اصلاحات سیاسی در نهایت به مفهوم گفتگوییست همراه با قدرت و صلاحیت در طرفین ولی جنبش سبز با وجود قدرت، فاقد وزن مشخصیست که هر گفتگو کننده ای قادر باشد روی آن حساب کند هماهنگی در تحریم، اعتصاب و حتی راهپیمایی و خواستها ندارد و فاقد نماینده قوی با نفوذ و از اینها هم مهمتر فاقد حد و مرز مشخص اصلاحات - رادیکالیسمست که اگر هنوز هم ملاک همان رای است و شخص صاحب رای که با بیانیه اخیر میرحسین موسوی همین هم نوعی رادیکالیسم محسوب میشود و از آن طرف هم حکومت، این ماشین افسار گسیخته و بی فرمان در جاده ای یکطرفه با خشونت عریان نیروی نظامی فعلاٌ فاقد صلاحیت گفتگوی اصلاحیست
صحبت اصلاح طلبی بخصوص از درون نظام 4-5 سال پیش با شکست روبرو شد که مصطفی معین اصلاٌ رای نیاورد و محمود احمدی نژاد هم با تقلبی بسیار کم دامنه تر از اینبار منتصب شد ولی چند سال بعد جنبش سبز چگونه بوجود آمد که اصلاح طلبی سخن قابل قبول سیاسی شد؟
قدرت، وزن و چگونگی بوجود آمدن جنبش سبز
الف - دوران انتخابات
1- کوتاه آمدن بیش ازحد حکومت در مقابل اصلاح طلبان حکومتی در آستانه انتخابات ریاست جمهوری برخلاف رویه گذشته که بعد از دوم خرداد آنها دیگر اجازه تشکل های اصلاح طلبی و جمع کردن طرفدار را بدون چوب و چماق به آنها نمیداد
2- شکل گیری آرام و بدون سرکوب جنبش سبز در آستانه انتخابات که افرادی در درون آن به شناخت همدیگر رسیدن و با استفاده از اینترنت رسانه پیدا کردن و گرد محورهای مشخصی اتحاد پیدا کردن و این هیچ معنی ندارد به جز پیدا شدن یک تشکل سیاسی مخالف فراگیر آنهم در زمانی که حکومت حتی تشکلهای مدنی را هم بدون سرکوب برنمیتافت
3-این تئوری توطئه نیست چون کاملاٌ روشن و بدون ابهامست اگرگفته شود: گسترده شدن شبکه های ماهواره ای و بخصوص شبکه بی بی سی که چند ماهی بر روی آنتن رفته بود و با برنامه های متنوع پر طرفدارترین برنامه ماهواره ای بود و بطورمشخص از آغاز از اصلاح طلبی و همین اصلاح طلب حکومتی هم دفاع میکرد
4- گفتن نه بزرگ به محمود احمدی نژاد بخصوص بر اثر یک اشتباه حکومتی که در آستانه انتخابات مطمئن شده بود او رای نمی آورد، بساط مناظره های تلویزیونی را پهن نمود تا با زبان بازی و تهاجم به هاشمی رفسنجانی بتواند آب از اصل رفته را به جوی بازگرداند که همان او را بیشتر منفور کرد باعث شد بسیاری به رای دادن ترغیب شوند و عضوی از همین تشکل سیاسی شکل گرفته جنبش سبز شوند
ب - تحلیل بعد از انتخابات تا قطعی شدن ریاست جمهوری محمود احمدی نژاد :
5- تقلب مضحک و آشکار و توهین آمیز وپس از آن گردن کشی و اهانت تا حدی که رئیس جمهور منتصب مخالفینش را به خس و خاشاک تشبیه کرد
6- جمعیت زیر سی سال بالای 70 درصد که میخواستن نقش سیاسی خود را رقم بزنن و نه تنها خود را آلت دست میدیدن که حتی غرور خود را لگد مال میدیدن به گرد گروهی که تشکل یافته بودن جمع شدن و بزرگترین جریان مخالفت در دوران حکومت ولایت فقیه، را رقم زدن
7- مقاومت مهدی کروبی و میرحسین موسوی و محمد خاتمی برخلاف گذشته دوران اصلاح طلبی و اتحاد مخالفین درون حکومتی با آنها تا حد هاشمی رفسنجانی و خانواده اش
8- باز هم کمک اینترنت و ارسال گزارشها و فیلمها به شبکه های مهم بین المللی و تشویق فراوان آنها تا حدی که خبر جنبش سبز ایران تا چند هفته از مهمترین تیترهای خبری آنها پایین تر نیامد
در آن زمان راه پیمایی چند میلیون نفری 25 خرداد را داریم که به جنایت در میدان آزادی ختم شد و راه پیمایی های پس از آن و حکومت هم در اعلان قطعی ریاست جمهوری محمودش، تصوری پیدا نمیکرد
ج- چه شد که حکومت توانست جنبش را کنترل کند و او را برنده نهایی و قطعی اعلان کند؟
9- سرکوب وحشیانه و غیر منتظره حکومت از قتل در ملاء عام تا مجروح و ناقص کردن و بازداشتهای گسترده و شکنجه و حتی تجاوز در زندانهای بد نام
10- در زمان حساس به نحوی شایع شد که هاشمی رفسنجانی این موجود پشت پرده دارد کارهایی میکند تا محمود احمدی نژاد برنده قطعی معرفی نشود و انتظار و بلاتکلیفی در کنار سرکوب وحشیانه باعث شد که شور و حرارت خواستن حق از بین برود
11- مرگ مایکل جکسون_ آن ستاره مطرح بین المللی آنهم در موسیقی_ خبرهای ایران را از صدر رسانه های تاثیر گذار به شدت پایین آورد
12-( این بند مانند تحلیلهای حکومتست که اشتباه هم نیست با این فرق که نشان میدهد قدرتهای بزرگ در نهایت از حکومت دفاع کردن و همچنان میکنن نه از جنبش ضد حکومت) نشست 8 کشور صنعتی در ایتالیا بود و ماشالله ماشالله آنها برای جنبش سبز ایران تا حدی که به تهدید اخراج سفیرهای حکومت و فراخواندن سفیرهای خود از ایران هم رسید بعد از ورود باراک اوباما که از سفر روسیه رسیده بود به اینجا رسید که آنها حتی حکومت را در سرکوب وحشیانه مردم خود، محکوم هم نکردن پس عدم حمایت بین المللی در کنارنوعی حمایت آشکار از حکومت در آستانه ای مهم و پس از آنهم تغییر رویه ناگهانی و آشکار شبکه های مهم ماهواره ای بی بی سی و وی او ای
13- عدم نتیجه گیری از حرکتهای اولیه که باعث شد تقاضاها بیشتر شود در کنار اینکه تئوری وطرح و انسجام فکری برای حرکت موجود نبود
د- و اما حالا که هم حکومت به اوضاع تا حد زیادی کنترل شده رسیده وهم جنبش توانسته خودش را زنده نگه دارد
14- استراتژی جنبش سبز مشخص نیست چرا که بخشهای رادیکالتر آن بیشتر توانسته ن جنبش را حفظ کنن به عبارت دیگر آنهایی بیشتر تاثیر گذار خواهن بود که بتوانن پرداخت هزینه سنگین در کنار نداشتن حمایت موثر را تحمل کنن و تحت این شرایط پرواضحست دیگر کمتر کسی به دنبال رای من کجاست حاضر به زخمی شدن، مردن، اسارت های بی در و پیکر خواهد بود و البته اینهم اگر تئوری و پرداخت مناسب داشته باشد به معنی رادیکالیسم نمیشود و دلیلی وجود ندارد که مقاومت انفعالی میرحسین موسوی ملاک رادیکالیسم باشد که با بیانیه اخیر او رای من کجاست هم دیگر نوعی رادیکالیسم میتواند قلمداد شود
15- تاکتیک جنبش سبز استفاده از حرکتها و راهپیمایی های حکومتی و مذهبیست به همین علت فقط در آن زمانها جنبش، زنده میشود و حکومت به مرز بحران میرسد و در زمانهای دیگر چون بالادستی بر حیات مردمان بی اتحاد کشور دارد به راحتی حتی آنها را میرقصاند
16- استراتژی حکومت درهمدستی آشکار و پنهان با قدرتهای موثر کره خاکی وبعد سرکوب و ایجاد ترس و همینطور تبلیغات وسانسور و استفاده از شعائر مذهبی بوده و هست
17-تاکتیکهای حکومت در تنش زایی سیاست بین الملل به علت سر سپردگی به قدرتهای موثر، کوتاه نیامدن در برابر خواستهای اصلاحی یا همان ماشین بی فرمان در جاده یکطرفه ، انداختن تفرقه و حکومت کردن، رواج اقتصاد بخورو نمیر، نظامی کردن کشورست
18- پس اندیشه هایی را میتوان اصلاحات نامید که استراتژی آنرا تغییر دهد یعنی هدف اصلی بایستی برگرداندن امنیت در سیاست خارجی و داخلی و همینطور ار بین بردن سرکوب و سانسور باشد
بنابراین محور اصلی اصلاحات بر گفتگوی مبتنی بر قدرت و پذیرش طرف مقابل قرار دارد و برای این گفتگو بایستی طرفین جریان صلاحیت گفتگو را داشته باشن بنا براین حکومت نظامی عریان و خشن فعلی تا زمانی که قدرت و استقامت جنبش سبز نهادینه نشود همچنان باقی خواهد ماند و به هیچ وجه صلاحیت گفتگو ندارد و از طرف دیگرعدم شناخت وزن جنبش سبز و عدم وجود افراد نماینده این وزن که با قدرت صلاحیت گفتگو را داشته باشن پس امروز اصلاح طلبی فقط یک زبان چرب و نرمست و بس که بطور مشخص به خشونتهای عریان و تصمیم گیرنده باج میدهد
همینطور وقتی این جنبش تصمیم به ایستادن ندارد و تاثیر سرکوبهای حکومت به نحوی دیگر در آمده است که در گذشته وقتی کسی کشته میشد، زندانی میشد، شکنجه میشد نوعی ترس عمومی حاکم بود ولی رفته رفته برای اکثر فعالین جامعه و حوانان عاصی و بلاتکلیف با مملکتی که نه تنها ایستاده است که به شدت به عقب حرکت میکند و بستری برای آنها فراهم نمیکند، وضعیت کشور به مانند زندانی میماند که هر که زودتر اعدام شود، راحت ترست و از آنطرف هم به خاطر اینکه از خود گذشتگی برای از "خود گذشتن" به وجود آمده و میاید ... و به خاطر سرکوبهای وحشیانه حکومت فضا کم و زیاد به سمت خشونت حرکت میکند
گرچه استاد بکار گیری خشونت برای رسیدن به قدرت و حفظ آن همین حکومتست که با ترور و آدم کشی سینما رکسی، سوار شد و سواری را ادامه میدهد ولی کاربرد نظامی عریان او تا زمانی خواهد بود که بتواند امنیتی برای آینده نزدیک نیز فراهم کند
پس راه های زیادی وجود ندارد اگر اعتقادی به اصلاحات واقعی وجود دارد (یعنی از بین بردن تنش خارجی و داخلی، از بین بردن سرکوب و سانسور) بایستی جلونشینان به فکر ائتلافی باشن که قدرت و وزن گفتگو و خیزش عمومی داشته باشد و یا این مسیر رها شود تا افزایش خشونت خود به خود تصمیم گیرنده باشد
بنابراین اگر دو گفتمان اصلاحی و انقلابی اول خود را و وضعیت را درست بشناسن و بعد با هم به نوعی ائتلاف برسند قادر خواهند بود هم طرف واجد صلاحیت و قدرت را در گفتگو بوجود آورند و حکومت را هم خیلی سریع از خشونت عریان به گفتگو بکشانند