۱۳۹۰ مرداد ۴, سه‌شنبه

چگونه این اسلام، ایران را به دوران حجاز پیش از اسلام کشانده است؟

اگر در  یک مورد از خاصیت اسلام، هیچ شکی نمی توان کرد آن چیزی نیست به جز ورود نوعی از تمدن در سرزمین  بی تمدن حجاز  به عبارت بهتر در حدود هزار و چهار صد سال قبل نوعی نظم جدید به این سرزمین وارد شد که باعث رشد و پیشرفت آن شد ولی همین خاصیت بی برو برگرد اسلام هم   امروز در ایران با این اسلام و این حکومت اسلامی نتیجه کاملا معکوس برجای گذاشته و اینست دلیل اینکه چرا اینقدر این دین – مذهب  به ایران امروز لطمه وارد کرده است
- در دوران پیش از اسلام در حجاز، نوعی از خرافات  در کشور حکمرانی میکرد که بسیار عقب مانده بود و با فضای بت پرستی رایج، قدرتمندان به رانت خواری از تجارت و حکومت مشغول بودن، اسلام به این سرزمین وارد شد در جای جای قرآن و سوره های مکی بطور خستگی ناپذیر،  تهدید آخرت وجود دارد، اصلاٌ خیلی عجیب است هنوز نقطه بر جمله یا آیه پر از تهدید گذشته نگذاشته، بلافاصله تهدید جدیدی ساز میشود و ادامه پیدا میکند. هر چند  این روش برای استقرار اسلام در آن سرزمین با مردمانی که از بتهایشان چیز زیادی به جز سعادت اخروی نمیخواستن بسیار موثر واقع شد و درون قدرتمندان و اختلافاتشان ساکن شد ولی  بعد از قدرت گرفتن اسلام تهدیدهای این جهانی و قدر قدرتی هم به  تهدیدهای قبلی اضافه شد و با مجموعه اینها به اعراب جاهلیت پیش از اسلام، نظمی بخشیده شد که توانستن تمدن درست کنند و به رشد و پیشرفت برسند، هر چند بعد از اسلام هم نظم خودی و غیر خودی همچنان وجود داشت و به راه خود ادامه داد ولی نه تا اندازه مرز بسیار باریک گذشته و در اینجا ملاکها بسیار گسترده تر شده بودن و به همین خاطر هم پیشرفت کردن...
 از همین منظر به این حکومت اسلامی و اسلام امروز ایران نظری بیندازیم، حکومت  درست مثل سارقین بانکها که وقتی از کار دزدی خلاص میشن، تازه به تسویه حساب درونی روی میارن و به روی هم اسلحه میکشند در همین سی و خرده ای سال به شدت به تسویه حساب درونی مشغول است، اول مجاهدین را بیرون انداختن و بعد خط امامی ها را بعد کم کم تکنوکراتها را، بعد خط امامی های تغییر یافته و جدید را و دست آخر هم گروهی از باند جدید سپاه را در دار و دسته احمدی نژاد به کناری خواهن انداخت و هر که توانست حکومت را به نام خود ثبت کند، جنگی با بقیه راه انداخت که تنها سر پولست و سهم خواهی  که چون دائم میزان پول قابل دزدی ایران کمتر و کمتر میشود و آنها هم افسارگسیخته تر پس مجبور به چنگ و دندان نشان دادن به خود میشوند و اینطور مرزبندی باریک و نام گذاری های جریان منافق و استکبار و لیبرال و فتنه و انحراف ووووو چیزی به جز برگشت حکومت کشوری با تمدن ایران به دوران پیش از اسلام سرزمینهای عربی نیست، یعنی تنها خاصیت قطعی اسلام هم از ایران گرفته شده و نتیجه کاملاٌ معکوس داده است

-از بحث حکومت گذشته از منظر این اسلام هم ایران به شدت به دوران ماقبل تاریخ خودش برگشته است به این ترتیب که همه ادیان دارای خرافاتی هستن که قادرن یک نفر را با پروردگار جهان هستی متصل کنند ولی این خرافات میتوانند شکلی عقب مانده یا پیشرفته داشته باشند، در شکل عقب مانده ما با یاوه هایی سر و کار داریم که مجرای پیامبری ندارن و به توسط روحانیون، کاهنین، ملاها، موبدها وووو نشر داده شده َن و چون مرجعی قدرتمند ندارن دو نوع رشد درون زاد و برون زاد  و افسار گسیخته هم خواهند داشت و به سرعت تمام عرصه های زندگی اجتماعی و فردی را در خود میگیرند که  امروز نزدیک به چهل هزار امامزاده و مکان متبرک  رو به ازدیاد وجود دارد، امام زمانی وجود دارد که غیب شده و چاه جمکرانی که مجرای کمک خواهی از اوست و ملاهایی که از او قدرت میگیرند نه حتی از اسلام رایج و این خرافات عقب مانده غیر پیامبر ساخته شده از تمدن ایرانی  که از بزرگترین تمدنهای گذشته بوده که هیچ ، حتی از تمدن اسلامی هم چیزی برای ایران امروز باقی نگذاشته و اینگونه است که در تمام آیتمهای منفی از رشد و پیشرفت زمینی تقریباٌ جزو اولینها هستیم و در تمامی آیتمهای مثبت هم  تقریباٌ جزو آخری ها و ما  با این همه عقب ماندگی و بطالت چه میکنیم؟
همچنان به شعارهای دین – مذهبمان افتخار میکنیم  که ما فلانیم و بیسار.....

۱۳۹۰ تیر ۲۸, سه‌شنبه

ادیان، تنها بر شعارهایشان افتخار میکنند نه آنچه هستند و میکنند!


- وقتی همه ادیان و مذاهب و آیین ها  تنها سنگ خود را به سینه میزنند و با باورهای ارثی زنده می مانند و تکثیر میشوند ... آنقدر به دنبال سیاهی لشگر و افزایش نفوس هستند  که به کیفیت معتقدین خود کاری ندارند  و صرفاٌ  "باورکرده" میخواهند، پس  اصلاٌ "خدا"  این تنها حقیقت جهان هستی، کجایشان بوده و کجایشان هست؟  و وقتی از آنها جز  مفهومی از قبیله گی،  چیز دیگری نتوان برداشت کرد، چرا خدا و حقیقت را تنها از  آیینهای  پر از جهل و ترس و خرافات گذشته برداشت میکنیم و خدایی دیگر را هم نمیشناسیم؟

 - آیا با این وصف،  زندگی دیگری به جز  "قبیلگی های بدوی"  بر روی کره زمین میتوان پیدا کرد  تا  زندگی را  در نادانی گذشتگان، وا نگذاریم؟

- آیا این همه حرص برای آویزان بودن در زمانی و مکانی به شدت کوتاه و محدود را باید مدیون گذشتگان بدانیم یا مدیون خودمان که آنقدر موجودات مشکل داری در درک حقیقت  بودیم  تا اول خود را  گنده کنیم که  همه جهان هستی را  هم مدیون خود بدانیم و بعد بخاطر خُردی  بیش از اندازه خود،  از پوچی جهان هستی شکایت بکنیم؟
....
و بدون این سه،  حقیقت،  زندگی و ارزش جهان هستی،  ما اینجا جز نابود کردن خود و کره زمین، چه غلطی داریم میکنیم که افتخاری هم داشته باشد؟
و وقتی تنها به شعارهای، پیشوایانمان  افتخار کنیم نه آنچه هستیم،  نه آنچه کردیم و میکنیم پس ............................................ 

۱۳۹۰ تیر ۱۷, جمعه

چطوری روشنفکران ما به آدم فضایی تبدیل شدن؟

چندین سال پیش یک سمینار اقتصاد شرکت کردم و یکی از مقاله های برتر آن، اختصاص داشت به تز دکترای یک نفر در مورد "مقبولیت عمومی کنترل بیولوژیک" (مقبولیت استفاده از حشرات مفید برای از بین بردن آفات به جای سم نزد کشاورزان ) و طبق معمول،  بخش مهمی از آن اختصاص داشت به  تحقیق میدانی اینکه کشاورزان به کنترل بیولوژیک  رغبت نشان داده َن ولی در این "تز دکترای اقتصاد"  کوچکترین اشاره ای به این موضوع مهم نشده بود که دولت آن زمان حشرات مفید را به طور "رایگان"  توزیع میکرد ( بعد از چند سال رایگان توزیع کردن، قرار شد  یک سوم هزینه تولید  را از کشاورزان بگیرن  که همان را هم نمی پرداختن و لی وزارت کشاورزی برای تبلیغات  اینکه کشاورزی ایران مدرن شده، حاضر شده بود رایگان به آنها بدهد، هر چند  در مرحله  سوم توزیع،  این حشرات رایگان مفید را هم کسی نمیخواست و سازمانهای کشاورزی حتی آنها را در طبیعت رها میکردن و کارتها را هم به رودخانه میریختن و نتیجه اینکه از آن همه هیاهوی سیصد هزار هکتار کنترل بیولوژیک،  امروز به نوعی از هیچ رسیدیم)
حالا این چه بحث اقتصادی بود که در آن  به "خرید"  به عنوان "مهمترین مولفه اقتصادی" توجه نشده بود؟! (به خاطر اینکه آن نوع مبارزه بیولوژیکی برای دست اندرکاران دولتی منافع مالی فراوانی داشت که معلوم نبود اطرافیانشان چی تولید میکردن و به دولت یا خود میفروختن، تبلیغات فراوانی پیرامونش میشد)  هر چند از دید یک خارجی، از لحاظ آکادمیک این تحقیق مشکلی نداشت و قابل ارائه به مجله های معتبر بین المللی  هم بود.

حالا حکایت روشنفکری در ایران همین شده، یک تئوری صرف در ذهنشان پرورانده شده بدون اینکه در واقعیت نمود و کارکردی داشته باشد، آنها را به آدم فضایی تبدیل کرده که همینطوری برای خودشان روی هوا فتوا صادر کنن  تا اسم انقلاب می آید این روشنفکرها  3 نمونه از فرانسه و روسیه و ایران می آورند که انقلاب خیلی بدست، پس بفرمایید فاتحه این واژه را برای همیشه بخوانید ولی آنها نخواهند گفت که این چه انقلابی بوده در ایران شده ولی نتیجه َش همان بمانند سلطنت های پیشین  به یک "حاکمیت مطلقه پر مدعا،  بدون پاسخگویی، بصورت مادام العمرو  همه کاره رسیده است"؟؟؟

 از طرف دیگر هم  عمده روشنفکرها میگویند چون انقلاب خیلی بدست فقط اصلاح و همین کلمه اصلاح را هم درست در جای واقعی خود نمی نشانند و هوایی رای صادر میکنند به همین خاطر بر خلاف انقلاب که سه مثال در ذهنشان دارد، حتی یک مثال نمیتوانند از مدل اصلاحات عملی  بیاورند ... چرا که  برای اصلاح یک حاکمیت مستبد بایستی آنقدر زور داشت تا او را مجبور کرد بر سر میز مذاکره بنشیند و بسیاری از اختیارات عنان گسیخته َش را واگذار کند ولی وقتی اینگونه در چارچوب نظام او زور مخالفین را از بین  بردن که  دیگه عمراٌ پای میزی بشیند که تازه  یاغی تر هم  شده است ...

ای بابا  یک مردمی  در زمان محمدرضا پهلوی بودن که  در عرض چند ماه مثلاٌ  انقلاب کردن و علیرغم اینکه در آن زمان، تنها آزادی که وجود داشت ، آزادی مذهبی بود ولی نمیدونم چرا این مردم مختار و انقلابی! انقلاب اسلامی کردن ...  پانزده سال با همین انقلاب، هزینه شد ولی  پانزده سال بعد،  جریان اصلاحی در کشور بوجود آمد و هزینه های فراوان دیگری پرداخت  شد و نتیجه هم مردم ضعیف تر و حکومت افسارگسیخته تر شد، حالا چرا اون آنقدر بده ولی این، اینقدر خوب؟ باز هم من نمیدونم.....

و اما یک سوال مهم:
اگر از سی و سه سال پیش تا امروز  در ایران طبقه متوسط  فرهنگی نه صرفاٌ  شهر نشین  وجود داشت و این همه آدم پایین دست، گول خورده، حریص، آلت دست و خشن، یک حکومت عوضی را نمی ساختن و بعد هم مستقیم و غیر مستقیم به او کمک نمیکردن، آیا انقلاب ایران اینقدر بد و خشن و با نتیجه معکوس میشد؟
و اگر جواب منفی به آن میدهید دیگر اینقدر خود را با تئوری پردازی های غیر واقعی، آدم فضایی نکنید، به فکر این باشید که طبقه متوسط فرهنگی در ایران بایستی تقویت شود که حتی انقلابش هم خشن نخواهد بود و دقیقاٌ برعکس با این همه  عقب ماندگی و پایین دستی، اصلاحاتش هم مثل پانزده سال گذشته، خشن و پر هزینه خواهد بود.....

۱۳۹۰ تیر ۱۳, دوشنبه

حامی طبقه متوسط در جامعه ایران کیست؟

در مورد گم شدن طبقه متوسط در ایران که کلید اصلی مشکلات اجتماعی و سیاسی  آنرا بایستی از همین  پیدا کرد، مطالبی نوشته شده که در همین صفحه ی دوی سمت راست، میتوانید آنها را پیگیری کنید  و گفته شد که "طبقه پایین دست" که مشکلات اساسی یک جامعه را از حریص بودن و بی ارزشی فرهنگی، آلت دست ملاها و خرافات مذهبی،   از بین برندگان  امنیتهای روانی و اجتماعی  و بسط  دیکتاتوری و ... موجب میشود  و همین کارها را هم  با کمک  "بالا دستان حاکم"  که حداقل در ایران  از همین طبقه منشاء گرفته َن، انجام میدهند ولی دارای حامی های قوی هم هستن  از مذهب و سنت گرفته تا احساسات  و از همه مهتر زور و قدرت متصل به سیاست  ولی حامی طبقه متوسط  چه گروه یا نهادی میتواند باشد؟

حامی این طبقه: هنرمندان،  متفکرین، متخصصین و تحصیل کردگان دارای قدرت و معروفیت، باید باشند ولی در ایران، بسیاری از هنرمندان موثر  به طبقه پایین دست توجه زیادی از حد دارند و با همین توجه هم هنرشان در کشورهای قدرتمند مورد تشویق قرار میگیرد (چون قدرتهای بزرگ حامی طبقه متوسط در کشورهای ضعیف نیستن که عده ای از آنها را مجبور به مهاجرت میکنند و به طریق دیگری سود میبرند و همینطور ابرقدرتها  با مشروع  دانستن حق حاکمیتهای سنتی، مذهبی ( به اسم حاکمیت ملی) در این کشورها به جای "حقوق بشر" ،  "در عمل" حمایتی از طبقه متوسط نمیکنن و شریک دزدان قافله حاکمیت هم با کشوری بدون طبقه متوسط فرهنگی، میشوند

ولی یک موضوع با اهمیت و جالب هم اینجا وجود دارد، در ایران متفکرین با لباس روشنفکری وقتی معروف باشند با نگاه های عاقل اندر سفیه  و نوعی از قُد گری های بی حساب و کتاب،  نه  تنها حامی و طرفدار طبقه متوسط نیستن که بنا به توضیحات فراوانی که داده شد، این طبقه زیر بار هیچ نوع تحقیر نخواهد رفت،  بلکه بیشتر علاقه دارند، حامی  همان طبقه پایین دست به ظاهر متوسط باشن (طبقه متوسطی  که در ایران دیده  میشود طبقه متوسط فرهنگی نیست، رجوع شود به مطالب پیشین)  که این بزرگی پوشالی خود را بتوانن بر آنها  براحتی تحمیل کنن و  اتفاقاٌ هیچ دل خوشی از طبقه متوسط واقعی ندارن مگر  اینکه .... واقعاٌ  بزرگی متوسط داشته باشن و با شعور و دانایی به تفکر رسیده باشن که مشکل بزرگ ایران نبودن و کم بودن همین افرادست و همه به جای عرضه دانایی،   "پز دانایی"  عرضه میکنن و به همین خاطر هم حتی تحمل خودشان را هم ندارن

و تنها میماند متخصصین دارای قدرت که بایستی حامی طبقه متوسط باشن که در مباحث قبلی اشاره شد عمده آنها با باند بازی با حاکمیت مشغول چپاول جان و مال مردم هستن  و عمده آنها هم خود در مرام،  به گروه پایین دست تعلق دارن نه متوسط وگرنه اینقدر و به این قیمت حریص نمیشدن

پس اینجاست که ایران بدون طبقه متوسط  روشن و فرهنگی به ماهیتی "یتیم" تبدیل میشود و طبقه متوسط فرهنگی هم با این ایران مورد حمایت پایین دست، یتیم شده و گم خواهد شد  و در اینجا یک دور باطل یا همان بحران بوجود می آید که بد نیست آنرا به نام "بحران ظهور طبقه متوسط فرهنگی"  بشناسیم و برای اینکه این بحران را از بین ببریم بایستی از جایی خارج از دو طرف دور باطل،  نهاد یا موقعیتی را وارد کنیم و آنهم در حال حاضر هیچ چیز نخواهد بود به جز:
 خارج کردن ایران از شکل  کنونی که ماهیت و وجودش در طبقه پایین دست حل شده است که اگر تعداد کمی از افراد موثر دست به این کار بزنند به سرعت طبقه متوسط فرهنگی در ایران رشد خواهد کرد و ایران جایی خواهد شد برای رشد و تعالی و نه مالیخولیا که هر شخصی اگر قدری مسئولیت برای خود و کشورش قائل شود به راحتی میتواند اینکار را انجام دهد