمی هم بوجود نمی آمد ولی خود همین حقیقتها چی هستن؟
ما نمیدانیم و این خاصیت بزرگ آگاهی و تکامل ست که حقیقتها اثبات ناشدنی هستن و بشر بایستی حقیقت جویی کند تا به بزرگی برسد، در مقابل حقیقت جویی، یکی حقیقت سازی وجود دارد که شخصی برداشت خود را به وحی منزل برساند و تمام آگاهی های مربوط به آن حقیقت را در زمان خود باقی بگذارد و بشری مالیخولیایی بوجود آورد یا صرفاٌ نظریه ای ارائه کند که در مسیر آزمون و خطا قرار گیرد و جلوی رشد بشر و ارزش خود را نگیرد

حقیقت جویی به مفهوم همان آگاهیست و تنها با آن قادریم، به بزرگی و نقش خود در طبیعت برسیم و داشتن آن با ارزش ترین لحظات و شخصیت را برای دارندگانش به ارمغان میبرد، پس دغدغه ما بزرگ شدن ست نه صرفاٌ به خاطر حقیر بودن جامعه خود که ما هم جزئی از آن هستیم، بدون ایمان، با اعتقادات جامعه همرنگ شویم و به جهالت و خردی باج بدهیم که اگر این رویه بزرگ شدن از همین امروز شروع شود، تاریخ بشریت تغییر خواهد کرد، جاذبه خرد از بین خواهد رفت و بدون تعصب و رنگ و شکل در کنار هم بهترین زندگی را خواهیم داشت

این اشتباهست که فکر کنیم، افرادی که در جاذبه خرد، جذب شده ن را میتوان با آگاهی و شعور به بزرگی رساند و رهایی داد، چرا که خاصیت جاذبه خرد و مالیخولیا در ارزش داشتن باورها و اعتقاداتست که به حرفهای بقیه گوش نمیدهند هر چند که بدانند رد حقیقت در آنها پیدا میشود.... پس چه باید کرد؟

باید سعی کنیم آنها را بزرگ کنیم تا جذب خردی نشوند به این ترتیب که:

1- بزرگی و ارزش خود را به آنها نشان دهیم: اعتقاد به بزرگی خود که خرد کننده هر حقارتیست را به نمایش بگذاریم چرا که در این وادی کره زمین و رشد تکنولوژی و ارتباطات، اگر نبود آن جاذبه مالیخولیایی این ادیان هم وجود نداشتن و شکی در درون تمام معتقدین، کاشته شده که از درجه ایمان آنها به شدت کاسته است هر چند اعتقاد داشته باشن ولی با ایمان نیستن، بین اعتقاد و ایمان تفاوت بزرگیست، اینکه اعتقاد داشته باشی و روزانه صدها کار متناقض انجام دهی، به اسم مسلمان یک رکعت نماز هم نخوانی و .... این از بین رفتن ارزش زندگیست که تازه همین جاذبه خرد و مالیخولیایی هم به آنها میگوید تنها راه رستگاری با ایمان شدن آنهاست نه معتقد بودنشان ولی بشر بیچاره امروز چه کند که زمان به سرعت پیش میرود و دانش رشد میکند و شک، ارزش جهل گذشته را برای ایمان آوردن از بین میبرد؟

آری شرط اول بزرگ شدن و بزرگ کردن برای ما ایسنت که میتوانیم ایمان داشته باشیم ایمان به اینکه از خردی و حقارت و وهم و دروغ فرار میکنیم و برای بزرگ شدن تلاش میکنیم ما نمیخواهیم به خدایی و حقیقتی اثبات شده ایمان داشته باشیم که فردا همان جهل خواهد شد و بشر بمیرد بهترست بلکه ایمان به آگاهی نسبی خود می آوریم که تسلیم دروغ و حقارت نمیشویم و در جهت تکامل زندگی میکنیم و چه ارزشی بزرگتر از اینها؟

2- وقتی به بزرگی خویش، ایمان آوردیم با قدرت و جسارت اجازه نمیدهیم این جاذبه خرد و مالیخولیایی دامن زندگی ما را بگیرد و از حق خود دفاع میکنیم ما چیزی از طرفداران آنها نمیخواهیم و چیزی را هم به آنها اثبات نخواهیم کرد فقط میخواهیم خردی خویش را برای خود بگذارن و به دیگران کاری نداشته باشن، راستی این همان نیست که تمام بزرگان غیر سلیقه ای تاکنون انجام داده ن؟


رفته رفته باج دادن به حقارت و اثباتهای دروغین و مقدسات گذشته از بین خواهد رفت و این زندگی نکبت که همگی وجود متناقضش را درک میکنیم از بین خواهد رفت و بشر بدون یاوه و جهل به ارزش خواهد رسید و حداکثر تا چند دهه دیگر، زمین جای زندگی برای بزرگان خواهد شد که برای اینکار تجربه ها و امکانات فراوانی خواهیم داشت

آری انسان بدون ایمان، موجودی بی ریشه است که به سرعت به سمت نابودی حرکت میکند بخصوص اینکه در تناقضات آشتی ناپذیر زندگی کند و با این تناقضات، تلاش فراوانی میکند بدون زندگی خوب تا به سمت آینده ای پر از هیچ حرکت کند

ما ایمان میاوریم به بزرگی خویش تنها در سایه رهایی از خردی و حقارت و این زندگی، تکامل و ارزش
بشری را با هم به ما هدیه میکند

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر