۱۳۸۹ بهمن ۳۰, شنبه
خشونت علیه دیکتاتوری نظامی-مذهبی چطور و تا کجا؟ مرثیه ای برای انقلاب(6)
آیا خشونت در جنبشها، قابل برنامه ریزی و کنترل ست، یا خود به خود جریان می یابد؟
اینهم سوال بسیار مهم دیگریست که تا پاسخ آن داده نشود، معلوم نمیشود که چه کسی چه کاری میکند و براحتی میتواند نتیجه یک جنبش گروه متوسط را که جنبش دموکراسی خواهیست، به یک شورش طبقه پایین دست یا کودتای بالادست، بکشاند چرا که نتیجه جنبش ضد خشونت فعلی که یک طرف دائم به فجیعترین وضع میکوبد و طرف دیگر تحمل میکند، به جز منفجر شدن دیگ تحمل و خشونتی افسارگسیخته و آینده سوز نخواهد بود، به عبارت بهتر با حرکتهایی که تا حالا تحت تاثیر خاتمیان! داشتیم با باز کردن کلیه راه های وجود خود به روی حکومت، خشونت حکومت را به دیوی بی شاخ و دم رساندیم که با این همه حمایت قدرتهای غرب و شرق، فروپاشی نخواهند شد، بلکه عاقبت جامعه هم در تنور آن میدمد و افسار گسیخته خواهد شد... ولی میتوان برای حد خشونت برای جنبش دموکراسی خواهی یا همان انقلاب راستین، برنامه ریزی کرد که در ایران امروز میتواند به این شکل باشد:
اول: چون همسفر عشق شدي مرد سفر باش! به جاي آنکه بهاي سر داناي خود را که عمري براي آن تلاش کردي در مقابل حرکت دست اوباش بداني، بايد خودت به آن اعتبار دهي به اين ترتيب که مثل حرکت اوليه مصر يک نه بزرگ به تمام جلونشينان خارج و داخل نشين بده، تا همه بدانند تو نماينده خودت هستي و از همه مهمتر ميداني که چه ميخواهي و چه بايد بکني
پس شوخی دیگر بس است و همین نه بزرگ به تمام بازیگران که وضع را به اینجا رساندن و آری به دموکراسی اگر تدوین شود بیشترین طرفدار ممکن را بوجود می آورد که لرزه بر تن تمام ساندیس خوران و حکومت خواهد انداخت و همين سه تا به حکومت ميگويد تو با جماعت سياهي لشگر و آلت دست روبرو نيستي و ضربه زدن به هر کدام از اينها، هزينه گزافي براي تو خواهد داشت و درست کردن اين هزينه با امکاناتي که امروز اينترنت در اختيار گذاشته کار آسانيست، کافيست هر کس که مورد اصابت قرار ميگيرد يا بازداشت ميشود، انديشه اي داشته باشد تا بعد از انتشار وسیع مانند پتکي بر سر حکومت اصابت کند تا متوجه باشد، با آدم طرفست نه با گوسفند قرباني
دوم: تقابل با حکومت با در افتادن دانايي بر عليه ناداني به اين ترتيب که منشور حرکت تدوين کنند و در اين منشور به تمام طبقات اجتماعي تضمين آينده را بدهند و مهمتر اينکه نشان دهند اين حکومت چگونه مجراي حيات امروز و فرداي آنها را مشتي سانديس ميبندد و اقتصاد بدون ملا چگونه خواهد بود وهمينطور ساير عرصه ها و با اين کار دانايي پا در عرصه خواهد گذاشت و ناآگاهان سياسي کنار خواهند رفت و انرژي بيشتري براي حضور و حرکت بوجود مي آيد
در اين منشور ميتوان محبت را پايه ريزي کرد تا تمام تلاش ملاها در سي سال گذشته که مردم را از هم جدا کرد تا بتواند حکومت کند، بي اثر ميشوند و در منشور محبت، گروه متوسط نشان ميدهد که چگونه ميتواند همه را به خود جذب کند و خود نقش رهبري حرکتهاي امروز و فردا را به عهده بگيرد و همه را به سعادت برساند
سوم: بايستي هزينه سانديس خوري را افزايش داد، به جاي اينکه به آنها بگوييم تا ميتواني ما را بکش چون بعد هم ما با تو کاري نداريم، بايستي "اين گروه نه بزرگ" که از سايه پدرخوانده هاي سياسي که امکان صدها سازش پشت پرده پيش و پس را دارن، خارج شده و وقتی به اعتبار رسيدن، اقدام به هزينه سازي براي سانديس خوران چماق به دست، نمايند:
- انتشار نام سانديس خوران: ، تا آنها به دست و پا بيفتن و هر چه زودتر دامن خود را از حکومت بيرون بکشند هر چند اين شکلي نمادين دارد و ممکنست در اين نام نويسي، رخنه شود و این لیست با اسامي بيطرف و مخالف حکومت به کجراهه کشيده شود ولي از آنجا که اين نماد به تنهايي ملاک عمل نخواهد بود و بایستی به مخالفین اعتماد کرد تا حداقل تکليف بسياري از جانيها را با اطرافيانشان روشن ميکند
- تقابل با حاکميت براي نشان دادن اتحاد: جلوي بازداشت شدن و کتک خوردن اطرافيان را بگيرد، به پاي هم به ايستد تا سانديس خوران از اين اتحاد، وحشت کنن، اگر تک تیراندازی دیده شد، به هر طریق ممکن به او حمله کرد و بدانیم برخلاف تصور رایج بسط خشونت به نفع حکومت نیست و اگر اینرا احساس کنن، خودشان بساط آنرا جمع خواهن کرد چون اتحاد را بیشتر میکند و تمام ترس را از بین میبرد (برخلاف نظر عزت الله سحابی که اینها میتوانند بدون هیچ عقوبتی یک میلیون نفر بکشند)
چهارم: عرصه مخالفت را هم از روزها و مکانهای مشخص شده، گسترده تر کرد و فیلمبرداری کرد
پنجم: عرصه را تنها در خیابان نگه نداشت و به عرصه زندگی اجتماعی کشاند که عده زیادی از مردم بی عار و درد هستن و قابلیت برگشت و فالوده خوردن با حکومت را دارند و اینبار باید از احساسات مردم استفاده کرد، خود افراد جان باخته اقدام به تهیه فیلمی گزارش گونه از خود بکنند و حداقل نوشته های خود را که شامل مشخصات فردی و فکری آنهاست جلوی دوربین بخوانند و در اختیار گروه باشد تا هر زمان هر کدام هزینه ای دادند، به در تمام خانه ها فرستاده شود و آنها زنده تر بمانند تا کم کم کاسه دولتیان را نشانه گرفته و مجبور به اعتصاب شوند
و اینرا بدانیم بدون عمل صحیح در عرصه خشونت، اسیر آن بیش از پیش خواهیم شد.
اینهم سوال بسیار مهم دیگریست که تا پاسخ آن داده نشود، معلوم نمیشود که چه کسی چه کاری میکند و براحتی میتواند نتیجه یک جنبش گروه متوسط را که جنبش دموکراسی خواهیست، به یک شورش طبقه پایین دست یا کودتای بالادست، بکشاند چرا که نتیجه جنبش ضد خشونت فعلی که یک طرف دائم به فجیعترین وضع میکوبد و طرف دیگر تحمل میکند، به جز منفجر شدن دیگ تحمل و خشونتی افسارگسیخته و آینده سوز نخواهد بود، به عبارت بهتر با حرکتهایی که تا حالا تحت تاثیر خاتمیان! داشتیم با باز کردن کلیه راه های وجود خود به روی حکومت، خشونت حکومت را به دیوی بی شاخ و دم رساندیم که با این همه حمایت قدرتهای غرب و شرق، فروپاشی نخواهند شد، بلکه عاقبت جامعه هم در تنور آن میدمد و افسار گسیخته خواهد شد... ولی میتوان برای حد خشونت برای جنبش دموکراسی خواهی یا همان انقلاب راستین، برنامه ریزی کرد که در ایران امروز میتواند به این شکل باشد:
اول: چون همسفر عشق شدي مرد سفر باش! به جاي آنکه بهاي سر داناي خود را که عمري براي آن تلاش کردي در مقابل حرکت دست اوباش بداني، بايد خودت به آن اعتبار دهي به اين ترتيب که مثل حرکت اوليه مصر يک نه بزرگ به تمام جلونشينان خارج و داخل نشين بده، تا همه بدانند تو نماينده خودت هستي و از همه مهمتر ميداني که چه ميخواهي و چه بايد بکني
پس شوخی دیگر بس است و همین نه بزرگ به تمام بازیگران که وضع را به اینجا رساندن و آری به دموکراسی اگر تدوین شود بیشترین طرفدار ممکن را بوجود می آورد که لرزه بر تن تمام ساندیس خوران و حکومت خواهد انداخت و همين سه تا به حکومت ميگويد تو با جماعت سياهي لشگر و آلت دست روبرو نيستي و ضربه زدن به هر کدام از اينها، هزينه گزافي براي تو خواهد داشت و درست کردن اين هزينه با امکاناتي که امروز اينترنت در اختيار گذاشته کار آسانيست، کافيست هر کس که مورد اصابت قرار ميگيرد يا بازداشت ميشود، انديشه اي داشته باشد تا بعد از انتشار وسیع مانند پتکي بر سر حکومت اصابت کند تا متوجه باشد، با آدم طرفست نه با گوسفند قرباني
دوم: تقابل با حکومت با در افتادن دانايي بر عليه ناداني به اين ترتيب که منشور حرکت تدوين کنند و در اين منشور به تمام طبقات اجتماعي تضمين آينده را بدهند و مهمتر اينکه نشان دهند اين حکومت چگونه مجراي حيات امروز و فرداي آنها را مشتي سانديس ميبندد و اقتصاد بدون ملا چگونه خواهد بود وهمينطور ساير عرصه ها و با اين کار دانايي پا در عرصه خواهد گذاشت و ناآگاهان سياسي کنار خواهند رفت و انرژي بيشتري براي حضور و حرکت بوجود مي آيد
در اين منشور ميتوان محبت را پايه ريزي کرد تا تمام تلاش ملاها در سي سال گذشته که مردم را از هم جدا کرد تا بتواند حکومت کند، بي اثر ميشوند و در منشور محبت، گروه متوسط نشان ميدهد که چگونه ميتواند همه را به خود جذب کند و خود نقش رهبري حرکتهاي امروز و فردا را به عهده بگيرد و همه را به سعادت برساند
سوم: بايستي هزينه سانديس خوري را افزايش داد، به جاي اينکه به آنها بگوييم تا ميتواني ما را بکش چون بعد هم ما با تو کاري نداريم، بايستي "اين گروه نه بزرگ" که از سايه پدرخوانده هاي سياسي که امکان صدها سازش پشت پرده پيش و پس را دارن، خارج شده و وقتی به اعتبار رسيدن، اقدام به هزينه سازي براي سانديس خوران چماق به دست، نمايند:
- انتشار نام سانديس خوران: ، تا آنها به دست و پا بيفتن و هر چه زودتر دامن خود را از حکومت بيرون بکشند هر چند اين شکلي نمادين دارد و ممکنست در اين نام نويسي، رخنه شود و این لیست با اسامي بيطرف و مخالف حکومت به کجراهه کشيده شود ولي از آنجا که اين نماد به تنهايي ملاک عمل نخواهد بود و بایستی به مخالفین اعتماد کرد تا حداقل تکليف بسياري از جانيها را با اطرافيانشان روشن ميکند
- تقابل با حاکميت براي نشان دادن اتحاد: جلوي بازداشت شدن و کتک خوردن اطرافيان را بگيرد، به پاي هم به ايستد تا سانديس خوران از اين اتحاد، وحشت کنن، اگر تک تیراندازی دیده شد، به هر طریق ممکن به او حمله کرد و بدانیم برخلاف تصور رایج بسط خشونت به نفع حکومت نیست و اگر اینرا احساس کنن، خودشان بساط آنرا جمع خواهن کرد چون اتحاد را بیشتر میکند و تمام ترس را از بین میبرد (برخلاف نظر عزت الله سحابی که اینها میتوانند بدون هیچ عقوبتی یک میلیون نفر بکشند)
چهارم: عرصه مخالفت را هم از روزها و مکانهای مشخص شده، گسترده تر کرد و فیلمبرداری کرد
پنجم: عرصه را تنها در خیابان نگه نداشت و به عرصه زندگی اجتماعی کشاند که عده زیادی از مردم بی عار و درد هستن و قابلیت برگشت و فالوده خوردن با حکومت را دارند و اینبار باید از احساسات مردم استفاده کرد، خود افراد جان باخته اقدام به تهیه فیلمی گزارش گونه از خود بکنند و حداقل نوشته های خود را که شامل مشخصات فردی و فکری آنهاست جلوی دوربین بخوانند و در اختیار گروه باشد تا هر زمان هر کدام هزینه ای دادند، به در تمام خانه ها فرستاده شود و آنها زنده تر بمانند تا کم کم کاسه دولتیان را نشانه گرفته و مجبور به اعتصاب شوند
و اینرا بدانیم بدون عمل صحیح در عرصه خشونت، اسیر آن بیش از پیش خواهیم شد.
هزينه سانديس خوري چقدرست؟ مرثيه اي براي انقلاب (५)
هيچي! براحتي فرياد شهادت طلبي سر ميدهند و جام سانديس را با کلي امکانات اين مملکت بي در و پيکر قورت ميدهند در صورتيکه در سايه حمايت قوه قضائيه و نيروي انتظامي هر کاري که ميخواهند ميکنند
براي اينکه در هر جنبشي عليه ديکتاتوري، موفقيتي حاصل شود بايد "ترس" از بين برود تا جنبش دامن گير و همه گير شود و براي اينکار در ايران امروز بايد هزينه سانديس خوري را افزايش داد:
* روشنفکران عزيزمان به اسم ضد خشونت، ميگويند سانديس خوران را بعد از اين حکومت هم ميبخشيم خب اين يک خاصيت ميتواند داشته باشد که تا آخرين لحظه سلاح در دست نميگيرند و بر خواهند گشت ولي اين فکر ديدگاه تجربي ندارد و وقتي ببينيم که در همين جنبش پنجاه و هفت خودمان که مظهر خشونت و انتقام و انقلاب بد! ميدانن، "جاويد شاه گوها" در اجتماع بعداٌ به انقلابي هاي دو آتشه تبديل شدن .... پس به عبارت بهتر تجربه ميگويد گروهي وجود دارن که فقط حرف زور و قدرت و پول را ميفهمن و تا زماني که اينها را داشته باشن نميتوانيد، با زبان خوش چيزي متفاوت را حاليشان کنيد مگر زورشان را بگيري تا گوشهايشان باز شود
در قسمتهاي قبلي مرثيه اي براي انقلاب گفته شد که ما چگونه با ندانستن جواب مهمترين سوالها از حرکت آينده، خودمان را به فلاکت کشيده ايم درست مانند خريداري که خود هم نداند چه را بايد چگونه انتخاب کند گه نه تنها خود را سر کار گذاشته بلکه اعتبار خود را نزد سايرين از بين برده و حال آنرا در کنار اين هزينه پايين سانديس خوري بگذاريم تا متوجه شويم به اين ترتيب کاري از دستمان بر نمي آيد، پس:
به جاي اينکه زور خودمان را بدهيم التماس بخريم بايد با زبان "زور و محبت" جلو برويم، حال اين زبان چه چيز ميتواند باشد در قسمتهاي بعدي با ذکر جزئيات بيان ميشود.
براي اينکه در هر جنبشي عليه ديکتاتوري، موفقيتي حاصل شود بايد "ترس" از بين برود تا جنبش دامن گير و همه گير شود و براي اينکار در ايران امروز بايد هزينه سانديس خوري را افزايش داد:
* روشنفکران عزيزمان به اسم ضد خشونت، ميگويند سانديس خوران را بعد از اين حکومت هم ميبخشيم خب اين يک خاصيت ميتواند داشته باشد که تا آخرين لحظه سلاح در دست نميگيرند و بر خواهند گشت ولي اين فکر ديدگاه تجربي ندارد و وقتي ببينيم که در همين جنبش پنجاه و هفت خودمان که مظهر خشونت و انتقام و انقلاب بد! ميدانن، "جاويد شاه گوها" در اجتماع بعداٌ به انقلابي هاي دو آتشه تبديل شدن .... پس به عبارت بهتر تجربه ميگويد گروهي وجود دارن که فقط حرف زور و قدرت و پول را ميفهمن و تا زماني که اينها را داشته باشن نميتوانيد، با زبان خوش چيزي متفاوت را حاليشان کنيد مگر زورشان را بگيري تا گوشهايشان باز شود
در قسمتهاي قبلي مرثيه اي براي انقلاب گفته شد که ما چگونه با ندانستن جواب مهمترين سوالها از حرکت آينده، خودمان را به فلاکت کشيده ايم درست مانند خريداري که خود هم نداند چه را بايد چگونه انتخاب کند گه نه تنها خود را سر کار گذاشته بلکه اعتبار خود را نزد سايرين از بين برده و حال آنرا در کنار اين هزينه پايين سانديس خوري بگذاريم تا متوجه شويم به اين ترتيب کاري از دستمان بر نمي آيد، پس:
به جاي اينکه زور خودمان را بدهيم التماس بخريم بايد با زبان "زور و محبت" جلو برويم، حال اين زبان چه چيز ميتواند باشد در قسمتهاي بعدي با ذکر جزئيات بيان ميشود.
۱۳۸۹ بهمن ۲۷, چهارشنبه
چه چيز از اين ديوعقب مانده، دروغگو، دزد و خونخوار را ميخواهيد اصلاح کنيد؟ مرثیه ای برای انقلاب (4)
میگویند ایرانیها بر علیه دیکتاتوری محمدرضا پهلوی ३२ سال پیش انقلاب کردن و انقلاب هم که به معني تغيير بنيادي ست، میگوییم اگر آن جنبش بر علیه نوعي از دیکتاتوری نظامي بود، چرا هنوز هم ديکتاتوري نظامي وجود دارد؟
میگویند چون انقلاب یعنی همین با انقلاب چیزی درست نمیشود چرا که انقلاب با خشونت به دنبال تغییر بنیادیست و این خشونت، دوباره دیکتاتوری بوجود می آورد
خب پس به اولین تناقض ساختاری افکار در مورد انقلاب میرسیم که چه آشی و چه کشکی وقتی تغییر بنیادی در دیکتاتوری بوجود نمی آید پس اصلاٌ چرا اسم انقلاب روی این جنبشها میگذارید؟
سوال بعدی را واضح تر میپرسیم که وقتی یک حکومت دیکتاتوری و نظامی داریم که از حماقت و عقب ماندگی و خشونت و دروغ و دزدی هیچ چیز، کم نمیگذارد بایستی چه کرد؟ یعنی به عبارت بهتر، اصلاٌ چه چیز اینرا میخواهید اصلاح کنید؟ انقلاب هم که به نظر شما کاملاٌ بی خاصیتست؟
يعني جلوي يک ديو فلاکت بار که در تمام ارکان زندگي دخالت دارد، ايستاده ايم و نميدانيم چه بايد بکنيم و شاید خیلی هم مضحک به نظر برسد که سالها در حال دور زدن به دور بدبختي خود با اين نظام خونخوار هستيم چون بزرگان سیاسی! پاسخ این سوال را ندارن
میگوییم در جنبش پنجاه و هفت برعلیه نظام شاهنشاهی و حکومت مادام العمر و مطلقه یک حاکم قیام شد پس چرا این شخص و حکومتش همچنان وجود دارد؟
باز هم میگویند چون انقلاب، قادر نیست این حکومت را ساقط کند و خودش آنرا بازتولید میکند و باز در اینجا خیلی ساده به یک ضعف اساسی تفکر برای درک تغییر بنیادی یا انقلاب میرسیم چرا که:
در زمان او چون تکنولوژي پيشرفتي نکرده بود و بسيار گران بود قشر بسيار زيادي طبقه فقير وجود داشت که در برابر خريد خانه و ماشين و وسايل خانه مانند يخچال، تلويزيون وووو ضعيف بودن آنهم نسبت به امروز که با تکنولوژي پيشرفته، اينها خيلي ارزانتر از گذشته شده َن در صورتيکه همان زمان هم نياز به اين تکنولوژيها براي همه بود و به اين ترتيب، نبض عقده هاي رواني که مخصوص طبقه پايين دستست در آن سالها بر عليه گروهي که وابسطه به حکومت بودن و همه چيز داشتن بسيار، تند بود و همان هم تمام اتفاقات بعد را رقم زد، خميني و اسلامش شدن مظهر عقده تقابل با هرچي از مظهر توانايي بود و ديکتاتوري افسارگسيخته تاريخي که به زور قدري به بند کشيده شده بود، آزاد شد و حالا ما نه ميتوانيم اصلاحش کنيم و نه خوبست که انقلاب کنيم بر عليهش
از اينها گذشته يکي از مهمترين ارکان اصلاحات، انتخابات آزادست، در زمان رفسنجاني قصد بود که ناطق رئيس جمهور بعدي شود ولي نتوانستن تقلب کنن تا خاتمي شد، در انتهاي زمان خاتمي چه شد؟ احمدي نژاد با تقلب رئيس جمهور بعدي شد، اينست معني اصلاحاتي که حکومت اجازه آنرا نميدهد تازه اگر هم قدري بدهد خود آن اصلاح طلبان نميخواستن و نميتوانستن
میگویند چون انقلاب یعنی همین با انقلاب چیزی درست نمیشود چرا که انقلاب با خشونت به دنبال تغییر بنیادیست و این خشونت، دوباره دیکتاتوری بوجود می آورد
خب پس به اولین تناقض ساختاری افکار در مورد انقلاب میرسیم که چه آشی و چه کشکی وقتی تغییر بنیادی در دیکتاتوری بوجود نمی آید پس اصلاٌ چرا اسم انقلاب روی این جنبشها میگذارید؟
سوال بعدی را واضح تر میپرسیم که وقتی یک حکومت دیکتاتوری و نظامی داریم که از حماقت و عقب ماندگی و خشونت و دروغ و دزدی هیچ چیز، کم نمیگذارد بایستی چه کرد؟ یعنی به عبارت بهتر، اصلاٌ چه چیز اینرا میخواهید اصلاح کنید؟ انقلاب هم که به نظر شما کاملاٌ بی خاصیتست؟
يعني جلوي يک ديو فلاکت بار که در تمام ارکان زندگي دخالت دارد، ايستاده ايم و نميدانيم چه بايد بکنيم و شاید خیلی هم مضحک به نظر برسد که سالها در حال دور زدن به دور بدبختي خود با اين نظام خونخوار هستيم چون بزرگان سیاسی! پاسخ این سوال را ندارن
میگوییم در جنبش پنجاه و هفت برعلیه نظام شاهنشاهی و حکومت مادام العمر و مطلقه یک حاکم قیام شد پس چرا این شخص و حکومتش همچنان وجود دارد؟
باز هم میگویند چون انقلاب، قادر نیست این حکومت را ساقط کند و خودش آنرا بازتولید میکند و باز در اینجا خیلی ساده به یک ضعف اساسی تفکر برای درک تغییر بنیادی یا انقلاب میرسیم چرا که:
در قسمت اول مرثيه اي براي انقلاب ذکر شد که جنبش گروه پايين دست بر عليه حکومت شورش بوجود مي آورد و جنبش گروه بالا دست هم که کودتايي ميشود و تنها جنبش گروه متوسط که گروه فرهنگ ساز هر کشوري هست، شکلي از انقلاب پيدا ميکند، حرکت اين گروه براي دموکراسي، قوانين دموکراتيک و حقوق بشرست و برخلاف تصوري که روشنفکران ايجاد کرده َن، اين حرکت بدنبال خشونت افسارگسيخته اي به مانند شورش و کودتا نيست، پس اگر حکومت سلطاني به قول اکبر گنجي و به قول اين قلم، مطلقه همچنان وجود دارد ربطي به انقلاب ندارد که همه را از براندازي گرگي خونخوار بترسانيم
سوال ديگري ميپرسيم که با توجه به اين مطالب، جنبش ५७ اصلاٌ نوعي از انقلاب گروه متوسط بود وقتي معترضين خميني در ماه ميکردن و بساط کينه جويي هاي شخصي و مذهبي خود را ميگستراندن؟
نه نبود! چون طبقه متوسط فرهنگي وجود نداشت و اگر بعد از سال ५७ حکومتي لايق بوجود مي آمد اصلاٌ کسي به قربون صدقگي محمدرضا پهلوي مانند امروز نميرفت که هم ديکتاتور بود و هم از لحاظ شعور و دانايي به شدت مردم را ذليلتر از حتي دوران مشروطه ( که فضل الله نوري بر دار شد) با خرافات مذهبي بار آورده بود و همين هم ريشه بدبختيهاي امروز شددر زمان او چون تکنولوژي پيشرفتي نکرده بود و بسيار گران بود قشر بسيار زيادي طبقه فقير وجود داشت که در برابر خريد خانه و ماشين و وسايل خانه مانند يخچال، تلويزيون وووو ضعيف بودن آنهم نسبت به امروز که با تکنولوژي پيشرفته، اينها خيلي ارزانتر از گذشته شده َن در صورتيکه همان زمان هم نياز به اين تکنولوژيها براي همه بود و به اين ترتيب، نبض عقده هاي رواني که مخصوص طبقه پايين دستست در آن سالها بر عليه گروهي که وابسطه به حکومت بودن و همه چيز داشتن بسيار، تند بود و همان هم تمام اتفاقات بعد را رقم زد، خميني و اسلامش شدن مظهر عقده تقابل با هرچي از مظهر توانايي بود و ديکتاتوري افسارگسيخته تاريخي که به زور قدري به بند کشيده شده بود، آزاد شد و حالا ما نه ميتوانيم اصلاحش کنيم و نه خوبست که انقلاب کنيم بر عليهش
از اينها گذشته يکي از مهمترين ارکان اصلاحات، انتخابات آزادست، در زمان رفسنجاني قصد بود که ناطق رئيس جمهور بعدي شود ولي نتوانستن تقلب کنن تا خاتمي شد، در انتهاي زمان خاتمي چه شد؟ احمدي نژاد با تقلب رئيس جمهور بعدي شد، اينست معني اصلاحاتي که حکومت اجازه آنرا نميدهد تازه اگر هم قدري بدهد خود آن اصلاح طلبان نميخواستن و نميتوانستن
بنزین ضد ترس از مصر وارد شد! مرثیه ای برای انقلاب (३)
یک حکومت دیکتاتوری با "ترس" حکومت میکند و گاه گداری بنزینهای ضد ترس! بدست می آیند همانطور که در کشورهاي عربي ديکتاتوري، اين ترس تا حد زيادي نسبت به گذشته در حال رنگ باختن ست که میتوانند باعث حرکت های موثر علیه این حکومتها شوند ولي ببينيم اینبار هم که از جنبش تونس و مصر، در ايران حرکتي بوجود آمد، چه شد و ميشود؟
شاید فکر کنیم که حالا زودست که بفهمیم این بنزین چقدر کارآیی دارد ولی:
* بنزین ضد ترس را باید با حساب و کتاب، درون موتور جنبش ریخت تا به حرکت در آید نه اینکه بی حساب و کتاب بر روی خود جنبش ریخت و آتش زد که کم کم حتی ترس را بیشتر هم بکند
* اگر حرکتهای بی نتیجه سال گذشته جنبش سبز نبود و این حرکتها امسال بوجود می آمد اثر بهتری داشت چرا که از پارسال یک حکومت بی نقاب نظامی و وحشی و جانی با بی عاری مردمان و رهبران سیاسی ایران براحتی دارد زندگی میکند و نهایت موفقیت هر جنبشی اینست که این حکومت درست نشود و اگر شد که بایستی بوفور هزینه داد یا آرزوی فروپاشی داشت
و اما پیشنهاد: اول بایستی از این بنزین استفاده کرد و ترس خود را از انقلاب کم کرد و به اصلاح تصوری دلخوش نباشیم که برای هزینه ندادن، هر روز هزینه بی نتیجه دهیم، یعنی ضعف تئوریک را از بین ببریم
دوم: بایستی از این بنزین استفاده کرد و کم کم حرکتهای ضد حکومتی را درون جامعه بسط داد نه اینکه بدون برنامه، حتی اختلاف هم انداخت چرا که اساس غافلگیری را از دست دادیم و به فرض با یک آتش سوزی و یک شهید سازی که در این عملیات انتحاری متاسفانه به دست می آیند، امکان حرکت جمعی و ناگهانی را نداریم به عبارت دیگر بر خلاف رهبران جنبش سبز! این خاتمیان بی عار و درد که همواره به فکر آلت دست کردن مردم برای نمایش قدرت خود و چانه زنی برای باقی ماندن در حاکمیت استفاده میکنند بایستی از حرکتها حماسه های با ارزش ساخت که ارزش هزینه دادن را داشته باشن
شاید فکر کنیم که حالا زودست که بفهمیم این بنزین چقدر کارآیی دارد ولی:
* بنزین ضد ترس را باید با حساب و کتاب، درون موتور جنبش ریخت تا به حرکت در آید نه اینکه بی حساب و کتاب بر روی خود جنبش ریخت و آتش زد که کم کم حتی ترس را بیشتر هم بکند
* اگر حرکتهای بی نتیجه سال گذشته جنبش سبز نبود و این حرکتها امسال بوجود می آمد اثر بهتری داشت چرا که از پارسال یک حکومت بی نقاب نظامی و وحشی و جانی با بی عاری مردمان و رهبران سیاسی ایران براحتی دارد زندگی میکند و نهایت موفقیت هر جنبشی اینست که این حکومت درست نشود و اگر شد که بایستی بوفور هزینه داد یا آرزوی فروپاشی داشت
و اما پیشنهاد: اول بایستی از این بنزین استفاده کرد و ترس خود را از انقلاب کم کرد و به اصلاح تصوری دلخوش نباشیم که برای هزینه ندادن، هر روز هزینه بی نتیجه دهیم، یعنی ضعف تئوریک را از بین ببریم
دوم: بایستی از این بنزین استفاده کرد و کم کم حرکتهای ضد حکومتی را درون جامعه بسط داد نه اینکه بدون برنامه، حتی اختلاف هم انداخت چرا که اساس غافلگیری را از دست دادیم و به فرض با یک آتش سوزی و یک شهید سازی که در این عملیات انتحاری متاسفانه به دست می آیند، امکان حرکت جمعی و ناگهانی را نداریم به عبارت دیگر بر خلاف رهبران جنبش سبز! این خاتمیان بی عار و درد که همواره به فکر آلت دست کردن مردم برای نمایش قدرت خود و چانه زنی برای باقی ماندن در حاکمیت استفاده میکنند بایستی از حرکتها حماسه های با ارزش ساخت که ارزش هزینه دادن را داشته باشن
۱۳۸۹ بهمن ۱۸, دوشنبه
سیاست بی عار و دردی و تقاضای خون برای 25 بهمن!
چه میکنند این رهبران! جنبش سبز(موسوی و کروبی)؟ که کوچکترین فعالیت روشن برای رهایی آن همه آدم تحت ستم در جنبش سال قبل انجام ندادن و خود را به مرده سیاسی تبدیل کردن، حالا آمدن و 25 بهمن درست میکنند و سیاست بی عار و دردی محمد خاتمی را همینطور دارن بی کم و کاست انجام میدن. یعنی اگر به فرض دوباره راه پیمایی تحت هر شرایط انجام شود و یک عده کشته و زندانی شوند، این مرده ها چه جوابی به خود حداقل میخواهند بدهند؟ و حاکمیت هم که برای دامن گیر کردن سرکوب و ترسش در سال 89 هر که دم دست دارد را همینطور اعدام میکند از خدایش هست دوباره توسط این گروه خاتمیان نشان! واکسینه شود حالا چه چیز باعث میشود که مرده های سیاسی اینقدر درسیاست این مملکت زنده بمانند و ته مانده انرژی ها و فعالیتها را هر سال بر باد بدهند؟ بایستی از بی بی سی و روشنفکری عوام و بی مسئولیت مملکتمان پرسید.
۱۳۸۹ بهمن ۱۷, یکشنبه
احمدی نژاد ثابت کرد که سرعت نور با باد برابرست!
او که در یزد سخنرانی میکرد گفت: ... حرکت ملت در کشاورزی ، صنعت ، علم ، فرهنگ و آموزش با جهش و سرعت نور خواهد بود.
خب واضح و مبرهن است که دکتر احمدی نژاد هیچ درک مشخصی از سرعت نور ندارد و فکر میکند با باد معده اش برابرست و دقیقاٌ به همین علت فکر میکنن، امواج انقلاب اسلامیشان بعد از سی و دو سال تازه به مصر رسیده، خب تازه زور امامشان هم بیشتر بوده
و صد البته بیخود نیست بعد از این مدت در هر کدام از دستاوردهای انقلابشان توجه میکنیم، به جای نور به جز بوی این باد چیز دیگری درک نمیکنیم، به همین خاطر اگر یکی از روزهای دهه زجرشان را به نام انقلاب و باد میذاشتن میتوانستن براحتی تمام اتفاقات دنیا را به خودشان مرتبط کنن نه اینکه زور بزنن تا خودشان را منفجر کنن تا از باد نور بسازن
خب واضح و مبرهن است که دکتر احمدی نژاد هیچ درک مشخصی از سرعت نور ندارد و فکر میکند با باد معده اش برابرست و دقیقاٌ به همین علت فکر میکنن، امواج انقلاب اسلامیشان بعد از سی و دو سال تازه به مصر رسیده، خب تازه زور امامشان هم بیشتر بوده
و صد البته بیخود نیست بعد از این مدت در هر کدام از دستاوردهای انقلابشان توجه میکنیم، به جای نور به جز بوی این باد چیز دیگری درک نمیکنیم، به همین خاطر اگر یکی از روزهای دهه زجرشان را به نام انقلاب و باد میذاشتن میتوانستن براحتی تمام اتفاقات دنیا را به خودشان مرتبط کنن نه اینکه زور بزنن تا خودشان را منفجر کنن تا از باد نور بسازن
خامنه ای که اسلامش را سوزانده و دارد ملاها را میسوزاند به مصر چه میگوید؟
خامنه ای و مکارم که اسلامشان را به تمامی سوزانده و حالا دارن نسل خودشان را میسوزانن به گروهی مثل اخوان المسلمین که تازه میخوان اهم و تولوپی بکنن و اسلام را مثل چراغ کرده َن، دستور میدن چه بکنن و چه نکنن...
و طنز تلخ نفهمی این دیکتاتورها که هیچ ارزشی ندارن ولی عمر ما و کشورمون را آتیش میزنن و آن چنان از بین میرن که انگار هیچ وقت نبودن اینه که خامنه ای به حسنی مبارک که نتونست و یا نخواست با ماشین از روی مردم رد بشه و زندانیهای دست بسته را از پشت بوم پایین بندازه و با بطری و چماق به اونها در زندانها حمله کنه، با قیافه ای اخلاق گرایانه ذرت پراکنی کنه
و این طنز تلح بدجوری سینه آدم را آتیش میزنه
و طنز تلخ نفهمی این دیکتاتورها که هیچ ارزشی ندارن ولی عمر ما و کشورمون را آتیش میزنن و آن چنان از بین میرن که انگار هیچ وقت نبودن اینه که خامنه ای به حسنی مبارک که نتونست و یا نخواست با ماشین از روی مردم رد بشه و زندانیهای دست بسته را از پشت بوم پایین بندازه و با بطری و چماق به اونها در زندانها حمله کنه، با قیافه ای اخلاق گرایانه ذرت پراکنی کنه
و این طنز تلح بدجوری سینه آدم را آتیش میزنه
عدم رعایت مهمترین قانون خود و ما مجبوریم تمام قوانینشان را رعایت کنیم!
با قوانینی دیکتاتوری و به شدت عقب مانده همه ملت را به بدبختی کشوندن و همه جوره از اونها میخوان که ریز و درشت این قوانین را رعایت کنند یا حتی تاوان پس بدن و اونوقت خودشون بزرگترین قانونهای خودشون را رعایت نمیکنن، اینکه استیضاحی صورت میگیره و باید وزیر و رئیس جمهور حاضر باشن و احمدی نژاد حتی گردن کشی میکنه که کل وزارت خونه را به هم میزنه تا استاد عزیزش را مجبور نشه کنار بذاره اون هم به دستور مجلسی که به شدت باهاش مشکل داره
اینها قد گری دیکتاتوری هم حتی نیست، اینها به ته خط رسیدن افرادیست که با کمک از مابهترون و نفهمی خودمون، کسی را یارای سیلی زدنشان نبود ولی خیلی طول نمیکشد که از خودشان خیلی محکم خواهند خورد.
اینها قد گری دیکتاتوری هم حتی نیست، اینها به ته خط رسیدن افرادیست که با کمک از مابهترون و نفهمی خودمون، کسی را یارای سیلی زدنشان نبود ولی خیلی طول نمیکشد که از خودشان خیلی محکم خواهند خورد.
مصر به کجا میتواند برود؟ "مرثیه ای برای انقلاب 2"
در مبحث قبلی اشاره شد که تقابل طبقه متوسط با سرکوب دیکتاتوری به شکل انقلاب و گروه بالا دست به شکل کودتا و اتحاد بالادست و طبقه پایین دست با هم به شکل شورش بروز میکند.... و به شرایط کنونی مصر در پنج بند نگاهی انداختم، پس اول تکلیف اینرا مشخص کنیم که در مصر دارد انقلابی به وقوع میپیوندد یا نه؟
بی گمان برخلاف جنبش 57 ایران که یک انفجار از هیجان عمومی بود با آزاد سازی سیاسی به توسط دیکتاتوری سرکوبگر تحت فشار کارترو همینطور واقعه ای مانند سینما رکس آبادان، حرکت اخیر مصر شباهت بسیار بیشتری با جنبش سبز سال قبل ایران دارد و دُز انقلابی آن بیشترست، به عبارت بهتر ایران در سال 57، دز انقلابی داشت ولی بسیار بیش از آن شورش تمام مسائل بعدی را رقم زد که گناهش تنها و تنها بر گردن روشنفکران سیاسی و اجتماعی و مذهبی آن زمان بود که حتی خودشان هم در اوج هیجان، سوختن و بریدن و دوختن و به آلت دست تبدیل شدن
حالا اگر قرارست کسی به ریش من بخندد که جنبش 57 را که همه انقلاب میشناسند، من نمیشناسم و برعکس جنبش سبز را که در بین عموم به یک جنبش اصلاح خواهانه معروف شده، یک جنبش انقلابی میشناسم که چون خودش هم خود را نفهمید به سرعت کمرنگ شد، بخندد! به شرایط این مملکت ربط دارد که عموم کارها برعکس هستن
و اما در مصر چه میگذرد؟ دیکتاتوری سی ساله که توانسته بود کانالی ارتباطی بین خواست مردمش و خواست قدرتهای بزرگ باشد، به انتهای تاریخ مصرف خود رسید و اینجاست که قدرتهای بزرگ، شروع به تعریف کانال جدید ارتباطی میکنند که یا این کانال به مانند، حکومت اسلامی در ایران شکلی کاملاٌ پنهانی دارد و یا مانند ترکیه شکلی مشخص...
در مطالب قبلی به این اشاره کردم که دلیل رشد ترکیه به دست اسلام گراها هیچ چیز نبود به جز خواست اروپا و آمریکا تا بتوانند، هم اسلام را به عنوان بهترین متحد خود برای ذلت و باج دهی، حفظ کنند و هم الگویی متعادل از آن را به نمایش بگذارند و در مقابلش حکومت اسلامی ایرانست که یک مهره آمریکایی بوده که باعث بروز جنگی در خاورمیانه شد و همینطور به مانند اسرائیل به هیچ وجه مایل به صلح خاورمیانه نیست و در سالهای اخیرش هم با بمب اتم خواهیش، منافع نظامی- اقتصادی آنها را در منطقه حفظ میکند و به همین خاطر هم سال گذشته آمریکا به اینها کمک کرد تا جنبش سبز را سرکوب کردن به عبارت بهتر بعد از صدام حسین که خدمتش به این آمریکا کمتر از آبراهام لینکلن نبود، نیاز به دیوانه ای دیگر داشتن که احمدی نژاد از دیوانگی همه را بس است.
تا این لحظه شعارهای ضد آمریکایی و مذهبی در تظاهرات مصری ها بروز نکرده چرا که حسنی مبارک و ارتش به سرکوب اعتراضات، برنخواستن و عدم بروز هیجان و خشونت افسارگسیخته و درس گرفتن تمام منطقه از جنبش 57 ایران نشان میدهد که مصر به الگوی ترکیه به شکل دیگری نزدیک میشود پس یا اینکه اخوان المسلمین دست به اصلاح خود میزند و با اسرائیل مثل اردوغان از در صلح برمی آید و یا اینکه در آینده نقش کلیدی در حاکمیت نخواهد داشت
از طرف دیگر بعد از بیش از پنجاه سال جنگ، اسرائیل به خواست خود با کمک حکومتی مثل ایران، رسید و تمام اسلام گراهای عاقل کم کم از در صلح با او در آمدن و خواهند آمد و بقای خودش را در منطقه تضمین کرد که اگر سی سال پیش همه با او صلح میکردن، هیچ تضمینی در اصل بقای اسرائیل وجود نداشت و کافی بود یک رهبر عرب عوض میشد تا با احساسات اسلامی به شدت مشکل پیدا میکرد.
از مجموع شرایط فوق بر می آید که کانال ارتباطی جدید برای مصر به عنوان یکی از مهمترین کشورهای عربی بروز خواهد کرد که از شکل دیکتاتوری نظامی بیرون خواهد آمد و این همان نظم نوین جهانیست که در عراق و افغانستان به زور نیروی نظامی به شکلی برقرار شد و در حال گذرست.
بی گمان برخلاف جنبش 57 ایران که یک انفجار از هیجان عمومی بود با آزاد سازی سیاسی به توسط دیکتاتوری سرکوبگر تحت فشار کارترو همینطور واقعه ای مانند سینما رکس آبادان، حرکت اخیر مصر شباهت بسیار بیشتری با جنبش سبز سال قبل ایران دارد و دُز انقلابی آن بیشترست، به عبارت بهتر ایران در سال 57، دز انقلابی داشت ولی بسیار بیش از آن شورش تمام مسائل بعدی را رقم زد که گناهش تنها و تنها بر گردن روشنفکران سیاسی و اجتماعی و مذهبی آن زمان بود که حتی خودشان هم در اوج هیجان، سوختن و بریدن و دوختن و به آلت دست تبدیل شدن
حالا اگر قرارست کسی به ریش من بخندد که جنبش 57 را که همه انقلاب میشناسند، من نمیشناسم و برعکس جنبش سبز را که در بین عموم به یک جنبش اصلاح خواهانه معروف شده، یک جنبش انقلابی میشناسم که چون خودش هم خود را نفهمید به سرعت کمرنگ شد، بخندد! به شرایط این مملکت ربط دارد که عموم کارها برعکس هستن
و اما در مصر چه میگذرد؟ دیکتاتوری سی ساله که توانسته بود کانالی ارتباطی بین خواست مردمش و خواست قدرتهای بزرگ باشد، به انتهای تاریخ مصرف خود رسید و اینجاست که قدرتهای بزرگ، شروع به تعریف کانال جدید ارتباطی میکنند که یا این کانال به مانند، حکومت اسلامی در ایران شکلی کاملاٌ پنهانی دارد و یا مانند ترکیه شکلی مشخص...
در مطالب قبلی به این اشاره کردم که دلیل رشد ترکیه به دست اسلام گراها هیچ چیز نبود به جز خواست اروپا و آمریکا تا بتوانند، هم اسلام را به عنوان بهترین متحد خود برای ذلت و باج دهی، حفظ کنند و هم الگویی متعادل از آن را به نمایش بگذارند و در مقابلش حکومت اسلامی ایرانست که یک مهره آمریکایی بوده که باعث بروز جنگی در خاورمیانه شد و همینطور به مانند اسرائیل به هیچ وجه مایل به صلح خاورمیانه نیست و در سالهای اخیرش هم با بمب اتم خواهیش، منافع نظامی- اقتصادی آنها را در منطقه حفظ میکند و به همین خاطر هم سال گذشته آمریکا به اینها کمک کرد تا جنبش سبز را سرکوب کردن به عبارت بهتر بعد از صدام حسین که خدمتش به این آمریکا کمتر از آبراهام لینکلن نبود، نیاز به دیوانه ای دیگر داشتن که احمدی نژاد از دیوانگی همه را بس است.
تا این لحظه شعارهای ضد آمریکایی و مذهبی در تظاهرات مصری ها بروز نکرده چرا که حسنی مبارک و ارتش به سرکوب اعتراضات، برنخواستن و عدم بروز هیجان و خشونت افسارگسیخته و درس گرفتن تمام منطقه از جنبش 57 ایران نشان میدهد که مصر به الگوی ترکیه به شکل دیگری نزدیک میشود پس یا اینکه اخوان المسلمین دست به اصلاح خود میزند و با اسرائیل مثل اردوغان از در صلح برمی آید و یا اینکه در آینده نقش کلیدی در حاکمیت نخواهد داشت
از طرف دیگر بعد از بیش از پنجاه سال جنگ، اسرائیل به خواست خود با کمک حکومتی مثل ایران، رسید و تمام اسلام گراهای عاقل کم کم از در صلح با او در آمدن و خواهند آمد و بقای خودش را در منطقه تضمین کرد که اگر سی سال پیش همه با او صلح میکردن، هیچ تضمینی در اصل بقای اسرائیل وجود نداشت و کافی بود یک رهبر عرب عوض میشد تا با احساسات اسلامی به شدت مشکل پیدا میکرد.
از مجموع شرایط فوق بر می آید که کانال ارتباطی جدید برای مصر به عنوان یکی از مهمترین کشورهای عربی بروز خواهد کرد که از شکل دیکتاتوری نظامی بیرون خواهد آمد و این همان نظم نوین جهانیست که در عراق و افغانستان به زور نیروی نظامی به شکلی برقرار شد و در حال گذرست.
۱۳۸۹ بهمن ۱۶, شنبه
تحلیل آتش انقلاب در اعراب! " مرثیه ای برای انقلاب 1 "
کره زمین با موضوع کاملاٌ جدیدی روبروست به عبارت دیگر تا حالا بارها در این کشورها، شورش و کودتا صورت گرفته ولی آیا این جنبشهای امروزی، اصلاٌ حرکتهای انقلابی هستن یا نه؟
تکلیف کودتا که مشخص ست، به توسط نیروهای نظامی داخلی و با کمک نیرو یا نیروهای خارجی، بوجود می آید و حاصل کار هم یک حکومت نظامی ست
و شورش را هم گروه های سیاسی و هم طبقات پایین دست بوجود می آورند و ما حصل دو لایه ی قدرتمندان بالا و آلت دستان پایین هستن و سرنوشت هم در پشت میدانها، تعیین شده ومیشود
واما انقلاب که یک خواست دیگرگون خواهانه هست ودر درجه اول برای آزادی سیاسی و بر ضد دیکتاتوری صورت میگیرد... پس یک برداشت مشخص از نخواستن دارد و حتی مفهومی مشخص از خواستن دموکراسی ولی به علت اینکه این خواست نیاز به نهاد سازی و قدرتمندی نهادهای دموکراسی احتیاج دارد پس خواستن انقلابی امری ثانویه بر وقوع انقلابست و در درون خود تناقض پیدا میکند که در طول همین دو سه قرن وقوع انقلابها، بارها کودتا و شورش خود را جای انقلاب نشان داده است...
پس مشکل اصلی که باعث بوجود آمدن انقلاب میشود: 1- نبودن آزادی سیاسی و دیکتاتوری ست و 2- وجود حکومت الیگارشی، باندبازیهای مافیایی و فقر گسترده در اجتماع
و برای پیدا کردن رد پای انقلاب، توجه به این موضوع ضروری ست که بوجود آورنده انقلاب، طبقه متوسط، بخصوص متوسط فقیرست یعنی افرادی که از لحاظ فرهنگی، تحصیلات و موقعیت های خانوادگی، جزو طبقه متوسط هستن ولی به خاطر وجود دیکتاتوری به فقر رسیده َن و در مقابل، بوجود آورنده شورشها، طبقه پایین دست هستن چرا که سرکوب دیکتاتوری باعث تحقیر کل طبقات اجتماعی میشود ولی تقابل طبقه متوسط با این سرکوبها به شکل انقلاب بروز میکند برخلاف گروه های دیگر که به شکل شورش و کودتا خود را نشان میدهد
حال با در نظر گرفتن مولفه های فوق به مصر امروز نگاهی بیندازیم:
1- حکومت حسنی مبارک به مانند سایر حکومتهای کشورهای عربی و خاورمیانه، نوعی از دیکتاتوری نظامی مورد حمایت ابرقدرتهای غربی بوده ست
2- به واسطه رشد ارتباطات، افزایش دانشگاه ها و همه گیر و ارزان شدن فن آوری، در حد زیادی طبقه متوسط فقیر در کشورهای در حال توسعه بوجود آمده َ
3- درست مانند سایر کشورهای دیکتاتوری تحت سلطه در خاورمیانه، به علت سیاست های قدرتهای غربی و بخصوص بریتانیا که پدر آمریکا هم محسوب میشود، تنها و بزرگترین بدیل حکومت های موجود، گروه های اسلامی هستن، یعنی در همین مصر، حسنی مبارک اجازه کمترین تشکل سیاسی غیر مذهبی را در کشور نداد تا اخوان المسلمین بزرگترین گروه فعال سیاسی درون کشورشود و دلیل عمده آنهم اینست که با کمک این گروه ها نه تنها میتوانند به راحتی اختیار گروه پایین دست و شورشها _ در نتیجه سایر گروه ها _ را در دست بگیرند بلکه چون فتیله کل جهان اسلام بطور مستقیم و غیر مستقیم در دستان خودشانست با این بدیلهای حکومتی بهتر میتوانند کنار بیایند و البته اینها در کنار این موضوع که گروه متوسط هم در این کشورها با عوامیت روشنفکرانشان در نهایت، آلت دستی بیش نیستن
4- در مصر حسنی مبارک، آزادی مذهب به اندازه ای که طبقه متوسط مذهبی طلب میکند وجود دارد و تنها دلیلی که یک گروه مذهبی - سیاسی، میتواند رشد کند همان عدم وجود بدیل دیگرست که در بند بالا اشاره شد و رشد شورش و کودتا به جای انقلابست و همینطور موضوع اسرائیل و تحقیر جامعه عرب هم میتواند مذهب سیاسی را رشد دهد در کنار بغض اعراب نسبت به آمریکا که در دل اسلام اتحاد پیدا میکند
5- ارتباط بسیار عمیقی در کشورهای عربی برقرارست به طوریکه الگوی مصر که از مهمترین این کشورهاست، اگر به موفقیتی نسبی دست یابد، به سرعت میتواند توسط سایر این کشورها تعقیب شود و سیاستگذاران جهانی هم اینرا به خوبی میدانند
پس انقلاب اعراب بسیار موضوع پیچیده ای ست که در مطالب بعدی، سعی میکنم بهتر به آن اشاره کنم.
۱۳۸۹ دی ۲۶, یکشنبه
بازی ابرقدرتی، پشت پرده های سیاسی یا توهم توطئه!
یکی از بزرگترین افه های روشنفکری سیاسی ایرانی اینست که هر چه درست نگاه کنی بگی اتفاقات بزرگ سیاسی و حتی اجتماعی دوران اخیر به دست ابرقدرتها صورت گرفته و مدرکش را حتی خودشون رو کردن و میکنند، میگن خیر! اینها توهم توطئه ای بیش نیست، هر چی بدبختی میکشیم از خودمونه و اونها اصلاٌ اینکار ها را نکردن یا نمیکنند!
خب سوال اول: آنها نخواستن بکنند یا نمیکنند؟
پاسخ آنها به تناقض میرسد عده ای که میگن هرچی بدبختی میکشیم از بیشعوری خودمونه، پس چطور ابرقدقدها و اسمشو نبرها که به صراحت در عرصه رسانه ای و تبلیغاتی و پشت پرده ای سیاسی جهان به شدت نقش دارن نمیتونن، کاری به نفع خود بکنن؟
و یا چطور نمیخوان کاری بکنن درصورتیکه تو این جهان شلوغ پلوغ کار نکردن برای ابرقدرتها همون و کلاهشون را باد بردن، همونطور
سوال دوم:
اینکه روشنفکرهامون میگن توهم توطئه و میگن تموم بدبختی هامون از نفهمی خودمونه میخوان خودمون را بزرگ کنن یا کوچیک؟
خب معلومه از بدبختی خودمونه که قدرتها به کارهامون دخالت میکنن و موفق هم میشن ولی افرادی که از ارکان سیاست چیزی متوجه نمیشن، چطوری میخوان خودشون را حداقل به شکل واقعی بزرگ کنن و درست ببینن تا بقیه؟
خلاصه اینکه یک نویسنده ای شخصیتی مجنون و باحال تحت عنوان دایی جان ناپلئون ساخت تا بعدها خوابان هر آنکس که آگاهی سیاسی دارد را به این نام، ملقب کند
خدا را شکر که من حداقل این توهم توطئه دارم این روشنفکرها که جز تناقض و نابینایی هیچی ندارن!
خیلی هنرمندم که مثل مرده ها زندگی میکنم!
لیاقت این مردمی که خرافات اسلامی و شیعه را رها نکردن همین خمینی،خامنه ای، موسوی، احمدی نژاد و خاتمی وووو هستن که تقریباٌ عمرم را به لجن کشیدن و رفت. نبودن این حکومت جانی در تموم سی سال گذشته برای من آرزو بوده، حالا هم حس میکنم زنده به گور شدم، اگه میمردم راحت تر بود
از موقعی که صبح چشمام را باز میکنم تا شب که میبندم، این خرافات و کثافات که ازشون متنفرم به شدت دور و برم را گرفته خیلی هنرمندم که مثل مرده ها دارم زندگی میکنم!
از موقعی که صبح چشمام را باز میکنم تا شب که میبندم، این خرافات و کثافات که ازشون متنفرم به شدت دور و برم را گرفته خیلی هنرمندم که مثل مرده ها دارم زندگی میکنم!
برچسبها:
زنده به گور، هنرمند مر دگی
اسلام، حکومت اسلامی و خامنه ای! بدبخت میکنند فرمانروایان به ته خط رسیده!
به موقعیت یک آدم به ته خط رسیده ای توجه کنیم که به شدت خود پرستست و اختیار بقیه را هم در دست دارد، تصمیمات دیوانه وار، مالیخولیای گذشته، بی فردایی و بی اعتباری، تمام آن چیزیست که به آنها حتی اختیار یک طویله را هم نباید داد ولی در این مملکت سه تای اینها که به شدت مختار هم هستند بر ما فرمانروایی میکنند:
1- اسلام قادر نیست در زمان حال زندگی کند که طالبان و احمدی نژادها با دیوانگی و جنایت میخواهند زنده نگهش دارند یا بقیه بی خیال حقیقتهای تاریخ گذشته، تنها به باورهای ارثی آن مینازند و به فکر اضافه کردن جمعیت اسلام و جمع کردن منافع به جیب خود هستند و خوش بین
2- در مقابل آن خوش بینی از این طرف، اسلام سیاسی که با همین مثلاٌ جمهوری اسلامی روشن تر به حیات اجتماعی خودهم لطمه زد و در حالیکه رابطه اسلام سیاسی با اسلام غیر سیاسی به شدت مخدوش است و شاید در بیش از دو سوم قوانینش به حکومت و اجتماع ارتباط دارد، این بن بست نه تنها این سطح که سطح اول را هم مخدوش میکند
3- و در کنار این دو موجود به شدت امنیتی و بت مانند، میرسیم به خامنه ای و احمدی نژادش که به وضوح به ته خط رسیده َن و مملکت مانند ماشینی بدون موتور و حتی چرخ روی سراشیبی که ابرقدرتها آنرا انداخته َن، دیوانه وار به سقوط میرود و با تز شریعتمداریش، فرمان ماشین را هم خودشان کنده َن تا راه پس و پیش نداشته باشد....
بیچاره ما که با این موجودات به ته، رسیده به فلاکت و بدبختی افتاده ایم و حیات ما بر روی کارتهای سوخته ای قرار دارد که تاریخ ایران در آینده ای نه چندان دور با تمام قدرت، تلاش میکند تا ما را با احمدی نژادمان فراموش کند!
1- اسلام قادر نیست در زمان حال زندگی کند که طالبان و احمدی نژادها با دیوانگی و جنایت میخواهند زنده نگهش دارند یا بقیه بی خیال حقیقتهای تاریخ گذشته، تنها به باورهای ارثی آن مینازند و به فکر اضافه کردن جمعیت اسلام و جمع کردن منافع به جیب خود هستند و خوش بین
2- در مقابل آن خوش بینی از این طرف، اسلام سیاسی که با همین مثلاٌ جمهوری اسلامی روشن تر به حیات اجتماعی خودهم لطمه زد و در حالیکه رابطه اسلام سیاسی با اسلام غیر سیاسی به شدت مخدوش است و شاید در بیش از دو سوم قوانینش به حکومت و اجتماع ارتباط دارد، این بن بست نه تنها این سطح که سطح اول را هم مخدوش میکند
3- و در کنار این دو موجود به شدت امنیتی و بت مانند، میرسیم به خامنه ای و احمدی نژادش که به وضوح به ته خط رسیده َن و مملکت مانند ماشینی بدون موتور و حتی چرخ روی سراشیبی که ابرقدرتها آنرا انداخته َن، دیوانه وار به سقوط میرود و با تز شریعتمداریش، فرمان ماشین را هم خودشان کنده َن تا راه پس و پیش نداشته باشد....
بیچاره ما که با این موجودات به ته، رسیده به فلاکت و بدبختی افتاده ایم و حیات ما بر روی کارتهای سوخته ای قرار دارد که تاریخ ایران در آینده ای نه چندان دور با تمام قدرت، تلاش میکند تا ما را با احمدی نژادمان فراموش کند!
آیا دینی جدید به وجود آمده؟
وقتی به تلویزیون داخلی و خارجی حکومت اسلامی ایران در سه دهه گذشته نگاه میکنیم، تماماٌ به شدت به تبلیغات دینی تعلق دارن، به طوریکه فکر میکنیم مگه دینی جدید بوجود آمده؟
شاید هم اینها فکر کرده َن که این دین اسلام تازه در آمده و نه هزار و چهارصد سال پیش، به عبارت دیگر با آن حجم محدود امکانات حتی در صدر اسلام هم این حجم تبلیغات برای اسلام صورت نمیگرفته
و این به معنی اینست که تمام اشتغال اقتصادی، اجتماعی و سیاسی این کشور به گذشته ای دور تعلق دارن و نه تنها قابلیت عرضه جدید ندارند که به شدت تکراری، خرافاتی، پیش پا افتاده و عقب مانده هستن و نبض این مملکت در زمان نمیتپد و این درست "تجسم خاک بر سر شدن موجودی زنده است" و این ست معنی و مفهوم آخوند و ملا به تمام معنی موجودی خاک برسر که به شدت خاک بر سر میکند.
شاید هم اینها فکر کرده َن که این دین اسلام تازه در آمده و نه هزار و چهارصد سال پیش، به عبارت دیگر با آن حجم محدود امکانات حتی در صدر اسلام هم این حجم تبلیغات برای اسلام صورت نمیگرفته
و این به معنی اینست که تمام اشتغال اقتصادی، اجتماعی و سیاسی این کشور به گذشته ای دور تعلق دارن و نه تنها قابلیت عرضه جدید ندارند که به شدت تکراری، خرافاتی، پیش پا افتاده و عقب مانده هستن و نبض این مملکت در زمان نمیتپد و این درست "تجسم خاک بر سر شدن موجودی زنده است" و این ست معنی و مفهوم آخوند و ملا به تمام معنی موجودی خاک برسر که به شدت خاک بر سر میکند.
۱۳۸۹ دی ۵, یکشنبه
آخر جنگ درون جناحی مطلقه ها به کجا میرسد؟
احمدی نژاد به خاطر در افتادن با جناح دیگر مطلقه های حکومتی در بدترین وضعیت منوچهر متکی را اخراج میکند تا آنها را تحقیر هم بکند و بگوید: هیچ غلطی نمیتوانید بکنید!
در مقابل آن جناح هم با صراحت در تلویزیون میگوید: محمدرضا رحیمی اختلاس کرده و متهم ست! .... ولی حریف نمیشود و رحیمی نه تنها اصلا به آنها اهمیت نمیدهد که حتی میگوید تا احمدی نژاد هست من هم هستم و به مصاحبه مطبوعاتی در این مورد هم نمیرود.
خامنه ای که احمدی نژاد را به بالا برده است و به توسط باند سپاه، به راحتی با ملاهای قم در افتاد تا توانست برخلاف تمام بیست سال گذشته براحتی به قم برود و تاج گذاری کند و مرجعیت خود را به رسمیت بشناساند، در مقابل از یک دیوانه موجودی ساخته است که شکستش به شکست کل حکومت منتج خواهد شد و این را بگذاریم در کنار اینکه آمریکا هم بعد از صد ام حسین که پا راه نظامیشان را به این منطقه باز کرد، برای چاپیدن اعراب و خاورمیانه به یک دیوانه دیگر نیاز داشت و چه کس بهتر از احمدی نژاد؟ و آنها هم به شدت از او حمایت میکنند تا ایران به بمب اتمی برسد و در کنار این ایران را هم تحریم میکند تا ضعیف و ضعیفتر هم بشود و عروسکیش مثل پاکستان، تکمیل گردد.
خب تکلیف این جنگ درون جناحی به کجا میرسد؟
خیلی ساده احمدی نژاد یک کارت سوخته هست که باید تمام قوای جمهوری اسلامی را برای آن خرج کنند تا سرپا بماند، پس این میدان در ظاهر، میدان عقلانگی نیست تا آن جناح پیروز شود، پس باید آنها هم دست به دیوانگی بزنند تا نشان دهند بایستی احمدی نژاد به آنها هم اهمیت بدهند و تنها زمانی قادر خواهند بود از پیاده نظام احمدی نژاد خارج شوند که به این کار دست بزنند وخامنه ای را هم سرجایش بنشانند و با این وضع که پیش میرود خیلی طول نخواهد کشید تا این اتفاق بیفتد، مگر اینکه بحرانی بین المللی برای ایران و این حکومت درست کنند تا همگی مجبور شوند جون بکنند تا شلوار خود را نگه دارند.
در مقابل آن جناح هم با صراحت در تلویزیون میگوید: محمدرضا رحیمی اختلاس کرده و متهم ست! .... ولی حریف نمیشود و رحیمی نه تنها اصلا به آنها اهمیت نمیدهد که حتی میگوید تا احمدی نژاد هست من هم هستم و به مصاحبه مطبوعاتی در این مورد هم نمیرود.
خامنه ای که احمدی نژاد را به بالا برده است و به توسط باند سپاه، به راحتی با ملاهای قم در افتاد تا توانست برخلاف تمام بیست سال گذشته براحتی به قم برود و تاج گذاری کند و مرجعیت خود را به رسمیت بشناساند، در مقابل از یک دیوانه موجودی ساخته است که شکستش به شکست کل حکومت منتج خواهد شد و این را بگذاریم در کنار اینکه آمریکا هم بعد از صد ام حسین که پا راه نظامیشان را به این منطقه باز کرد، برای چاپیدن اعراب و خاورمیانه به یک دیوانه دیگر نیاز داشت و چه کس بهتر از احمدی نژاد؟ و آنها هم به شدت از او حمایت میکنند تا ایران به بمب اتمی برسد و در کنار این ایران را هم تحریم میکند تا ضعیف و ضعیفتر هم بشود و عروسکیش مثل پاکستان، تکمیل گردد.
خب تکلیف این جنگ درون جناحی به کجا میرسد؟
خیلی ساده احمدی نژاد یک کارت سوخته هست که باید تمام قوای جمهوری اسلامی را برای آن خرج کنند تا سرپا بماند، پس این میدان در ظاهر، میدان عقلانگی نیست تا آن جناح پیروز شود، پس باید آنها هم دست به دیوانگی بزنند تا نشان دهند بایستی احمدی نژاد به آنها هم اهمیت بدهند و تنها زمانی قادر خواهند بود از پیاده نظام احمدی نژاد خارج شوند که به این کار دست بزنند وخامنه ای را هم سرجایش بنشانند و با این وضع که پیش میرود خیلی طول نخواهد کشید تا این اتفاق بیفتد، مگر اینکه بحرانی بین المللی برای ایران و این حکومت درست کنند تا همگی مجبور شوند جون بکنند تا شلوار خود را نگه دارند.
۱۳۸۹ دی ۴, شنبه
آیا حکومت مایل ست که اصلاح طلبان حکومتی از بین بروند؟
در آغاز نزاع سیاسی سال گذشته، این تحلیل را نوشتم که همه بگیر و ببندها طبق معمول یک جنگ جناحی درون حکومتی هستن و مردم گول نخورند که وضعشان بسیار بدتر خواهد شد و سایت گویا هم علیرغم نشر مطالب پیشین، دیگر حاضر به نشر نبود ولی حالا پس از یک سال و خرده ای بگیر و ببند و بکش، همچنین نازل شدن بدترین چکمه نظامی و افسارگسیخته ترین دولت در این حکومت افسارگسیخته به خاطر از بین رفتن خاصیت اعتراضات مدنی، موسوی خودش می آید و در بیانیه ای مینویسد که متوجه شده تمام سعی اینها برای یک دست کردن حاکمیت بوده
هر چند خیلی هم این درست نیست، چون اینها امثال خاتمی و موسوی و کروبی را نیاز دارن تا بتوانند مردم را به هیچ بکشانند.
هر چند خیلی هم این درست نیست، چون اینها امثال خاتمی و موسوی و کروبی را نیاز دارن تا بتوانند مردم را به هیچ بکشانند.
برچسبها:
موسوی، حکومت و اصلاح طلبان
تولید یک بحران دیگر: نیاز فعلی حکومت!
حکومت که مدتی رسانه های بین المللی را با موضوع سکینه آشتیانی مشغول کرد، بدش نمی آید که با بوجود آوردن یک بحران عجیب و غریب در این شرایط پرابهام اقتصادی، اذهان عمومی داخلی را سرکار بگذاره، فکر میکنید این بحران چی میتونه باشه؟
- حمله به کشتی انگلیسها میتونه باشه؟ هرچند اینبار زمزمه قطع ارتباط با انگلیس صحبتش به گوش میرسه
- دستگیری موسوی و کروبی میتونه باشه؟ هرچند دلیل اینکه اینها تا حالا دستگیر نشدن ولی افرادی که یک دهم اینها هم حرف نزدن به صرف نوشابه و مرگ در زندانها و خیابانها رسیدن نشون میده، پیاده نظام همین حکومت هستن وگرنه نه به خاطر جنبش سبز و این حرفها چون به محض اینکه اینها دستگیر بشن و از دور خارج بشن، اختبار این حرکتها به خارج از حاکمیت میرسه که اصلا هم برای حکومت خوب نیست
- اعدام دسته جمعی چندین بیگناه در زندانها میتونه اذهان را مشغول کنه؟ که این یک چاقوی دولبه هست و این حکومت هر کاری که به تابلوی سرکوب تبدیل بشه را به راحتی انجام میده ولی اگه تابلو بشه فیلم دنباله دار خود به خود خاصیت سرکوب و ترس را از بین میبره
- قیلشون باز یاد اسرائیل را میکنه و مرتب با اون کارهایی میکنن؟
- .....
- حمله به کشتی انگلیسها میتونه باشه؟ هرچند اینبار زمزمه قطع ارتباط با انگلیس صحبتش به گوش میرسه
- دستگیری موسوی و کروبی میتونه باشه؟ هرچند دلیل اینکه اینها تا حالا دستگیر نشدن ولی افرادی که یک دهم اینها هم حرف نزدن به صرف نوشابه و مرگ در زندانها و خیابانها رسیدن نشون میده، پیاده نظام همین حکومت هستن وگرنه نه به خاطر جنبش سبز و این حرفها چون به محض اینکه اینها دستگیر بشن و از دور خارج بشن، اختبار این حرکتها به خارج از حاکمیت میرسه که اصلا هم برای حکومت خوب نیست
- اعدام دسته جمعی چندین بیگناه در زندانها میتونه اذهان را مشغول کنه؟ که این یک چاقوی دولبه هست و این حکومت هر کاری که به تابلوی سرکوب تبدیل بشه را به راحتی انجام میده ولی اگه تابلو بشه فیلم دنباله دار خود به خود خاصیت سرکوب و ترس را از بین میبره
- قیلشون باز یاد اسرائیل را میکنه و مرتب با اون کارهایی میکنن؟
- .....
این هدفمندی یارانه: ناکارآمدی دولت را به زور نظامی به مردم فروختن!
حکومتی بسیار ناکارآمد که بیش از 80 درصد اقتصاد مملکت را مستقیم و غیر مستقیم در دست دارد، تاکنون بیشترین یارانه را به خود میداده چرا که مثلاٌ: یکی رئیس این اداره میشده و چندین قوم و خویش را استخدام میکرده و تا ماه های دیگر هم دوباره رئیس عوض میشده و این سیر معیوب باعث بازده بسیار پایین تولیدات دولتی شده و چون انحضار هم وجود دارد، مردم بایستی تنها این برق را این گاز را این بنزین را ووووو بخرن، پس اصل یارانه به خود دولتیان بوده و از این به بعد هم بایستی به ضرب و زور نیروی نظامی این تولیدات گران و به دردنخور را بخرن.
از طرفی دیگر اینها به هفتاد و چند میلیون، مردم ایران چیزی کمتر از سه میلیارد دلار در ماه یارانه نقدی میدهند تا کمکی برای خرید تولیدات مزخرف خودشان باشد حال آنکه حداقل ماهی 250 میلیون دلار طبق اسناد اخیر ویکی لیکس به چند صدهزار جمعیت حماس تنها میدهند.
این در کنار هزینه دلالی بسیار سنگینی که این حکومت بر دوش مردم گذاشته است که مثلاٌ گوشت برزیلی را بیش از دو برابر قیمت باید بخرند وووووو
در نتیجه حتی با اینگونه افزایش قیمتها باز دولت قادر نخواهد بود ناکارآمدی خود را پوشش دهد، پس علاوه بر تورمهای این افزایش قیمت انرژی، تورم ناشی از کسر بودجه و رشد نقدینگی همین چند ده میلیارد دلاریارانه نقدی و فشار تحریمهای بین المللی و همینطور نقش مالی بین المللی که این حکومت اسلامی- شیعه برای خود تعریف نموده، در زمانی بسیارنزدیک ایران را ناامنی خطرناکی خواهد کشاند که در کنار دستیابی به نیروی اتمی، چیزی به جز خواست ابرقدرتها در خاورمیانه نخواهد بود.
از طرفی دیگر اینها به هفتاد و چند میلیون، مردم ایران چیزی کمتر از سه میلیارد دلار در ماه یارانه نقدی میدهند تا کمکی برای خرید تولیدات مزخرف خودشان باشد حال آنکه حداقل ماهی 250 میلیون دلار طبق اسناد اخیر ویکی لیکس به چند صدهزار جمعیت حماس تنها میدهند.
این در کنار هزینه دلالی بسیار سنگینی که این حکومت بر دوش مردم گذاشته است که مثلاٌ گوشت برزیلی را بیش از دو برابر قیمت باید بخرند وووووو
در نتیجه حتی با اینگونه افزایش قیمتها باز دولت قادر نخواهد بود ناکارآمدی خود را پوشش دهد، پس علاوه بر تورمهای این افزایش قیمت انرژی، تورم ناشی از کسر بودجه و رشد نقدینگی همین چند ده میلیارد دلاریارانه نقدی و فشار تحریمهای بین المللی و همینطور نقش مالی بین المللی که این حکومت اسلامی- شیعه برای خود تعریف نموده، در زمانی بسیارنزدیک ایران را ناامنی خطرناکی خواهد کشاند که در کنار دستیابی به نیروی اتمی، چیزی به جز خواست ابرقدرتها در خاورمیانه نخواهد بود.
۱۳۸۹ آبان ۱۶, یکشنبه
موج سواری خاتمی روزنامه و روزنامه نگار را از بین برد و موسوی اینترنت را!
از نشاط سیاسی اواخر دوره رفسنجانی و نقش فعال روزنامه ها و روزنامه نگاران تا دو سال بعد از موج سواری خاتمی که بگذریم میرسیم به جایی که در تمام سالهای بعد یعنی بعد از تیر 78 تا پارسال و حتی امروز نقش موثری در حیات سیاسی ایران با روزنامه و روزنامه نگاری نمیبینیم....... و موج سواری موسوی و کروبی هم در سال گذشته همین بلا را سرنقش سیاسی اینترنت آوردند ..... این ست پرونده چپهای مذهبی، از آنطرف هم موج سواری راستهای مذهبی، مذهب و دین را در ایران دارد از بین میبرد حالا به نظر شما نتیجه کدامیک بهترست؟
پر واضح ست که راستهای مذهبی، چون هر وقت این چپهای مذهبی موج سواری میکنند، شدت مذهب را هم به شدت افزایش میدهند که نه برای ایران خوب ست و نه ایرانی ولی راستهای مذهبی از آن خوب استفاده میکنند.
پر واضح ست که راستهای مذهبی، چون هر وقت این چپهای مذهبی موج سواری میکنند، شدت مذهب را هم به شدت افزایش میدهند که نه برای ایران خوب ست و نه ایرانی ولی راستهای مذهبی از آن خوب استفاده میکنند.
خامنه ای تازه بر تخت نشست و تا سال دیگر هم اسکناس و هم خیابانهای مهم به نامش میشوند
خامنه ای بعد از بیست سال تازه به مشروعیت مذهبی مورد نیازش دست یافت و این حاصل خرابکاری جنبش های بی برنامه و از بین رفتن قدرت مخالفینش بود نه استحقاق مذهبی خودش و به این ترتیب در قم به شدت گردن کشی کرد و بیعتی خمینی وار گرفت و اینگونه است که به سیاست اپوزیسیون مان باید خندید که گمان کردن او برای مجتبی به قم رفته است هر چند بعد از این به تخت نشستن هر احتمالی وجود خواهد داشت.
اشتراک در:
پستها (Atom)