خشونت یا آرامش، صلح یا جنگ، اصلاح یا انقلاب، اسلام یا غیر اسلام وووو اینها همه جنگ سر خونست و فکر نکنیم تنها واژه هستن
- عده ای از جوانان بخصوص در دانشگاه ها جانشان بر لب رسیده است و همانها هستند که جنبش سبز را تاکنون حفظ کرده اند و گرنه از جنبش موسوی نشان دیگر اثری وجود نداشت
- بیشترین جمعیت جوان در بیهودگی وضعیت کشورکه مانند حرکت با ترمز دستی بالاست، در حال نابود دیدن خود و آرزوهایشان هستند
- عده ای روشنفکرمثلاٌ به فکر صلاح مملکت هستن و صدها سالست گل و بلبل میخوانند ولی خون جیگر میکشند و حتی زبان را هم در غلاف کشیده و نه اندیشه روشنی برای رهایی دارند و نه فکری برای فردا و همه چیز را در خود بزرگ کردن ناشی از واژه های گل و بلبل متوقف کرده اند
- دیکتاتوری مذهبی خشنود از گفتمان رایج مخالفینش که حتی جرعت بیان کلمه براندازی را هم ندارن به سرکوب وحشیانه خود ادامه میدهد
و اما موضوع خیلی پیچیده نیست، این اصلاح طلبان جورواجورمان که عده ای همچنان از مذهب دم میزنند و عده ای هم سکولاریسم فقط منتظر فروپاشی حکومتی هستند که به وضوح دست آشتی با قدرتهای بزرگ کره خاکی دارد و همچنین بالادستی در زندگی مردمان منفعل و طرفدار که به همین خاطر وقتی جنبش فعالیت میکند همه از سوراخها خارج میشوند و عرض اندامی میکنند و برای نابودی حکومت امیدنامه سر میدهند و وقتی خاموش میشود و حکومت شروع به جولان دادن میکنند، پرچمهای سپیدست که بایستی بالا بروند
خب تکلیف چیست؟
آیا بایستی قید این بخصوص جوانان کارد به استخوان رسیده را زد تا یا قربانی شوند یا سرکوب و منفعل و مانند بقیه مردم؟
یا بایستی برای فروپاشی این حکومت لحظه شماری کرد و باز هم قربانی در پای ابهام داد؟
یا بایستی سعی کرد همکاری ابرقدرتها و مردمان منفعل را با این حکومت قطع کرد؟
البته این وضعیت فعلی که هزینه بسیاری برای سرکوب میشود و کار درستی هم انجام نمیشود، هر چه از این مملکت باقی مانده است را هم نابود خواهد کرد
حالا بیاییم از آن طرف نگاه کنیم، گیریم این حکومت هم ساقط شد و با از بین رفتن سرکوب وحشیانه، شعله های رهایی اقشار مردم به رقصیدن افتاد در خوش بینانه ترین حالت برای جلوگیری از هرج و مرج و خشونت آینده چه فکرگل و بلبلی میتوان کرد؟
آیا میتوان به روشنفکری فرصت طلب و عوام این مملکت دل خوش کرد که نه آگاهی مناسبی در آن یافت میشود و نه محبت بین گروهی و نه وزنه قوی؟
آیا میتوان به محبت ایرانی های هزار پاره ی آزاد شده از قوم بربر دل خوش داشت؟
آیا میتوان به نظم نوین جهانی دل خوش داشت؟
به چه؟
به اینکه دیکتاتوری دیگری هرچند بهتر از اعماق تاریخ سر در بیاورد و ما خشنود که آقا با شمشیر بین بچه ها آشتی میندازد؟
اگر این سوال را به شکل صحیح پاسخ دهیم مطمئن باشیم که نه تنها جوانان سرخورده نمیشوند و خود را هزینه خشونت نمیکنند و همچنین مردم منفعل، انرژی مخالفت پیدا میکنند بلکه طرفداران حکومت هم ریزش میکنند و خود حکومتی ها هم بزودی مجبور میشوند جای خود را به بهتر از خود بدهند و روشنفکرانمان هم مجبور میشوند با هم ائتلاف بکنند
پاسخ این سوال را در هزینه انقلاب را کاهش دهیم میتوانید پیدا کنید
- عده ای از جوانان بخصوص در دانشگاه ها جانشان بر لب رسیده است و همانها هستند که جنبش سبز را تاکنون حفظ کرده اند و گرنه از جنبش موسوی نشان دیگر اثری وجود نداشت
- بیشترین جمعیت جوان در بیهودگی وضعیت کشورکه مانند حرکت با ترمز دستی بالاست، در حال نابود دیدن خود و آرزوهایشان هستند
- عده ای روشنفکرمثلاٌ به فکر صلاح مملکت هستن و صدها سالست گل و بلبل میخوانند ولی خون جیگر میکشند و حتی زبان را هم در غلاف کشیده و نه اندیشه روشنی برای رهایی دارند و نه فکری برای فردا و همه چیز را در خود بزرگ کردن ناشی از واژه های گل و بلبل متوقف کرده اند
- دیکتاتوری مذهبی خشنود از گفتمان رایج مخالفینش که حتی جرعت بیان کلمه براندازی را هم ندارن به سرکوب وحشیانه خود ادامه میدهد
و اما موضوع خیلی پیچیده نیست، این اصلاح طلبان جورواجورمان که عده ای همچنان از مذهب دم میزنند و عده ای هم سکولاریسم فقط منتظر فروپاشی حکومتی هستند که به وضوح دست آشتی با قدرتهای بزرگ کره خاکی دارد و همچنین بالادستی در زندگی مردمان منفعل و طرفدار که به همین خاطر وقتی جنبش فعالیت میکند همه از سوراخها خارج میشوند و عرض اندامی میکنند و برای نابودی حکومت امیدنامه سر میدهند و وقتی خاموش میشود و حکومت شروع به جولان دادن میکنند، پرچمهای سپیدست که بایستی بالا بروند
خب تکلیف چیست؟
آیا بایستی قید این بخصوص جوانان کارد به استخوان رسیده را زد تا یا قربانی شوند یا سرکوب و منفعل و مانند بقیه مردم؟
یا بایستی برای فروپاشی این حکومت لحظه شماری کرد و باز هم قربانی در پای ابهام داد؟
یا بایستی سعی کرد همکاری ابرقدرتها و مردمان منفعل را با این حکومت قطع کرد؟
البته این وضعیت فعلی که هزینه بسیاری برای سرکوب میشود و کار درستی هم انجام نمیشود، هر چه از این مملکت باقی مانده است را هم نابود خواهد کرد
حالا بیاییم از آن طرف نگاه کنیم، گیریم این حکومت هم ساقط شد و با از بین رفتن سرکوب وحشیانه، شعله های رهایی اقشار مردم به رقصیدن افتاد در خوش بینانه ترین حالت برای جلوگیری از هرج و مرج و خشونت آینده چه فکرگل و بلبلی میتوان کرد؟
آیا میتوان به روشنفکری فرصت طلب و عوام این مملکت دل خوش کرد که نه آگاهی مناسبی در آن یافت میشود و نه محبت بین گروهی و نه وزنه قوی؟
آیا میتوان به محبت ایرانی های هزار پاره ی آزاد شده از قوم بربر دل خوش داشت؟
آیا میتوان به نظم نوین جهانی دل خوش داشت؟
به چه؟
به اینکه دیکتاتوری دیگری هرچند بهتر از اعماق تاریخ سر در بیاورد و ما خشنود که آقا با شمشیر بین بچه ها آشتی میندازد؟
اگر این سوال را به شکل صحیح پاسخ دهیم مطمئن باشیم که نه تنها جوانان سرخورده نمیشوند و خود را هزینه خشونت نمیکنند و همچنین مردم منفعل، انرژی مخالفت پیدا میکنند بلکه طرفداران حکومت هم ریزش میکنند و خود حکومتی ها هم بزودی مجبور میشوند جای خود را به بهتر از خود بدهند و روشنفکرانمان هم مجبور میشوند با هم ائتلاف بکنند
پاسخ این سوال را در هزینه انقلاب را کاهش دهیم میتوانید پیدا کنید
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر