۱۳۸۹ بهمن ۲۷, چهارشنبه

چه چيز از اين ديوعقب مانده، دروغگو، دزد و خونخوار را ميخواهيد اصلاح کنيد؟ مرثیه ای برای انقلاب (4)

میگویند ایرانیها بر علیه دیکتاتوری محمدرضا پهلوی ३२ سال پیش انقلاب کردن و انقلاب هم که به معني تغيير بنيادي ست، میگوییم اگر آن جنبش بر علیه نوعي از دیکتاتوری نظامي بود، چرا هنوز هم ديکتاتوري نظامي وجود دارد؟

میگویند چون انقلاب یعنی همین با انقلاب چیزی درست نمیشود چرا که انقلاب با خشونت به دنبال تغییر بنیادیست و این خشونت، دوباره دیکتاتوری بوجود می آورد

خب پس به اولین تناقض ساختاری افکار در مورد انقلاب میرسیم که چه آشی و چه کشکی وقتی تغییر بنیادی در دیکتاتوری بوجود نمی آید پس اصلاٌ چرا اسم انقلاب روی این جنبشها میگذارید؟


سوال بعدی را واضح تر میپرسیم که وقتی یک حکومت دیکتاتوری و نظامی داریم که از حماقت و عقب ماندگی و خشونت و دروغ و دزدی هیچ چیز، کم نمیگذارد بایستی چه کرد؟ یعنی به عبارت بهتر، اصلاٌ چه چیز اینرا میخواهید اصلاح کنید؟ انقلاب هم که به نظر شما کاملاٌ بی خاصیتست؟
يعني جلوي يک ديو فلاکت بار که در تمام ارکان زندگي دخالت دارد، ايستاده ايم و نميدانيم چه بايد بکنيم و شاید خیلی هم مضحک به نظر برسد که سالها در حال دور زدن به دور بدبختي خود با اين نظام خونخوار هستيم چون بزرگان سیاسی! پاسخ این سوال را ندارن


میگوییم در جنبش پنجاه و هفت برعلیه نظام شاهنشاهی و حکومت مادام العمر و مطلقه یک حاکم قیام شد پس چرا این شخص و حکومتش همچنان وجود دارد؟

باز هم میگویند چون انقلاب، قادر نیست این حکومت را ساقط کند و خودش آنرا بازتولید میکند و باز در اینجا خیلی ساده به یک ضعف اساسی تفکر برای درک تغییر بنیادی یا انقلاب میرسیم چرا که:


در قسمت اول مرثيه اي براي انقلاب ذکر شد که جنبش گروه پايين دست بر عليه حکومت شورش بوجود مي آورد و جنبش گروه بالا دست هم که کودتايي ميشود و تنها جنبش گروه متوسط که گروه فرهنگ ساز هر کشوري هست، شکلي از انقلاب پيدا ميکند، حرکت اين گروه براي دموکراسي، قوانين دموکراتيک و حقوق بشرست و برخلاف تصوري که روشنفکران ايجاد کرده َن، اين حرکت بدنبال خشونت افسارگسيخته اي به مانند شورش و کودتا نيست، پس اگر حکومت سلطاني به قول اکبر گنجي و به قول اين قلم، مطلقه همچنان وجود دارد ربطي به انقلاب ندارد که همه را از براندازي گرگي خونخوار بترسانيم

سوال ديگري ميپرسيم که با توجه به اين مطالب، جنبش ५७ اصلاٌ نوعي از انقلاب گروه متوسط بود وقتي معترضين خميني در ماه ميکردن و بساط کينه جويي هاي شخصي و مذهبي خود را ميگستراندن؟

نه نبود! چون طبقه متوسط فرهنگي وجود نداشت و اگر بعد از سال ५७ حکومتي لايق بوجود مي آمد اصلاٌ کسي به قربون صدقگي محمدرضا پهلوي مانند امروز نميرفت که هم ديکتاتور بود و هم از لحاظ شعور و دانايي به شدت مردم را ذليلتر از حتي دوران مشروطه ( که فضل الله نوري بر دار شد) با خرافات مذهبي بار آورده بود و همين هم ريشه بدبختيهاي امروز شد
در زمان او چون تکنولوژي پيشرفتي نکرده بود و بسيار گران بود قشر بسيار زيادي طبقه فقير وجود داشت که در برابر خريد خانه و ماشين و وسايل خانه مانند يخچال، تلويزيون وووو ضعيف بودن آنهم نسبت به امروز که با تکنولوژي پيشرفته، اينها خيلي ارزانتر از گذشته شده َن در صورتيکه همان زمان هم نياز به اين تکنولوژيها براي همه بود و به اين ترتيب، نبض عقده هاي رواني که مخصوص طبقه پايين دستست در آن سالها بر عليه گروهي که وابسطه به حکومت بودن و همه چيز داشتن بسيار، تند بود و همان هم تمام اتفاقات بعد را رقم زد، خميني و اسلامش شدن مظهر عقده تقابل با هرچي از مظهر توانايي بود و ديکتاتوري افسارگسيخته تاريخي که به زور قدري به بند کشيده شده بود، آزاد شد و حالا ما نه ميتوانيم اصلاحش کنيم و نه خوبست که انقلاب کنيم بر عليهش

از اينها گذشته يکي از مهمترين ارکان اصلاحات، انتخابات آزادست، در زمان رفسنجاني قصد بود که ناطق رئيس جمهور بعدي شود ولي نتوانستن تقلب کنن تا خاتمي شد، در انتهاي زمان خاتمي چه شد؟ احمدي نژاد با تقلب رئيس جمهور بعدي شد، اينست معني اصلاحاتي که حکومت اجازه آنرا نميدهد تازه اگر هم قدري بدهد خود آن اصلاح طلبان نميخواستن و نميتوانستن

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر