اتوبوسی به سمت دموکراسی (1)
اینبار اتوبوس دموکراسی میرفت ولی اصلاٌ بوی خوبی از حرکتش نمیومد
چون بالاخره تکلیف این اتوبوس پرازهرج و مرج روشن شده بود، راننده کله شق عده ای را برای خودش مامور ساخته بود تا کسی مخالفت موثری نتونه بکنه، عده ای را بیرون کرده و مسافر سوار میکرد و پول در میاورد، تو هر چی رستوران آشغال بین راهی بود، زد و بند میکرد و مفت میخورد و میچرید و پولش را بقیه میدادن
آزادی، گرفته شده بود و یک عده که از این وضعیت، شکمشون را سیر میکردن، مراقب بقیه بودن، اتوبوس پر از غریبه میشد و خالی میشد و هیچ کس دیگری را نمیشناخت و الفتی برقرار نمیشد
بله دوباره دیکتاتوری ساخته شده بود و ولی هم مذهب رعایت میشد و هم تا حدی عرق و ورق و موسیقی به این ترتیب این دیکتاتوری هم جلوی زیاده روی اسلامی ها را میگرفت و هم جلوی ضد مذهبها را
اتوبوس میرفت و حس خفقان وضعی پیش آورد که نه مذهبی از وضعیت راضی بود و نه غیر مذهبی، فقط گردانندگان اتوبوس با زور و سرکوب به راهشون ادامه میدادن و برای بدست آوردن پول بیشتر همینطور میچرخیدن، گاهی جمعیت خیلی زیاد را به زور سوار میکردن، گاهی مال و حیوون
دوباره این مردم، مرده های نداده جون، دوباره نکبت و دوباره نیاز به انقلابی دیگر برای مردمی که همیشه در خون جنگ وتباهی وانقلاب بایستی سرکنن و رنگ آرامش را نبینن
در دیکتاتوری فضا از آنچه که هست هم کوچیکتر میشه چون سرکوب وترس در همه جا رخنه کرده و نشاط و حرکت و محبت بین افراد را از بین میبره وای که تازه درون یک اتوبوس هم باشه بعضی ها هر جا که میتونستن فرار میکردن، برخی هم با چیزهای الکی و مواد مخدر خود را سرگرم میکردن ولی از ترس پیاده هم نمیشدن، برخی که مخالف وضع بودن هم به بدترین وضع از ماشین بیرون انداخته شدن
میکروفون، یکسره تبلیغ راننده و وضع موجود را میکرد و ملت تازه سوار شده و خود فروخته صلوات میفرستادن
اتوبوس رفت و رفت تا در یک ناکجا ناآباد ایستاد و مردم سرخورده وفرسوده هرچی منتظر شدن راه نیفتاد و از راننده و عواملش خبری نبود
معلوم هست چه خبره؟
بله در مدت دو هفته، اتوبوس خراب و فرسوده شده بود و دیکتاتورهای عوضی هم سقوط، نکردن، هر چه تونستن دزدیدن و رها کردن و رفتن
دوباره رایحه آزادی دراتوبوس پیچید وعده ای که مونده بودن به تکاپو افتادن ولی از اتوبوس چیز زیادی باقی نمونده بود
آنها دنبال راه افتادن اتوبوس دموکراسی بودن و با رفتن و خرید کردن و آوردن یک تعمیرگاه سیار، سعی داشتن مشکلات مهمش را حل کنن، ولی بیش از مشکلات فنی این اتوبوس، مشکل ماهیتی ومفهومی داشت وبه جایی نمیرسید و اصولاٌ دیکتاتوری در وضعیت پیچیده اش، حاکم میشد
یک نفر بلند شد و گفت:
خب مشکلات فنی اتوبوس به زودی حل میشه ولی ما میخوایم چیکار کنیم تا دوباره به مشکل برنخوریم؟
ای بدبختی هی! دوباره کاسه ی چه کنم، تو دستمونه!
آره دیگه بایستی سوراخش کنیم و بندازیم گردنمون تا همه بشناسنمون
یک خانم گفت:
دست بردارید! اوه ... مگه چکار میخوایم بکنیم دوباره؟
با این فرهنگی که داریم هیچ غلطی هم نمیتونیم بکنیم
بله مشکلات اتوبوس حل شد ولی راه نیفتاد که نیفتاد و مسافرانش همچنان تو بدبختی و نا امیدی دعوا میکردن، نفراول هم جزو افراد سرکوب و پیاده شده بود
یک نفر گفت:
صبر کنید! ما نمیخواستیم جای خاصی بریم و این اتوبوس به سمت دموکراسی نمیرفت بلکه قرار بود خودش اتوبوس دموکراسی باشه
خب که چی؟
دوباره که چی که چی نکنید بابا جون بذارید ببینیم چی میگه؟!
میگم ما بایستی فرهنگ دموکراسی و زندگی مسالمت آمیز را تو این اتوبوس بوجود بیاریم، ما بایستی با هم کنار بیاییم تا دیگه دیکتاتوری بوجود نیاد
عده ای شروع به دست زدن کردن
خب موضوع اینه که با این فرهنگ تمامت خواه ما قادر نیستیم به فرهنگ دموکراسی برسیم
یعنی چی؟ یعنی ما باید فقط دیکتاتوری داشته باشیم؟
نباید داشته باشیم ولی نتیجه این میشه
خب در فضای آزادی طبیعیه که هیچکدوم فرهنگ ما نمیخواد کم بیاره مگه تو سرش بزنن و آزاد نباشه
پس موضوع اول ما اینه که درعمل آزادی بهتره یا دیکتاتوری؟
معلومه! آزادی بهتره ولی نمیشه که بشه اصلاٌ بخش مهمی ازاعتقادات ما با آزادی مخالفه و در واقع بطور ناخودآگاه خودمون نمیخواهیمش، میکروب بی هوازی نمیتونه تو هوا زندگی کنه
این سلب آزادی و دیکتاتوری را دونسته یا ندونسته خود مذهبی ها، بهش معتقدن به همین خاطر هم اولین کاری که میکنن برای حفظ اعتقادات خودشون، آزادی را از بین میبرن
آمریکا که اولین دموکراسی را داره، خودش به شدت مذهبیه
اون فرق میکنه، چون مسیحیت، در واقع اعتقادی به حکومت نداره و فضایی برای اشخاصه نه جامعه
حالا میخوای بگی مسیحیت با اون مریم مقدس و عیسی را به جای خدا دونستنش از اسلام بهتره؟
از این بابت بهتره، چیه اعتقاده ما همش با حکومت و اجبار و دیکتاتوری اجتماعی مرتبط شده، تموم زندگی مذهبی محمد، با سیاست آمیخته بوده و تازه بدتر، جنگ و دعوای شیعیان با سنی ها بیشتر سر حکومته
ما معتقدیم که آزادی مقصد نهایی نیست بلکه حفظ و رعایت اعتقاد راه رستگاریه و برای همین هم زندگی میکنیم
این حرفها چیه؟ ما انگل پروری میکنیم و تو نکبت زندگی میکنیم تا به رستگاری برسیم؟
خب چیکار بایستی کرد وقتی اعتقادات به دموکراسی پایبند نیستن و بطورطبیعی به دیکتاتوری هایی تن میدن که خودشون هم قربانی میشن؟
بله! اینبار واقعاٌ دموکراسی راه افتاده بود چون افرادی بدون درگیری و جنجال، به گفتگو پرداخته بودن
اینبار اتوبوس دموکراسی میرفت ولی اصلاٌ بوی خوبی از حرکتش نمیومد
چون بالاخره تکلیف این اتوبوس پرازهرج و مرج روشن شده بود، راننده کله شق عده ای را برای خودش مامور ساخته بود تا کسی مخالفت موثری نتونه بکنه، عده ای را بیرون کرده و مسافر سوار میکرد و پول در میاورد، تو هر چی رستوران آشغال بین راهی بود، زد و بند میکرد و مفت میخورد و میچرید و پولش را بقیه میدادن
آزادی، گرفته شده بود و یک عده که از این وضعیت، شکمشون را سیر میکردن، مراقب بقیه بودن، اتوبوس پر از غریبه میشد و خالی میشد و هیچ کس دیگری را نمیشناخت و الفتی برقرار نمیشد
بله دوباره دیکتاتوری ساخته شده بود و ولی هم مذهب رعایت میشد و هم تا حدی عرق و ورق و موسیقی به این ترتیب این دیکتاتوری هم جلوی زیاده روی اسلامی ها را میگرفت و هم جلوی ضد مذهبها را
اتوبوس میرفت و حس خفقان وضعی پیش آورد که نه مذهبی از وضعیت راضی بود و نه غیر مذهبی، فقط گردانندگان اتوبوس با زور و سرکوب به راهشون ادامه میدادن و برای بدست آوردن پول بیشتر همینطور میچرخیدن، گاهی جمعیت خیلی زیاد را به زور سوار میکردن، گاهی مال و حیوون
دوباره این مردم، مرده های نداده جون، دوباره نکبت و دوباره نیاز به انقلابی دیگر برای مردمی که همیشه در خون جنگ وتباهی وانقلاب بایستی سرکنن و رنگ آرامش را نبینن
در دیکتاتوری فضا از آنچه که هست هم کوچیکتر میشه چون سرکوب وترس در همه جا رخنه کرده و نشاط و حرکت و محبت بین افراد را از بین میبره وای که تازه درون یک اتوبوس هم باشه بعضی ها هر جا که میتونستن فرار میکردن، برخی هم با چیزهای الکی و مواد مخدر خود را سرگرم میکردن ولی از ترس پیاده هم نمیشدن، برخی که مخالف وضع بودن هم به بدترین وضع از ماشین بیرون انداخته شدن
میکروفون، یکسره تبلیغ راننده و وضع موجود را میکرد و ملت تازه سوار شده و خود فروخته صلوات میفرستادن
اتوبوس رفت و رفت تا در یک ناکجا ناآباد ایستاد و مردم سرخورده وفرسوده هرچی منتظر شدن راه نیفتاد و از راننده و عواملش خبری نبود
معلوم هست چه خبره؟
بله در مدت دو هفته، اتوبوس خراب و فرسوده شده بود و دیکتاتورهای عوضی هم سقوط، نکردن، هر چه تونستن دزدیدن و رها کردن و رفتن
دوباره رایحه آزادی دراتوبوس پیچید وعده ای که مونده بودن به تکاپو افتادن ولی از اتوبوس چیز زیادی باقی نمونده بود
آنها دنبال راه افتادن اتوبوس دموکراسی بودن و با رفتن و خرید کردن و آوردن یک تعمیرگاه سیار، سعی داشتن مشکلات مهمش را حل کنن، ولی بیش از مشکلات فنی این اتوبوس، مشکل ماهیتی ومفهومی داشت وبه جایی نمیرسید و اصولاٌ دیکتاتوری در وضعیت پیچیده اش، حاکم میشد
یک نفر بلند شد و گفت:
خب مشکلات فنی اتوبوس به زودی حل میشه ولی ما میخوایم چیکار کنیم تا دوباره به مشکل برنخوریم؟
ای بدبختی هی! دوباره کاسه ی چه کنم، تو دستمونه!
آره دیگه بایستی سوراخش کنیم و بندازیم گردنمون تا همه بشناسنمون
یک خانم گفت:
دست بردارید! اوه ... مگه چکار میخوایم بکنیم دوباره؟
با این فرهنگی که داریم هیچ غلطی هم نمیتونیم بکنیم
بله مشکلات اتوبوس حل شد ولی راه نیفتاد که نیفتاد و مسافرانش همچنان تو بدبختی و نا امیدی دعوا میکردن، نفراول هم جزو افراد سرکوب و پیاده شده بود
یک نفر گفت:
صبر کنید! ما نمیخواستیم جای خاصی بریم و این اتوبوس به سمت دموکراسی نمیرفت بلکه قرار بود خودش اتوبوس دموکراسی باشه
خب که چی؟
دوباره که چی که چی نکنید بابا جون بذارید ببینیم چی میگه؟!
میگم ما بایستی فرهنگ دموکراسی و زندگی مسالمت آمیز را تو این اتوبوس بوجود بیاریم، ما بایستی با هم کنار بیاییم تا دیگه دیکتاتوری بوجود نیاد
عده ای شروع به دست زدن کردن
خب موضوع اینه که با این فرهنگ تمامت خواه ما قادر نیستیم به فرهنگ دموکراسی برسیم
یعنی چی؟ یعنی ما باید فقط دیکتاتوری داشته باشیم؟
نباید داشته باشیم ولی نتیجه این میشه
خب در فضای آزادی طبیعیه که هیچکدوم فرهنگ ما نمیخواد کم بیاره مگه تو سرش بزنن و آزاد نباشه
پس موضوع اول ما اینه که درعمل آزادی بهتره یا دیکتاتوری؟
معلومه! آزادی بهتره ولی نمیشه که بشه اصلاٌ بخش مهمی ازاعتقادات ما با آزادی مخالفه و در واقع بطور ناخودآگاه خودمون نمیخواهیمش، میکروب بی هوازی نمیتونه تو هوا زندگی کنه
این سلب آزادی و دیکتاتوری را دونسته یا ندونسته خود مذهبی ها، بهش معتقدن به همین خاطر هم اولین کاری که میکنن برای حفظ اعتقادات خودشون، آزادی را از بین میبرن
آمریکا که اولین دموکراسی را داره، خودش به شدت مذهبیه
اون فرق میکنه، چون مسیحیت، در واقع اعتقادی به حکومت نداره و فضایی برای اشخاصه نه جامعه
حالا میخوای بگی مسیحیت با اون مریم مقدس و عیسی را به جای خدا دونستنش از اسلام بهتره؟
از این بابت بهتره، چیه اعتقاده ما همش با حکومت و اجبار و دیکتاتوری اجتماعی مرتبط شده، تموم زندگی مذهبی محمد، با سیاست آمیخته بوده و تازه بدتر، جنگ و دعوای شیعیان با سنی ها بیشتر سر حکومته
ما معتقدیم که آزادی مقصد نهایی نیست بلکه حفظ و رعایت اعتقاد راه رستگاریه و برای همین هم زندگی میکنیم
این حرفها چیه؟ ما انگل پروری میکنیم و تو نکبت زندگی میکنیم تا به رستگاری برسیم؟
خب چیکار بایستی کرد وقتی اعتقادات به دموکراسی پایبند نیستن و بطورطبیعی به دیکتاتوری هایی تن میدن که خودشون هم قربانی میشن؟
بله! اینبار واقعاٌ دموکراسی راه افتاده بود چون افرادی بدون درگیری و جنجال، به گفتگو پرداخته بودن
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر