مطلب قدری طولانیست که حتماٌ ارزش مطالعه را برای کسانی که به ایران اعتقادی دارن و یا حتی ندارن ولی درآن زندگی میکنن در میان اینهمه مطالب زود گذر خواهد داشت پس اجازه دهید بیشتر تبلیغات نشود و همراه شوید
چهار نوع دیکتاتوری را کشورها در خود پرورانده ن و ایران باز هم در آتش و خون و دیکتاتوری با آینده ای نا امن و مبهم در حال سوختنست
در پاسخ به چیستی دیکتاتوری به نماینده دانستن دیکتاتورها با یک منبع ارزش خواهیم رسید، حال یا این نیابت متعلق به خدای آلت دست بوده و هست و یا متعلق به ملیت و قومیت و البته دیکتاتوری خود خواسته هم بعد از یک هرج و مرج در جامعه به توسط همین نمایندگی ها بوجود می آید
از بدترین تفاوت این دو دیکتاتوری اینست که اولی در کوچکترین امور خصوصی افراد جامعه هم دخالت میکند ولی تاریخ شاهد بوده است که دو نوع دیکتاتوری دیگر هم رشد یافته ن: دیکتاتوری وابسته و دیکتاتوری مستقل
در دیکتاتوری های وابسته شخص دیکتاتوربه کشور خود فکر نمیکند ودر این دیکتاتوری ها برای منافع عده ای خاص در داخل و خارج، مملکتی به آتش کشیده شده و ویران میگردد یعنی دیکتاتوری هایی بوده ن که در دوره ای خاص باعث رشد اقتصادی کشور خود میشون (ولی چون رشد نهایی در گرو رشد فرهنگی و رشد و ائتلای مردم جامعه بوده اگر این رشد اقتصادی در نهایت به رشد فرهنگی هم رسیده باشد جامعه ای پایدار را بوجود آورده) ولی دیکتاتورهای وابسته یکسره عامل خرابی و فساد کشور و جامعه بوده ن
به امروز ایران نگاه کنیم که دریابیم چگونه کلی هزینه پرداخته میشود تا ویرانی به وجود آید و همینطور عده ای را اجیر میکنن تا جوانان شجاع و با ارزش را که برای آنها هم کلی هزینه پرداخته شده تا با زندگیشان بتوانن برای کشورشان، آبادی و شور و فعالیت بوجود آورند را به خاک و خون بکشانن
پس به سرعت در مییابیم که این دیکتاتوری وابسته هست، فکر میکنید چه کس یا کسانی از این همه ویرانی در فقط سه دهه با یک انقلاب و سرکوب و کشتار وسیع بعد از آن و یک جنگ ده ساله و انقلابی دیگر که در آستانه آن ایستاده ایم نفع نهایی را برده و میبرد؟
گرچه این قلم سالهاست (بعد از 18 تیر واقعه کوی دانشگاه) که به اصلاحات معتقد نیست و میگوید مرگ، یکبار شیون هم یکبار و همینطور یکبار کشته شدن را اگر برای سربلندی ایران و ایرانی باشد بسیار با ارزشتر از زندگی در این نکبت جانفرسا و روزمرگی آن میداند و حالا که دور تحولات ایران به یکی از تندترین و حساسترین زمان خود میرسد بایستی خوب دقت کرد که کمترین هزینه در این راه چه میتواند باشد؟!
وقتی به سرفصلهای بروز دیکتاتوری نگاه کنیم متوجه میشویم در دوره های بعدی این ایران هم بسیار قریب الوقوع خود را نشان میدهد:
1-وجود بحران فرهنگی در جامعه که نه تنها فرهنگ این جامعه خرافاتی با مدرنیته و لوازم آن _ مهمتریش عقل نقاد_ به شدت برخورد کرده است بلکه کم کم حتی با خودش هم سر ستیز دارد، امروز دیگر جمع اسلام و ارزش به سادگی امکانپذیر نیست، اسلامی که عمری رهایی بخش خود را نشان میداد از پرده های یک عمر تفسیر و دروغ به بیرون کشیده شد و به دره سیاستبازی های متفاوت سقوط کرده و این حکومت هم آنقدر زود از بین نمیرود تا ته مانده اعتقادات صادقانه اسلامی جامعه هم باقی بمانن و از طرف دیگر حتی جمع اسلام و ایران هم دیگر به سادگی امکان پذیر نیست که این حکومت با هزینه بسیار یکطرف را آنقدر کش داد تا پاره شده و دارد به طرف خودش برمیگردد و از اینها مهمتر در دل جامعه هنجارهای ناقص الخلقه، رنگ باخته ن ولی چون با قدرت جایگزین مناسبی را نشان نداده، فرهنگ در پیچ و خم بی فرهنگی جا مانده است
2- وجود بحران ملیت: ایرانیها در ذات حد کمتری از خشونت را به نمایش گذاشته ن و به همین خاطر هر مهمانی که وارد خانه شان شده قاتل او از کار درآمده و او را به بردگی کشانده است گرچه به همین خاطر هم میان این همه خشونت که از کتاب تاریخ این مملکت به بیرون فوران میزند، حد بالایی از تحمل، ملیتی متنوع را به نمایش گذاشته ولی اگر خوب دقت کنیم و تفاوت ایران را با همین کشورهای همسایه، مقایسه کنیم که بیش از آنها تاریخ دارد ولی پایداری بیشتری ندارد به این خواهیم رسید که ایران چوب عدم تعادل خود را دائم خورده است که هم از بحران فرهنگی به بیرون ریخته و دامن ملیت ایران را هم گرفته است. آیا قومیت گرایی در نبود سرکوب دیکتاتوری افسارگسیخته میشود؟ و همین موضوعی مهم برای ایرانی آزاد خواهد بود
3- بحران اجتماعی: اگر بگوین که اجتماع چگونه شکل میگیرد اولین نکته که به ذهن میرسد تقسیم کارست ولی امروز که تقلب و دروغ از بالاترین شخص مملکت تا پایینترین بوفور به چشم میخورد، امروزکه با پول و قدرت به شدت نقشهای مختلف اجتماع به هم ریخته شده و از طرف دیگر حالا که جامعه با بیش از 70 درصد زیر سی سال در عین حال به شدت با جوانی و دنیای جوانی به مخالفت پرداخته است و همینطور حالا که دنیای زنان جامعه به مسیر کاملاٌ جدیدی قدم گذاشته است، نقش های اجتماعی مخدوش شده و رنگ این اجتماع با افرادی پرادعا مطمئناٌ رنگ هرج و مرج خواهد بود و سیستم افسار گسیخته ای هست که یا با تو سری خوردن و سرکوب شکل و شمایل یک جامعه عقب مانده را میگیرد و یا با جنگ و ستیز دائمی افراد و از بین رفتن اتحاد و محبت بین جامعه آنقدر نون و خشونت خواهیم خورد تا بالاخره تکلیف اینهمه ادعا و دگرگونی نقشها روشن شود
4- بحران سیاسی: و اما در کنار آن بحرانهای فوق الذکر ما یک بحران بزرگ دیگر هم داریم که بگذارید برای توضیح از یک مثال شروع کنیم: امروزدر جامعه، شاید به اندازه ده تا بیست درصد مخالف با مذهب وجود دارن که بالاخره توانسته ن با باورهای خود به گفتگو بنشینن و جهل و خرافات و ضد ارزشهای خدا نما را از درون خود به بیرون بیندازن، برای این افراد زندگی با این حکومت درست مانند بودن در جهنمست
و شاید حدود چهل تا پنجاه درصد هم افراد مذهبی در این مملکت وجود دارن که واقعاٌ مذهب ندارن یعنی نماز هم نمیخوانن به هر دستور مذهبی که دردسردارد ولی نتیجه ای شایسته ندارد و بطور خلاصه باهاش حال نمیکنن، گوش نمیدهن و هر کاری دلشان بخواهد میکنن در کنارش مذهب را به عوان سپر رفتار خود در این دنیا و به گمان خود دنیای دیگر حفظ میکنن و برای آنها هم این حکومت از کمتر تا بیشتر غیر قابل تحمل هست
دسته سوم افراد مذهبی و معتقدی هستن که با این حکومت کم یا زیاد به مشکل برخورد کرده ان که درصد آنها هم شاید از بیست درصد کمتر نباشد
دسته چهارم که شاید از ده تا بیست درصد هم بیشتر نمیشون که هم مذهبی هستن و هم با این حکومت در حال فالوده خوردن هستن
حالا اگر اسم سیاست و پول وسط بیاید این حکومت میتواند شاید تا حد اکثر سی درصد از دسته های بالا (به جز دسته اول) طرفدار به دست بیاورد
ولی نقش بینش سیاسی در این مورد چیست؟ شاید حداقل هفتاد درصد از جامعه به کلی تحت فشارقرار دارن و آنها نه تنها امنیتشان، ارزشها، رفاه و مملکتشان دارد بر باد میرود بلکه خود و بچه هایشان هم در زیر فشارهای فراوان ناشی از حکومت و این بحرانها در حال خرد شدن هستن و در عین حال حتی همین مخالفین حکومت هم درست به خودشان توجه نمیکنن و همه نگاهشان اینست که به باورهای عده ای احمق و فرصت طلب خدشه ای وارد نشود، چرا بایستی فکر و ذکر ما اینقدر آدمهای احمق باشن و به آنها آنقدر باج بدهیم که خودمان و کشورمان را بر باد بدهیم؟ چرا بایستی بترسیم مبادا مَشتی قشمشن با این همه دروغ حکومت که جلوی چشم همه آدم میکشد و از روی آدمها با ماشین عبور میکند و گناهش را به گردن طرف مقابل میندازد گول بخورد و از جنبش ما بدش بیاید؟
خب بحران سیاسی چه هست؟
عدم وجود شناخت در سیاست (که از پیچیده ترین اعمال بشریست چرا که در سیاست، باطن پنهان میشود و حرفهایی زده میشود که همه به راحتی گول میخورن) باعث بوجود آمدن ملتی سطحی نگر شده است که نه متفکر درست و حسابی عرضه میکنن و نه حرف هیچ کس روی دل کس دیگری آب میخورد و نه در نهایت کسی را قبول دارن
در اینجا بزرگترین مفسرهای ما افرادی هستن که صحبتهای یک سیاستمدار (بخوانید سیاستباز) مثل اوباما را مو به مو تکرار میکنن
عدم شناخت سیاسی در ایران باعث شده که نه استراتژی و نه تاکتیک معلوم نباشد مثلاٌ همین جنبش سبز خودمان نمیداند به چه مسائلی بیشتر بایستی بپردازد و از چه مسائلی چشم پوشی کند
و این سطحی نگری کار را به جایی رسانده است که هر گونه جدا دیدن باطن از زبان سیاستمداران را یک توهم میداند و از آن بدتردر اینجا سطحی نگری عین روشنفکری شده است و همه نوع غیر سطحی نگری عین حماقت (البته دایی جان ناپلئون هم داریم که برای بزرگ کردن خود توطئه قدرتهای بزرگ را در کشورمان به لودگی کشاند)
آیا قدرتهای بزرگ در سیاست داخلی ما واقعاٌ نقشی ندارن و اگر از همین رژیم حمایت کنن و یا از دگرگونی رژیم به راستی حمایت نکنن که نمیکنن چگونه این ملت هزار پاره و بدون اتحاد میتواند با هزینه کمتری به سمت رهایی برود؟
از این همه روشنفکر اگر بپرسیم که منافع این دیکتاتوری ویران کننده کشور که مطمئناٌ وابسته هست به چه کشورهایی میرسد و اینها پشت پرده با چه کسانی فالوده میخورن؟
آنها نام چین و روسیه و ونزوئلا و کره شمالی را میاورن
و اگر بپرسیم چه کسانی دشمن اینها هستن هم حتماٌ نام کشورهای قطب اول که آمریکا و انگلیس و اروپا باشد را میاورن
و این دقیقاٌ ظاهری هست که هر آدم بی بصیرتی هم میتواند در این اوضاع و احوال بشنود
ولی آیا واقعاٌ سیاست جهانی پشت و رو ندارد؟
منافع جنگ ایران و عراق را چه کشوری بیشتر برده است؟
کدام کشور، عراق را اشغال کرده است و در آنجا نفوذ سیاسی و نظامی دارد؟
روشنفکران عزیز ما میگوین که این منافعی برای آمریکا و انگلیس ندارد و آنها در باتلاقی گیر کرده ن که راه فرار ندارن
به تصویر روبرو که تصویری از تابلویی ابریشمی کارهوشمندانه محمود همدانی از هنرمندان صاحب سبک ایرانیست نگاهی بیندازید http://www.mahmoudhamadani.com/
این دو مستطیل در صفحه رنگی تفاوت انرژی موجود در خاورمیانه و کل کره خاکی را تا بیش از ده سال آینده نشان میدهد و وقتی که بدانیم زیربنای صنعت و ارزش افزوده دراقتصاد فعلی این کره خاکی همین انرژیست آنگاه به نقش حضور فیزیکی آمریکا و انگلیس در یکی از مهترین بخشهای خاورمیانه برای دهه های سرنوشت ساز اقتصادی آینده در حالیکه غول چین و هندوستان در حال بیدار شدن هستن بهتر پی خواهیم برد
از طرف دیگر این همه سیاستمدار اقتصادی در آمریکا، این همه آکادمی های بزرگ سیاسی در آنجا و مغزهای سیاسی که از همه کره خاکی در آمریکا جمع شده ن بیکار نمیشینن تا خامنه ای و یا ایرانی هزار پاره و بدون اتحاد که صاحب منافع ملی خود هم نیست در این زمانه ( که هرکسی دیر بجنبد باد کلاه او را خواهد برد) هر کاری که خواستن بکنن و اگر روشنفکران عزیزمان را در این خواب رها کنیم، نه تنها هزینه بسیاری همچنان به این مملکت وارد میشود بلکه معلوم نیست به کجا میرسیم؟؟؟ و آخر و عاقبت توهم شعار استقلال توسط احمقهای ضعیف محله اینست که به بردگی و بیچارگی کشیده میشون و نه اینکه ما احمق نبودیم و اینک به بردگی و بیچارگی کشیده نشدیم؟
این همه توضیح در این مورد داده شد که بدانیم ما بایستی برای قدرتهای بزرگ حقی قائل بشویم و اگر نشویم احمق هستیم و بایستی از الگوی پیشرفت در کنار همکاری مشخص و رو در رو مانند کره جنوبی با آنها استفاده کنیم تا پشت پرده دائم با دربارهای ناصرالدین شاهی مواجه نشویم
نتیجه:
در بخش نتیجه بایستی گفت که ما همچان بسیاری از بحرانهای مهم دیگر که در جوامع امروزی در برخورد دو دنیای سنت و مدرنیته بوجود آمده را هم داریم ولی همین چهار بحران بالا نشان میدهد که وقوع نوع دیگری از دیکتاتوری خود خواسته پس از تشنجهای فراوان در فردای این مملکت دور از ذهن نیست ویکی از مهمترین دلایلی که همین امروز هم بسیاری از مخالفین حکومت در صحنه جضور ندارن همین چشم اندازبدون امید باشد
داشتن تئوری ایران آباد میتواند هم متحد کننده باشد و هم از بین برنده قدرت حکومت
خب پس سرفصل عبور ایران به سرزمینی پایدار روشن میشود که همین هزینه انقلابی دیگر را از همین آغاز حرکت تا رسیدن به نتیجه پایین میاورد البته باید گفت که عمده افرادی که از بدی انقلاب مدیحه سرایی کرده و از خوبی اصلاحات شاهنامه سروده ن هم به بی نتیجگی اصلاحات در این مملکت هر چند خیلی دیر رسیده ن
1- ایرانیها به با ارزش ترین دوران خود در تاریخ رسیده ن که میخواهن دین و باورهای نهادینه شده را به امور شخصی محدود نماین،و بالاترین حد جوان تحصیل کرده و باسواد را هم دارن پس تکلیف خودمون را بایستی با سکولاریسم در جنبش انقلابیمون روشن کنیم
"منشور محبت"
2- اگر از جنگ داخلی واهمه داریم بینش سیاسی خود را عمق ببخشیم نه اینکه در افکار و اعتقادات درست خود عقب نشینی کنیم به عبارت دیگر مطمئن باشیم که این حکومت با پول میتواند بسیجی های قاتل و وحشی را اجیرکند نه با اعتقاد پس ما بطور مشخص اگر بر حکومت پیروز شویم و با کنترل بحرانهای فوق الذکر میتوانیم آینده ای بدون هرج و مرج را برای کشور رقم بزنیم، هیچ ایرانی حاضر به ایجاد جنگ داخلی نخواهد بود و اگر هم حاضر شود حتماٌ و حتماٌ پشت پرده به عوامل غیر ایرانی وابستگی دارد
بله درست است که ما میخواهیم جلوی دست و نفوذ مذهب و مذهبی ها را بعد از قرنها از ارکان اجتماعی بگیریم و به آنها حقوقی برابر و حقوقی اجتماعی نه آسمانی ببخشیم و این موضوع حتماٌ برای فرصت طلبان و احمقان مذهبی دردآور خواهد بود ولی پس از هزاران سال بایستی اینکار انجام شود پس درست به قضیه نگاه کنیم اینطرف حکومت اسلامی فعلی را داریم با میلیونها کثافت کاری و دزدی و جنایت و تقلب ......و آنطرف حکومت عرفی ای خواهیم داشت که بدون اینها میخواهد درصد مهمی از دموکراسی واقعی را به ارمغان بیاورد
پس کدام شخص مذهبی قادرست در ایران جنگ داخلی با این سیاهه فجیع راه بیندازد؟
پس برای یک موضوع واهی اعتبارزیادی قائل نشویم و مطمئن باشیم با سقوط این حکومت هم احمقها و هم فرصت طلبان مذهبی هم شکست خورده و ضعیف خواهن شد و مشکلات ما از جای دیگری بروز میکنن
3- با دروغگویی و سیاستبازی ایران را به سقوط میکشانیم و لیاقتمان از این حکومت بیشتر نخواهد بود
جنگ ایران با عراق درست نگاه کنیم در مدت هشت سال از یک جنگ بی نتیجه روزانه از صد نفر تا دویست نفر، قشر فعال و شجاع از همین جامعه، قربانی شدن ولی چرا ایران ما همچنان به این روز افتاده است؟ و این به جز هزینه های مادی فراوانی بود که نصیبمان شد و علت این هزینه ها هیچ چیز بجز دروغگویی و نداشتن بینش سیاسی نبوده است وما همچنان با پنهان شدن در پشت فرصت طلبی و دروغگویی حتی نمیتوانیم از قربانی ها و زندانی های جنبش رهایی بخش خود دفاع کنیم و همینطور خیلی راحت ایران با ملاهای حکومتی که در پی بمب اتمی هستن به جنگ داخلی و هزارپاره شدن کشور هم میرسیم بایستی در راه حقیقتهای خودمان ثابت قدم باشیم تا بتوانیم جلودارانمان را از کجروی باز بداریم بایستی با راستگویی و محبت به اتحاد برسیم و همه بفهمیم که پشت این همه دروغ که این حکومت و این مذهب درست کرده ن جز سیاهی وجود نخواهد داشت و اگر جوانان این مملکت دست از فرصت طلبی و دروغ در جنبش سبز بردارن میتوانن اینرا به کل کشور تعمیم دهن که مشخص شود هرکس پشت کدام سنگر سینه میزند، اینقدر به این چیزی که هستیم افتخار نکنیم که هیچ چیز نیست و راه پیشرفت کشور و شخصیت را با تغییر بدترین صفات بشری بر خود مبندیم
3- بحرانهای اجتماعی و قومیتهای ملی جایی هستن که مشکلات آینده این کشور را به وجود میاورن و ممکنست مذهبی ها هم تحت تاثیر بیگانگان آب را گلالود تر بکنن که از همین لحظه بایستی "منشورمحبت" به توسط تمامی افراد باشعور و صاحب نفوذان کشور در هر لایه ای که وجود دارن پایه گذاری شود
بندهای اساسی این منشوربرای جلوگیری از تبعیض قومی و عقیده ای وجنسیتی و سنی بایستی نگاشته شوند
تاکید بر فضایی که با هم دلی از ایران میتوان ساخت که البته در بین این همه آدمهای با ادعا کار بسیاردشواری خواهد بود
که برای از بین بردن ادعا ها بایستی دیدگاه سیاسی صحیح در جامعه ای با این همه جوان تحصیل کرده و مشتاق دانستن که از زور ناچاری از نبود آگاهی در خود فرو رفته ن را رواج داد بایستی منشور محبت قدرتمندی در دست داشته باشیم که به سرعت بتوانیم جلوی انحراف هر شخص و گروه را در هر زمان گرفت و اتحاد در کشور بوجود آوریم و مخالفین منشور محبت را که از ترس آینده این کشور از آخوند حکومتی حمایت میکنن را به حداقل رساند
4- بایستی هر چه سریعتر مبارزه سخت افزاری صرف را به عرصه های مبارزات نرم افزاری بکشانیم و به این مورد خوب دقت داشته باشیم:
پول: از مهمترین عوامل تعیین کننده هر حرکتی هست این پول به سخت افزار افسار گسیخته تقلیل پیدا میکند و مملکتی را به نابودی میکشاند و یا به نرم افزار- سخت افزار تبدیل میشود
گام اول: بایستی عوامل مهم و موثر را شناخت و برای منافع آنها در حالیکه کشور هم به پیشرفت برسد اقدام به تولید اندیشه های همکاری نمود ( که البته مطمئن باشیم اینبار مراجع آخوندی نخواهن بود)
- نبایستی مثل خمینی فکر کرد ابرقدرت هیچ غلطی نمیتواند بکند تا او را به بازی پنهان کشاند بلکه خیلی واضح به آنها گفت شما هم از این کشور حق میبرید مادامی که به آن و هموطنان آن خیانت نکنید و برای همین تفکر صحیح سیاسی نرم افزار تولید کنیم و با آنها دست دوستی و همکاری بدهیم تا نه از این حکومت حمایت پنهان بکنن و ایران را به بازی مرگ بفرستن و نه از سیاستبازان خطرناک بعدی
- در عرصه داخلی هم پول در مسیر صحیح حرکت مخالفتی به سرعت به دست خواهد آمد و سرمایه داران فراوانی وجود دارن که اگر یک جنبش با امید و رو به تحقق ایران آباد را بیابن حاضرن کمک نماین و همین میتواند طرفداران پولی حکومت را به سرعت فرور بریزد
- متخصصین اقتصادی بایستی بنشینن و اقتصاد ایران بدون آخوند را حالا با عشق خود و یا حتی با پولی که جنبش به دست خواهد آورد را ترسیم کنن و مطمئن باشیم که شکست این حکومت و موفقیت ایران فردا از نشان دادن چشم انداز اقتصادی واقعی بدون آخوند حکومتی که آیتمهای مثبت فراوانی هم خواهد داشت به دست میاید
- حقوق دانان ارکان یک حقوق مترقی و جامع نگر را به تصویر در بیاورن که تمامی گروه های اجتماعی در آن حد کافی امنیت را داشته باشن و باز هم بایستی تذکر داد در تبیین این حقوق نبایستی از احمقها و فرصت طلبان حکومتی واهمه ای داشت و بدانیم که آسایش بیش از 70 درصد را محکم کردن که به ایران پیشرفته فکر میکنن کار بسیار با ارزشتری هست تا اجازه تندروی را از 20 درصد گرفتن
و متخصصین و هنرمندان و فرهنگیان هم در این مسیر حرکتهای موثری میتوانن بکنن
و البته با این کار نقشهای اجتماعی بر سر جای خود بر میگردن و با همکاری بحران اجتماعی هم تا حد زیادی برطرف خواهد شد
"بحث و تبادل نظر در قالب منشور محبت و ایران مترقی"
5- با بحث و تبادل نظر، امید و سرزندگی و نشاط ررا که بزرگترین دشمن هر دیکتاتوری افسارگسیخته وبه ته خط رسیده ایست را زنده کنیم
6- هرگونه اختلاف سلیقه و عقیده در ملیتی که تا پای خرابی وطن و از بین رفتن هموطنان میشود هیچ مفهومی به جز عقب ماندگی و حماقت ندارد که یا بایستی رهایش کنیم و یا در حماقت و عذاب و دربدری بمیریم