۱۳۸۹ تیر ۳, پنجشنبه
اتوبوسی به سمت دموکراسی: فصل دوم (8)
بعد از ظهر روز بعد، موقعیت خوبی بود که موضوعات ادامه پیدا کنن و گروه بابا، یک روز دیگه بحث کردن تا نادر مبحث بعدی را در غیاب ننه به این شکل ارائه کرد
دیکتاتوری
دیکتاتوری یک تجارت کثیفه، هر تجارتی سه جزء مهم داره، کالا - فروشنده - خریدار
ولی تجارت کثیف علاوه بر اینها خصلتهای دیگه ای هم داره، پول مورد معامله پول کثیفه، روابط خرید و فروش بر اساس زور تعیین میشن، کالای مورد معاملعه یاکاذبه یا دزدی، طرفین معامله به میل خودشون نمیتونن از گردونه خارج بشن و معمولاٌ بایستی تا ته خط پیش برن، از انجام هیچ کثافتکاری ای واهمه ندارن
خب حالا که متوجه میشیم ما با تجارتی کثیف تو همه ارکان زندگیمون مواجهیم، از آموزش و فرهنگ بگیرید تا رسانه ها و تبلیغات، سیاست، اقتصاد، اعتقاد، کار، زندگی و اینکه چطور از تولد تا مرگ تو کثافت داریم غوطه میخوریم، پس بایستی این مورد را هم بدونیم که تموم دیکتاتورها بنوعی به هم شبیه هستن یعنی در حال معامله ای بیرحم بر اساس زور در در سطح داخل و خارج در سیاست کشور هستن
افراد بشر با هم مساوین مگه اینکه نقطه ضعف داشته باشن و زور و قدرت این تساوی را به راحتی به هم میزنه
نقاط ضعف عمومی بشر در دایره قدرت دیکتاتوری چی هستن؟
الف- داشتن عقده ب- تسلط احساسات خام ج- عقب ماندگی
خب عقده، باعث رواج انزجار اجتماعی، عدم اتحاد و هماهنگی میشه، این عقده ها از کجا بوجود میان؟ از بی عدالتی که در واقع خود دیکتاتوری بوجود میاره
بی عدالتی، عقده را مثل ویروسی رواج میده و به واسطه همون هم دووم میاره
و جامعه دیکتاتور زده با وارونه کردن سیستم ارزش و اعتقاد و با باج و پاداش دادن به احساسات خام که برای تجارت کثیف شدیداٌ نیاز داره، باعث بوجود آمدن عقب ماندگی میشه و عقب ماندگی هم هیچ معنی ای نداره به جز ضعف
پس اول اینکه دیکتاتورها در هر جای عقب مانده ای دلیلی برای رشد و بقا پیدا میکنن، در اعتقاد، در منطقه، در عدم اتحاد و وووو و این موضوع بسیار مهم روشن میشه که گناه کشورهای دیکتاتور زده فقط و فقط عقب ماندگیشونه
و اما عقب ماندگی چیست؟
کشوری که اندیشه ها و سطح زندگی و رفاهش، با نیازهای روز فاصله داشته باشه، عقب مانده محسوب میشه
امیر: پس تو میگی دیکتاتوری با عقب موندگی ارتباط داره و تعریف عقب موندگی را هم نداشتن اندیشه و سطح زندگی در حد روز دونستی، پس تکلیف کشوری مثل چین چیه؟ اون که تولید کننده قوی در صنعت شده و تولید کننده فرهنگی هم که بوده، یعنی میگی حکومتش با اون همه زورگویی، دیکتاتور نیست؟
نادر: درسته چین به یکی از بزرگترین تولیدات و اقتصادها رسیده ولی هنوز هم در وضعیت اجتماعی و اقتصادی، به شدت عقب مونده هست، نزدیک به هشتصد میلیون روستایی داره که درصد بسیاریشون، کمتر از دو دولار در روز درآمد دارن و از بی عدالتی و تبعیض تو جامعه رنج میبره، اتفاقاٌ چین یک کشور دیکتاتوریه که داره رشد میکنه و فقط زمانی که از این عقب موندگی رها بشه میتونه از دیکتاتوری خلاص میشه
احمد: خیلی جالب دیکتاتوری را تا اینجا گفتی
لاله: من که از شدت بدبختی خودم مور مورم شد
احمد: ولی یک کمی باید موضوع بهتر پخته بشه، تو عقب موندگی را دلیل ضعف بشر و قدرتمند شدن برخی و رخنه اونها در جامعه دونستی، یعنی گفتی هر که عقب موند، بایستی باج بده
نادر: درسته، مثلاٌ بیشترین فروش اسلحه ی کره خاکی در بین 5 عضو اصلی شورای امنیت وجود داره
امیر: بله آمریکا، انگلیس، روسیه، فرانسه و چین که خودت میبینی تو این کشورها که قوی هستن و دارن باج میگیرن، روسیه و چین حکومتهاشون، ویژگی دیکتاتوری دارن
نادر: روسیه و چین، یکیشون ابرقدرت شکست خورده ای هست که بخاطر وجود نیروی نظامی قوی شد و به خاطر دیکتاتوری، شکست خورد و داره از ته مونده اعتبار قدیمش، استفاده میکنه و یکی دیگه هم کشوری که به سمت ابرقدرتی حرکت میکنه و شرحش را هم دادم
احمد: فکر کنم موضوع این باشه که بین دموکراسی و اقتصاد، رابطه ای برقراره البته اینکه اول کدوم بوده، دموکراسی یا اقتصاد؟
نادر: قضیه مرغ و تخم مرغه که کدومشون اول خلق شدن؟
سعید: خب اینکه معلومه، اول تخم مرغ
لاله: سعید شوخیت گرفته یا وسط دعوا نرخ تعیین میکنی؟ تا مرغ نباشه که تخمی گذاشته نمیشه
سعید: درسته ولی ما میدونیم که تکامل در بوجود اومدن موجودات زنده، نقش داشته و این تغییرات خیلی بطئی و کند بوده ولی فکر کن که مثلاٌ پرنده از تغییرات و جهشهای ژنتیکی خزنده ها و برخی ماهی ها بوجود اومده، پس جهشی در تخم صورت گرفته یعنی اینکه یک خزنده یا ماهی تخم میذاره و نوعی جوجه از توش بیرون میاد
لاله: خودت را کشتی با این همه اگر و مگر
نادر: ولی درست میگه
احمد: قبل از اینکه وارد بحث های بیولوژی بشیم، ببینید! تا دموکراسی نداشته باشیم، اقتصاد شکوفا نمیشه و تا اقتصاد به دردبخور هم نداشته باشیم، دموکراسی بوجود نمیاد
نادر: البته ولی منظور من از عقب ماندگی، دایره ای از عقب ماندگی های اقتصادی و سیاسی را شامل میشه و واقعاٌ اینها از هم تفکیک ناپذیر هستن، با رشد اقتصاد و رشد طبقه متوسط، دموکراسی خود به خود به وجود میاد
معصومه: خب همیشه این طبقه متوسط بیان میشه، یک کم بیشتر توضیح بده
نادر: خاله جون! ما اگر جامعه را به سه دسته بالا دست، پایین دست و متوسط تقسیم کنیم، بهترین و فرهنگی ترین گروه در جامعه، همین طبقه متوسط هستن
معصومه: یعنی طبقه بالا، فرهنگی نیستن؟ مگه میشه؟
نادر: این یک کمی بحثش طولانیه، میخوای بذاریم بعد در موردش صحبت کنیم؟
بهنام: نه! چه فرصتی بهتر از حالا؟
رضا: حالا بایستی کلی بحث چپ و راست راه بندازیم، تا به نتیجه برسیم
احمد: نه نیازی به این بحثها نیست، من یک طور دیگه توضیح میدم
و با تائید نادر و سکوت جمع، ادامه داد:
انسان یکسری نیازهای زیستی داره و یکسری نیازهای شناختی، نیازهای زیستی شامل نیازهای غذایی، مکان زندگی، امنیت، بهداشت و سلامتی، جنسی و تولید مثل و نیازهای شناختی هم شامل اندیشه هایی برای شناخت هویت و هدف میشه، از یک طرف انسان در قالب نیازهای زیستی هویت جانوری – بشری خود را پیدا میکنه و در قالب نیازهای شناختی، هویت فرهنگی خودش را و از طرفی دیگه هرچی زودتر نیازهای زیستی ما تامین و ارضا بشن، ما زودتر به سمت ارضای نیازهای شناختی حرکت میکنیم و فرهنگی میشیم و به این ترتیب هر انسانی که زودتر به قناعت برسه، فرهنگ سازه و این خاصیت طبقه متوسط غیر فقیره، چون دو طبقه بالا و پایین خصلتهایی ارضا نشدنی در به دست آوردن پول و نیازهای زیستی از خود به نمایش میذارن و زمانی این خصلت را کمتر نشون میدن که به طبقه متوسط نزدیک بشن
معصومه: ممنون خاله! بالاخره این موضوع را فهمیدم! راست میگی طبقه بالا و پایین، حریص هستن و سیر نمیشن
نادیا: نه بابا! این طبقه ضعیف و بدبخت، حریص هستن فقط چون میخوان زندگی کنن و براحتی نمیتونن نیازهای زیستی خودشون را تامین کن
احمد: اینطور نیست، شما یک فقیر را بدون اینکه ذهنیتش عوض بشه پولدار کن، همچنان حریص میمونه و به همین خاطر هم تا فقیرن، شکم گرسنه که کمترین حق حیات هر کسیه را مسخره میکنن و به محض اینکه پولدار میشن، میفتن تو چشم و هم چشمی، مگه سیر میشن؟ شما فرهنگی در این گروه مشاهده نمیکنید، مگه اینکه با سیر شدن شکمشون، به طبقه متوسط تبدیل بشن، پس اینطور نیست که اقتصاد فقط دلیل ایجاد طبقات اجتماعی میشه
لاله: آره درسته، من پارسال که تو شلوغی ها به شدت افسرده شده بودم و هستم، زن گدایی را دیدم که با یک حرصی دنبال پول میگشت، بعدش گفتم خوش به حالش، ما که دستمون تو جیبمون میره، نمیتونیم زندگی کنیم، این چه حسیه که این حاضره برای زندگی با این شور و انرژی گدایی کنه؟ و حالا جواب سوالم را گرفتم
احمد: آره خصلت این طبقه همینه، حریص بودن ولی ما بایستی تفاوت بذاریم بین طبقات اقتصادی و طبقات اجتماعی، چون در شرایط مملکتی خراب مثل امروز، بسیاری از طبقه متوسط هستن که فقیرن، اینها خصلتهای بزرگ منشی خاص خود را دارن و به قول معروف از اسب افتادن نه از اصل
نادر: و تو وضع خراب، خیلی از طبقات فقیر اجتماعی را میبینیم که پولدار شدن و بالا دست ولی اینها، با پول هم افکارشون زیاد عوض نشده، پس با این توضیحات به این نتیجه میرسیم که دموکراسی محصول رشد یک طرفه و ناگهانی اقتصاد نمیتونه باشه
نادیا: پس این طبقه متوسط اجتماعی و فرهنگی، چطور ساخته میشه؟
امیر: فکر کنم اولش بایستی به اقتصاد ربط داشته باشه
احمد: در هر جامعه ای میتونه فرقهایی هم داشته باشه ولی آموزش و آگاهی، امنیت اقتصادی و سیاسی میتونه حرص زدن را کم کرده و رفاه در کنار قناعت، آدم را فرهنگی میکنه
بهنام: این چیزها که میگید با رویکردهای جامعه مدرن، تفاوتهایی هم داره، ماکس وبر که از جامعه شناسهای برجسته قرن پیشه، در مورد بوجود آمدن جوامع صنعتی و مدرن، فرهنگ اندوخته کردن مال و ثروت را ضروری دونسته
رضا: این مربوط به اندیشه راسته که به خاطر همین، استثمار و استعمار هم بوجود آمد
نادر: قبل از اینکه دعوای چپ و راست درست بشه اینجا، بایستی گفت که این موضوع به این سادگی ها هم نیست، چون فرهنگ مصرف هم باعث توسعه صنایع شده، افرادی که به جای جمع کردن پول، خرج میکنن، هزینه رشد تکنولوژی را میپردازن
احمد: کی میگه رشد تکنولوژی و صنعتی شدن جوامع، همش به نیازهای زیستی ربط داره نه شناختی؟ مطمئن باشید که اگر کارخونه ای ساخته بشه که هدفش فقط پر کردن جیب کارخونه دارها باشه، کمکی به فرهنگ و حقوق بشر و دموکراسی نمیکنه، بخش مهمی از رشد تکنولوژی به نیازهای شناختی مربوطه
بهنام: یعنی میگی حریص بودن برای پول، نبوده که کارخونه های بزرگتر و قوی تر ساخته شده؟
احمد: این نبوده مطمئن باش کسی که کارخونه ای میسازه و داره تکنولوژی را روی هم سوار میکنه، یک انسان طبقه متوسطه
نادر: خب این نشون میده که این موضوع نیاز به بحثهای زیادی داره و به این راحتی جمع بندی نمیشه ولی اون چیزی که در موضوع امروز ما مهمه اینه که برای دموکراسی، به وجود آمدن قشر متوسط اجتماعی از هر چیزی واجبتره و این به اقتصاد مناسب و آموزش ربط داره ولی خوشبختانه، امروز در ایران این طبقه به شدت وجود داره و خودش را نشون میده در واقع بایستی گفت که با فراگیر و ارزون شدن تکنولوژی و اینکه بشر اگه خنگ نباشه خود به خود به نیازهای شناختی توجه زیادی داره، امروز یک اقتصاد مناسب میتونه، دموکراسی را بوجود بیاره
بهنام: درسته! یک آدم اگه خنگ نباشه نمیتونه خیلی برای پول حرص بزنه و حتی اگه یک فوق تخصص و مهندس و استاد هم باشه و خیلی حریص، بنوعی خنگه
خنده فضا را پر کرد
لاله: امون از دست تو بهنام با این حرف زدنت
بهنام: جدی میگم! مطمئن باشید که اگه آدم، برای به دست آوردن ثروت، حریص باشه به هیچ وجه عالم و دانشمند نمیشه و این متخصصها که از علم فقط به عنوان ابزاری برای ثروت استفاده میکنن، نه برای شناخت و آگاه شدن، به نوعی خنگ هستن حتی اگه سخت ترین درسها را خونده باشن
سعید: شعار سیاسی از خودت در میکنی؟ این حرص زدن به پول شاید به ژنتیک هم ربطی داشته باشه و نه فقط به خنگی و طبقه اجتماعی
بهنام: خوبه دیگه ژنتیک هم وارد این بحث شد، چه شود؟!
نادر: بهنام راست میگه که خنگن چون همشون به نوعی با دیکتاتور همکاری میکنن، و در واقع از در گولو گولو یا هرج و مرج و قوانین زورگویی، سوءاستفاده میکنن و در خراب کردن مملکت دخالت میکنن که بچه های خودشون بایستی توش زندگی کنه یا مثل یتیم و ضعیف تو کشورهای دیگه بردگی بکنن
امیر: ولی مگه عقب مونده و ضعیف چطوری بالاخره میتونه قوی بشه
نادر: 1- برد .و باخت در جنگها 2- موقعیتهای استراتژیک 3- به هم خوردن تعادل در نظم ابرقدرتها و استقرار نظام سیاسی مناسب در کشوری ضعیف 4- از همه مهمتر، رشد و تکامل بشر که کم کم دیکتاتوری به هیچ نوعش جایی در این جهان را نخواهد گرفتاحمد: پس میخوای بگی که عقب مونده نبودن ربطی به قدرت نظامی و برد و باخت در جنگ، نداره
نادر: درسته! معلومه که نداره، فرانسه در جنگ جهانی دوم باخت ولی خوب بهش نگاه کنیم که چقدر توسعه یافته تر از روسیه ای هست که نباخت
امیر: میدونم داری درست میگی ولی موضوع هنوز کامل پخته نشده، به نظرم خوبه که ارکان یک کشور را به سه دسته تقسیم کنی: سیاسی، اقتصادی ، نظامی و بگی که عقب موندگی سیاسی، باعث بوجود اومدن دیکتاتوری میشه
امیر: عقب ماندگی سیاسی، عدم وجود ساختار سیاسی دموکراتیکه اونم بقول احمد نه دموکراسی تاریخی که دموکراسی تکامل یافته
بهنام: پس برای اینکه بخواهیم به جواب درستی برای رهایی ایران از ضعف اقتصادی برسیم بایستی، به تاریخ معاصر، موقعیت استراتژیک و منابع اقتصادی اونهم توجه کنیم
نادر: ممنون! هر که نظری داره از همینجا که نشسته بگه
لاله: خب تاریخ ایران دریک و دو قرن گذشته، حکایت از اعمال نفوذ شوروی و انگلیس در سیاست و اقتصاد کشور داشت و بصورت موقت هم به اشغال واقعی یا سیاسی در میومد و هیچ وقت هم خودش خارج نشد تا انقلاب 57 که یکی از دلایل مهمش رهایی از این سلطه ها بود
بهنام: هنوز هم در تولیدات صنعتی و اقتصاد، انرژی حرف اول و آخر را میزنه، من وقتی قدرت چین را در تولید ارزون مواد پلاستیکی میبینم که مثلاٌ یک اسباب بازی چینی نسبتاٌ پیچیده تو ایران مثلاٌ دو سه هزار تومن فروخته میشه که با این هزینه دلال بازی چند صد تومن خریداری شده، به قدرت دستیابی چین به انرژی و نفت پی میبرم و موقعیت ایران از لحاظ تولید نفت و گاز و قرار گرفتن در منطقه ای که بیش از 75 درصد انرژی زمین در اون وجود داره و 60 درصدش از همین خلیج فارس جابجا میشه و میفهمم که ما هیچ وقت تنها نیستیم، یعنی بروز و قدرت گرفتن دیکتاتوری تو این کشور خیلی هم به مردم و اعتقادات اونها ربطی نداره
سعید: ولی نمیشه هی گردن این و اون بندازیم و از خودمون رفع مسئولیت کنیم
مزدک: چرا رفع مسئولیت؟ بایستی درست بشناسیم تا بتونیم خلاص بشیم
علی: آره هی هم نمیشه به خودمون گیر بدیم، مثلاٌ این مردم آمریکا هم تو خیلی مواقع از لحاظ اعتقادات از مای ایرانی عقب تر هستن ولی نظام دموکراتیک اونجا اجازه نمیده که اعتقاداتشون باعث بوجود اومدن دیکتاتوری بشه
مزدک: اونها هر چی هم از لحاظ اعتقاد، عقب باشن ولی اعتقادی به اسلام که همه وجودش سیاسیسه نه شخصی ندارن
علی: برای همین هم میگم همه چیز را از اسلام نبایستی دید
مزدک: آخه کدوم کشور مسلمون وجود داره که دیکتاتوری نباشه؟
علی: کار سخت اتوبوسی به سمت دموکراسی همینه ولی مثلاٌ مالزی دیکتاتوری نیست
مزدک: اونجا هم فقط شصت درصد مسلمون وجود داره
رضا: خود علی هم اعتقادی به اسلام سیاسی نداره و برای همین هم دنبال تحقق دموکراسی میگرده
علی: من منظورم را تو مبحثی که میخوام ارائه کنم میگم
نادر: خب ادامه بدید، نادیا تو فکر میکنی برای اینکه از لحاظ اقتصادی حداقل قوی بشیم بایستی به چه چیزهایی توجه کنیم؟
نادیا: فرهنگ، روی اقتصاد خیلی اثر میذاره مثلاٌ بایستی فرهنگ کار داشته باشیم
جعفر: و اینهم درست نمیشه مگر اینکه حداقلی از عدالت تو جامعه وجود داشته باشه که هر شخصی ارزش کار و علم و تخصص را در رسیدن به موفقیت ببینه نه اینکه رابطه بازی و کثافتکاری
معصومه: برای به دست آوردن اقتصاد قوی بایستی خرج کارهای زیربنایی و مفید کرد نه اینکه سرمایه و زحمت را روی کارها و فکرهای بی ارزش از بین برد
نادر: دمتون گرم، همه به موضوعات مهمی اشاره کردید
احمد: درسته ولی دلیل نمیشه که تو بتونی از جواب دادن به این سوال مهم فرار کنی که وقتی هنوز هم صدها جنگ آشکار و پنهان تو این کره خاکی جریان داره و جنگ هم در طول تاریخ قدرتمندان راه انداخته ن تا به قدرت بیشتری دست پیدا کنن، چطور امروز قدرتمندان به ضعیفان، اجازه رشد میدن؟
نادر: خب گفتم که به هم ریخته شدن نظم که ابرقدرت میخواد، امروز دیگه قدرت مندی در جهانی به اون یک دستی گذشته نیست و سیستمها، جریاناتی دائم داره اتفاق میفته که ممکنه به یک کشور، قدرت اقتصادی بده
امیر: ای ناقلا! خوب طفره میری
نادر: این سوالها خیلی سختن، ببینیم نوبت خودتون که شد، طفره نمیرید
احمد: نه به این سختی هم نیست
نادر: جواب این سوال را هم بطور مشخص داری؟
احمد: آره! هر کشور ضعیفی که در دوران معاصر تونسته به قدرتی برسه، فقط در کنار دو چیز با هم بوده یک- همکاری با قدرتهای بزرگ، نه تقابل و جنگ با اونها و دو- نمایش قدرت سیاسی و اجتماعی
نادر و امیر دست زدن و کم کم همه شروع به دست زدن کردن
احمد: این دست، برای نادر و کل گروه بابا بود که خیلی جالب دارن مطالب را ارائه میکنن
نادر: نه این دست برای تو بود، تو خیلی خلاصه راه به قدرت رسیدن ایران را گفتی، یکی اینکه به جای این افکار رایج در روشنفکری و حکومت به نام استعمار ستیزی، بایستی با اونها همکاری کرد و دوم هم به جای اینکه ده درصد، عقب مونده و دیوونه را توی ویترینها بذاریم و به دنیا نشون بدیم، بایستی این درصد بالای عاقل و پیشرفته را از تو انبارها در بیاریم و به نمایش بذاریم
مدتی به سکوت گذشت تا اینکه معصومه پرسید:
نادر! تو گفتی که دیکتاتوری یعنی تجارت کثیف و بعد اسم آمریکا و انگلیس را برای بزرگترین فروشنده اسلحه آوردی، اینها که دیکتاتوری نیستن
نادر: نه خاله جون منظور من این نبود که تجارت کثیف فقط تو دیکتاتوری انجام میشه بلکه گفتم اینم یک نوع از تجارت کثیفه ... خوب شد یادم انداختی، تجارت کثیف در دیکتاتوری در دو لایه انجام میشه، یکی روابط دیکتاتورها با افراد کشور که همیشه درصدی طرفدار به هر عنوان پیدا میکنن تا تجارتشون را به همه تحمیل کنن و خیلی هم ربطی به عقیده و افراد جامعه نداره و بخش دوم: روابط دیکتاتورها با کشورهای خارجی و قدرتمنده که آخرین نوع باج دهی را انجام میدن هر چند رو زبونشون چیز دیگه ای بیان کنن که ما باج نمیدیم و قدرتهای بزرگ ال و بلن............ و خاله جان اینجاست که کشورهای قدرتمند هرچند دموکراسی هم داشته باشن، در این تجارت کثیف در کشورهای دیگه نقش بازی میکنن، این همه سیاستمدارهایی که اختلاص و دزدی میکنن، فکر میکنید تو کدوم کشورها گم و گور میشن و کیف پول دزدیشون را میبرن؟
به این ترتیب شب شد و این موضوع هم با اما و اگرهایی به اتمام رسید
برچسبها:
اتوبوسی به سمت دموکراسی: فصل دوم (8)
اشتراک در:
نظرات پیام (Atom)
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر