۱۳۸۸ اسفند ۳, دوشنبه

میدونی داره آتیش میگیره؟

هی! هیچ میدونی اونجا داره آتیش میگیره؟

آره ، گذشته است، خودم آتیشش زدم

چی؟

آتیش گرفتم و آتیش زدم ، حالا تو میتونی آبی باشی که خاموشش میکنه؟

نه

پس چیکار میتونی بکنی؟

هیچی میتونم فقط نگاهش کنم

پس به من هم نگاه کن

نه ! تو نه

باشه میترسی آتیش بگیری

نه ، میترسم به اراده سوختنت نگاه کنم

چیه باورش نداری؟

نمیدونم ، میترسم در نگاهت رخنه کنم

درست مثل باخته ای که میخواد خودش را پرت کنه ولی جرعت نگاه کردن به پایین و دیگران را نداره

ولی تو از من میخوای نگاهت کنم

آتیش داره میباره ، فرقی نمیکنه

چرا فرق داره ، تو حیف تر از اینطور سوختنی

حیفی و ارزش را تو تعیین نمیکنی ، من هم تعیین نمیکنم ، هزاران نقش بر آب زده نه با خشک شدن فرق میکنند و نه در خیس بودن

چرا فرق داره

داری برام درام درست میکنی؟

من توان درست کردن اونرا ندارم ولی فکر میکردم تو داری

حالا فهمیدی که اشتباه میکنی

نمیدونم ، این نتونستن را در تو تجربه نکرده بودم

نگاهم کن ، تا تجربه کنی

نگاه؟! آه تو مثل یک دریای آتیش زده شدی ، این خودش انتهای درام میشه بدون آغاز و مقدمه ، حتی بدون ادامه

تو از من میخوای از کجا شروع کنم ؟ از آغاز؟

همینجاست که سخت میشه ، آغازی وجود نداره

آر ه به خاطر می آرم ولی اونرا قبول ندارم

میتونم از تو چند سوال بپرسم ؟

اگر جواب میخوای نمیدونم ، اگر عذاب میخوای باشه

اگر عذاب را بخوای میپرسم : تو کجای کاری؟

اصلاٌ کدوم کار؟

قصه ی زندگی خودت ؟

تا اون موقع که اجبار داشت برام مینوشت میدونستم ولی الان که انگار اختیاره به ظاهر بیشتر خودنمایی میکنه نمیدونم

باشه باشه ، کجای کار بودی؟

الان میفهمم هیچ جای کار نبودم ، نه سرش نه تهش ، نه حتی وسطش

یعنی آویزون بودی؟

مگه تو نیستی ؟

سوالی پرسیدی که نمیتونم جواب بدم ، پس ادامه میدم ، تو اون همه جون کندی و جون کندی ، حالا میگی آویزون بودی؟

آره همه آویزونن ، این چیزیه که جاذبه نمیتونه اونرا بکشه ، تنها چیزی که شاید برای آدما میمونه تجربه هست و دانایی

و همین هم راز فرارکردن از آویزون بودنه ، یعنی وقتی که اجبار ها را خلوت تر میکنن تا زندگی کنن

ولی زندگی در گذشته و حال، آدم را آتیش میزنه ، نمی بینی چطوری دارم آتیشش میزنم

مگر تو نمیترسی؟

از چی ؟ برای همین دارم آتیش میزنم

نه از گذشته ، از آینده

چی بگم ؟

بذار من بگم ، همه مردم آنقدر از آینده وحشت دارن که بخودشون اجازه آتیش زدن گذشته را نمیدن

اول این را بگم که من از زندگی کردن پشیمون نیستم به هیچ وجه و حتی هیچ هم دوست ندارم جای کس دیگه ای باشم ، من میخوام گذشته را به عنوان یک عامل مهم که بایستی قبولش کرد آتیش بزنم و به آینده گذر کنم

نمیفهمم! بدون گذشته ، آینده هم وجود نداره ، گفتم آینده ترسناکتره

موضوع همینه من گذشته وحشتناکی ندارم که دارم آتیش میزنم ، من میخوام نشستن امروزم را آتیش بزنم

و گیر دادی به گذشته

آره همش تقصیر اونه ، من آدم فعالی هستم و نشستنم غیر عادی هست

اگر گذشته وحشتناکی نداری چرا گیر دادی به اون؟

بخاطر اینکه گذشته سرشار از سرخوردگی بوده و گیر ترمز امروز در همونه

سرشار از سرخوردگی ؟ عجب وحشتناک

نه ولی حس نمیکنم خیلی وحشتناک باشه

اشتباه حس میکنی تو در گذشته وحشتناک گیر کردی و آزاد نشدی ، حالا هم با آتیش زدن اون داری خودت را هم آتش میزنی

تو درست میگی ولی چاره دیگه ای پیدا نکردم

یعنی میخوای بگی راهی بجز آویزون بودن نداری

حتی دیگه توان آویزون بودن را هم ندارم

این گذشته که قبول نداری وحشتناکه ، چی بوده؟

یک مشت تلاش بیفایده که هیچ کدوم به سرانجام نرسید و وسط راه به ضد خودشون تبدیل شدن

عجب! فکر کنم ِ ادامشون تو خیال دارن دنبالت میکنن

نمیدونم ، فقط میدونم که من با صداقت و ایثارگری و تلاش همه را دنبال کردم تا جایی که اون وسط گیر کردم و مثل سنگ سنگینی که نتونی از کوه بالا ببری وسط کار روی خودم برگشت ، تا مدتی از دستشون فرار میکردم ، تا اینکه خودم را کنار کشیدم و شاهد سقوطشون بودم

خوب تو تمام عوامل موفقیت را داشتی بجز دانایی

فکر میکردم دارم ، دانایی که دست خودم نبوده ، من با تفکر، اونها را انجام دادم و با همون تفکر هم رهاشون کردم

شاید تصورت این بوده که همه درستن

الان هم فکر نمیکنم اشتباه بودن

پس چه عاملی باعث شد شکست بخوری؟

ببین من از سرخط که اونها را دنبال نکردم ، من از جایی که آنها را دیدم دنبال کردم و آخرش فهمیدم سرخط اصلاٌ زیر زمین بوده غیر قابل دید و اشتباه ، ، به احتمال قوی اکثریت افراد با دنبال کردن این سرخط ها موفق هم میشدن

پس تو یک فرقایی با بقیه داری؟

بله دارم

ولی حس دنبال کردنت را از اونها یاد میگیری

دقیقاٌ

خوب این اشتباهیه که میخوای دیگه تکرار نکنی؟

نمیدونم ، اگر به حرکت بیفتم سعی میکنم تکرار نکنم

خوب اشکال همینجاست دیگه تو هیچ خطی را نمیتونی دنبال کنی ، بخاطر اینکه سرخورده شدی ، میترسی

آره خطی به نظرم نمیاد که دنبال کنم

چرا اون خط را خودت نمیسازی ؟

نه به این آسونیاست ، نه حال ساختن دارم و نه امید دم دستی

به به ! تبریک میگم به این ترتیب تو سوختی ولی نساختی

چرا دارم سعی میکنم با سوختنم بسازم

خوب زمان بگذره درست میشه ولی نه این ساختن ، تو ساختنی میخوای که دیگه نه بسوزی و نه با آن بسازی

اصلاٌ حالش را ندارم ، نه سرخطی میبینم و نه وسط خطی که بدردم بخوره و دنبال کنم

پس چه باید بکنی؟

هی! هیچ میدونی اونجا داره آتیش میگیره؟

اینرا که خودم گفتم

آره ولی یادت رفته بود

میخوای چند وقت دیگه بیام و از آتیش نگرفتن اون، چیزایی نشونت بدم ؟ تو چشمات نگاه کردم ولی عزم پریدن را توی اون ندیدم

آره خودم بهت گفتم داره آتیش میگیره

ولی تو گفتی خودم آتیشش زدم

مگه نگفتم درونم داره آتیش میگیره؟ من آتیش میزنم ولی نه خودم

۱۳۸۸ بهمن ۲۶, دوشنبه

بردگی ایرانی که خدا و کشورش را به جانیها بخشیده است!


امسال در تبلیغات جنبش 57 از آن همه تصویر افراد که در روزهای قبل و بعد انقلاب فعال بودن خبری نبود و فقط تصاویر خمینی و خامنه ای پخش میشد و جالبتر اینکه گاهی هم احمدی نژاد!
پس عده زیادی از تحصیل کرده ها و روشنفکرها گرفته تا مجاهدین و توده ای ها تا ملیون و مذهبی ها و حتی سیاستمدارها در این جنبش آلت دست بوده و به بازی گرفته شدن

آلت دست به کسی گفته میشود که از نیت اصلی یک جریان، بیخبرست ولی به آن کمک میکند و بزرگترین آلت دست در این جریان، کسی نیست به جز"این خدا" که او هم عامل مشروعیت بخش در دزدی و سیاستبازی و جنایت در داخل شد هم عامل مالیخولیایی نشان دادن خود و ایرانی در خارج از کشور
آلت دست مهم بعدی هم کسی نیست به جز ایران که اسمش از لحاظ توسعه اقتصادی در کنار جهان سوم و کشورهایی مانند آنگولا میاید و از کشورهایی مانند عربستان سعودی و ترکیه و امارات عربی عقب مانده ترست، از لحاظ توسعه سیاسی نام این کشور در کنار کره شمالی و از آن بدتر دیکتاتوری مذهبی میاید و از لحاظ توسعه معنوی و اخلاقی در آمارهای مثبت جهانی جزو کشورهای آخر و آمارهای منفی هم حتماٌ جزو کشورهای اول محسوب میشود، به عنوانی مالیخولیایی در لیست کشورهای تروریستی قرار دارد و جایش براحتی و اعتبار در هیچ جای این کره زمین نیست و از لحاظ امنیت و امید و آینده هم همه چیز در هاله ای از ابهام، در حال سوختنست

ولی از"این خدا" و ایران که هر دو در واقع مفعول هستن که بگذریم میرسیم به آلت دست به ظاهر فاعل مهم بعدی که ایرانی باشد
ایرانی خیلی فاعلست چرا که هم درد حقیقت دارد و هم درد توسعه که حد اقل در صد سال اخیر در دو انقلاب نقشی داشته و جنگ هشت ساله و اشغال توسط قدرتهای مهم
فکر کنیم ببینیم چرا ایرانی اینقدر آلت دست شده است که هم خدایش را به راحتی به سیاستبازان و جانیان فروخته است و هم کشورش را و با همین خودش را به بردگی کشانده است؟؟

خدایی برای بردگی
دارایی برای گدایی
کشوری برای اسارت


۱۳۸۸ بهمن ۱۳, سه‌شنبه

اتحاد در ناامیدی و نپرداختن مالیات بدبختی، حکومت بی سرانجام را نابود میکند!


وقتی که سرکوبها بر ملت کارگر نشوند دیگر هر چه برای یک حکومت دیکتاتوری نظامی باقی بماند، موش و گربه بازیست که بیشتر خودش را سرگرم میکند
وقتی کشوری با بیشترین درصد زیر سی سال به مهلکه نا امیدی و نابسامانی و بی آیندگی برسد یک نوع اتحاد در بین جمعیت فعال بوجود می آید و"اتحاد در ناامیدی" حکومتهای بی سرانجام را نابود خواهد کرد به عبارت دیگر حکومتی که قادر نیست شلوار اقتصاد خود را بالا بکشد وقتی به حکومت نظامی عریان هم میرسد دیگر فاتحه خود را خوانده است چون هزینه بسیاری هم برای سرکوب بی اثر و موش و گربه بازی خود باید بدهد
حکومتهای دیکتاتوری و نظامی مدتی باقی میمانن چون برای زندگی نکبت باری که برای مردم میسازن، مالیات میگیرن و مردم هم زمانی حاضر میشوند "مالیات بدبختی" بدهند که امید وجود داشته باشد ولی این حکومتها باقی نمیمانن چون فرمول بقایشان به دست ترس و سرکوبیست که در زمان ناامیدی دیگر جواب نخواهد داد



۱۳۸۸ دی ۲۲, سه‌شنبه

آیا حکومت مجبور به اصلاح خود میشود؟

اصلاحات سیاسی در نهایت به مفهوم گفتگوییست همراه با قدرت و صلاحیت در طرفین ولی جنبش سبز با وجود قدرت، فاقد وزن مشخصیست که هر گفتگو کننده ای قادر باشد روی آن حساب کند هماهنگی در تحریم، اعتصاب و حتی راهپیمایی و خواستها ندارد و فاقد نماینده قوی با نفوذ و از اینها هم مهمتر فاقد حد و مرز مشخص اصلاحات - رادیکالیسمست که اگر هنوز هم ملاک همان رای است و شخص صاحب رای که با بیانیه اخیر میرحسین موسوی همین هم نوعی رادیکالیسم محسوب میشود و از آن طرف هم حکومت، این ماشین افسار گسیخته و بی فرمان در جاده ای یکطرفه با خشونت عریان نیروی نظامی فعلاٌ فاقد صلاحیت گفتگوی اصلاحیست

صحبت اصلاح طلبی بخصوص از درون نظام 4-5 سال پیش با شکست روبرو شد که مصطفی معین اصلاٌ رای نیاورد و محمود احمدی نژاد هم با تقلبی بسیار کم دامنه تر از اینبار منتصب شد ولی چند سال بعد جنبش سبز چگونه بوجود آمد که اصلاح طلبی سخن قابل قبول سیاسی شد؟

قدرت، وزن و چگونگی بوجود آمدن جنبش سبز

الف - دوران انتخابات
1- کوتاه آمدن بیش ازحد حکومت در مقابل اصلاح طلبان حکومتی در آستانه انتخابات ریاست جمهوری برخلاف رویه گذشته که بعد از دوم خرداد آنها دیگر اجازه تشکل های اصلاح طلبی و جمع کردن طرفدار را بدون چوب و چماق به آنها نمیداد
2- شکل گیری آرام و بدون سرکوب جنبش سبز در آستانه انتخابات که افرادی در درون آن به شناخت همدیگر رسیدن و با استفاده از اینترنت رسانه پیدا کردن و گرد محورهای مشخصی اتحاد پیدا کردن و این هیچ معنی ندارد به جز پیدا شدن یک تشکل سیاسی مخالف فراگیر آنهم در زمانی که حکومت حتی تشکلهای مدنی را هم بدون سرکوب برنمیتافت
3-این تئوری توطئه نیست چون کاملاٌ روشن و بدون ابهامست اگرگفته شود: گسترده شدن شبکه های ماهواره ای و بخصوص شبکه بی بی سی که چند ماهی بر روی آنتن رفته بود و با برنامه های متنوع پر طرفدارترین برنامه ماهواره ای بود و بطورمشخص از آغاز از اصلاح طلبی و همین اصلاح طلب حکومتی هم دفاع میکرد
4- گفتن نه بزرگ به محمود احمدی نژاد بخصوص بر اثر یک اشتباه حکومتی که در آستانه انتخابات مطمئن شده بود او رای نمی آورد، بساط مناظره های تلویزیونی را پهن نمود تا با زبان بازی و تهاجم به هاشمی رفسنجانی بتواند آب از اصل رفته را به جوی بازگرداند که همان او را بیشتر منفور کرد باعث شد بسیاری به رای دادن ترغیب شوند و عضوی از همین تشکل سیاسی شکل گرفته جنبش سبز شوند

ب - تحلیل بعد از انتخابات تا قطعی شدن ریاست جمهوری محمود احمدی نژاد :
5- تقلب مضحک و آشکار و توهین آمیز وپس از آن گردن کشی و اهانت تا حدی که رئیس جمهور منتصب مخالفینش را به خس و خاشاک تشبیه کرد
6- جمعیت زیر سی سال بالای 70 درصد که میخواستن نقش سیاسی خود را رقم بزنن و نه تنها خود را آلت دست میدیدن که حتی غرور خود را لگد مال میدیدن به گرد گروهی که تشکل یافته بودن جمع شدن و بزرگترین جریان مخالفت در دوران حکومت ولایت فقیه، را رقم زدن
7-
مقاومت مهدی کروبی و میرحسین موسوی و محمد خاتمی برخلاف گذشته دوران اصلاح طلبی و اتحاد مخالفین درون حکومتی با آنها تا حد هاشمی رفسنجانی و خانواده اش
8-
باز هم کمک اینترنت و ارسال گزارشها و فیلمها به شبکه های مهم بین المللی و تشویق فراوان آنها تا حدی که خبر جنبش سبز ایران تا چند هفته از مهمترین تیترهای خبری آنها پایین تر نیامد

در آن زمان راه پیمایی چند میلیون نفری 25 خرداد را داریم که به جنایت در میدان آزادی ختم شد و راه پیمایی های پس از آن و حکومت هم در اعلان قطعی ریاست جمهوری محمودش، تصوری پیدا نمیکرد
ج- چه شد که حکومت توانست جنبش را کنترل کند و او را برنده نهایی و قطعی اعلان کند؟
9-
سرکوب وحشیانه و غیر منتظره حکومت از قتل در ملاء عام تا مجروح و ناقص کردن و بازداشتهای گسترده و شکنجه و حتی تجاوز در زندانهای بد نام
10- در زمان حساس به نحوی شایع شد که هاشمی رفسنجانی این موجود پشت پرده دارد کارهایی میکند تا محمود احمدی نژاد برنده قطعی معرفی نشود و انتظار و بلاتکلیفی در کنار سرکوب وحشیانه باعث شد که شور و حرارت خواستن حق از بین برود
11- مرگ مایکل جکسون_ آن ستاره مطرح بین المللی آنهم در موسیقی_ خبرهای ایران را از صدر رسانه های تاثیر گذار به شدت پایین آورد
12-
( این بند مانند تحلیلهای حکومتست که اشتباه هم نیست با این فرق که نشان میدهد قدرتهای بزرگ در نهایت از حکومت دفاع کردن و همچنان میکنن نه از جنبش ضد حکومت) نشست 8 کشور صنعتی در ایتالیا بود و ماشالله ماشالله آنها برای جنبش سبز ایران تا حدی که به تهدید اخراج سفیرهای حکومت و فراخواندن سفیرهای خود از ایران هم رسید بعد از ورود باراک اوباما که از سفر روسیه رسیده بود به اینجا رسید که آنها حتی حکومت را در سرکوب وحشیانه مردم خود، محکوم هم نکردن پس عدم حمایت بین المللی در کنارنوعی حمایت آشکار از حکومت در آستانه ای مهم و پس از آنهم تغییر رویه ناگهانی و آشکار شبکه های مهم ماهواره ای بی بی سی و وی او ای
13- عدم نتیجه گیری از حرکتهای اولیه که باعث شد تقاضاها بیشتر شود در کنار اینکه تئوری وطرح و انسجام فکری برای حرکت موجود نبود

د- و اما حالا که هم حکومت به اوضاع تا حد زیادی کنترل شده رسیده وهم جنبش توانسته خودش را زنده نگه دارد

14- استراتژی جنبش سبز مشخص نیست چرا که بخشهای رادیکالتر آن بیشتر توانسته ن جنبش را حفظ کنن به عبارت دیگر آنهایی بیشتر تاثیر گذار خواهن بود که بتوانن پرداخت هزینه سنگین در کنار نداشتن حمایت موثر را تحمل کنن و تحت این شرایط پرواضحست دیگر کمتر کسی به دنبال رای من کجاست حاضر به زخمی شدن، مردن، اسارت های بی در و پیکر خواهد بود و البته اینهم اگر تئوری و پرداخت مناسب داشته باشد به معنی رادیکالیسم نمیشود و دلیلی وجود ندارد که مقاومت انفعالی میرحسین موسوی ملاک رادیکالیسم باشد که با بیانیه اخیر او رای من کجاست هم دیگر نوعی رادیکالیسم میتواند قلمداد شود
15- تاکتیک جنبش سبز استفاده از حرکتها و راهپیمایی های حکومتی و مذهبیست به همین علت فقط در آن زمانها جنبش، زنده میشود و حکومت به مرز بحران میرسد و در زمانهای دیگر چون بالادستی بر حیات مردمان بی اتحاد کشور دارد به راحتی حتی آنها را میرقصاند
16- استراتژی حکومت درهمدستی آشکار و پنهان با قدرتهای موثر کره خاکی وبعد سرکوب و ایجاد ترس و همینطور تبلیغات وسانسور و استفاده از شعائر مذهبی بوده و هست
17-تاکتیکهای حکومت در
تنش زایی سیاست بین الملل به علت سر سپردگی به قدرتهای موثر، کوتاه نیامدن در برابر خواستهای اصلاحی یا همان ماشین بی فرمان در جاده یکطرفه ، انداختن تفرقه و حکومت کردن، رواج اقتصاد بخورو نمیر، نظامی کردن کشورست
18- پس اندیشه هایی را میتوان اصلاحات نامید که استراتژی آنرا تغییر دهد یعنی هدف اصلی بایستی برگرداندن امنیت در سیاست خارجی و داخلی و همینطور ار بین بردن سرکوب و سانسور باشد

بنابراین محور اصلی اصلاحات بر گفتگوی مبتنی بر قدرت و پذیرش طرف مقابل قرار دارد و برای این گفتگو بایستی طرفین جریان صلاحیت گفتگو را داشته باشن بنا براین حکومت نظامی عریان و خشن فعلی تا زمانی که قدرت و استقامت جنبش سبز نهادینه نشود همچنان باقی خواهد ماند و به هیچ وجه صلاحیت گفتگو ندارد و از طرف دیگرعدم شناخت وزن جنبش سبز و عدم وجود افراد نماینده این وزن که با قدرت صلاحیت گفتگو را داشته باشن پس امروز اصلاح طلبی فقط یک زبان چرب و نرمست و بس که بطور مشخص به خشونتهای عریان و تصمیم گیرنده باج میدهد

همینطور وقتی این جنبش تصمیم به ایستادن ندارد و تاثیر سرکوبهای حکومت به نحوی دیگر در آمده است که در گذشته وقتی کسی کشته میشد، زندانی میشد، شکنجه میشد نوعی ترس عمومی حاکم بود ولی رفته رفته برای اکثر فعالین جامعه و حوانان عاصی و بلاتکلیف با مملکتی که نه تنها ایستاده است که به شدت به عقب حرکت میکند و بستری برای آنها فراهم نمیکند، وضعیت کشور به مانند زندانی میماند که هر که زودتر اعدام شود، راحت ترست و از آنطرف هم به خاطر اینکه از خود گذشتگی برای از "خود گذشتن" به وجود آمده و میاید ... و به خاطر سرکوبهای وحشیانه حکومت فضا کم و زیاد به سمت خشونت حرکت میکند
گرچه استاد بکار گیری خشونت برای رسیدن به قدرت و حفظ آن همین حکومتست که با ترور و آدم کشی سینما رکسی، سوار شد و سواری را ادامه میدهد ولی کاربرد نظامی عریان او تا زمانی خواهد بود که بتواند امنیتی برای آینده نزدیک نیز فراهم کند

پس راه های زیادی وجود ندارد اگر اعتقادی به اصلاحات واقعی وجود دارد (یعنی از بین بردن تنش خارجی و داخلی، از بین بردن سرکوب و سانسور) بایستی جلونشینان به فکر ائتلافی باشن که قدرت و وزن گفتگو و خیزش عمومی داشته باشد و یا این مسیر رها شود تا افزایش خشونت خود به خود تصمیم گیرنده باشد

بنابراین اگر دو گفتمان اصلاحی و انقلابی اول خود را و وضعیت را درست بشناسن و بعد با هم به نوعی ائتلاف برسند قادر خواهند بود هم طرف واجد صلاحیت و قدرت را در گفتگو بوجود آورند و حکومت را هم خیلی سریع از خشونت عریان به گفتگو بکشانند

۱۳۸۸ دی ۱۶, چهارشنبه

هنر روشنفکری ما: استفاده از جوانان عاصی همزمان با مخالفت و عدم حمایت!

خشونت یا آرامش، صلح یا جنگ، اصلاح یا انقلاب، اسلام یا غیر اسلام وووو اینها همه جنگ سر خونست و فکر نکنیم تنها واژه هستن

- عده ای از جوانان بخصوص در دانشگاه ها جانشان بر لب رسیده است و همانها هستند که جنبش سبز را تاکنون حفظ کرده اند و گرنه از جنبش موسوی نشان دیگر اثری وجود نداشت
- بیشترین جمعیت جوان در بیهودگی وضعیت کشورکه مانند حرکت با ترمز دستی بالاست، در حال نابود دیدن خود و آرزوهایشان هستند
- عده ای روشنفکرمثلاٌ به فکر صلاح مملکت هستن و صدها سالست گل و بلبل میخوانند ولی خون جیگر میکشند و حتی زبان را هم در غلاف کشیده و نه اندیشه روشنی برای رهایی دارند و نه فکری برای فردا و همه چیز را در خود بزرگ کردن ناشی از واژه های گل و بلبل متوقف کرده اند
- دیکتاتوری مذهبی خشنود از گفتمان رایج مخالفینش که حتی جرعت بیان کلمه براندازی را هم ندارن به سرکوب وحشیانه خود ادامه میدهد

و اما موضوع خیلی پیچیده نیست، این اصلاح طلبان جورواجورمان که عده ای همچنان از مذهب دم میزنند و عده ای هم سکولاریسم فقط منتظر فروپاشی حکومتی هستند که به وضوح دست آشتی با قدرتهای بزرگ کره خاکی دارد و همچنین بالادستی در زندگی مردمان منفعل و طرفدار که به همین خاطر وقتی جنبش فعالیت میکند همه از سوراخها خارج میشوند و عرض اندامی میکنند و برای نابودی حکومت امیدنامه سر میدهند و وقتی خاموش میشود و حکومت شروع به جولان دادن میکنند، پرچمهای سپیدست که بایستی بالا بروند
خب تکلیف چیست؟

آیا بایستی قید این بخصوص جوانان کارد به استخوان رسیده را زد تا یا قربانی شوند یا سرکوب و منفعل و مانند بقیه مردم؟
یا بایستی برای فروپاشی این حکومت لحظه شماری کرد و باز هم قربانی در پای ابهام داد؟
یا بایستی سعی کرد همکاری ابرقدرتها و مردمان منفعل را با این حکومت قطع کرد؟
البته این وضعیت فعلی که هزینه بسیاری برای سرکوب میشود و کار درستی هم انجام نمیشود، هر چه از این مملکت باقی مانده است را هم نابود خواهد کرد

حالا بیاییم از آن طرف نگاه کنیم، گیریم این حکومت هم ساقط شد و با از بین رفتن سرکوب وحشیانه، شعله های رهایی اقشار مردم به رقصیدن افتاد در خوش بینانه ترین حالت برای جلوگیری از هرج و مرج و خشونت آینده چه فکرگل و بلبلی میتوان کرد؟

آیا میتوان به روشنفکری فرصت طلب و عوام این مملکت دل خوش کرد که نه آگاهی مناسبی در آن یافت میشود و نه محبت بین گروهی و نه وزنه قوی؟
آیا میتوان به محبت ایرانی های هزار پاره ی آزاد شده از قوم بربر دل خوش داشت؟
آیا میتوان به نظم نوین جهانی دل خوش داشت؟
به چه؟
به اینکه دیکتاتوری دیگری هرچند بهتر از اعماق تاریخ سر در بیاورد و ما خشنود که آقا با شمشیر بین بچه ها آشتی میندازد؟

اگر این سوال را به شکل صحیح پاسخ دهیم مطمئن باشیم که نه تنها جوانان سرخورده نمیشوند و خود را هزینه خشونت نمیکنند و همچنین مردم منفعل، انرژی مخالفت پیدا میکنند بلکه طرفداران حکومت هم ریزش میکنند و خود حکومتی ها هم بزودی مجبور میشوند جای خود را به بهتر از خود بدهند و روشنفکرانمان هم مجبور میشوند با هم ائتلاف بکنند
پاسخ این سوال را در هزینه انقلاب را کاهش دهیم میتوانید پیدا کنید

کوگوش کوچشم کوفهم در نافهمی عمدی؟

عمر به سرعت در حال اتمامست و برخی مثل شکنجه گران حکومت چگونه آنرا به اتمام میرسانند؟
رفت، تمام شد، دیگر چیزی نمانده است، شاید عمری دیگر اینها همه برخورد ما در مقابل جایزه دادن به خود در مقابل نافهمی عمدیست و بدبختی بزرگ ایران و ایرانی همیشه وبخصوص در شرایط وخیم حال حاضر، اینست که بخشهای مهمی توسط سران دوطرف نمیخواهند که فهمیده شوند

یک ضرب المثل هست که کور را شاید بتوان بینا کرد ولی اگر خود را به کوری زده باشد نه گرچه در واقع بایستی گفت افرادی که
با صد ترفند توانسته ن جلوی دانستن خود را بگیرن و از نفهمیدن راضی هستن با افرادی که این پوشش عمدی را کنار میزنن مشکل دارند

امروز شما با هر مذهب از هر نوع و نژادش که صحبت کنید متوجه میشوید در قرن حاضر از سست بودن اعتقاداتش آنقدر مطلع هست که خودش را به عمد وادار به نفهمیدن کند و این افراد حتماٌ هم از خود، وضعیتششان و در کل آنچه که هستن راضین که نمیخواهند بفهمن تا مجبور به تغییر نشوند

پس تراژدی از خودراضیان خود نافهم سراسر این کره خاکی را فرا گرفته است

پس وقتی هر کس از خود راضیست در نافهمی عمدی بسر میبرد، منم از خودم راضی هستم؟
راستش از وضعیتم اصلاٌ راضی نیستم ولی از افکارم و اعتقاداتم راضیم مثل بسیاری از ایرانیها پس حتماٌ من هم جاهایی برای نفهمیدن به خود جایزه میدهم
البته سعی کردم حقیقت جویی به جای حقیقت سازی، مرام زندگیم باشد ولی بایستی مشکل را پیدا کرد

در بحث هرمنوتیک بررسی میشود که فهم و تفسیرنظاره گر در درک واقعیت اثر دارد و به این ترتیب، نسبیت حتی در واقعیت اثر میگذارد و اینرا در روابط با دیگران بایستی در نظر داشت
آری هرگونه پیش فرضی که در مورد خدا و انسان داشته باشیم باعث میشود که واقعیتهای جامعه را متفاوت ببینیم وبیخود خود را آزار دهیم...............

خیلی طول نخواهد کشید که خواهیم دید تحلیل ناقص جامعه ایران باعث میشود که اینبار حتی بی بی سی هم غافلگیر شود آنها فکر میکنند این جامعه همچنان خیلی مذهبیست در صورتیکه ما 30 تا 40 درصد مذهبی داریم 40 تا 50 درصد هر هری مذهب و 10 تا 20 درصد هم غیر مذهبی
یعنی این جامعه دیگر خیلی مذهبی نیست و دیگر نمیتوان با مذهب بر حرکتهای سیاسی مردم، جهت گیری خاص ایجاد کرد ولی در عین حال غیر مذهبی هم نیست و پیشبرد سکولاریسم واقعی در جامعه آینده نیازمند از خودگذشتگی جلودارانست که در روشنفکری این مملکت دیده نمیشود

۱۳۸۸ دی ۱۴, دوشنبه

اصلاحات انقلابی! یا حرف بی ارزش و گلستان بدون گل

دیکتاتوری مذهبی اصلاح نمیشود، تغییر میکند!
دانستن این مطلب واضح چقدر مشکلست که برای نفهمیدنش دائم جایزه هم به خود بدهیم؟
برای آنهایی که انقلاب را به بدی 1357 که یک تغییر سلطنت بود این کلمه آنقدر سنگین می آید که خود را به خواب زده ن که با این حکومت هیچ زمانی اصلاحات معنی نداشته ...

از بسیاری از مردم ایران که بپرسیم یک جورایی در این اطمینان و امید به سر میبرند که تا سال دیگر این حکومت از بین رفته است در حالیکه روشنفکرانمان حتی جرئت اسم بردن از براندازی را هم ندارند و حتماٌ میگوییم به خاطر احساس مسئولیتشان است ولی بایستی گفت به خاطر تنبلی در تولید فکر به خاطر غرور روشنفکری و عدم ائتلاف با هم و به خاطر عوامیتشان که هنوز هم میگویند ما دست قدرتهای بزرگ را که در از بین رفتن این حکومت همکاری کنند، خرد میکنیم ولی به جز خون جوانان وطن هیچ سلاحی هم ندارن و معلوم نیست به کجا میرسند


یک حکومت جابر و قاتل تنها از دو چبز میترسد: 1- دگرگونی و انقلاب و 2- تهاجم نظامی کشورهای خارجی...
درمورد دومی اینکه ملای حکومتی ضعیف که نه مردمش را دارد و نه اقتصاد موثرو نه در ظاهر روابط بین الملل قوی، در عین حال با جهان قدرتمند هم مبارزه میکند، یک ظاهر سازی بیش نیست و اینها اتفاقاٌ دارن با ادعای اتمی شدن با منویات قلبی قطب اول و دوم در قلب خاورمیانه حرکت میکنند و به بمب هم خواهن رسید تا برگهای برنده برای ابرقدرتها در این منطقه پر انرژی وجود داشته باشد به عبارت بهتر مردمی که اختیار مملکت و منافع ملی خود را ندارن، حاکمانی که مراقب کشورشان نیستن و همسایگانی که روابطشان بر اساس جنگهای طولانی تعیین شده باشد به درد این میخورن که طعمه قدرتهای بزرگ باشن و هستن

ولی در مورد اولی، عزت الله سحابی نامه ای مینویسد که اصلاٌ اسم انقلاب را هم نیاورید تا قوت قلبی برای حکومت سرکوبگر و قاتل باشد و همینطور روشنفکران مذهبی در بیانیه ای، ده خواسته دگرگون کننده نظام ولایت فقیه را به اسم اصلاحات بر میشمارن که تاکیدی بر این نکته هست که حیف از جوانان این مرز و بوم با این روشنفکرانشان!
همینطور پنج روشنفکر مذهبی به اسم اصلاح بیانیه ای داده و شرط هایی گذاشته ن که با انقلاب هیچ فرقی ندارد

گرچه بهتر نیست تو این کره زمین نگاه کنیم و ببینیم کدام دیکتاتور مذهبی با نوعی اصلاحات از بین رفته؟ و ما بر روی کدام قبر در حال گریه کردن هستیم؟

چه بخواهیم باور کنیم چه از این حرفهای بی ارزش بزنیم و ادعای دلسوزی هم داشته باشیم _ و برایمان مهم نباشد که درست مثل جنگ ایران و عراق عده ای در پای این حرفها دارن میسپارن جان و عده بسیار بیشتری هزینه میدهن_ خواستن انقلاب تنها صلاح این مردم در مخالفت با این حکومتست و بس ..، حالا چه کسی دیده میشود که تنها صلاحش را به دست طرف مقابل بدهد و ادعای مقابله هم داشته باشد؟ البته این کار نوبر در روشنفکری این مملکت کم دیده نمیشود و اگر صدها سال دیگر هم هزینه دهیم باز بیدار نمیشون... ای بابا روشنفکران عزیز اگر شما توان روشنبینی را ندارید و اگر توان ندارید حداقل با هم ائتلاف کنید تا قدرتمند شوید و ابهام آینده را از بین ببرید چرا تلافیش را سر واژه ها در میاورید؟ و از چیزی دم میزنید و چیزدیگری میخواهید؟

آقا جان اینها همه مال زمانی بود که مردمان ترسو وجود داشتن، درست نگاه کنید هزاران نفر در زندانها هستن و ده ها نفر کشته شده و مورد تجاوز قرار گرفته ن و باز هم این جنبش در حرکتست

اینها که جرعت ندارن از قربانیان و زندانیان جنبش خود دفاع جانانه بکنن و آنها را رها میکنن زیر چنگال حکومتی فاسد و با نوعی التماس از جانیان میخواهن که با اسیرانشان خوب برخورد کنن و ابراز میکنن این حکومت میتواند حتی یک مـــــــــــــــــيلييييييييييييييييييون نفر را بکشد و آب هم از آب تکان نخورد، تسلیم شده ن و جنبش سبز هم اگر تسلیم شده راهش را بکشد و برود
حکومت با محارب اعلام کردن حکم انقلابی خواهان، ترس خودش را از این واژه نشان داده و روشنفکران عزیز ما در تله آن افتاده ن

درست نگاه کنیم، اگر در طی سی سال یک انقلاب داشتیم و جنگی هشت ساله که هر روز از 100 تا 200 نفر فقط کشته گرفته ولی باز هم وضعمان اینست البته که از نظر برخی مشکلی ندارد و معلوم نیست این چه دلسوزی و چه تفکریست برای ایران و ایرانی که به جای فریاد انقلابی سردادن، تک تک در آتش بی حاصلی که هشت سال دوران دوم خرداد را هم نابود کرد بسوزیم؟ و ایران را به سیاهی و پارگی کشانیم تا این هزینه سنگین به یکباره داده شود که بعد از آنهم باز مملکت در ابهام و نابسامانی دیگری سقوط کند

کار این مملکت با خواست "انقلابی کم هزینه" با تدوین "منشور محبت" و "خواست ایران مترقی" که در مقاله قبلی اشاره شد درست خواهد شد وروشنفکرانمان به جای اینکه در این وضعیت به کار اصلی خود بپردازن تولید فکر کنن با هم متحد شوند و با قدرتهای بزرگ دست همکاری بدهند، همه کاری میکنند به جز کار اصلی خودشان و اینرا بدانیم به جز اینکه به درستی ایرانی قدرتمند بخواهیم هر کشته ای که بدهیم، قربانیست نه شهید!

(البته اینجا خاصیت جنگ هشت ساله انکار میشود چون هیچ قدرتی به صدام حسین اجازه نمیداد که تهران را فتح کند و در دوران جدید بزرگ کردن کشورها دیگر معنایی ندارد آنها که در جبهه های جنگ بوده ن اگر درست دیده و راست بگوین اینرا خواهن گفت که چگونه توسط قدرتهای بزرگ نه قربانیان، تعادل بین دو طرف برای جنگی بلند مدت برقرار شد...... (از روسیه در منطقه، قوی تر نداشتیم و از افغانستان هم ضعیف ترجنگ طولانی آنها چه شد؟) واینجا تمام دعوا سر لحاف ملا بود ولی در عوض، کوچکتر شدن کشورها خیلی معنا خواهد داشت و ایران با این روشنفکرانش و مردمانی که به طور طبیعی به آنها گوش میدهند، مطمئناٌ بعد از کلی هزینه به این سمت حرکت خواهد کرد)

۱۳۸۸ دی ۱۰, پنجشنبه

هزینه انقلاب را کاهش دهیم!

برای اینکه هم این حکومت با کمترین هزینه ساقط شود و هم در آینده مملکت در آشوب و هرج و مرج و دیکتاتوری دیگری نیفتد بایستی "منشور محبت" و "خواست ایرانی آباد" را در کنار هم داشته باشیم

مطلب قدری طولانیست که حتماٌ ارزش مطالعه را برای کسانی که به ایران اعتقادی دارن و یا حتی ندارن ولی درآن زندگی میکنن در میان اینهمه مطالب زود گذر خواهد داشت پس اجازه دهید بیشتر تبلیغات نشود و همراه شوید


چهار نوع دیکتاتوری را کشورها در خود پرورانده ن و ایران باز هم در آتش و خون و دیکتاتوری با آینده ای نا امن و مبهم در حال سوختنست

در پاسخ به چیستی دیکتاتوری به نماینده دانستن دیکتاتورها با یک منبع ارزش خواهیم رسید، حال یا این نیابت متعلق به خدای آلت دست بوده و هست و یا متعلق به ملیت و قومیت و البته دیکتاتوری خود خواسته هم بعد از یک هرج و مرج در جامعه به توسط همین نمایندگی ها بوجود می آید

از بدترین تفاوت این دو دیکتاتوری اینست که اولی در کوچکترین امور خصوصی افراد جامعه هم دخالت میکند
ولی تاریخ شاهد بوده است که دو نوع دیکتاتوری دیگر هم رشد یافته ن: دیکتاتوری وابسته و دیکتاتوری مستقل

در دیکتاتوری های وابسته شخص دیکتاتوربه کشور خود فکر نمیکند ودر این دیکتاتوری ها برای منافع عده ای خاص در داخل و خارج، مملکتی به آتش کشیده شده و ویران میگردد یعنی دیکتاتوری هایی بوده ن که در دوره ای خاص باعث رشد اقتصادی کشور خود میشون (ولی چون رشد نهایی در گرو رشد فرهنگی و رشد و ائتلای مردم جامعه بوده اگر این رشد اقتصادی در نهایت به رشد فرهنگی هم رسیده باشد جامعه ای پایدار را بوجود آورده) ولی دیکتاتورهای وابسته یکسره عامل خرابی و فساد کشور و جامعه بوده ن

به امروز ایران نگاه کنیم که دریابیم چگونه کلی هزینه پرداخته میشود تا ویرانی به وجود آید و همینطور عده ای را اجیر میکنن تا جوانان شجاع و با ارزش را که برای آنها هم کلی هزینه پر
داخته شده تا با زندگیشان بتوانن برای کشورشان، آبادی و شور و فعالیت بوجود آورند را به خاک و خون بکشانن
پس به سرعت در مییابیم که این دیکتاتوری وابسته هست، فکر میکنید چه کس یا کسانی از این همه ویرانی در فقط سه دهه با یک انقلاب و سرکوب و کشتار وسیع بعد از آن و یک جنگ ده ساله و انقلابی دیگر که در آستانه آن ایستاده ایم نفع نهایی را برده و میبرد؟
گرچه این قلم سالهاست (بعد از 18 تیر واقعه کوی دانشگاه) که به اصلاحات معتقد نیست و میگوید مرگ، یکبار شیون هم یکبار و همینطور یکبار کشته شدن را اگر برای سربلندی ایران و ایرانی باشد بسیار با ارزشتر از زندگی در این نکبت جانفرسا و روزمرگی آن میداند و حالا که دور تحولات ایران به یکی از تندترین و حساسترین زمان خود میرسد بایستی خوب دقت کرد که کمترین هزینه در این راه چه میتواند باشد؟!

وقتی به سرفصلهای بروز دیکتاتوری نگاه کنیم متوجه میشویم در دوره های بعدی این ایران هم بسیار قریب الوقوع خود را نشان میدهد:
1-وجود بحران فرهنگی در جامعه که نه تنها فرهنگ این جامعه خرافاتی با مدرنیته و لوازم آن _ مهمتریش عقل نقاد_ به شدت برخورد کرده است بلکه کم کم حتی با خودش هم سر ستیز دارد، امروز دیگر جمع اسلام و ارزش
به سادگی امکانپذیر نیست، اسلامی که عمری رهایی بخش خود را نشان میداد از پرده های یک عمر تفسیر و دروغ به بیرون کشیده شد و به دره سیاستبازی های متفاوت سقوط کرده و این حکومت هم آنقدر زود از بین نمیرود تا ته مانده اعتقادات صادقانه اسلامی جامعه هم باقی بمانن و از طرف دیگر حتی جمع اسلام و ایران هم دیگر به سادگی امکان پذیر نیست که این حکومت با هزینه بسیار یکطرف را آنقدر کش داد تا پاره شده و دارد به طرف خودش برمیگردد و از اینها مهمتر در دل جامعه هنجارهای ناقص الخلقه، رنگ باخته ن ولی چون با قدرت جایگزین مناسبی را نشان نداده، فرهنگ در پیچ و خم بی فرهنگی جا مانده است

2- وجود بحران ملیت: ایرانیها در ذات حد کمتری از خشونت را به نمایش گذاشته ن و به همین خاطر هر مهمانی که وارد خانه شان شده قاتل او از کار درآمده و او را به بردگی کشانده است گرچه به همین خاطر هم میان این همه خشونت که از کتاب تاریخ این مملکت به بیرون فوران میزند، حد بالایی از تحمل، ملیتی متنوع را به نمایش گذاشته ولی اگر خوب دقت کنیم و تفاوت ایران را با همین کشورهای همسایه، مقایسه کنیم که بیش از آنها تاریخ دارد ولی پایداری بیشتری ندارد به این خواهیم رسید که ایران چوب عدم تعادل خود را دائم خورده است که هم از بحران فرهنگی به بیرون ریخته و دامن ملیت ایران را هم گرفته است. آیا قومیت گرایی در نبود سرکوب دیکتاتوری افسارگسیخته میشود؟
و همین موضوعی مهم برای ایرانی آزاد خواهد بود

3- بحران اجتماعی: اگر بگوین که اجتماع چگونه شکل میگیرد اولین نکته که به ذهن میرسد تقسیم کارست ولی امروز که تقلب و دروغ از بالاترین شخص مملکت تا پایینترین بوفور به چشم میخورد، امروزکه با پول و قدرت به شدت نقشهای مختلف اجتماع به هم ریخته شده و از طرف دیگر حالا که جامعه با بیش از 70 درصد زیر سی سال در عین حال به شدت با جوانی و دنیای جوانی به مخالفت پرداخته است و همینطور حالا که دنیای زنان جامعه به مسیر کاملاٌ جدیدی قدم گذاشته است، نقش های اجتماعی مخدوش شده و رنگ این اجتماع با افرادی پرادعا مطمئناٌ رنگ هرج و مرج خواهد بود و سیستم افسار گسیخته ای هست که یا با تو سری خوردن و سرکوب شکل و شمایل یک جامعه عقب مانده را میگیرد و یا با جنگ و ستیز دائمی افراد و از بین رفتن اتحاد و محبت بین جامعه آنقدر نون و خشونت
خواهیم خورد تا بالاخره تکلیف اینهمه ادعا و دگرگونی نقشها روشن شود

4- بحران سیاسی: و اما در کنار آن بحرانهای فوق الذکر ما یک بحران بزرگ دیگر هم داریم که بگذارید برای توضیح از یک مثال شروع کنیم: امروزدر جامعه، شاید به اندازه ده تا بیست درصد مخالف با مذهب وجود دارن که بالاخره توانسته ن با باورهای خود به گفتگو بنشینن و جهل و خرافات و ضد ارزشهای خدا نما را از درون خود به بیرون بیندازن، برای این افراد زندگی با این حکومت درست مانند بودن در جهنمست
و شاید حدود چهل تا پنجاه درصد هم افراد مذهبی در این مملکت وجود دارن که واقعاٌ مذهب ندارن یعنی نماز هم نمیخوانن به هر دستور مذهبی که دردسردارد ولی نتیجه ای شایسته ندارد و بطور خلاصه باهاش حال نمیکنن، گوش نمیدهن و هر کاری دلشان بخواهد میکنن در کنارش مذهب را به عوان سپر رفتار خود در این دنیا و به گمان خود دنیای دیگر حفظ میکنن و برای آنها هم این حکومت از کمتر تا بیشتر غیر قابل تحمل هست
دسته سوم افراد مذهبی و معتقدی هستن که با این حکومت کم یا زیاد به مشکل برخورد کرده ان که درصد آنها هم شاید از بیست درصد کمتر نباشد
دسته چهارم که شاید از ده تا بیست درصد هم بیشتر نمیشون که هم مذهبی هستن و هم با این حکومت در حال فالوده خوردن هستن
حالا اگر اسم سیاست و پول وسط بیاید این حکومت میتواند شاید تا حد اکثر سی درصد از دسته های بالا (به جز دسته اول) طرفدار به دست بیاورد
ولی نقش بینش سیاسی در این مورد چیست؟ شاید حداقل هفتاد درصد از جامعه به
کلی تحت فشارقرار دارن و آنها نه تنها امنیتشان، ارزشها، رفاه و مملکتشان دارد بر باد میرود بلکه خود و بچه هایشان هم در زیر فشارهای فراوان ناشی از حکومت و این بحرانها در حال خرد شدن هستن و در عین حال حتی همین مخالفین حکومت هم درست به خودشان توجه نمیکنن و همه نگاهشان اینست که به باورهای عده ای احمق و فرصت طلب خدشه ای وارد نشود، چرا بایستی فکر و ذکر ما اینقدر آدمهای احمق باشن و به آنها آنقدر باج بدهیم که خودمان و کشورمان را بر باد بدهیم؟ چرا بایستی بترسیم مبادا مَشتی قشمشن با این همه دروغ حکومت که جلوی چشم همه آدم میکشد و از روی آدمها با ماشین عبور میکند و گناهش را به گردن طرف مقابل میندازد گول بخورد و از جنبش ما بدش بیاید؟

خب بحران سیاسی چه هست؟
عدم وجود شناخت در سیاست (که از پیچیده ترین اعمال بشریست چرا که در سیاست، باطن پنهان میشود و حرفهایی زده میشود که همه به راحتی گول میخورن) باعث بوجود آمدن ملتی سطحی نگر شده است که نه متفکر درست و
حسابی عرضه میکنن و نه حرف هیچ کس روی دل کس دیگری آب میخورد و نه در نهایت کسی را قبول دارن
در اینجا بزرگترین مفسرهای ما افرادی هستن که صحبتهای یک سیاستمدار (بخوانید سیاستباز) مثل اوباما را مو به مو تکرار میکنن
عدم شناخت سیاسی در ایران باعث شده که نه استراتژی و نه تاکتیک معلوم نباشد مثلاٌ همین جنبش سبز خودمان نمیداند به چه مسائلی بیشتر بایستی بپردازد و از چه مسائلی چشم پوشی کند
و این سطحی نگری کار را به جایی رسانده است که هر گونه جدا دیدن باطن از زبان سیاستمداران را یک توهم میداند و از آن بدتردر اینجا سطحی نگری عین روشنفکری شده است و همه نوع غیر سطحی نگری عین حماقت (البته دایی جان ناپلئون هم داریم که برای بزرگ کردن خود توطئه قدرتهای بزرگ را در کشورمان به لودگی کشاند)

ــــــــــــــــــ
آیا قدرتهای بزرگ در سیاست داخلی ما واقعاٌ نقشی ندارن و اگر از همین رژیم حمایت کنن و یا از دگرگونی رژیم به راستی حمایت نکنن که نمیکنن چگونه این ملت هزار پاره و بدون اتحاد میتواند با هزینه کمتری به سمت رهایی برود؟

برای مردم این کره خاکی اصلاٌ عجیب نیست که جنگهای امپراطوری و فرمانروایان، هزاران سال از تاریخ را پر کرده و همینطور تا همین 70 سال پیش کشورهای بزرگ سایر کشورها را مستعمره میکردن ولی حالا چه شده که ظرف مدت کوتاهی نسبت به تاریخ، نفوذ قدرتهای بزرگ به کلی توهم پنداشته میشود؟ آنهم در شرایطی که دهکده کوچک جهانی بیش از همه سالها مفهوم پیدا کرده و همه ملتها از فعالیتهای علمی و صنعتی کشورهای بزرگ نفع میبرن و بایستی برای آنها هم حقی قائل بود که اگر نشویم در پشت پرده ها خود میگیرن و آنهم در حالیکه مردمانی مانند ما ایرانی ها واقعاٌ صاحب مملکت خود نیستیم و نمیدانیم و نمیتوانیم برای منافع ملی خود تصمیم بگیریم

از این همه روشنفکر اگر بپرسیم که منافع این دیکتاتوری ویران کننده کشور که مطمئناٌ وابسته هست به چه کشورهایی میرسد و اینها پشت پرده با چه کسانی فالوده میخورن؟

آنها نام چین و روسیه و ونزوئلا و کره شمالی را میاورن
و اگر بپرسیم چه کسانی دشمن اینها هستن هم حتماٌ نام کشورهای قطب اول که آمریکا و انگلیس و اروپا باشد را میاورن
و این دقیقاٌ ظاهری هست که هر آدم بی بصیرتی هم میتواند در این اوضاع و احوال بشنود
ولی آیا واقعاٌ سیاست جهانی پشت و رو ندارد؟
منافع جنگ ایران و عراق را چه کشوری بیشتر برده است؟
کدام کشور، عراق را اشغال کرده است و در آنجا نفوذ سیاسی و نظامی دارد؟
روشنفکران عزیز ما میگوین که این منافعی برای آمریکا و انگلیس ندارد و آنها در باتلاقی گیر کرده ن که راه فرار ندارن


به تصویر روبرو که تصویری از تابلویی ابریشمی کارهوشمندانه محمود همدانی از هنرمندان صاحب سبک ایرانیست نگاهی بیندازید http://www.mahmoudhamadani.com/

این دو مستطیل در صفحه رنگی تفاوت انرژی موجود در خاورمیانه و کل کره خاکی را تا بیش از ده سال آینده نشان میدهد و وقتی که بدانیم زیربنای صنعت و ارزش افزوده دراقتصاد فعلی این کره خاکی همین انرژیست آنگاه به نقش حضور فیزیکی آمریکا و انگلیس در یکی از مهترین بخشهای خاورمیانه برای دهه های سرنوشت ساز اقتصادی آینده در حالیکه غول چین و هندوستان در حال بیدار شدن هستن بهتر پی خواهیم برد

از طرف دیگر این همه سیاستمدار اقتصادی در آمریکا، این همه آکادمی های بزرگ سیاسی در آنجا و مغزهای سیاسی که از همه کره خاکی در آمریکا جمع شده ن بیکار نمیشینن تا خامنه ای و یا ایرانی هزار پاره و بدون اتحاد که صاحب منافع ملی خود هم نیست در این زمانه ( که هرکسی دیر بجنبد باد کلاه او را خواهد برد) هر کاری که خواستن بکنن و اگر روشنفکران عزیزمان را در این خواب رها کنیم، نه تنها هزینه بسیاری همچنان به این مملکت وارد میشود بلکه معلوم نیست به کجا میرسیم؟؟؟ و آخر و عاقبت توهم شعار استقلال توسط احمقهای ضعیف محله اینست که به بردگی و بیچارگی کشیده میشون و نه اینکه ما احمق نبودیم و اینک به بردگی و بیچارگی کشیده نشدیم؟

این همه توضیح در این مورد داده شد که بدانیم ما بایستی برای قدرتهای بزرگ حقی قائل بشویم و اگر نشویم احمق هستیم و بایستی از الگوی پیشرفت در کنار همکاری مشخص و رو در رو مانند کره جنوبی با آنها استفاده کنیم تا پشت پرده دائم با دربارهای ناصرالدین شاهی مواجه نشویم
ـــــــــــــــــــ

نتیجه:

در بخش نتیجه بایستی گفت که ما همچان بسیاری از بحرانهای مهم دیگر که در جوامع امروزی در برخورد دو دنیای سنت و مدرنیته بوجود آمده را هم داریم ولی همین چهار بحران بالا نشان میدهد که وقوع نوع دیگری از دیکتاتوری خود خواسته پس از تشنجهای فراوان در فردای این مملکت دور از ذهن نیست ویکی از مهمترین دلایلی که همین امروز هم بسیاری از مخالفین حکومت در صحنه جضور ندارن همین چشم اندازبدون امید باشد

داشتن تئوری ایران آباد میتواند هم متحد کننده باشد و هم از بین برنده قدرت حکومت

خب پس سرفصل عبور ایران به سرزمینی پایدار روشن میشود که همین هزینه انقلابی دیگر را از همین آغاز حرکت تا رسیدن به نتیجه پایین میاورد البته باید گفت که عمده افرادی که از بدی انقلاب مدیحه سرایی کرده و از خوبی اصلاحات شاهنامه سروده ن هم به بی نتیجگی اصلاحات در این مملکت هر چند خیلی دیر رسیده ن

1- ایرانیها به با ارزش ترین دوران خود در تاریخ رسیده ن که میخواهن دین و باورهای نهادینه شده را به امور شخصی محدود نماین،و بالاترین حد جوان تحصیل کرده و باسواد را هم دارن پس تکلیف خودمون را بایستی با سکولاریسم در جنبش انقلابیمون روشن کنیم

"منشور محبت"

2- اگر از جنگ داخلی واهمه داریم بینش سیاسی خود را عمق ببخشیم نه اینکه در افکار و اعتقادات درست خود عقب نشینی کنیم به عبارت دیگر مطمئن باشیم که این حکومت با پول میتواند بسیجی های قاتل و وحشی را اجیرکند نه با اعتقاد پس ما بطور مشخص اگر بر حکومت پیروز شویم و با کنترل بحرانهای فوق الذکر میتوانیم آینده ای بدون هرج و مرج را برای کشور رقم بزنیم، هیچ ایرانی حاضر به ایجاد جنگ داخلی نخواهد بود و اگر هم حاضر شود حتماٌ و حتماٌ پشت پرده به عوامل غیر ایرانی وابستگی دارد
بله درست است که ما میخواهیم جلوی دست و نفوذ مذهب و مذهبی ها را بعد از قرنها از ارکان اجتماعی بگیریم و به آنها حقوقی برابر و حقوقی اجتماعی نه آسمانی ببخشیم و این موضوع حتماٌ برای فرصت طلبان و احمقان مذهبی دردآور خواهد بود ولی پس از هزاران سال بایستی اینکار انجام شود پس درست به قضیه نگاه کنیم اینطرف حکومت اسلامی فعلی را داریم با میلیونها کثافت کاری و دزدی و جنایت و تقلب ......و آنطرف حکومت عرفی ای خواهیم داشت که بدون اینها میخواهد درصد مهمی از دموکراسی واقعی را به ارمغان بیاورد
پس کدام شخص مذهبی قادرست در ایران جنگ داخلی با این سیاهه فجیع راه بیندازد؟
پس برای یک موضوع واهی اعتبارزیادی قائل نشویم و مطمئن باشیم با سقوط این حکومت هم احمقها و هم فرصت طلبان مذهبی هم شکست خورده و ضعیف خواهن شد و مشکلات ما از جای دیگری بروز میکنن

3- با دروغگویی و سیاستبازی ایران را به سقوط میکشانیم و لیاقتمان از این حکومت بیشتر نخواهد بود
جنگ ایران با عراق درست نگاه کنیم در مدت هشت سال از یک جنگ بی نتیجه روزانه از صد نفر تا دویست نفر، قشر فعال و شجاع از همین جامعه، قربانی شدن ولی چرا ایران ما همچنان به این روز افتاده است؟ و این به جز هزینه های مادی فراوانی بود که نصیبمان شد و علت این هزینه ها هیچ چیز بجز دروغگویی و نداشتن بینش سیاسی نبوده است وما همچنان با پنهان شدن در پشت فرصت طلبی و دروغگویی حتی نمیتوانیم از قربانی ها و زندانی های جنبش رهایی بخش خود دفاع کنیم و همینطور خیلی راحت ایران با ملاهای حکومتی که در پی بمب اتمی هستن به جنگ داخلی و هزارپاره شدن کشور هم میرسیم بایستی در راه حقیقتهای خودمان ثابت قدم باشیم تا بتوانیم جلودارانمان را از کجروی باز بداریم بایستی با راستگویی و محبت به اتحاد برسیم و همه بفهمیم که پشت این همه دروغ که این حکومت و این مذهب درست کرده ن جز سیاهی وجود نخواهد داشت و اگر جوانان این مملکت دست از فرصت طلبی و دروغ در جنبش سبز بردارن میتوانن اینرا به کل کشور تعمیم دهن که مشخص شود هرکس پشت کدام سنگر سینه میزند، اینقدر به این چیزی که هستیم افتخار نکنیم که هیچ چیز نیست و راه پیشرفت کشور و شخصیت را با تغییر بدترین صفات بشری بر خود مبندیم

3- بحرانهای اجتماعی و قومیتهای ملی جایی هستن که مشکلات آینده این کشور را به وجود میاورن و ممکنست مذهبی ها هم تحت تاثیر بیگانگان آب را گلالود تر بکنن که از همین لحظه بایستی "منشورمحبت" به توسط تمامی افراد باشعور و صاحب نفوذان کشور در هر لایه ای که وجود دارن پایه گذاری شود
بندهای اساسی این منشوربرای جلوگیری از تبعیض قومی و عقیده ای وجنسیتی و سنی بایستی نگاشته شوند
تاکید بر فضایی که با هم دلی از ایران میتوان ساخت که البته در بین این همه آدمهای با ادعا کار بسیاردشواری خواهد بود
که برای از بین بردن ادعا ها بایستی دیدگاه سیاسی صحیح در جامعه ای با این همه جوان تحصیل کرده و مشتاق دانستن که از زور ناچاری از نبود آگاهی در خود فرو رفته ن را رواج داد بایستی منشور محبت قدرتمندی در دست داشته باشیم که به سرعت بتوانیم جلوی انحراف هر شخص و گروه را در هر زمان گرفت و اتحاد در کشور بوجود آوریم و مخالفین منشور محبت را که از ترس آینده این کشور از آخوند حکومتی حمایت میکنن را به حداقل رساند

4- بایستی هر چه سریعتر مبارزه سخت افزاری صرف را به عرصه های مبارزات نرم افزاری بکشانیم و به این مورد خوب دقت داشته باشیم:
پول: از مهمترین عوامل تعیین کننده هر حرکتی هست این پول به سخت افزار افسار گسیخته تقلیل پیدا میکند و مملکتی را به نابودی میکشاند و یا به نرم افزار- سخت افزار تبدیل میشود
گام اول: بایستی عوامل مهم و موثر را شناخت و برای منافع آنها در حالیکه کشور هم به پیشرفت برسد اقدام به تولید اندیشه های همکاری نمود ( که البته مطمئن باشیم اینبار مراجع آخوندی نخواهن بود)
- نبایستی مثل خمینی فکر کرد ابرقدرت هیچ غلطی نمیتواند بکند تا او را به بازی پنهان کشاند بلکه خیلی واضح به آنها گفت شما هم از این کشور حق میبرید مادامی که به آن و هموطنان آن خیانت نکنید و برای همین تفکر صحیح سیاسی نرم افزار تولید کنیم و با آنها دست دوستی و همکاری بدهیم تا نه از این حکومت حمایت پنهان بکنن و ایران را به بازی مرگ بفرستن و نه از سیاستبازان خطرناک بعدی
- در عرصه داخلی هم پول در مسیر صحیح حرکت مخالفتی به سرعت به دست خواهد آمد و سرمایه داران فراوانی وجود دارن که اگر یک جنبش با امید و رو به تحقق ایران آباد را بیابن حاضرن کمک نماین و همین میتواند طرفداران پولی حکومت را به سرعت فرور بریزد
- متخصصین اقتصادی بایستی بنشینن و اقتصاد ایران بدون آخوند را حالا با عشق خود و یا حتی با پولی که جنبش به دست خواهد آورد را ترسیم کنن و مطمئن باشیم که شکست این حکومت و موفقیت ایران فردا از نشان دادن چشم انداز اقتصادی واقعی بدون آخوند حکومتی که آیتمهای مثبت فراوانی هم خواهد داشت به دست میاید
- حقوق دانان ارکان یک حقوق مترقی و جامع نگر را به تصویر در بیاورن که تمامی گروه های اجتماعی در آن حد کافی امنیت را داشته باشن و باز هم بایستی تذکر داد در تبیین این حقوق نبایستی از احمقها و فرصت طلبان حکومتی واهمه ای داشت و بدانیم که آسایش بیش از 70 درصد را محکم کردن که به ایران پیشرفته فکر میکنن کار بسیار با ارزشتری هست تا اجازه تندروی را از 20 درصد گرفتن
و متخصصین و هنرمندان و فرهنگیان هم در این مسیر حرکتهای موثری میتوانن بکنن

و البته با این کار نقشهای اجتماعی بر سر جای خود بر میگردن و با همکاری بحران اجتماعی هم تا حد زیادی برطرف خواهد شد

"بحث و تبادل نظر در قالب منشور محبت و ایران مترقی"

5- با بحث و تبادل نظر، امید و سرزندگی و نشاط ررا که بزرگترین دشمن هر دیکتاتوری افسارگسیخته وبه ته خط رسیده ایست را زنده کنیم


"اختلاف سلیقه یا حماقت؟"

6- هرگونه اختلاف سلیقه و عقیده در ملیتی که تا پای خرابی وطن و از بین رفتن هموطنان میشود هیچ مفهومی به جز عقب ماندگی و حماقت ندارد که یا بایستی رهایش کنیم و یا در حماقت و عذاب و دربدری بمیریم

حرف من و حرف تو یکیست، ما ایرانی آزاد و آباد میخواهیم

۱۳۸۸ آذر ۳۰, دوشنبه

مذهبی های فرصت طلب میخواهن منتظری را کافی سال 57 بکنن!

مبادا دوباره ساکت بنشینیم و یک گروه که انقلاب 57 را به بیراهه کشاندن، دوم خرداد را از بین بردن اینبار جنبش سبز را به بیراهه بکشانن؟

آنهایی که در حال و هوای روزهای جنبش 57 بودن خوب میدانن که فضای مذهبی جریان داشت که آدمهای مخالف با مذهب هرچی هم که سیاسی بودن، قادر به کاری نبودن جز نشستن و به اخبار گوش کردن و خلاصه مذهبی ها و دولت فخیمه و آمریکا کردن آنچه را که نبایستی میکردن و وضع را به امروز رساندن

آیت الله منتظری در اینکه چندین دوره در زندگیش داشته ولی چون همیشه آخر و عاقبت یک کار و یک شخصیت مهم هست، او با عاقبتی مثبت در حافظه تاریخی باقی خواهد ماند گرچه در اینکه یکی از باعث و بانیهای اصلی وارد شدن بحث ولایت فقیه در قانون اساسی او بوده شکی نیست و در اینکه تحت یکسری جریانات و سلایق متفاوت، حکومت با خانواده او هم در افتاد هم شکی نیست و بعد هم در این که اختلاف سلیقه حکومت داری او و دقاعش از قربانی های اواخر جنگ تا امروز، از او یک فرد مبارز و ظلم ستیز ساخت هم شکی نیست

باز هم با اتفاقات عجیبی این مملکت را فرا گرفته و مذهبی ها عجیب به تکاپو افتاده و آزادیخواهان واقعی که غیر مذهبی هم هستن مجبور به سکوت و تماشای اخبار میشون
اینبار هم این ائتلاف چپهای مذهبی و مذهبی های دروغگوی آزادیخواه که در پس ظاهر خیر خواه خود از دروغگوترین افراد تاریخ ایران بوده ن با این خمینی بزرگ کردنشان به تکاپو افتاده ن
سازگارا که منتظری را پدر معنوی جنبش سبز میداند تا عبدالکریم سروش که او را مبارز حسینی قلمداد میکند و بگیرید و بروید تا هیهات فلک
واقعاٌ این وضع مشمئز کننده هست، چرا اینها دست از سرما بر نمیدارن و از هر کجا که کیش میشوند از یک سوراخ دیگر سر در میارن؟
امان از وقتی که غیر مذهبی ها استخوان در گلو همش نظاره گر باشن که اینها چگونه مردم را به رقص در میارن

منتظری به طور کلی فاقد آیتمهای یک اصلاح طلب حکومتی بود، او حتی روشنفکر چپی هم نبود وهمین موسوی ها و خاتمی ها در اوج درماندگیش دفاعی از او نکردن، مخالفتش با ولایت فقیه دلیل همسویی او با اینها نمیشود که محمد خاتمی در تمام 8 سال ریاست جمهوریش دفاع جانانه از ولایت فقیه میکرد و دائم از عمود خیمه نظام دم بر میآورد و همینطور میرحسین موسوی در زمان خلع او از قائم مقام رهبری تمام عیار در جبهه روح الله خمینی قرار داشت

اگربپرسیم که اسلام چگونه توانست انقلاب ایران را بدزدد؟ بایستی به نقش روشنفکرهای آن زمان دقت کرد که به راحتی یا گول خوردن یا احمق بودن، باید به نقش مراسم سوگواری برای آخوندی به نام کافی دقت کرد، بایستی به رژیم شاه نگاه کرد که فعالیت همه گروه ها را که نام اسلامی داشتن آزادانه تر از مابقی میگذاشت
آن زمان اسلام، رهایی بخش و پیشرفت دهنده تلقی میشد همین اسلامی که به خوبی و تمام و کمال اجرا شد و قوانینش در ایران رعایت شد و حجاب اجباری شد و مشروبات الکلی ممنوع شد و با هر جای دنیا به خاطر آن دوستی و دشمنی براه انداخته شد ولی وضعی درست شد که شاید هیچ خدایی دیگر به این خرابکاری و عقب ماندگی و دزدی و جنایتکاری هم نبوده است

ولی امروز هم یک گرایش دیگر اسلامی به عنوان رهایی بخش عنوان میشود و حسینعلی منتظری هم به عنوان یک الگوی او ارائه میشود حال اینکه همین منتظری با همه ظلم ستیزی با آن اسلامش چه نسبتی با یک جامعه امروزی با قوانین عادلانه میتواند داشته باشد؟ و اینکه با تبلیغات دوباره نوعی از اسلام سراسر جهل را براحتی در میان سکوت بخش بزرگی از جامعه حقنه میکنن و طرفدار درست میکنن


۱۳۸۸ آذر ۲۷, جمعه

هوشمندی ایرانیان باستان در گرامی داشت بلندترین شب!


جایی که تو سرما و بدون امکانات زیاد بشینی و منتظر نباشی که صبح بشه چون انسان از شب میتونه خیلی چیزها به دست بیاره، بخصوص وقتی که از ترس سرمای بیرون با محبت دور هم جمع بشه، شاید این نشون میده ایرانی عارفیه که در دام خرافات افتاده....
گرامی داشتن شب یلدا به عنوان بلندترین شب سال، نشان از هوشمندی ایرانیان باستان داره!

۱۳۸۸ آذر ۲۴, سه‌شنبه

بمب اتمی با فیوز بی کیفیت ساخت ایران ، جنگ اتمی با خود!

تایمزافشا کرده که جمهوری اسلامی چهار سال بر روی تولید فیوز بمب اتمی کار کرده است و چاشنی یا همان فیوز، مهمترین فاز تولید بمب اتمیست....
تصور کنید که اتمهایی هستن که نوترونهای اضافی در هسته دارن و اینها را از بقیه جدا میکنن و نام غنی سازی پیدا میکند و با پرتاب شدن این نوترونها به هسته های ناپایدار دیگر، واکنش زنجیره ای بوجود می آید و عظیم ترین انرژی حرارتی ساخته دست بشر آزاد میشود، پس وجود این فیوز برای این لازمست که اتمهای غنی شده منفجر شوند و واکنش زنجیره ای آغاز بشود:
1- فیوز بمب اتمی ساخت جمهوری اسلامی، مثل سایر کالاهای بدون کیفیت این مملکت، در منبع منفجر میشود و تفنگیست که از عقب شلیک شده بسیار خطرناکست، پس خود ملاهای حکومتی هم خوب میدانن که این فیوز از کشورهای قدرتمند باید برسد
2- به همین علت این افشا گری این معنی را دارد که وقتی جمهوری اسلامی صاحب بمب شد، کشورهای صاحب تکنولوژی نپرسن، کی داد؟ کی داد؟ من ندادم
3- پروژه اتمی ایران در پشت پرده خیمه شب بازی های سیاستبازان تا انتها میرود و سرنوشتی عجیب برای ایران و منطقه رقم میزند

۱۳۸۸ آذر ۲۲, یکشنبه

خمینی رسوا، جنبش سبز را در جهان رسوا میکند!

ای وای بر ما که پس از این همه هزینه دادن و قربانی دادن هنوز هم برای خمینی بخواهیم سینه ستبر کنیم
رادیکالیسم علیه جنبش سبز، قطعاٌ به ضرر حکومت تمام میشود
بعد از خیمه شب بازی حوزه های علمیه که برای پاره شدن یک عکس، ماتحت خود را هم پاره میکنن ولی برای قربانی شدن جوانهای این مرز و بوم دهان خود را هم باز نکردن این شائبه ایجاد شده که مبادا سران اصلاح طلب حکومتی بازداشت شوند و موضوع تا حد هاشمی رفسنجانی هم رسیده است

این اصلاح طلبان در زمان دولت داری خود طرفداران آرامش فعال بودن تا هزینه های فراوانی داده شود و هیچ کاری که انجام نمیشود که هیچ حتی اوضاع آینده به مراتب خراب تر از قبل هم بشود و همینطور اصلاحاتی را پیش بردن که نه تنها کک نر خامنه ای و سپاهش گزیده نشد بلکه قوی تر هم شد
البته در زمانهای قبل تر که نمیخواستن اصلاح طلبی کنن، تندروانه ترین کارهای جمهوری اسلامی را تا حد ارسال مواد منفجره به مکه خود همینها انجام داده ن

پس رادیکالیسم برای اینها نوعی اصلاح طلبی حکومتیست تا زور خود را بدهن و التماس بخرن
پس از تخریب خمینی در تلویزیون حکومت جمهوری اسلامی گمان نوعی رادیکالیسم میرود ولی بی گمان امروز هم این مملکت در آتش عدم قاطعیت حقیقت و سیاستبازی رهبران اسمی جنبش سبز در حال سوختن و هزینه بدون نتیجه مشخص دادنست
بهتر نیست به جای خمینی بر نیزه کردن با قاطعیت به فکر زندانیان سیاسی باشیم؟ اگر که ما قاطعیت نداریم از قربانیان جنبش خود حمایت قاطع بکنیم که اینگونه مانند زیدآبادی و بسیاری با نام و بی نام و نشان هزینه ندهن باک داریم که حکومت با خمینیش ما را قاطع نماید؟

امان از ما که برای مردم جهان هنوز هم خمینی بر ماه میکنیم، اینجاست که خمینی رسوا، جنبش سبز را هم رسوای خاص و عام میکند
و اما رادیکالیسم
رادیکالیسمی که جلوداری را از شاه سلطان حسین ها بگیرد نه تنها هزینه ساز نیست بلکه بسیار مفید هم خواهد بود
ما میترسیم که چی؟
فردا چه میخواهد بشود؟
ای کاش کار آخر را زودتر شروع میکردیم تا جوانهای به دردبخورمان بیشتر قربانی و زندانی کار نکرده نمیشدن
ای وای بر ما که پس از این همه هزینه دادن و قربانی دادن هنوز هم برای خمینی بخواهیم سینه ستبر کنیم
ای وای بر ما که حقیقتهاینان پشت این همه سیاستبازی دروغگویان حکومتی و اصلاح طلبی گم شده

یادمان باشد مرگ یکبار شیون هم یکبار نه شیون هر روزه برای مرگ هر روزه....

۱۳۸۸ آذر ۲۱, شنبه

مردم ایران چقدر سیاستباز شدن؟!

اگرمیبینیم عمده حاکمیت نظامی ایران به هیچ دین و مذهبی به جز برای رسیدن به قدرت و پول پایبند نیستن، یعنی با سیاستبازی سالهاست این مملکت و مردم آنرا به آتش کشیده ن
اگر میبینیم که به واسطه خمینیست هم مملکت ما نابود شده و هم دیروز و امروز و حتی آینده ما و هنوز هم اصلاح طلبان حکومتی هستن که صرفاٌ برای سیاست بازی از خمینی آنچنان دفاع میکنن که از مقدساتشان
و اگر میبینیم امروز از ما میخواهن که به دفاع از همین خمینی به خاطر سیاست بازی بپردازیم
فقط این سوال را جواب بدیم که به چه قیمتی و برای چه حقیقتهای عیان را اینگونه زیر پا میگذاریم؟
بدون حقیقت و با ملتی سیاستباز فردا به کجا خواهیم رسید امروز که از بین رفته است؟

تبلیغات چی سیاستبازان و قدرتهای بزرگ یا مدافعان حقوق بشر؟

به بهانه روز حقوق بشر در 61 سال پیش:
این حقوق بشر که دائم از آن دم میزنن هنوز به هیچ وجه در عمده جاهای این کره خاکی اجرا نمیشه
:
1- کشورهایی مدافع حقوق بشر هستن که تا ده سال قبلش هیچ تعجبی نداشت که بیشترین لطمه را به حقوق بشر زده باشن
2- حقوق بشر در زیر چنگال اعتقادات، فرهنگها، سنتها و حاکمیتهای ملی به راحتی زیر پا گذاشته میشود
3- در آفریقا هنوز هم آدمها را میدزدن و به بردگی کشانده و خانه ها را خراب میکنن و از بردگی های پنهان که دیکتاتوریها میسازن، از دخترهایی که میدزدن و میفروشن هم که نشانه های زیادی هنوز هم هست
4- اسلام میگوبد هر مسلمانی که از اعتقاد اسلام بیرون برود مرتدست و لایق مردن و حقوق این خدایان آلت دست هنوز هم جای حقوق بشر را گرفته است
ووووو
پس آنانکه مدافع حقوق بشر هستن ولی زیر پرچم کشورهای قدرتمند و حتی سازمان ملل سنگ به سینه میکوبن مثل الهه هیکس، معلوم نیست تبلیغات چی سیاستبازی هستن یا واقعاٌ مدافع حقوق انسانی بشر

۱۳۸۸ آذر ۲۰, جمعه

حکومت در برابر بیانیه ارتش علیه سپاه چه میتواند بکند؟

1- به نیروهای ارتشی فشار بیاورد تا آنها مجبور بشن با صراحت، حمایت خود را از حکومت اعلام کنن
2- دست به پاکسازی ده ها باره بزند
3- بی تفاوت باشد

هر سه اینها آب را به جوی قبلی بر نمیگرداند، یعنی چه این بیانیه توسط عده ای از قدرتمندان ارتشی نوشته شده باشد و چه نه و چه جتی یک بازی سیاسی باشد دیگر، به نوعی ارتش را تلنگر زده است و اینرا هم بایستی بدانیم که ارتش به هیچ وجه مدال شجاعت خود را نمیدهد و مدال سرسپردگی حکومت نظامی را بگیرد که با سپاه - دولتش عملاٌ او را از گردونه ارزش خارج کرده است

اگر اتفاق اول هم بیفتد این خود بخود انگولک کردن نیروی بیتفاوت سیاسی خواهد بود

خب ما عملاٌ با ارتشی روبرو هسستیم که سران قدرتمند آن بازنشسته شده و مابقی هم فاقد قدرت متناسب با شغل خود هستن
در ضمن واژه "چان برکفان" بسیار تحریک کننده بوده و یک جورایی بوی کودتا علیه حکومت نظامی میدهد
از این واژه تحریک آمیز گذشته، متن بیانیه بسیار هوشیارانه نگاشته شده است

خب سوال اینست که اگر این بیانیه توسط عده ای از صاحب نفوذان ارتش نوشته شده باشد چه اتفاقی خواهد افتاد؟
بدبینی در حکومت ایجاد میکند و در ارکان نظامی کشور خلل وارد میکند
و حکومت سعی میکند با دو روش تهدید و تشویق به این بخش بیشتر اهمیت بدهد
که هر دوی اینها خیلی ساده نیستن
(یک سرباز به خودش یاد میده از مافوقش فرمان بگیره یک فرمانده ارشد از فرمانده کل قوایی فرمان خواهد گرفت که هم مقامش غصبیه و هم به شدت بین نیروها تمایز قائل میشه)

شمارش معکوس عمر حکومت: شجاعت در ارتش زیر تیغ!

وقتی که خشونت هم نتونه جلوی اعتراضها را بگیره
و از همه مهمتر وقتی چکمه نظامی نتونه خودش را کنترل کنه و ارتشی های زیر تیغ به صراحت خط حکومت و مردم را از همه جدا کنن و خود را مدافع مردم نه حکومت نشون بدن
شمارش معکوس عمر حکومت شروع شده

نشانه های اشغال نظامی کشور از همه جا پایین میریزه و شجاعت هر نوع اشغال نظامی را به سرعت از بین میبره:

سپاه پاسدارانی که در عرصه های مهم اقتصادی فعاله، در شغل ها و پستهای مهم دولتی نقش داره و به خود میباله که در سرکوب مردم هم خیلی فعالانه دخالت داره را در کنار رهبری دینی داریم که مشروعیتش را به کلی از دست داده
از میثاقهای آیت الله خمینی دیگه خبری نیست، بسیاری از افرادی که خود میگوین در انقلاب اسلامی نقش داشته ن یا به خارج پناه برده و یا در حبس و انزوا قرار دارن و ما را با این طفیلی خود تنها گذاشته ن
وقتی تلویزیون جمهوری اسلامی حال به هر قصد و غرضی با صراحت خود بر تخریب روح الله تاکید دارد
وقتی عمده مردم ایران نماز هم نمیخونن چه برسه به ولایت فقیه بخوان توجهی داشته باشن
وقتی مملکتی بیشترین جوان را داشته باشه و جوانها با حکومت آن سازگاری نداشته باشن
و


یادمون باشه که آنقدر امیدوار و همدل باشیم که کوه ها را هم بتونیم تکون بدیم


و اما بدونیم اونچه باعث دووم این حکومت شده و میشه، همکاری کشورهای قدرتمند با این حکومته ....بهتره خودمون را گول نزنیم و نشون بدیم همه چیز را میفهمیم تا آنرا هم بی اثر کنیم
اجلاس سران 8 کشور صنعتی بود، اروپایی ها جنبش سبز را به شدت تشویق میکردن و به محض اینکه باراک اوباما پایش به جلسه کشیده شد، به بهانه نیروی اتمی حکومت ایران را حتی محکوم هم نکردن و گفتن که صبر ما دیگه تموم شده و اولتیماتوم چند ماهه صادر کرد، چی شد؟ هیچی سه ماه بعد از اولتیماتوم آنها حکومت اسلامی بیش از گذشته گردن کشی میکند، آنها چه کردن؟

فرق زبون بازی را که اوباما در زمان تحویل گرفتن جایزه صلح نوبل بدون هیچ هزینه و تضمینی از جنبش ایرانیان دفاع میکنه که یک کار بسیار عادی برای دریافت جایزه هست با بیانیه ارتش ایران که با همه بگیر و ببندها و پاکسازی ها در زیر تیغ سرود آزادی میخونه را بشناسیم
اینها لایق بزرگترین جایزه ها هستن، دوستشون داریم و به ارتش خود احترام میگذاریم در نقطه مقابلی که از سپاهیان ولایت فقیه انزجار داریم و به زودی در زباله دان تاریخ تا ابد از بین رفته خواهیم دیدشان.....

۱۳۸۸ آذر ۱۶, دوشنبه

دستورالعمل سرکوب حکومت در این شرایط و راه های مقابله


1- تا حد ممکن کمتر کردن خشونتهای جلوی صحنه، یعنی فعلاٌ از تیراندازی مستقیم بایستی خودداری کنن

2- افزایش دامنه ترس با نمایش خشونت پشت صحنه:
الف- دستگیری وبازداشت گسترده افرادی که درجامعه و بخصوص دانشگاه ها نقش راهبردی دارن یا به اصطلاح سرنترس تری دارن
ب- نمایش خشونت و در صورت ترس از قدرت اعتراضات در آینده، قربانی گرفتن از هر مرحله حرکتهای اعتراضی


3-میرحسین موسوی و مهدی کروبی و حتی فائزه هاشمی هم در شلوغی های اخیر شرکت داشتن، حرکت بعدی سرکوب مخالفین درون نظامش هست بطوری که براشون خطری نداشته باشه، حال این خطرها چی هستن؟
الف- برخورد با اصلاح طلبان حکومتی و هاشمی رفسنجانی وضعیت کجدار و نریز فعلی را به شدت رادیکال میکنه
ب- این برخورد، باعث میشه که رهبری جنبش سبز به اپوزیسیون خارج از حاکمیت برسه
ج- این برخورد، حکومت داری را به شدت براشون مشکل میشه

پس دستورالعمل سرکوب برای حکومت از این بابت خیلی سخت تره واین برخورد فقط بایستی آنها را از فعال بودن بیرون بیاره، برای اینکار میشه برخورد غیر مستقیم را در دسترس قرار داد
الف- برخورد اطلاعاتی به طوری که نقاط ضعف آنها را برجسته کنن و از طریق نهادهای به ظاهربی طرف مثل مجلس باهاشون در بیفتن
ب- برخورد خانوادگی به طوری که منفعل و دلسرد بشن از همون دست کارهایی که این حکومت با حسینعلی منتظری هم کرده
ج- از لحاظ اقتصادی، حکومت را از تک قطبی بودن خلاص کنن

4- بایستی با قدرتهای بزرگ بیش از پیش کنار بیان و معنی این بند اینه که به زد و بست پشت پرده ادامه بدن
الف- یکیش همین موضوع اتمیه که بایستی تا ته خط ادامه بدن
ب- از پیوند خود با ابرقدرتها برای نمایش قدرت در بین دوستان سابق استفاده کنن

5- سرکوب و اقتصاد
وضعیت کشور از لحاظ اقتصادی موقعیت خطرناکی را نشون میده وبه هرشکل سرکوب اقتصادی تا حالا به نحوی شکل گرفته که اکثریت مردم زیاد توانایی تکون خوردن زیر بار مشکلات را ندارن چه برسه بخوان با حکومت هم مقابله کنن
در حال حاضر هر کسی را بازداشت میکنن بایستی چندین گونه بارمالی را تحمل کنه، طوریکه پس از خلاصی دیگه قادر نیست به تحرک گذشته ادامه بده
از طرف دیگه وضعیت خراب اقتصاد، خودش باعث ایجاد مخالفت و انفجار در مملکت میشه ومطمئن باشیم که اگه مردم با حکومت غاصب همکاری نمیکردن پس از انتخابات به سر زمین میخورد و تا این لحظه همکاری وجود داشته و در مورد این موضوع و اینکه حکومت چه کارهایی در اقتصاد انجام داده که این همکاری بر لبه باریکی باقی مونده بایستی بیشتر دقت کرد .....
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

و اما چه بایستی کرد؟
برای گذر ایران و ایرانی از این شرایط بغرنج امروز این راه ها وجود داره که:
الف- بایستی هزینه سرکوب را برای خود پایین ببریم:
ردپا نذاشتن در مخالفت و دیگه قهرمان بازی نکردن
نباید اینها از ناحیه فرد مشخصی احساس خطر بکنن که با درگیر کردن او در زنجیره سرکوب، تابلوی ترس با او بر پا کنن پس:
1- عدم شاخص بودن میتونه به هرکسی کمک کنه تو این فضا با هزینه کمتری برای خود مخالفت بکنه، پس زمان قهرمان بازی نیست
2- کمک به خود و دیگران برای اینکه به دام بازداشت وحتی المقدور زنجیره سرکوب نیفتن
3- پس از بازداشت بهترین شاخص برای کمک کردن به خود، نمایش نا امیدی و اقتصاد ضعیف میتونه باشه، به عبارت دیگه پس از بازداشت هم نبایستی به فکر شاخص بودن و قهرمان پردازی بود و اینرا بدونیم امروز دیگه مثل چند ماه پیش زمان خشونتهای کور برای حکومت نیست و اونها به فکر سرشاخه ها هستن، پس از بازداشت به هیچ وجه حتی اگه خیلی هم افسردگی وجود داشت نبایستی خود را به دام آنها انداخت

ب- بایستی هزینه سرکوب را برای حکومت بالا برد:
چون حکومت میدونه الان زمان خشونت کور نیست و بایستی خیلی حساب شده به سرکوبگری بپردازه بایستی حساب و کتاب او را به هم زد
1- بایستی با حرکت درست و دور ریختن اشتباهات فاحش نشاط و امید را در جامعه بالا برد
2- تعصبات کورکورانه را کنار گذاشت و گفتمان محبت بین گروه های مخالف حکومت برقرار کرد
3-قهرمانهای پنهانی و با ارزش، خیلی بی سروصدا به وضعیت مالی افرادی که به هر ترتیب قربونی این جنایتها بیپردازن
4- بحثهای سیاسی در همه عرصه ها رایج بشه که ایران بدون حکومت آخوندی را به نمایش بگذارن که به این شدیداٌ نیاز هست، آخوند حکومتی زمان زیادی تو ایران نخواهد داشت
5- افراد خود فروخته و خشن در خانواده ها شناسایی بشن و حتی طرد بشن، بایستی نشون داد که این حکومت عمر زیادی نداره ودو حالت قابل تصوره یا یک بدبختی دیگه مثل عراق و افغانستان و یا ایرانی که شایسته ترین در کل منطقه خواهد بود، هر احمق پول پرستی هم میتونه بخاطر تفاوت فراواون بین ایندو یک کمی از خودگذشتگی کنه و پول دزدی را کمتر بخوره ومطمئن باشه اون مملکت خراب به کسی اجازه میده از ثروت دزدی هم استفاده ای ببره
وووو

یکشنبه 9 مرداد 1384 سایت گویا

سرکوب عادی، سرکوب ويژه و سرکوب فوق العاده، بهزاد درستي

جمعه 24 تیر 1384 سایت گویا

هزینه ی سرکوب را افزایش دهیم، بهزاد درستي





رویش دموکراسی در دیکتاتوری مبارک باد!
















بعد از انتخابات و راه پیمایی های میلیونی 25 خرداد، رفته رفته مهمترین وجه دموکراسی که همان، نوعی تحمل جریان های مخالفه داره به حکومت دیکتاتوری ولی فقیه اضافه میشه
به عبارت دیگه برخلاف سابق که هر نوع اعتراض و مخالفتی یک جریان غیر نرمال و غیر قابل تحمل برای حکومت بود اینک داره براشون عادی میشه
و اما از خاصیتهای این موضوع:
یکیش این که شدت برخوردها کمتر میشه و به همون اندازه ترس مخالفت هم کمتر
و همینطور طراوت جنبش تا حصول نتیجه حفظ میشه
وقایع غیر قابل پیش بینی و جریانهای رو به جلو به وجود خواهن آمد

(عکس اول 16 آذر 85 و منبع عکس نامعلوم در http://forum.iranproud.com/tzahrat-mylyony-jnbsh-sbz-16-azr-t304826p3.html)
(عکس دوم 16 آذر 88 بی بی سی فارسی )



۱۳۸۸ آذر ۱۱, چهارشنبه

زیدآبادی ها زندگی میکارن


چشمامونو باز میکنیم و یک دنیا جریان میبینیم

فکر میکنی دنیا را میبنیم؟

نه نه، فقط جریان میبینیم
همه چیزا دارن میرن، روی جریان روی سیل یا رودخونه
ولی درد بی درمون ماها را ببین اینجا را داره طوفان میبره
همه چیز ما را طوفان میبره
شل وا بدیم، اونجایی میریم که عربه هم نی میندازه
اگه وایسیم ومقاومت کنیم چی؟

توی طوفان ایستادن، هنره ولی زندگی نیست!
گرچه عده ای هنرمندترن و حرکت هم میکنن، جلو هم میرن
زیدآبادی ها را نگاه کنیم!
اینها که هم مقاومت میکنن و هم آگاهی دارن و هم حسن نیت چقدر دوست داشتنیه وجود این افراد تو این فضای طوفانی!

بیایید آرزو کنیم که این طوفان ایست کنه
فقط آرزو کنیم؟
نه نه بیایید قدرت به دست بادکاران ندهیم
مگه همونها نیستن که طوفان درو میکنن؟
چه موقع ما هم زندگی میکاریم و طوفان درو نمیکنیم؟