۱۳۸۹ شهریور ۲۶, جمعه

اون خالق هم، هرچه لایق!



آیا کسی نیست خدا را یاری کند؟
هر وقت این موضوع را میشنویم، ناخودآگاه تصاویر افرادی شمشیر و توپ و تفنگ به دست به چشمان ما می آیند و تکلیف "اون خدا" الله، یهوه، جسوس کرایس ووووو به سرعت روشن میشود...


به ملاها، بن لادنها، کشیش ها وووو نگاه میکنیم و تکلیف "اون خدا" روشن میشود
به معتقدان واقعاٌ معتقد این ادیان و مذاهب نگاه میکنیم و ..............

اینجاست که دیگر "خلایق هر چه لایق" هم مفهومی ندارد بلکه اون مثلاٌ خالق هم هر چه لایق!
و بدانیم تا زمانی که اون خدا، خدای زمینیان باشد از حقیقت، آزادی، عدالت و دموکراسی واقعی در هیچ جای این کره خاکی اثری نخواهیم دید

۱۳۸۹ شهریور ۹, سه‌شنبه

جنبش سبز زنده است چون... جنبش سبز مرد چون...


جنبشی زنده شد، اسم سبز گرفت، جنگ سر رای بود، کامران دانشجو در شبی که بخش بزرگی از ایران نخفت، از سرشب تا خود صبح با وقاحت، دروغ گفت و کثافت بافت و احمدی نژاد هم برنده این دروغ، مخالفینش را خس و خاشاک خواند تا حرارت مخالفت بیشترشد ولی جنبشی به فراگیری کل ایران به جنبش قرمه سبزی تبدیل شد و شکست خورد

چرا قرمه سبزی؟ چون که درست مثل جنگ ایران و عراق دو طرف با الله اکبر بر هم تاختن و منافعش هم تمامی به دیکتاتورها رسید، مخالفین بدون داشتن دیسیپلین مخالفت، کار جنگ را شخصی کردن، امام اینطوری گفت نه آنطور، ما اینطوری هستیم و شما آنطوری تا اینکه عده زیادی اسیر شدن، شکنجه شدن، عده ای مورد تعرض قرار گرفتن، کشته شدن، اعدام شدن ولی هیچ دفاع فراگیری به جز عجز و لابه برای اسیران صورت نگرفت و این جنبش ملاک زنده بودن خود را عدم دستگیری رهبرانش قرار داد و به این ترتیب یک مخالفت عمومی، بغض فروخورده ای نه سی ساله که صد ساله، نادیده گرفته شد و افکار جلوداران که قرار بود رهبری نکنن وبه تمام معنی خود را جلوی حرکت انداختن شد ملاک و بقیه هم طبق معمول این ایران خام شدن یا خفه و چون آنها نماینده مخالفین نبودن، مبارزه با دیکتاتوری نظامی مذهبی به خونخوار شدن بیشتر آن و بی خاصیت تر شدن جان آدمی انجامید و سلاح مخالفت بدون خشونت، چیزی به جز جان آدمی نبایستی باشد که وقتی آنهم حمایت و قدرت اکثریت را نداشته باشد، شکست میخورد

جنبش شکست خورد چون: کامران دانشجو وزیر علوم شد و با همان وقاحت، خواهان با خاک یکسان شدن دانشگاه ها شد که با رهبر مطلقه هم نظر نیستن ... که استادشان با شعار مذهبی هر روز درسشان را شروع نمیکنند
جنبش شکست خورد چون: احمدی نژاد رئیس شد و همچنان همان کثافتهای گه هر بار بر زبانش جاریست
جنبش شکست خورد چون: به جز اسیران و خانواده های دردمندشان به درستی و بطور عملی کسی درگیر اسارت آنها نشد
جنبش شکست خورد چون: بدون دیسیپلین و بدون برنامه ریزی و با این صدای مخالفت، با حکومتی که به واسطه اشتباهات مخالفینش مار خورده و افی شده، دیگر قادر نیست حرکت عمومی ایجاد کند و اینگونه شلوغ بازی های بدون فکر از فردای بی نتیجه که ما در روز فلان، بیسار میکنیم، بیشتر گور خودش را میکند و عرض خود میبرد و زحمت مخالفین بدبخت حکومتی فاسد، میدارد
( افرادی که با اینگو
نه حمایت نشدن زندانیهای سیاسی و اینگونه حکومت یاغی و افسارگسیخته هنوز هم در ستیز خیابانی میخواهند عده ای شرکت کنند، یا وجدان ندارند وگرنه نمیتوانند جوابگوی هزینه های بی علت پرداختی آنها باشند و یا تعقل سیاسی و یا فکر میکنند مانند بالانشینها که دارند خاله خاله بازی میکنند، اینها هم با بچه بازی کاری از پیش میبرند)
......

و اما جنبش سبز شکست نخورده چون: ایران درست به مانند یک بشکه باروت و با ابهام بزرگ آینده است که مخالفتهایش سر سکوت نخواهند داشت و معلوم نیست با چه جرقه ای به آتشی سهمگین تبدیل خواهد شد و اینرا هم حاکمیت و هم قدرتهای نگه دار آنها میدانند
جنبش سبز زنده است چون: همچنان نفس میکشد و دلیل زنده بودنش هم دستگیر نشدن رهبران اسمیش نیست که تا این لحظه قدرت نسبی حکومت را موجب شدن، دلیل نفس کشیدنش پالایش شدن آنست که این پالایش در عین مخالفت برخی، بخوبی دارد پیش میرود (هر چند خیلی دیر و کند)
جنبس سبز زنده است چون: بر جریان زمان، تکنولوژی، علم، حقوق، انسانیت، آزادی و رفاه منطبق است، درست برخلاف حکومتی که متعلق به دیروز بوده و مرده و اگر همچنان در عین مردگی جان زنده ها را میگیرد، از هیچ بودن مخالفانش هست که بالاخره با تلنگر جنبش سبز این هم ازقرمه سبزی بودن در خواهد آمد .....


۱۳۸۹ شهریور ۷, یکشنبه

به خدای مذهب/دین چه ربطی داره؟

در ماه میهمانی خدای مسلمانان، بدترین سیل در پاکستان مسلمان اتفاق میفته و بیش از بیست میلیون نفر آواره میشن، به یک مسلمان اگه بگی این خدا هیچ کاره هست و یک بت، میگه چه ربطی داره؟ طبیعت کار خودش را میکنه، بعد میپرسی چطور خدای شما تو قرآن این همه تهدید و هارت و پورت کرده که از طبیعت برای انتقام از کافران به اسلام استفاده میکنه، ولی ربطی نداره؟
..............
در عربستان سعودی، ایران و سایر حکومتهای مذهبی یکی از بدترین تبعیضها علیه انسان برقراره و حقوق بشر این بزرگترین دستاورد انسانی و اخلاقی بشر به کل نادیده گرفته میشه، باز هم میگی این همه ظلم و جور که مثلاٌ این مسلمانان میکنن، به خاطر بت پرستی مسلمانهاست و باز هم میگن چه ربطی داره؟ هر چی که هست از مسلمانی ماست و یک مسلمان کاملاٌ ذهنی، متناقض و بدون قدرت را برای تو متصور میشن
...................
در ادیان و همین اسلام، مشتی یاوه و خرافات به اسم خدا و خلقت به هم بافته شده که در حد یک وزغ هم
از حقیقت جهان اطلاعی ندارن چون اون کار طبیعی خودش را میکنه در صورتیکه این ادیان، بشر را از کار طبیعی خود که همان حقیقت جویی است باز داشته ن، باز هم میگه چه ربطی داره؟ این را خدای تبارک و تعالی برای بشر هزاران سال پیش گفته و البته اینبار مسلمونی خود خداشون هم در گرو مسلمانان میشه تا این کلمه مثلاٌ تطهیر بشه و نه خدا و نه مسلمانی و نه اسلام را نتونن به عنوان یک موجود با حقیقت معرفی کنن
..............
حالا چرا ربط داره؟

سیل در پاکستان از لحاظ علمی هم به این خدا ربط داره، چرا که فرصت لازم برای اصلاج مسیلها و رودخانه ها و ... را روی خرافات و یاوه و تولید بچه میگذارن، این چندش آوره زنهایی به وفور در اونجا دیده میشن که حتی قبل از این سیل هم بدبختی و گدایی وجودشون را فرا گرفته ولی یک بچه تو شکم و چند تا بچه کوچیک و درشت دورشون را گرفته و به این ترتیب کل کره خاکی را تهدید میکنن تا اسلام در رقابت مسخره ادیان/مذاهب برای تولید سیاهی لشگر عقب نمانده است
...........
خدای ادیان/مذاهب امروز، از لحاظ علمی به مراتب عقب مونده تر از هزار و چهار سال پیشه که بطور طبیعی در زمان خودش علمی بوده وهمین باعث بوجود آمدن مشتی آدم مالیخولیایی و مجنون روی کره زمین شده که تو هوا زندگی میکنن و همینها هم تازه میخوان چراغ روشن کل بشریت باشن و به این ترتیب نه بایستی کاری به کارشون داشت و تازه بایستی به تمامیت خواهیشون خواهی نخواهی باج بدی و این نفرت آوره از روی ملاها بخوای خدای جهان را بشناسی که یا مالیخولیایی یا بدون خدا میشی
چه در طبیعت که به شدت خرابش میکنیم و اون هم به شدت حال ما را گرفته و خواهد گرفت
پس ربط داره چون ما در اوج جهالت حال طبیعت را میگیریم و اون هم به شدت حال ما را میگیره در صورتیکه حد زیادی از این جهالتها، امروز بی معنی هستن و علم امروز مسائل مهمی را نشون میده و بشر دوپا در هیچ جای این کره خاکی درست پایبند به دانسته های خودش نبوده و بیشتر پایبند ندانسته های خویش ست و به یاوه های گذشته وصله به همین علت هم این جتگ و خودپرستی روی زمین از بین نرفته و تا ما درست نشیم هم نخواهد رفت........

۱۳۸۹ شهریور ۶, شنبه

رحیم مشایی این موجود متناقض، در خدمت علی خامنه ای است!


در دوران اول ریاست محمود احمدی نژاد، رحیم مشایی به موجودی متناقض تبدیل شد و جریان هم این بود که پس از به قدرت رسیدن احمدی نژاد، ائتلاف علی خامنه ای و محمود احمدی نژاد به جز قدرت گرفتن باند سپاه در کشور بایستی نمود مهم دیگری هم داشته باشد و آنهم برخورد پنهان علی خامنه ای با ملاهای قم بود که او در حد و اندازه رهبر فاقد درجه آخوندی بود و به همین دلیل برخورد احمدی نژاد با ملاها هیچ دلیلی به جز نیت علی خامنه ای نمی توانست داشته باشد که در میان سکوت معنا دار خامنه ای اینکار به رحیم مشایی سپرده شد.

اما در دور دوم احمدی نژاد با فعالیت جنبش سبز و بگیر و ببند و بکش فراوان، خیمه مطلقیان نیاز به ائتلاف قوی داشت و در برخورد مجلس با احمدی نژاد اینبار او با رحیم مشایی به مشکل برخورد کرد و این موجود ناقص ساخته شده که در قلب مطلقیان بایستی ساز مخالف با ملاها بزند را تقریباٌ به کناری گذاشت تا به موجود ایران گرا تبدیل شود و به این ترتیب به ملاها بگویند این آدم اساساٌ اینگونه است و توطئه ای در کار نبوده

والبته
این موجود متناقض اگر خود بخواهد به موجودی پر سر و صدا در آینده تبدیل خواهد شد که هم در رسانه های خارجی بر اساس منافع کشور خود بتوانند با توجه به او مشروعیتی به احمدی نژاد بدهند و همینطور شاید بتوانند عده ای را در کشور گول بزنند.

۱۳۸۹ مرداد ۲۹, جمعه

خمینی موثر در کودتای منفور 28 مرداد، به اسطوره ماه نشین 57 تبدیل میشود

شخصی مثل خمینی در کودتای 28 مرداد 32 نقش داشته است (مصاحبه اخیر ابوالحسن بنی صدر) آنهم کودتایی که بی شک از همان زمان هم از نگاه عمده ایرانی ها به شدت منفور بود و این شخص در سال 57 ظرف مدت کوتاهی تبدیل به اسطوره میشود، ماه نشین شده و بعد به دیکتاتوری نظامی و سرکوب گر تبدیل میشود و معلوم نیست تو همه آن 25 سال مردم و روشنفکران شریف ایران کجا بودن؟ به جز اینکه در کابوسی از سرکوب و شکنجه و عقب ماندگی دست و پا میزدیم و به عمد از خواب بیدار نمیشدیم و نمیشیم!
این قصه ها از داستان کربلا که بخش مهمی از هر سال را به خود مشغول میکند به شدت دردآور و گریه آور ترن.......

تا همین چند سال پیش به خاطر نبودن مدرک، کودتا عاملی صرفاٌ درونی دانسته شده تا اینکه آمریکا و انگلیس مدارک دخالت نه چندان پنهان خود را منتشر میکنن و در شب 28 مرداد سال 89 بی بی سی صدای فارسی حتی بیان میکند که سفارت انگلیس برای کاشانی در آن زمان ده هزار دلارفرستاد و از سرنوشت پول هم خبری در دست نیست... و در مصاحبه ای سفیر وقت دولت فخیمه در ایران با افتخار میگوید هر کس از سفارت انگلیس پول میگرفته، آدم وطن پرست و منطقی بوده است
که البته توی این ایران بی صاحب چرا که نه؟ حق او و تمام وطن پرستان منطقی خورده شده که حداقل نه مثل خمینی تا ماه که تا یک گنبد امام زاده بالا برده نشده اند.

آری زندگی کردن و پرسه زدن در سیاست این کشوربرای افرادی که با صداقت، حرکت میکند، نتیجه ای به جز افسردگی نخواهد داشت، در ایرانی که همه چیز در تبلیغات گم شده، کاش مردم و روشنفکران فهمیم ایران حداقل هیچی نمی فهمیدن تا مشقهای ازمابهتران به نام آنها نوشته نمیشد.

نقش همین بی بی سی در تشکیل انقلاب اسلامی و اسطوره شدن خمینی به هیچ وجه پوشیده نیست و این اوج افسردگی و مرگست که بعد از قرنها خرابکاری ملاها و مذهب تو این مملکت، رهبران مخالف دیکتاتوری ما هنوز هم از آخوند و شبهه آخوند تشکیل شده ن که طی سی سال گذشته پرونده مطلوبی در دفاع از آزادی نداشتن مگر همین یکسال پیش درست مثل خمینی در بازه زمانی 56-57 و صد البته خمینی در سال 57 خیلی گنده تر و با ارزش تر از امثال موسوی و کروبی ارزیابی میشد آنهم نه فقط توسط مردم که حتی از دید عمده روشنفکرها. هر چند اینبار هم در پیدا کردن نقش برای این رهبران در یک سال گذشته، بی بی سی بی تاثیر نبوده واین بازی تکراری و مفرح بی بی سی برای ما بازی نکبت و مرگ و زندگی بوده و خواهد بود
و البته تا این همه مردم ایران، سطحی، احساساتی و وابسته به تبلیغات هستن، چه آنها که بر ما با دیکتاتوری حکومت میکنن و چه آنها که جایگزین میشوند همه ازهمین وطن پرستان منطقی بوده و خواهند بود ولی به چه قیمت ما ایرانی ها اینقدر پست شدیم که اینقدر براحتی با همه نسلهای ما بازی میکنن؟
البته امیدوارم این دفعه اینقدر بدبختی بکشیم تا بلکه از پستی بیرون بیاییم نه کثافتهای خود را برای دوره های بعد و نسلهای بعد هم ببریم

۱۳۸۹ مرداد ۱۹, سه‌شنبه

مگه قراره خود به خود چه اتفاقی بیفته؟


" این دروغست که سحر نزدیکست، سی سال بیشتره که کاری نمیکنیم و به خود وعده فردا را میدیم و وضع هم بدتر شده، حداقل به آینده پر از ابهام نزدیکتر شدیم؟!
"

اولی: ببین چند روز دیگه 28 مرداده و در سالهای مختلف در این روز اتفاقات بد یک هول و بلا برای ایران افتاده
دومی: خب از این بدترمون بشه چی میشه؟
اولی: تا خراب نشه دیگه درست نمیشه
دومی: آره انگار همه منتظر یک چیزی هستن، اون یکی اعتصاب غذا میکنه تا از شر زندون به هر ترتیب برای مدتی هم شده راحت بشه، این یکی ریش سفید میگه نکن جانم صبر داشته باش! اون یکی میگه خدایا به دادشون برس! مگه قراره چه اتفاقی بیفته؟ روزی صد دفعه مردیم که روزی صد دفعه بمیریم اونم برای فردا، حس خوبی از فردا ندارم
اولی: خب با این وضع و بی برنامگی و صد پارچگی و ترس مگه قراره اتفاق خوبی هم بیفته؟
دومی با اشک: ای خدا به دادمون برس!
اولی: تو هم دیوونه ای همین الان یک جورایی نگفتی اون یکی ریش سفیده به خدا پناه میبره؟
دومی: من دیوونه نیستم، دل شکسته ام! از دیروز، امروز، از فردا بدم میاد، چیکار باید بکنم؟
اولی: کاری که از دست ما بر نمیاد، فقط باید صبر کنیم
دومی: آره اندکی صبر سحر تاریکست!
اولی: مرسی از خودمون که اینقدر موثریم، من که دلم باز شد..........

۱۳۸۹ مرداد ۱۸, دوشنبه

اختلاف نظر بی بی سی و وی او ای در مورد ایران و نقش موثر آنها

از زمان قدرت گرفتن آمریکا در سیاستهای جهانی، نوعی ائتلاف قوی بین انگلیس با آمریکا برقرار شد و این پیر استعمار با همدستی با ابرقدرت جدید، همچنان توانست جای پای موثر و قوی خود را در مناسبات جهانی حفظ کند و از آن طرف هم از مهمترین دلایلی که اروپا هیچگاه نتوانست به قطب اول برسد، وجود انگلیس در اروپاست که همچنان حتی پوند خود را نیز حفظ کرده است البته این دو کشور در مواردی میتوانند با هم اختلاف نظر داشته باشند و عوارضی هم گردن بار آنها خواهد کرد و این در مورد ایران و جنبش سبز اینبار به خاطر خصلت اصلاح طلبان حکومتی که از یک طرف به شدت مذهبی هستند و به انگلیس نزدیک و از طرف دیگر چپ گرا از نوع حتی مخالف با آمریکا، اتفاق افتاد

به فاصله مدت کمی پس از راه افتادن شبکه فارسی تلویزیونی بی بی سی، اصلاح طلبان حکومتی ایران زنده شدند، همانهایی که فقط در انتخابات مانور میدهند و در چهار سال قبلش چهره ای به مانند معین هم نتوانست مردم را به صحنه بکشاند حتی در مقابل احمدی نژاد که از اول هم چهره غیر منفوری نبود به همین خاطر
هرچند این به تحلیلهای حکومت نزدیک ست ولی بی بی سی در شکل گیری جنبش سبز نقش ویژه ای برای خود قائل بود و هست به همین خاطر هم آنها تصور میکردند فتیله دستشان ست تا هر زمان بخواهند پایین بکشند و چراغ را کم فروز کنند که این هم دقیقاٌ در همان شلوغی اتفاق افتاد.

بعد از قتل فجیع ندا آقا سلطان و نقش رسانه های خارجی در داخل و خارج، جنبش به شدت فروزان شد ولی با مرگ مایکل جکسون خبرهای جنبش سبز در رسانه های خارجی از مراتب اول و دوم به پایین کشیده شد و کم کم به اسم پارازیت، خود بی بی سی برنامه هایش را برای داخل قطع کرد تا در جاهایی هم که پارازیت اثر نمیکرد تنها یک تیتراژ کوتاه چند ثانیه ای تکرار شود
که این کار پارازیت نمیتوانست باشد و بعد هم به اسم شکایت هم فرکانسی ها کل برنامه در ایران برای مدتی قطع شد و تنور جنبش کم کم از گرما افتاد و این در کنار سایر اتفاقهایی که در داخل افتاد از شکنجه و تجاوز و اعدام به شدت موثر بود

از آن طرف شبکه وی او ای، بر خلاف بی بی سی به هیچ وجه رسانه اصلاح طلبان حکومتی ایران نبود و اصلاٌ در خدمت هیچ تشکیلاتی نبود و این نقش آمریکا در سامان نگرفتن آلترناتیو قوی حکومت با وجود بیشترین اپوزیسیون در آمریکا از آغاز بوده و صدای فارسی آمریکا هم صرفاٌ برنامه های سیاسیش را با افشاگری های باری به هر جهت پر میکرد ولی در گرمای جنبش دو راه در پیش رو داشت، یا او هم با وجود مخالفت ریشه ای با اصلاح طلبان، مانند بی بی سی عمل میکرد و یا به نوعی ابتکار عمل را در دست میگرفت که در این زمان محسن سازگارا نقش میانه ای برای خود و این رسانه تعریف کرد تا ضمن مخالفتهای قبلیش ازاصلاح طلبان اینبار به موافقت بپردازد و از هر دو خاصیتش نفع ببرد.

محسن سازگارا نقش رهبری خارج از ایران را برای جنبش سبز برای خود تعریف کرد و با سه مانع مواجه شد: یکی اصلاح طلبان که عیسی سحر خیز قبل از دستگیریش به شدت در همان رسانه با این نقش به مخالفت پرداخت و دوم ظرفیت خود رسانه وی او ای که هیچ گاه مانند بی بی سی عمل نمیکرد و سردبیر با او به مخالفت پرداخت و آتش او را برای اینکار سرد کرد و سوم هم سیاست دولت آمریکا که هیچگاه نه تنها به درستی از این جنبش حمایت نکرد که در واقع پشت حکومت را در زمانهای سرنوشت ساز، گرفته است.

به هر شکل با افول گرمای مخالفتهای خیابانی که ناشی از هیجان و احساس همدردی بود، به خاطر پرداخت هزینه های سنگین در خط مقدم حرکتهای خیابانی و عدم وجود راه های دیگر مخالفت جنبش سبز از نفس افتاد هرچند میتوانست انقلابی دیگر را برای ایرانرقم بزند که این سه عامل زیر را نداشت:
1- عدم ضعف حکومت و عدم عقب نشینی در هیچ مورد
2- عدم حمایت آمریکا که اوجش در سران کشورهای صنعتی در ایتالیا اتفاق افتاد
3- عدم رهبری جامع و ضعف بنیادی اصلاح طلبان حکومتی در تناقض از اصلاح ناپذیر بودن حکومت و انقلاب نخواستن خود

و اما همچنان شبکه فراگیرمستقل وجود ندارد و این جنبش سبز بدون رهبری محکم و فراگیر، بدون مخالفت موثر و تنها استفاده از گریه و زاری به جای مبارزه و وجود تناقض
بازهم این دو شبکه حتی با وجود اختلاف ریشه ای میتوانند بسیار موثر باشند و این آینده است که نشان میدهد اینبار کدامشان باید به دنبال کدام برود.

۱۳۸۹ مرداد ۱۳, چهارشنبه

محمود احمدی نژاد به شهادت رسید! آخرین وصیت نامه

،،،آخرین وصیت نامه احمدی نژاد در موزه امام زمان رونمایی شد،،،

در این وصیت نامه تعدادی حروف نامانوس وجود دارند که کارشناسان آنها را به عنوان رمزهای او با امام زمان میشناسند و در بخشی از آن آمده است که: امام - پدر (منظورشان حضرت امام خامنه ای ست) خاطرات اون روز تبرک هیچ گاه یادم نمیر
ود ولی حیف که ایراد داشت وگرنه تا زمان ظهور آقا امام زمان عمرم به دنیا بود .........

و به این ترتیب دومین بند این وصیت نامه هم به اسرار گذشت تا خبرنگاران همسر این شاهکار سخنرانی را به ذکر خاطره روز تبرک آوردن

اعظم السادات گفت: در یکی از سفرهای آفریقایی محمود به دیدار یک جادوگر رفت و آن جادوگر گفت اگر امام دستش را بر سر تو بگذارد تبرک میشوی و عمر زیاد خواهی یافت، پرسید کدام دستش؟ جادو گر آفریقای گفت خب مگر او یک دست بیشتر د
ارد؟ محمود به من گفت از این سوال خیلی خجالت کشیدم ولی ما گفتیم محمود دست شهیدش متبرک تر است در برگشت از حضرت امام تقاضای تبرک با دست شهید کردن و ایشان هرچه میخواست دست بر سر او بکشد، کار ساز نبود، چون هاله نور محمود جلوی حرکت دستهای قربانش بروم نحیف او را میگرفت، امام ناچار شدن دست سالم را به زور بر سر او بکشند
در این لحظه خانوم والده فرزندان این مناظره کننده بزرگ قرن به گریه افتادن و گفتن که خود امام در آن لحظه به او گفته بود که این تبرک کارساز نخواهد بود چون دستای مبارکشان مشغول رتق و فتق امور مسلمین جهان بر بیضه ها قرار داشتن ..............

در بخشی از وصیت نامه خواسته است که آقای رحیم مشائی به دنبال نامه های هیئت وزیران در چاه جمکران بگردد و در کنارش دفن شوند

در پایان خبرنگاران از یک شی ء با ارزش که متعلق به این شهید عظیم الشان بود و در گوشه موزه قرار داشت دیدن کردن:
در زیر ی
ک آکواریوم پر نور یک ظرف غذا و یک لگن پلاستیکی که به شکل اریب بالای ظرف قرار داشت و هر لحظه ممکن بود ظرف را بپوشاند و یک بند بلند که به لگن وصل و از آکواریوم بیرون آمده و فرزند محمود عزیر در دست گرفته بود، به چشم میخوردند
در توضیح این رمز دیگر از زندگی این بزرگترین منتظر امام زمان، فرزندش گفت که پدرم خدا بیامرز بر سر سفره همیشه این بشقاب را برای امام زمان میگذاشتن و من هم مسئول گرفتن این بند بودم تا اگر امام زمان برای غذا آمد بند را بکشم و لگن بیفتد و او را به ظهور نزدیک کنم.................

البته یکی از شگفتی های دیگر این مغز متفکر جهان شیعه هم این است که شبها سر و صدای زیادی از مقبره او شنیده میشود چرا که مرده ها در قبر او جمع میشوند و هر کس به کاری مشغول میشود چون به واسطه هاله نور آنجا روشنست.
خبر میرسد که در زمان مرگ از دیدار امام زمانش خشنود بوده و شیخی در خواب دید نکیر و منکر در شب اول قبر جرعت نکردن بر او حاضر شوند

۱۳۸۹ مرداد ۱۱, دوشنبه

کل کل خونباربا حقیقت(3): چرا به اینجا رسیدیم؟

غ: تا حالا از خودمون درست پرسیدیم چرا به اینجا رسیدیم یا فقط سوختیم و ساختیم و تو نکبت زندگی کردیم تا عمرمون تموم شده؟ یک سیستم بر مغز ما حاکم شده که کیفیت زندگی، آرامش و امنیت محیط، چشم انداز آینده و ارزش خودمان را به شدت از بین برده

س: میبینم ما هنوز سوال نکرده تو داری خودت جواب میدی، مگه میدونی سوال چیه؟

ط: این را ولش کن مثل آخوندها رفته بالای منبر پایین هم نمیاد

غ: تو هم کیف کن بشین پای منبر، سوال: چرا ما اینطوری شدیم و به اینجا رسیدیم؟

س: خودت بپرس و خودت جواب بده و خودت هم بخونش

ط: این خیلی طولانی میشه، موقعیت ژئو استراتژیک ایران، نفت، خاورمیانه، گوناگونی ایران، دیکتاتوری و خودفروختگی حاکمین وووو

غ: تا صبح هم بشمری از اعتقاد و فرهنگمون چیزی نمیگی چون اسلام (به فتح الف) به ذات خود ندارد عیبی (به فتح ع) هر عیبی که هست ز مسلمانی ماست!

ط: آره، مسلماٌ همینطوره به ملاهای حکومتیمون نگاه کن بویی از اسلام نبردن، اصلاٌ دین ندارن

غ: پس گوشاتو بگیر! ببین این سیستمی که بر فکر ما ناخودآگاه حاکم شده یک جور کل کل خونباره با حقیقت به این شکل که از روی نفهمی و ندونستن یا زور سر نیزه به یک چیز معتقد میشیم بعد، از خر شیطون پیاده نمیشیم، کل کل یعنی یک جور بحث طنز آمیز که نخوای کم بیاری به هر قیمت روی حرف خودت وایسی و وقتی کار به حقیقت برسد، به قیمت از بین بردن خود، محیط و وطن اینکار را ادامه میدی، اون یکی میره آخوند میشه و به امید اینکه به منبع حقیقت و پول وصل باشه و وقتی که خوند و خوند و فهمید از حقیقت عاریه که اگه نفهمه، آنقدر هوش نداشته تا آخوند خوبی باشه، دیگه نمیتونه کنار بکشه باز هم میشینه و چرت و پرتها را تصاعدی میکنه و میگه و آبروی اعتقادات خودش را بیشتر میبره، این یکی از موسوی شدیداٌ حمایت میکنه و چشم بسته شرط بندی میکنه، هر چی میگفتی که بابا این "خاتمیان" با "آرامش فعالشون" مردم را هیچ کردن و خامنه ای و سپاه را همه چیز و .... باز هم گوش نمیده تخته گاز میره تا یک جنبش را مثل دوم خرداد با هزینه زیاد بدون کمترین نتیجه زمین گیر میکنن بعد میفته تو کل کل با خودش و همچنان تخته گاز میره و هر که هم مخالفت کنه بایستی دهنش را به هر قیمت به اسم مصلحت بست ( حزب فقط حزب الله)، ای بابا اگه قراره اینقدر محکم روی حرفمون به ایستیم از اول درست انتخاب کنیم و چشم و گوشمون را باز کنیم و گرنه که زندگی این حرفها را نداره، همه ما در بیشتر اوقات مگه چی هستیم؟ به جز دو تیکه گوش با یک عالمه تبلیغات و باورهای ارثی و ارزشهای بی ارزش

ط: هه هه هه! بازم داغ کرده، خوشبختانه دیگه نیازی به ما نداره خودش میبره و خودش میدوزه

غ: هه هه هه و مرض! من میگم این سیستم را بندازیم دور، اینکه بر ناخودآگاه ما حاکم شده را از بین ببریم تا بفهمیم معنی خودمون چیه، تو را با اون امام زاده ها و امام زمان و آخوند - خدات یک عمره بیش از همه مسلمین به هیکلت خندیدن حالا اومدی اینجا برامون اعتماد به نفس بروز میدی؟ بطور ناخودآگاه فکر میکنیم فرهنگ و دین ما بهترینه و مبادا زیر بار اشتباهاتشون بریم اگه هم مجبور شدیم رفتیم، "تقیه" کنیم یک گوش در و یکی دروازه، برداشت سیاسی ما بهترینه حتی اگه به صد جور اشتباهش را نشون بوده، هزاران ساله که در روی این پاشنه میچرخه ولی بالاخره اینرا باید کنار بذاریم وگرنه از کثافتی که بهش رسیدیم نمیتونیم عبور کنیم

ط: اوهوی سین یک چیزی بگو وگرنه دهنشو خرد میکنم

س: با دهنش کار داریم بزن یک جای دیگش

غ: اوهوی فتوای قتل صادر میکنی؟ آخ آخ آخ من که گفتم گوشاتو بگیر باشه باشه، از این وضع کثافت عبور نمیکنیم خیالت راحت شد؟ ......

۱۳۸۹ مرداد ۹, شنبه

کل کل خونبار با حقیقت (2): خاصیت امام زمان قبل از ظهور و بعد از ظهور

س: خاصیت امام زمان پیش از ظهور چیه؟

غ: خاصیتش قبل از ظهور اینه که فقط برای آخوندها غش کنه و هر غلطی که میخوان بکنن با اسم او بکنن، یک چتر محافظه برای پول در آوردن و قدرت طلبی و بقای آخوند، تو ببین کوچکترین خاصیتی برای مردم نداره، فقط آخوند، اصلاٌ فکر کن که آخوند براحتی یک موجود ساخته و قدرتی به اندازه خدا بهش داده تا هم به بد ترین وضع باقی بمونه و هم به قدرت خدایی برسه، یک مشت فسیل، چوب جادویی بر سر هر جانداری میزنن تا یا از او باج بگیرن یا او را به مرده تبدیل کنن و اگه او هم خیلی کارش درست بود به یک فسیل دیگه، تبدیل بشه

ط: این چرت و پرتها چیه میگی؟ این حرفهای آدمهای کافریه که هیچی نمیدونن ولی چنان ادعا دارن که بیا و ببین، البته اصل اینها را قدرتها رواج میدن تا خود فروخته ها اصالتشون را از دست بدن و کشورشون چپاول بشه

غ: خواهشاٌ موضوع حقیقت را به کل کل ذهنی تبدیل نکن، شماها یک خط دشمن گرفتید که باطلن و خودتون هم حق و به همین خاطر هر یاوه ای را به خوردتون میدن را باید قبول کنید تا به سمت باطل فرضی گرایش نداشته باشید، شما حقیقت را به مرز یک کل کل مزخرف پایین کشوندبد تا نبازید اونم نه اینکه شما نبازید، فسیلها تون نبازن حتی اگه عقب مونده یا مرده باشید، هیچ توجه نمیکنید که به زور شمشیر، اسلام ارثی آوردید و بزور شمشیر هم شیعه شدید ولی فسیلها حقیقتی براتون بوجود آوردن که وقتی الگوشو تو احمدی نژاد میبینید که میخواد لشگر شیعه درست کنه و ادعای پیروزی جهان شیعه و قدرتمندی را داره، حال خودتون هم به هم میخوره ولی میگید احمدی نژاد را ولش کن این یک دیوونه هست، البته که مجنونه اونم از نوع جانیش ولی چرا؟ چون تحت هر شرایط حرف دل فسیلهای شما را میزنه ولی باز شما به روی خودتون نمیارید تا تو کل کل با خودتون کم نیارید، کاری ندارید که کشور امروز به بیشترین حد باج دادن رسیده به مبهم ترین آینده و سیاه ترین وضعیت سیاسی منطقه و شاید کل کره خاکی ، فاقد بدترین امنیت با آینده ای ترسناک

ط: همین خمینی و خامنه ای اومدن که این حرفها را میزنی، ما هم دل خوشی از اونها نداریم ولی خداوند بشر را آفرید و برای رستگاری او پیامبران را فرستاد تا به حصرت محمد (درود خدا بر او و آلش باد) رسید و نبوت ختم شد و بعد از ایشان هم امامان معصوم را برای حفظ دین خدا روی زمین نگه داشت و به خاطر عدالت، امام زمان را حاکم بر عصر و زمان کرد تا همیشه یک معصوم محافظ زمین باشه

غ: تو از خودت خجالت نمیکشی هر چی یک مشت فسیل به خوردت دادن، داری به اسم حقیقت و تکلیف برای خدا بلغور میکنی؟

ط: تو از خودت باید خجالت بکشی که به امامان معصوم شک میکنی

غ: چرا باید خجالت بکشم؟ به نظرتو اصلاٌ تو اساس سلولیه ما نوشته که بایستی به پیامبران و امامان معصوم ایمان داشته باشیم؟

ط: بله اگه سیاهی روی قلب و چشمت را نگرفته باشه، باید بدونی این جهان خود به خود به وجود نیامده و خدا را بپرستی

غ: دوباره کل کل فسیلی؟ ببین زبون ما یکیه در مورد حقیقت هم صحبت میکنیم، اعتقاد خدا چه ربطی به اعتقاد به پیغمبر و امام و فسیلها داره؟

ط: معلومه اونها بودن که راه خدا را به ما نشون دادن و بدون اونها خدایی وجود نداره

غ: مطمئنی؟ مگه خودت نمیگی حقیقت جویی فطریه؟

ط: خب این فطرت را و پیامبران و امامان را خودش برای ما قرار داده

غ: یعنی علم که بر اساس حقیقت جویی بشر بوجود آمده کمتر به ما کمک میکنه تا به زندگی بهتر، رفاه ، عدالت و حقیقت برسیم یا این یاوه های فسیلی؟

ط: خب علم بشر ناقصه و جواب خیلی چیزها را نداره

غ: و تو فکر میکنی این پیامبرها با وحی هاشونه که این مسائل را روشن کرده؟ گول خوردی عزیزم اونها یک مشت چرت و پرتن این که زمین را قبل از آسمانها آفریده؟ اینکه زن را از دنده چپ مرد آفریده؟ این که زمین مرکز کائناته؟ اصلاٌ نمیتونم بگم چون تو همین قرآن که آخریشه و بدون تحریف، صفحه ای وجود نداره که چندین اشتباه و تناقض فاحش وجود نداشته باشه پس تو بگو چه چیزی اونها گفتن که پیشرفته تر از علم زمان خودشون بوده و درست هم بوده؟

س: اینطور که شما شروع کردید به نتیجه نمیرسید، من بدبخت یک سوال کوچیک کردم شما رفتید کالبد شکافی زمان میکنید؟

ط: آره این اونقدر خودش را گنده فرض کرده که فکر کرده همه چیز تو دست خودشه

غ: خیر سرت من خودم را گنده فرض کردم یا تو با اون کل کل فسیلیت؟ اینکه اول زمین را اونچنان باد کردی تا از میلیاردها میلیارد سیاره برتر شده، بعد بشر را و بعد پیامبر خودت را که اگر نبود این جهان آفریده نمیشد، بعد مذهب خودت را نجات دهنده کل هستی دونستی و بعد خودت را به خاطر نزدیکی به اهل بیت، کلید دار بهشتی فرض کردی که اونم هدف خلقت دونستی، تو اونقدر خودت را گنده کردی که برای خودت خدا ساختی و بعد خودت را تو هر جای خلقت چپوندی، اصلاٌ ببینم مگه تو چی هستی؟ تو اینقدر گنده ای؟ یا یک موجود که با این افکار ارزش خودش را با مملکت و گذشته و آینده ش به لجن کشونده؟ خجالت نمیکشی این آخوندها را به عنوان نشانه های خدا قبول میکنی؟ درست نگاه شون کردی؟ درست به شون فکر کردی؟

ط: کم منو متهم کن، منم آخوندها را قبول ندارم

غ: مبارکه پس چی را قبول داری اجداد فسیلیشون را؟ یا فقط افتادی تو کل کل و میترسی کم بیاری که چشمها را بستی

ط: تو با این حرفهای کفر نمیتونی خدای منو ازم بگیری، پس اون همه معجزه چی میگن؟

غ:تو امروز و عقل و وجود خودت را نمیبینی به تاریخ پر از دروغ و چرند اینقدر اعتقاد داری بعد با این معجزاتت خدای خودت را کوچیک میکنی یا گنده؟ اینکه هی کم بیاره برای هر ننه قمری قوانین خودش را نقض کنه میشه بزرگی یا لق لقه های ذهن همون فسیلها؟ ببینم این قرآنتون هم معجزه پیامبرتونه دیگه که مونده؟ راستی راستی خیر سرتون که نمیخونید و نمیفهمید و دائم از بزرگی دم میزنید، بعد آخوندهاتون میگن شما نمیفهمید ما باید بگیم قرآن چی میگه، تو خیلی بیخود کردی اختیار حقیقت که بزرگترین ارزش وجودی خودت را به یک مشت آدم عقب مونده و معلوم الحال واگذار کردی ... که اونها متخصص حقیقت یابی تو هستن اونها اصلاٌ چی میفهمن به جز کل کل فسیلی؟ گذشته مبارک تو و اون خدای سراسر کفر هم مبارکت باشه تو با فسیلها اونقدر کوچیک موندی که با این یاوه ها میتونی سرت را گرم کنی، یک کمی بزرگ شو تا از کفر در بیای و وضع همگیمون هم درست بشه

س: داغ کردی؟ اصلاٌ میدونید چیه؟ غلط کردم، الان دوباره دعواتون میشه، خر من از بچگی دم نداشت

غ: یعنی نمیخوای بدونی خاصیت امام زمانشون بعد از ظهور چیه؟

س: مگه تو میذاری؟

ط: الان یک مشت چرت و پرت دیگه تحویل میده

غ: چرت و پرت را شما میگید که ادعا میکنید امام زمان میاد تا خلقت را از دست قوانین حقیقت و خدا نجات بده، چرت و پرت را شما میگید که به قربون صدقه نفهمی زمان قدیم میرید که به جز کثافت نبوده، این جهان داره به جلو حرکت میکنه و به زودی از همه شما ها میگذره و وقتی که کل کل فسیلی از بین رفت تازه کره زمین جای بسیار بهتری از امروز خواهد شد که هرچی گنده از اول تاریخ بشر تا حالا پای اینطور افکار بوده و هست

س: جمع کنیم بریم، این خیلی تند میره گازش را گرفته و برای خودش می تازونه

غ: به مبارکیه کثافتکاری افکار فسیلی این بشر هنوز نتونسته سوار بشه و هیچ کس تکونی نخورده

ط: صبر کن بینم آقای پر مدعا، تو میگی این علم قادره زندگی بشر را سر و سامون بده؟

غ: پر مدعا شمایید که همه چیز و همه جای این خلقتید وگرنه ما یک سری موجودات کوچیکه بدنیال حقیقتیم، "حقیقت سازها" گنده ن نه جوینده ها

ط: جواب سوالم را بده

غ: ببین بذار خیالت را راحت کنم امروز هر خاصیت و ارزش و عدالت و حقیقتی را که روی زمین میبینی مطمئن باش بخاطر افکار خودش ساخته شده نه مزخرفات ادیان، از سیاست و حکومت و عدالت بگیر تا حقیقت جویی و ارزش بشری

۱۳۸۹ مرداد ۸, جمعه

کل کل خونبار با حقیقت (1): جنگ سایبری طرفدارهای موسوی با غیر طرفدارها

همه یاری کنن تا "چیز" جلو داری کنه!

س: یک عده اینجا پشت این کامپیوترها نشسته و غافل از همه جا به جون هم افتادن، ای بابا! لااقل اون قدیمها سر پیاز که معلوم نبود ولی وسط مسطهای پیاز معلوم بود که بدجوری هم اشک همه را در میاورد، حالا یک چیزهایی درست شده که همه خودشونو سر پیاز میبینن بدون اینکه بدونن دنیا دست کیه

ط: پیاز را ولش کن، مملکت داغون خودمون را بچسب!

س: خب منم همینو میگم، تو چته اصلاٌ؟

ط: یک جریان مرموز شروع کرده به تخریب میرحسین، البته ما که میفهمیم کیا هستن و چیکار میخوان بکنن ولی یک عده این وسط هستن گاگول گاگول براحتی گول میخورن
غ: گاگول عمته که هنوز هم پشت سر نظام مقدس جمهوری اسلامی ایستاده تا آخوندهای جلو صحنه همچنان فتوا راست کنن که امام زمونتون کجاش واسه آخوندا میشنگه


س: ای بابا، جنگ و دعوای دینی راه نندازید، بگید جریان موسوی چیه دیگه؟

ط: دیدی هر جا کم میاره، پا روی مقدسات میذاره؟
غ: مگه دروغ میگم؟ این امام زمون ساخته شده که برای آخوندا بشنگه، ملت هم برن کشکشون را بسابن و دوغش را بیارن برای زیارت آقا و نایبهاش

س: بسه دیگه! حالا گاگول کی بود؟

ط: اینهای خاک بر سرن که مصلحت سیاسی را نمیفهمن که امروز وقت جنگ با موسوی و کروبی نیست، هر چی هم دارن بایستی تو دلشون نگه دارن، به وقتش، اینها که سربازان ارتش سایبری شدن و خودشون نمیفهمن گاگول نیستن؟
غ: تو که هی دم از مصلحت مصلحت میزنی و زبونمون را به ماتحتمان فرا میخونی چه غلطی کردی؟
ط: میخواستی چیکار کنیم؟ ما تازه داریم حرکت میکنیم
غ: خواب بودی خیره! تو با همین مصلحتهات شکست خوردی، اونقدر مفتضحانه که کوچکترین نتیجه ای هم نگرفتی، امروز به میمنت شکست مصلحت تو، عده زیادی تو زندانن و بیشتر هم افسرده گوشه خونه، ای بابا! این موسوی قهرمان تو میمرد همون پارسال میرفت جلوی یک زندان می ایستاد و میگفت یا منو هم زندانی کنید و یا اینها را بی حساب و کتاب شکنجه نکنید؟ مگه خیر سرتون شما اولین نهضت ضد دیکتاتوری را تو تاریخ راه انداختید که هی به اسم مصلحت، حقیقت را فدا میکنید؟
ط: همینه که میگم گاگولی و سرباز دشمن، همه هم و غم تو این شده که موسوی را دستگیر کنن؟
غ: گاگول تویی آخه اگه موسوی به دردشون نمیخورد که دستگیرش میکردن، با اون تونستن بزرگترین حرکت معاصر ایران را به نهلستان چیز بکشونن
ط: تا یک عده مثل تو وجود دارن که هیچ کاری نمیکنن و فقط نق میزنن، همینها این حرکت را به شکست کشوندن، همین شما ترسوهایی که حاضر نشدین تو گرماگرم مبارزه از اون دفاع کنن
غ: اولاٌاین همه خون ریخته شد انگار نه برای حقیقت، نه برای ایران، چون که فعالیتی برای رهاییشون انجام نگرفت و همین هم باعث تغییر جنبش شد ثانیاٌ اگه شما اینقدر مصلحت مصلحت نمیکردید و میذاشیتد حقیقتها حرف بزنن، اتحاد درست میشد حالا اومدی تاوانش را از ما میخوای؟ شما آقایونی که برادری ثابت نکرده طلب ارثیه میکنید و رو قبری گریه میکنید که تو 8 سال خاتمی خودش را نشون داد یک نگاهی به قد و بالای خودتون انداختید تا ببینید کجای پیازید؟ یعنی خودتون اگه موفق هم بشید کیلویی چندین؟ چه تضمینی وجود داره در قدرت هم اینقدر به باند بازها کمک نکنید؟ آخه بدبختی اینه که به حاطر مصلحتی فدا بشی که جای خودت را ندونی کجاشه؟ نه ذوق کنی که به خاطر حقیقت فدا شدی و به مصلحت بوگندویی وصل باشی که سالهاست، نکبتش ایران را گرفته، دست بردار، تازه گاگول هم ماییم؟ تو از کجا میدونی اگه هم همه یاری کنن تا "چیز" جلو داری کنه، فردا اون و دار و دستش همون بلایی که افکارشون داره فریاد میزنه سر این مملکت نمیارن؟ تازه اومدی و میگی ما اتحاد را خراب میکنیم؟
ط: کم حقیقت حقیقت کن کدوم مصلحت؟ اینکه ما میگیم، میرحسین آزاده است که مصلحت نیست خود حقیقته
غ: گاگول کیه؟ کسیه که برای مصلخت نوشابه باز میکنه و اول خودش اونو به جای حقیقت سر میکشه، آزاده؟ موسوی؟ میخندونیمون یا گریه مون میندازی؟ کدوم آزاده ای میتونه نخست وزیر جمهوری اسلامی باشه و از یک جانی اونچنان دم بزنه که لبش را نتونه جمع کنه؟ آقا جان این دعوا بیفایده است، این حکومت جای مشروعیتی نداشته که تازه بخوام برای تو که مثلاٌ بقیه را انگ میزنی، بگم به این دلیل و اون دلیل نداشته اگه تو غیر این فکر میکنی برو بذار باد بیاد، گاگول تموم عالمم خودتی
ط: هر چی، الان اقتدار گراها میخوان موسوی را به زمین بزنن و ما نباید بذاریم
غ: برای اونها موسوی خیلی وقته که زمین خورده، صداش به گوش تو و روشفکرهای این مملکت که روی کارت اساساٌ سوخته شرط بندی میکنین وقتی میرسه که از جنبش سبز چیزی باقی نمونده باشه

س: آره! دعوا نکنید منم همینو میگم، هیچ معلوم هست اون پشت پرده چه خبره شما که نه سر پیازید و نه ته پیاز به جون هم افتادید؟

ط: این همینطوری داره برای خود غلطای زیادی میکنه، معلومه چه حبره، حکومت به کمک امثال اینها میخوان موسوی را تخریب کنن
غ: این که پشت پرده نیست بچه جون، این سناریویی که جناح خاتمی از موقعی که به قدرت رسیدن از همون دوم خرداد که اونهم همه زحمات و امیدهای ملت را به راحتی بر باد داد، دارن مینویسن، پشت پرده اینه که یک حکومت با انواع کثافتکاری های غیر قابل باور بر یک ملت تاخت و تاخت، این سازمان مثلاٌ ملل هیچ غلطی نکرد چون دستور نداره، چون همون پشت پرده هست، پشت پرده اینه که اینگونه اندیشه تو در جنبش سبز و موسویش، خصوصیت انقلاب اسلامی 57 با خمینی را داشت فقط آمریکا و انگلیس را پشتش نداشت و گرنه به انقلاب بعدی میرسید ، پشت پرده اینه که امون از مال بی صاحب که پدر همه را در میاره، مثل ایران بی صاحب خودمون
ط: بهتره لال بشیم، ما حرفهای همدیگه را نمیفهمیم!

س: من که آخرش نفهمیدم اون پشته چه خبره ولی فکر کنم خبرهایی باشه!


مهندسها حالیشون نیست، سبزی فروشها زجر میکشن


بیچاره ما سبزی فروشها! از اول خروس خون صبح بیدار میشیم و تا بوق شب سرپاییم، شب هم که میریم خونه مثل جنازه ها ولو میشیم ولی از مهندسها بیشتر سرمون تو سیاسته و زجر میکشیم همین دیروز جلوی دکه داشتیم سبزی ها را مرتب میکردیم، یک آدم با کلاس اومد سبزی بخره، گفتیم آقای مهندس این تحریمها پدر این مملکت را در آورده اونم واسه هیچ و پوچ و چند دفعه هم گفتیم تا آقا به زور به حرف اومد و با ترس گفت: ای آقا ولمون کن، من چیزی حالیم نیست
گفتیم: خوش به حال شما مهندسها که هیچی حالیتون نیست، ما سبزی فروشها یک زجری میکشیم که نمیدونی.........

۱۳۸۹ تیر ۱۹, شنبه

آیا خانواده کارمندها در جنبشهای اعتراضی سیاسی نقش داشتن یا بخش خصوصی؟

این قضیه نیاز به تحقیق دارد که امروز بازار به خاطر مشکلات صنفی اعتراض میکند، گفته میشود چرا برای جنایت اینکار را نکردید؟
آیا اعتصاب برای یک کار صنفی با کاری سیاسی در این شرایط یکیست که بر علیه آنها اینطور شکوائیه صادر میکنیم؟
نکند فکر کردیم کارمندها اعتراض سیاسی کردن که اگر میکردن دو روز هم این دولت دوام نمی آورد
البته با این وضع که سپاه پاسداران همه چیز را قبضه کرده است، دیگر بازاری هم وضعی مانند قدیم ندارد و همینطور هم بایستی توجه کرد که در مجموع دولت و حکومت به وضعیت اقتصادی بخش زیادی از کارمندها بهتر از بخش خصوصی رسیدگی میکند

الگوی همت مضاعف کار مضاعف معرفی شد!





۱۳۸۹ تیر ۱۷, پنجشنبه

آیا موسوی و کروبی با امام امام گفتن بازداشت میشوند یا بدون آن؟

معادله حکومتی: چرا افرادی که نصف حرفهای موسوی و کروبی نزدن با اعدام و شکنجه روبرو هستن و اینها آزادن هر جا میخوان برن و هر چه میخوان بگن؟ (البته آژادی موهبتی بزرگه که امیدواریم هیچ کس به بازداشت دیکتاتور نیفته ولی سوال سواله دیگه ما هم دنبال جواب)
از یک طرف حکومت دیکتاتور و توتالیتری را داریم که کمترین مخالفتی را برنمیتابد و جنبش سبزی که بقول خودش برای او به شدت خطرناک تر از جنگ ایران و عراق بود ( هر چند این جنگ برای آنها بد نبود) و باز بقول خودش سران فتنه ای که تو این مدت هر چه خواستن در مخالفت گفتن که تکرار بخشی از آن برای هر شخص با اسم و نشانی پرونده امنیتی - زندگی درست کرد و البته هزینه دهندگان از بیرون و درون نظامشان بودن و هستن

اول- اگر این جنبش اینقدر برایشان خطرناک بود که بود پس چرا هیچ نتیجه ای در بر نداشت به جز سرکوب بیشتر؟
دوم- چرا اینها سران مخالفین خود را رها میکنن و بقیه را نقره داغ میکنن؟
سوم- وضعیت حکومت، از لحاظ سیاسی و اقتصادی امروز به کجا رسیده است آیا آنها قدرت جلوگیری از این حرکتها را در آینده دارن و چه کنن تا همچنان اگر شد، نشود؟

با ورود آیتم سوم موضوع روشن میشود که آنها همچنان به اینها احتیاج دارن و اینها هم به خود لطف کنن و بیشتر از این با امامشان خود را ویران نکنن و گرنه اگر به کار کنترل جنبشهای فردا نیایند و در کنار امامشان منفور شوند بزودی دستگیر خواهند شد

۱۳۸۹ تیر ۱۵, سه‌شنبه

بیاییم به بزرگی ایمان بیاوریم تا از ادیان این جاذبه های مالیخولیایی، رهایی پیدا کنیم

این تنها یک نوشته نیست یک دعوت است از طرف یک اندیشه امروزی برای بشر امروزی

انسانها در هر رنگ و شکل و اعتقاد در دو دسته، بزرگ و خرد براحتی تقسیم میشوند ولی بزرگی را چگونه تعریف کنیم که اسیر دست اعتقادات و سلیقه ها نشود که راه رهایی و ارزش بشر همین ست و بس؟

1- انسانی که وجودش به بزرگی سایر انسانها لطمه ای وارد نکند
2- انسانی که مسئولیت پذیر باشد و دغدغه اش فرار از کوچکی و تن ندادن به دروغ، اوهام، حقارت و خردی باشد و از راه نفی خردی در جهت رفاه، آرامش، آگاهی و تکامل بشر بکوشد

باز هم سلیقه ای شد؟ یعنی حتی طالبان و ملاهای حکومتی هم میتونن داعیه ای برای این بزرگی داشته باشن؟

البته که آنها هر ادعا و طرفداری میتونن داشته باشن ولی ما اینبار به واسطه آگاهی امروز بشر میخواهیم آسیاب را برعکس بچرخانیم و از امروز به دیروز پر از دروغ، جعل و سکوت، امتیاز بدهیم یعنی گندم خود را نمیدهیم تا آرد مقدس گذشته را بگیریم و این چیزیست که در وجود خود مفهوم آگاهی پنهان شده و گرنه خلقت بشر را بایستی از دست رفته، بدانیم که خوشبختانه اینگونه نشد و نخواهد شد

به ما قبولاندن که داشتن اعتقاد چیز خوب و بی اعتقادی بدست، حتی اگر امروز به آن اعتقاد به خاطر اشتباهات و دروغهای فراوانش نتوانیم ایمان داشته باشیم ولی همانها این را نگاه نمیکنن که چطور اعتقادات، قرارست بزرگترین ارزش و وجود ما باشن ولی براحتی آنرا به هر امام زاده و امام و خرافاتی میفروشیم؟ چطور اگر بخواهی پولی از کسی بگیری، جانش بالا میاید ولی خدایی که قرارست بزرگترین عامل بزرگیش باشد را به راحتی به هر یاوه و خرافات و جهل و دروغی میفروشد تنها به شرط اینکه مقدس شده و به ارث رسیده باشد؟

و اینطورست که تو غرب هم مردم مجسمه های مسیح و مریم را مانند همان بت پرستهای قدیم میپرستن و به اعتقادشان کلی افتخار میکنن و تو ایران هم ما همه چیز گذشته را میپرستیم به جز آگاهی و بزرگی آنها را که در همین خردی ها گم شده بوده

پس یک انسان بی اعتقاد به این خرافات با همین بی اعتقادی، به ایمان و ارزش خواهد رسید و بزرگ میشود چون ارزشهای خود را نفروخته و این چیز کمی نیست که دانش امروز به ما میگوید کار آگاهی نسبی بشر اثبات کردن چیزی نیست بلکه رد کردن اشتباهات گذشته است

در اینجا جاذبه خردی چیست؟
در طبیعت چیزی به شکل جاذبه وجود دارد که خلقت را به این شکل بوجود آورده، حالا این جاذبه چی هست دانش امروز در حال تلاش ست تا روشن شود که کاریست دشوار ولی بوفور جاذبه های کوچکی را میبینیم که با همه استحکام و قدرتشان برای حفظ موجودات کوچک، قادر نیستن موجودات بزرگتر را جذب کنن حال خوب به جامعه بشری نگاه کنیم، ادیان درست مانند همان جاذبه های خردی هستن که با قدرت ، افراد متعصب و دل در گرو گذشته گذاشته را جذب میکنن و این جاذبه طوریست که سایر افراد با عقاید دیگر را متعجب میکند، حتی اگر سخنی نگویند، یعنی کافیست بزرگ باشیم و با خود رو راست تا رفتار و اعتقادات هر دینی را مالیخولیا برداشت کنیم
مالیخولیا، باوری ست که خودش ارزش دارد نه اینکه ارزش و اعتبارش را از جای دیگری به دست آورده باشد

حالا عده ای شاید بگویند اینها توهین است، مهم نیست بگویند چرا که در این تعاریف قصد اثبات چیز خاصی وجود ندارد خواستن قبول کنن، نخواستن به گذشته پر از حقارت و ظلم و جهل بشر دو دستی به چسبن و زندگی مرگ آور پر از تناقض خود را داشته باشن، چیزی از خردی خود که ارزشها و بزرگی و ایمانشان را مفت به تقلید و فهم ارثی فروختن کم نمیکند، هدف از این نوشته ها بزرگ شدن افرادی ست که خود را مفت نمیفروشن این نوشته با همه وجود قدرت جذب حقارت ادیان و مالیخولیا را درک میکند و به دنبال بزرگ شدن انسان و رهایی از گذشته مقدس ست که اگر ما مجذوب یکی از آنها شده ایم باید به بزرگی خود شک کنیم، نخواستیم هم نکنیم زمان و آگاهی منتظر ما نمیماند

"ایمان به بزرگی"
در اینکه تمام دانشمندان به دنبال یافتن حقیقتها، پدیده ها را بررسی میکنن شکی وجود ندارد که اگر حقیقتی وجود نداشت و قوانین باری به هر جهت در پیدایش و تکوین پدیده ها وجود داشت، علمی هم بوجود نمی آمد ولی خود همین حقیقتها چی هستن؟
ما نمیدانیم و این خاصیت بزرگ آگاهی و تکامل ست که حقیقتها اثبات ناشدنی هستن و بشر بایستی حقیقت جویی کند تا به بزرگی برسد، در مقابل حقیقت جویی، یکی حقیقت سازی وجود دارد که شخصی برداشت خود را به وحی منزل برساند و تمام آگاهی های مربوط به آن حقیقت را در زمان خود باقی بگذارد و بشری مالیخولیایی بوجود آورد یا صرفاٌ نظریه ای ارائه کند که در مسیر آزمون و خطا قرار گیرد و جلوی رشد بشر و ارزش خود را نگیرد

حقیقت جویی به مفهوم همان آگاهیست و تنها با آن قادریم، به بزرگی و نقش خود در طبیعت برسیم و داشتن آن با ارزش ترین لحظات و شخصیت را برای دارندگانش به ارمغان میبرد، پس دغدغه ما بزرگ شدن ست نه صرفاٌ به خاطر حقیر بودن جامعه خود که ما هم جزئی از آن هستیم، بدون ایمان، با اعتقادات جامعه همرنگ شویم و به جهالت و خردی باج بدهیم که اگر این رویه بزرگ شدن از همین امروز شروع شود، تاریخ بشریت تغییر خواهد کرد، جاذبه خرد از بین خواهد رفت و بدون تعصب و رنگ و شکل در کنار هم بهترین زندگی را خواهیم داشت

این اشتباهست که فکر کنیم، افرادی که در جاذبه خرد، جذب شده ن را میتوان با آگاهی و شعور به بزرگی رساند و رهایی داد، چرا که خاصیت جاذبه خرد و مالیخولیا در ارزش داشتن باورها و اعتقاداتست که به حرفهای بقیه گوش نمیدهند هر چند که بدانند رد حقیقت در آنها پیدا میشود.... پس چه باید کرد؟

باید سعی کنیم آنها را بزرگ کنیم تا جذب خردی نشوند به این ترتیب که:

1- بزرگی و ارزش خود را به آنها نشان دهیم: اعتقاد به بزرگی خود که خرد کننده هر حقارتیست را به نمایش بگذاریم چرا که در این وادی کره زمین و رشد تکنولوژی و ارتباطات، اگر نبود آن جاذبه مالیخولیایی این ادیان هم وجود نداشتن و شکی در درون تمام معتقدین، کاشته شده که از درجه ایمان آنها به شدت کاسته است هر چند اعتقاد داشته باشن ولی با ایمان نیستن، بین اعتقاد و ایمان تفاوت بزرگیست، اینکه اعتقاد داشته باشی و روزانه صدها کار متناقض انجام دهی، به اسم مسلمان یک رکعت نماز هم نخوانی و .... این از بین رفتن ارزش زندگیست که تازه همین جاذبه خرد و مالیخولیایی هم به آنها میگوید تنها راه رستگاری با ایمان شدن آنهاست نه معتقد بودنشان ولی بشر بیچاره امروز چه کند که زمان به سرعت پیش میرود و دانش رشد میکند و شک، ارزش جهل گذشته را برای ایمان آوردن از بین میبرد؟

آری شرط اول بزرگ شدن و بزرگ کردن برای ما ایسنت که میتوانیم ایمان داشته باشیم ایمان به اینکه از خردی و حقارت و وهم و دروغ فرار میکنیم و برای بزرگ شدن تلاش میکنیم ما نمیخواهیم به خدایی و حقیقتی اثبات شده ایمان داشته باشیم که فردا همان جهل خواهد شد و بشر بمیرد بهترست بلکه ایمان به آگاهی نسبی خود می آوریم که تسلیم دروغ و حقارت نمیشویم و در جهت تکامل زندگی میکنیم و چه ارزشی بزرگتر از اینها؟

2- وقتی به بزرگی خویش، ایمان آوردیم با قدرت و جسارت اجازه نمیدهیم این جاذبه خرد و مالیخولیایی دامن زندگی ما را بگیرد و از حق خود دفاع میکنیم ما چیزی از طرفداران آنها نمیخواهیم و چیزی را هم به آنها اثبات نخواهیم کرد فقط میخواهیم خردی خویش را برای خود بگذارن و به دیگران کاری نداشته باشن، راستی این همان نیست که تمام بزرگان غیر سلیقه ای تاکنون انجام داده ن؟


رفته رفته باج دادن به حقارت و اثباتهای دروغین و مقدسات گذشته از بین خواهد رفت و این زندگی نکبت که همگی وجود متناقضش را درک میکنیم از بین خواهد رفت و بشر بدون یاوه و جهل به ارزش خواهد رسید و حداکثر تا چند دهه دیگر، زمین جای زندگی برای بزرگان خواهد شد که برای اینکار تجربه ها و امکانات فراوانی خواهیم داشت

آری انسان بدون ایمان، موجودی بی ریشه است که به سرعت به سمت نابودی حرکت میکند بخصوص اینکه در تناقضات آشتی ناپذیر زندگی کند و با این تناقضات، تلاش فراوانی میکند بدون زندگی خوب تا به سمت آینده ای پر از هیچ حرکت کند

ما ایمان میاوریم به بزرگی خویش تنها در سایه رهایی از خردی و حقارت و این زندگی، تکامل و ارزش
بشری را با هم به ما هدیه میکند

جنبش سبز، آلت دست جنگ درباری نبوده و نیست!

یکی از بارزترین خصلتهای دربار در هر سلطنت دیکتاتوری، جنگ و نزاع درباری ها و باندبازی و جناح بندی های قدرتی ست و این اعمال به طرز باورنکردنی، بچه گانه و خطرناک بودن و هستن، تا حد انداختن مملکت در دامن جنگهای داخلی و خارجی به خاطر حسادت و از بین بردن قدرت طرف مقابل و باز هم از بارزترین خصلت این نوع جنگهای درباری، پنهانی و پشت پرده بودن آنهاست بطوریکه در زمان بروز از دید یک ناظر بی طرف (نه طرفین درگیر) با جمع آوری شواهد دقیق قابل تشخیص ست ولی با گذشت زمان و اعترافات، آدمی براستی شگفت زده میشود یکی دیگر از مهمترین خصلت جنگهای درباری در زمان سلطنت سلطانی ضعیف وهرهری مذهب، به غلظت رسیدن آنهاست امروز عده ای از اصلاح طلبان حکومتی به جد، سعی دارن اینرا ثابت کنن که جنبش سبز را هم بایستی در رده همین جنگهای درباری ارزیابی کرد، یعنی این همه خون داده شد و شکنجه و زندانی شدن و امید نسلها از بین میرود چون خامنه ای اساساٌ از موسوی خوشش نمیامد و به طرفند بچه گانه و جنایتکارانه ای دست زد تا به قدرت نرسد البته از نوع حکومت کردن هشت ساله محمد خاتمی، باندبازی های فراوان اصلاح طلبان حکومتی در گذشته و امروزکه پیشنهاد صلح درون خانواده ای به حکومت میدهن و برای مخالفان حکومت خط و نشان میکشن( سخنرانی مهاجرانی و نظرات ابطحی) این جنگ درباری خود را نشان میدهد و صد البته همان موقع هم هاشمی رفسنجانی این پدرخوانده پشت صحنه ها نامه ای به خامنه ای نوشت و خون حاصل از انتخاب احمدی نژاد را پیشاپیش دید و اینگونه بود که به واسطه سستی خامنه ای در حکومت نظامیش که سپاه پاسداران حتی سوپرمارکتهای معتبر محله ها را هم تسخیر کردن، جناح میانه به جناح چپ حاکمیت نزدیک شد و این جنگ همچنان بر سر دانشگاه آزاد به شدت ادامه دارد و از همون قدیم و ندیم هم مردم آلت دست قدرت طلبی بوده و هستن و .... و اما اگر معتقدیم که جنبش سبز یک آلت دست برای جنگهای درباری این ممکلت که هزاران سالست جریان دارد نیست، بایستی خود را از آلت دست بودن خلاص کنیم

۱۳۸۹ تیر ۱۲, شنبه

باند بازی یا اصلاحات؟

مهاجرانی میگوید:
بالاخره از آغاز پیروزی انقلاب تا به امروز، افرادی با انقلاب مخالف بودند، با نظام جمهوری اسلامی مخالف بودند، با مرحوم امام خمینی مخالف بودند، با نهاد روحانیت مخالف بودند، عیبی هم ندارد سی سال مخالفت کردند، می توانند در واقع به این مخالفت ادامه بدهند، ولی این مجموعه نمی توانند مدعی جنبش سبز باشند

عده ای از تحلیل گران آنوری که به خیال ما ماست مالی میکنند ولی به خیال خویش رنگ کاری، اینگونه سخنان اصلاح طلبان حکومتی دیروز را به مصلحت اندیشی تفسیر میکنند، حال آنکه این حکایت روشن و مبرهن باندبازیست نه مصلحت اندیشی، چیزی که در پرونده اینها در 8 سال حکومتشان و زمین گیر کردن بزرگترین جنبش مدنی ایران در سالهای اخیر آنهم بدون نتیجه کم پیدا نمیشود
چه میتوان کرد با جلودار و عقب نشینان و ملتی باندباز که براحتی حقیقتها را به مسلخ منافع ناکجاآباد خویش میبرند؟

البته با این توضیحات مهاجرانی برای مشخص کردن حدود جنبش سبز، بی بی سی یکی از نزدیکترینان به آن میشود و کجایی دایی جان جان که دم خروس سر دسته باند بازها، دیده میشود؟