۱۳۸۸ دی ۲۲, سه‌شنبه

آیا حکومت مجبور به اصلاح خود میشود؟

اصلاحات سیاسی در نهایت به مفهوم گفتگوییست همراه با قدرت و صلاحیت در طرفین ولی جنبش سبز با وجود قدرت، فاقد وزن مشخصیست که هر گفتگو کننده ای قادر باشد روی آن حساب کند هماهنگی در تحریم، اعتصاب و حتی راهپیمایی و خواستها ندارد و فاقد نماینده قوی با نفوذ و از اینها هم مهمتر فاقد حد و مرز مشخص اصلاحات - رادیکالیسمست که اگر هنوز هم ملاک همان رای است و شخص صاحب رای که با بیانیه اخیر میرحسین موسوی همین هم نوعی رادیکالیسم محسوب میشود و از آن طرف هم حکومت، این ماشین افسار گسیخته و بی فرمان در جاده ای یکطرفه با خشونت عریان نیروی نظامی فعلاٌ فاقد صلاحیت گفتگوی اصلاحیست

صحبت اصلاح طلبی بخصوص از درون نظام 4-5 سال پیش با شکست روبرو شد که مصطفی معین اصلاٌ رای نیاورد و محمود احمدی نژاد هم با تقلبی بسیار کم دامنه تر از اینبار منتصب شد ولی چند سال بعد جنبش سبز چگونه بوجود آمد که اصلاح طلبی سخن قابل قبول سیاسی شد؟

قدرت، وزن و چگونگی بوجود آمدن جنبش سبز

الف - دوران انتخابات
1- کوتاه آمدن بیش ازحد حکومت در مقابل اصلاح طلبان حکومتی در آستانه انتخابات ریاست جمهوری برخلاف رویه گذشته که بعد از دوم خرداد آنها دیگر اجازه تشکل های اصلاح طلبی و جمع کردن طرفدار را بدون چوب و چماق به آنها نمیداد
2- شکل گیری آرام و بدون سرکوب جنبش سبز در آستانه انتخابات که افرادی در درون آن به شناخت همدیگر رسیدن و با استفاده از اینترنت رسانه پیدا کردن و گرد محورهای مشخصی اتحاد پیدا کردن و این هیچ معنی ندارد به جز پیدا شدن یک تشکل سیاسی مخالف فراگیر آنهم در زمانی که حکومت حتی تشکلهای مدنی را هم بدون سرکوب برنمیتافت
3-این تئوری توطئه نیست چون کاملاٌ روشن و بدون ابهامست اگرگفته شود: گسترده شدن شبکه های ماهواره ای و بخصوص شبکه بی بی سی که چند ماهی بر روی آنتن رفته بود و با برنامه های متنوع پر طرفدارترین برنامه ماهواره ای بود و بطورمشخص از آغاز از اصلاح طلبی و همین اصلاح طلب حکومتی هم دفاع میکرد
4- گفتن نه بزرگ به محمود احمدی نژاد بخصوص بر اثر یک اشتباه حکومتی که در آستانه انتخابات مطمئن شده بود او رای نمی آورد، بساط مناظره های تلویزیونی را پهن نمود تا با زبان بازی و تهاجم به هاشمی رفسنجانی بتواند آب از اصل رفته را به جوی بازگرداند که همان او را بیشتر منفور کرد باعث شد بسیاری به رای دادن ترغیب شوند و عضوی از همین تشکل سیاسی شکل گرفته جنبش سبز شوند

ب - تحلیل بعد از انتخابات تا قطعی شدن ریاست جمهوری محمود احمدی نژاد :
5- تقلب مضحک و آشکار و توهین آمیز وپس از آن گردن کشی و اهانت تا حدی که رئیس جمهور منتصب مخالفینش را به خس و خاشاک تشبیه کرد
6- جمعیت زیر سی سال بالای 70 درصد که میخواستن نقش سیاسی خود را رقم بزنن و نه تنها خود را آلت دست میدیدن که حتی غرور خود را لگد مال میدیدن به گرد گروهی که تشکل یافته بودن جمع شدن و بزرگترین جریان مخالفت در دوران حکومت ولایت فقیه، را رقم زدن
7-
مقاومت مهدی کروبی و میرحسین موسوی و محمد خاتمی برخلاف گذشته دوران اصلاح طلبی و اتحاد مخالفین درون حکومتی با آنها تا حد هاشمی رفسنجانی و خانواده اش
8-
باز هم کمک اینترنت و ارسال گزارشها و فیلمها به شبکه های مهم بین المللی و تشویق فراوان آنها تا حدی که خبر جنبش سبز ایران تا چند هفته از مهمترین تیترهای خبری آنها پایین تر نیامد

در آن زمان راه پیمایی چند میلیون نفری 25 خرداد را داریم که به جنایت در میدان آزادی ختم شد و راه پیمایی های پس از آن و حکومت هم در اعلان قطعی ریاست جمهوری محمودش، تصوری پیدا نمیکرد
ج- چه شد که حکومت توانست جنبش را کنترل کند و او را برنده نهایی و قطعی اعلان کند؟
9-
سرکوب وحشیانه و غیر منتظره حکومت از قتل در ملاء عام تا مجروح و ناقص کردن و بازداشتهای گسترده و شکنجه و حتی تجاوز در زندانهای بد نام
10- در زمان حساس به نحوی شایع شد که هاشمی رفسنجانی این موجود پشت پرده دارد کارهایی میکند تا محمود احمدی نژاد برنده قطعی معرفی نشود و انتظار و بلاتکلیفی در کنار سرکوب وحشیانه باعث شد که شور و حرارت خواستن حق از بین برود
11- مرگ مایکل جکسون_ آن ستاره مطرح بین المللی آنهم در موسیقی_ خبرهای ایران را از صدر رسانه های تاثیر گذار به شدت پایین آورد
12-
( این بند مانند تحلیلهای حکومتست که اشتباه هم نیست با این فرق که نشان میدهد قدرتهای بزرگ در نهایت از حکومت دفاع کردن و همچنان میکنن نه از جنبش ضد حکومت) نشست 8 کشور صنعتی در ایتالیا بود و ماشالله ماشالله آنها برای جنبش سبز ایران تا حدی که به تهدید اخراج سفیرهای حکومت و فراخواندن سفیرهای خود از ایران هم رسید بعد از ورود باراک اوباما که از سفر روسیه رسیده بود به اینجا رسید که آنها حتی حکومت را در سرکوب وحشیانه مردم خود، محکوم هم نکردن پس عدم حمایت بین المللی در کنارنوعی حمایت آشکار از حکومت در آستانه ای مهم و پس از آنهم تغییر رویه ناگهانی و آشکار شبکه های مهم ماهواره ای بی بی سی و وی او ای
13- عدم نتیجه گیری از حرکتهای اولیه که باعث شد تقاضاها بیشتر شود در کنار اینکه تئوری وطرح و انسجام فکری برای حرکت موجود نبود

د- و اما حالا که هم حکومت به اوضاع تا حد زیادی کنترل شده رسیده وهم جنبش توانسته خودش را زنده نگه دارد

14- استراتژی جنبش سبز مشخص نیست چرا که بخشهای رادیکالتر آن بیشتر توانسته ن جنبش را حفظ کنن به عبارت دیگر آنهایی بیشتر تاثیر گذار خواهن بود که بتوانن پرداخت هزینه سنگین در کنار نداشتن حمایت موثر را تحمل کنن و تحت این شرایط پرواضحست دیگر کمتر کسی به دنبال رای من کجاست حاضر به زخمی شدن، مردن، اسارت های بی در و پیکر خواهد بود و البته اینهم اگر تئوری و پرداخت مناسب داشته باشد به معنی رادیکالیسم نمیشود و دلیلی وجود ندارد که مقاومت انفعالی میرحسین موسوی ملاک رادیکالیسم باشد که با بیانیه اخیر او رای من کجاست هم دیگر نوعی رادیکالیسم میتواند قلمداد شود
15- تاکتیک جنبش سبز استفاده از حرکتها و راهپیمایی های حکومتی و مذهبیست به همین علت فقط در آن زمانها جنبش، زنده میشود و حکومت به مرز بحران میرسد و در زمانهای دیگر چون بالادستی بر حیات مردمان بی اتحاد کشور دارد به راحتی حتی آنها را میرقصاند
16- استراتژی حکومت درهمدستی آشکار و پنهان با قدرتهای موثر کره خاکی وبعد سرکوب و ایجاد ترس و همینطور تبلیغات وسانسور و استفاده از شعائر مذهبی بوده و هست
17-تاکتیکهای حکومت در
تنش زایی سیاست بین الملل به علت سر سپردگی به قدرتهای موثر، کوتاه نیامدن در برابر خواستهای اصلاحی یا همان ماشین بی فرمان در جاده یکطرفه ، انداختن تفرقه و حکومت کردن، رواج اقتصاد بخورو نمیر، نظامی کردن کشورست
18- پس اندیشه هایی را میتوان اصلاحات نامید که استراتژی آنرا تغییر دهد یعنی هدف اصلی بایستی برگرداندن امنیت در سیاست خارجی و داخلی و همینطور ار بین بردن سرکوب و سانسور باشد

بنابراین محور اصلی اصلاحات بر گفتگوی مبتنی بر قدرت و پذیرش طرف مقابل قرار دارد و برای این گفتگو بایستی طرفین جریان صلاحیت گفتگو را داشته باشن بنا براین حکومت نظامی عریان و خشن فعلی تا زمانی که قدرت و استقامت جنبش سبز نهادینه نشود همچنان باقی خواهد ماند و به هیچ وجه صلاحیت گفتگو ندارد و از طرف دیگرعدم شناخت وزن جنبش سبز و عدم وجود افراد نماینده این وزن که با قدرت صلاحیت گفتگو را داشته باشن پس امروز اصلاح طلبی فقط یک زبان چرب و نرمست و بس که بطور مشخص به خشونتهای عریان و تصمیم گیرنده باج میدهد

همینطور وقتی این جنبش تصمیم به ایستادن ندارد و تاثیر سرکوبهای حکومت به نحوی دیگر در آمده است که در گذشته وقتی کسی کشته میشد، زندانی میشد، شکنجه میشد نوعی ترس عمومی حاکم بود ولی رفته رفته برای اکثر فعالین جامعه و حوانان عاصی و بلاتکلیف با مملکتی که نه تنها ایستاده است که به شدت به عقب حرکت میکند و بستری برای آنها فراهم نمیکند، وضعیت کشور به مانند زندانی میماند که هر که زودتر اعدام شود، راحت ترست و از آنطرف هم به خاطر اینکه از خود گذشتگی برای از "خود گذشتن" به وجود آمده و میاید ... و به خاطر سرکوبهای وحشیانه حکومت فضا کم و زیاد به سمت خشونت حرکت میکند
گرچه استاد بکار گیری خشونت برای رسیدن به قدرت و حفظ آن همین حکومتست که با ترور و آدم کشی سینما رکسی، سوار شد و سواری را ادامه میدهد ولی کاربرد نظامی عریان او تا زمانی خواهد بود که بتواند امنیتی برای آینده نزدیک نیز فراهم کند

پس راه های زیادی وجود ندارد اگر اعتقادی به اصلاحات واقعی وجود دارد (یعنی از بین بردن تنش خارجی و داخلی، از بین بردن سرکوب و سانسور) بایستی جلونشینان به فکر ائتلافی باشن که قدرت و وزن گفتگو و خیزش عمومی داشته باشد و یا این مسیر رها شود تا افزایش خشونت خود به خود تصمیم گیرنده باشد

بنابراین اگر دو گفتمان اصلاحی و انقلابی اول خود را و وضعیت را درست بشناسن و بعد با هم به نوعی ائتلاف برسند قادر خواهند بود هم طرف واجد صلاحیت و قدرت را در گفتگو بوجود آورند و حکومت را هم خیلی سریع از خشونت عریان به گفتگو بکشانند

۱۳۸۸ دی ۱۶, چهارشنبه

هنر روشنفکری ما: استفاده از جوانان عاصی همزمان با مخالفت و عدم حمایت!

خشونت یا آرامش، صلح یا جنگ، اصلاح یا انقلاب، اسلام یا غیر اسلام وووو اینها همه جنگ سر خونست و فکر نکنیم تنها واژه هستن

- عده ای از جوانان بخصوص در دانشگاه ها جانشان بر لب رسیده است و همانها هستند که جنبش سبز را تاکنون حفظ کرده اند و گرنه از جنبش موسوی نشان دیگر اثری وجود نداشت
- بیشترین جمعیت جوان در بیهودگی وضعیت کشورکه مانند حرکت با ترمز دستی بالاست، در حال نابود دیدن خود و آرزوهایشان هستند
- عده ای روشنفکرمثلاٌ به فکر صلاح مملکت هستن و صدها سالست گل و بلبل میخوانند ولی خون جیگر میکشند و حتی زبان را هم در غلاف کشیده و نه اندیشه روشنی برای رهایی دارند و نه فکری برای فردا و همه چیز را در خود بزرگ کردن ناشی از واژه های گل و بلبل متوقف کرده اند
- دیکتاتوری مذهبی خشنود از گفتمان رایج مخالفینش که حتی جرعت بیان کلمه براندازی را هم ندارن به سرکوب وحشیانه خود ادامه میدهد

و اما موضوع خیلی پیچیده نیست، این اصلاح طلبان جورواجورمان که عده ای همچنان از مذهب دم میزنند و عده ای هم سکولاریسم فقط منتظر فروپاشی حکومتی هستند که به وضوح دست آشتی با قدرتهای بزرگ کره خاکی دارد و همچنین بالادستی در زندگی مردمان منفعل و طرفدار که به همین خاطر وقتی جنبش فعالیت میکند همه از سوراخها خارج میشوند و عرض اندامی میکنند و برای نابودی حکومت امیدنامه سر میدهند و وقتی خاموش میشود و حکومت شروع به جولان دادن میکنند، پرچمهای سپیدست که بایستی بالا بروند
خب تکلیف چیست؟

آیا بایستی قید این بخصوص جوانان کارد به استخوان رسیده را زد تا یا قربانی شوند یا سرکوب و منفعل و مانند بقیه مردم؟
یا بایستی برای فروپاشی این حکومت لحظه شماری کرد و باز هم قربانی در پای ابهام داد؟
یا بایستی سعی کرد همکاری ابرقدرتها و مردمان منفعل را با این حکومت قطع کرد؟
البته این وضعیت فعلی که هزینه بسیاری برای سرکوب میشود و کار درستی هم انجام نمیشود، هر چه از این مملکت باقی مانده است را هم نابود خواهد کرد

حالا بیاییم از آن طرف نگاه کنیم، گیریم این حکومت هم ساقط شد و با از بین رفتن سرکوب وحشیانه، شعله های رهایی اقشار مردم به رقصیدن افتاد در خوش بینانه ترین حالت برای جلوگیری از هرج و مرج و خشونت آینده چه فکرگل و بلبلی میتوان کرد؟

آیا میتوان به روشنفکری فرصت طلب و عوام این مملکت دل خوش کرد که نه آگاهی مناسبی در آن یافت میشود و نه محبت بین گروهی و نه وزنه قوی؟
آیا میتوان به محبت ایرانی های هزار پاره ی آزاد شده از قوم بربر دل خوش داشت؟
آیا میتوان به نظم نوین جهانی دل خوش داشت؟
به چه؟
به اینکه دیکتاتوری دیگری هرچند بهتر از اعماق تاریخ سر در بیاورد و ما خشنود که آقا با شمشیر بین بچه ها آشتی میندازد؟

اگر این سوال را به شکل صحیح پاسخ دهیم مطمئن باشیم که نه تنها جوانان سرخورده نمیشوند و خود را هزینه خشونت نمیکنند و همچنین مردم منفعل، انرژی مخالفت پیدا میکنند بلکه طرفداران حکومت هم ریزش میکنند و خود حکومتی ها هم بزودی مجبور میشوند جای خود را به بهتر از خود بدهند و روشنفکرانمان هم مجبور میشوند با هم ائتلاف بکنند
پاسخ این سوال را در هزینه انقلاب را کاهش دهیم میتوانید پیدا کنید

کوگوش کوچشم کوفهم در نافهمی عمدی؟

عمر به سرعت در حال اتمامست و برخی مثل شکنجه گران حکومت چگونه آنرا به اتمام میرسانند؟
رفت، تمام شد، دیگر چیزی نمانده است، شاید عمری دیگر اینها همه برخورد ما در مقابل جایزه دادن به خود در مقابل نافهمی عمدیست و بدبختی بزرگ ایران و ایرانی همیشه وبخصوص در شرایط وخیم حال حاضر، اینست که بخشهای مهمی توسط سران دوطرف نمیخواهند که فهمیده شوند

یک ضرب المثل هست که کور را شاید بتوان بینا کرد ولی اگر خود را به کوری زده باشد نه گرچه در واقع بایستی گفت افرادی که
با صد ترفند توانسته ن جلوی دانستن خود را بگیرن و از نفهمیدن راضی هستن با افرادی که این پوشش عمدی را کنار میزنن مشکل دارند

امروز شما با هر مذهب از هر نوع و نژادش که صحبت کنید متوجه میشوید در قرن حاضر از سست بودن اعتقاداتش آنقدر مطلع هست که خودش را به عمد وادار به نفهمیدن کند و این افراد حتماٌ هم از خود، وضعیتششان و در کل آنچه که هستن راضین که نمیخواهند بفهمن تا مجبور به تغییر نشوند

پس تراژدی از خودراضیان خود نافهم سراسر این کره خاکی را فرا گرفته است

پس وقتی هر کس از خود راضیست در نافهمی عمدی بسر میبرد، منم از خودم راضی هستم؟
راستش از وضعیتم اصلاٌ راضی نیستم ولی از افکارم و اعتقاداتم راضیم مثل بسیاری از ایرانیها پس حتماٌ من هم جاهایی برای نفهمیدن به خود جایزه میدهم
البته سعی کردم حقیقت جویی به جای حقیقت سازی، مرام زندگیم باشد ولی بایستی مشکل را پیدا کرد

در بحث هرمنوتیک بررسی میشود که فهم و تفسیرنظاره گر در درک واقعیت اثر دارد و به این ترتیب، نسبیت حتی در واقعیت اثر میگذارد و اینرا در روابط با دیگران بایستی در نظر داشت
آری هرگونه پیش فرضی که در مورد خدا و انسان داشته باشیم باعث میشود که واقعیتهای جامعه را متفاوت ببینیم وبیخود خود را آزار دهیم...............

خیلی طول نخواهد کشید که خواهیم دید تحلیل ناقص جامعه ایران باعث میشود که اینبار حتی بی بی سی هم غافلگیر شود آنها فکر میکنند این جامعه همچنان خیلی مذهبیست در صورتیکه ما 30 تا 40 درصد مذهبی داریم 40 تا 50 درصد هر هری مذهب و 10 تا 20 درصد هم غیر مذهبی
یعنی این جامعه دیگر خیلی مذهبی نیست و دیگر نمیتوان با مذهب بر حرکتهای سیاسی مردم، جهت گیری خاص ایجاد کرد ولی در عین حال غیر مذهبی هم نیست و پیشبرد سکولاریسم واقعی در جامعه آینده نیازمند از خودگذشتگی جلودارانست که در روشنفکری این مملکت دیده نمیشود

۱۳۸۸ دی ۱۴, دوشنبه

اصلاحات انقلابی! یا حرف بی ارزش و گلستان بدون گل

دیکتاتوری مذهبی اصلاح نمیشود، تغییر میکند!
دانستن این مطلب واضح چقدر مشکلست که برای نفهمیدنش دائم جایزه هم به خود بدهیم؟
برای آنهایی که انقلاب را به بدی 1357 که یک تغییر سلطنت بود این کلمه آنقدر سنگین می آید که خود را به خواب زده ن که با این حکومت هیچ زمانی اصلاحات معنی نداشته ...

از بسیاری از مردم ایران که بپرسیم یک جورایی در این اطمینان و امید به سر میبرند که تا سال دیگر این حکومت از بین رفته است در حالیکه روشنفکرانمان حتی جرئت اسم بردن از براندازی را هم ندارند و حتماٌ میگوییم به خاطر احساس مسئولیتشان است ولی بایستی گفت به خاطر تنبلی در تولید فکر به خاطر غرور روشنفکری و عدم ائتلاف با هم و به خاطر عوامیتشان که هنوز هم میگویند ما دست قدرتهای بزرگ را که در از بین رفتن این حکومت همکاری کنند، خرد میکنیم ولی به جز خون جوانان وطن هیچ سلاحی هم ندارن و معلوم نیست به کجا میرسند


یک حکومت جابر و قاتل تنها از دو چبز میترسد: 1- دگرگونی و انقلاب و 2- تهاجم نظامی کشورهای خارجی...
درمورد دومی اینکه ملای حکومتی ضعیف که نه مردمش را دارد و نه اقتصاد موثرو نه در ظاهر روابط بین الملل قوی، در عین حال با جهان قدرتمند هم مبارزه میکند، یک ظاهر سازی بیش نیست و اینها اتفاقاٌ دارن با ادعای اتمی شدن با منویات قلبی قطب اول و دوم در قلب خاورمیانه حرکت میکنند و به بمب هم خواهن رسید تا برگهای برنده برای ابرقدرتها در این منطقه پر انرژی وجود داشته باشد به عبارت بهتر مردمی که اختیار مملکت و منافع ملی خود را ندارن، حاکمانی که مراقب کشورشان نیستن و همسایگانی که روابطشان بر اساس جنگهای طولانی تعیین شده باشد به درد این میخورن که طعمه قدرتهای بزرگ باشن و هستن

ولی در مورد اولی، عزت الله سحابی نامه ای مینویسد که اصلاٌ اسم انقلاب را هم نیاورید تا قوت قلبی برای حکومت سرکوبگر و قاتل باشد و همینطور روشنفکران مذهبی در بیانیه ای، ده خواسته دگرگون کننده نظام ولایت فقیه را به اسم اصلاحات بر میشمارن که تاکیدی بر این نکته هست که حیف از جوانان این مرز و بوم با این روشنفکرانشان!
همینطور پنج روشنفکر مذهبی به اسم اصلاح بیانیه ای داده و شرط هایی گذاشته ن که با انقلاب هیچ فرقی ندارد

گرچه بهتر نیست تو این کره زمین نگاه کنیم و ببینیم کدام دیکتاتور مذهبی با نوعی اصلاحات از بین رفته؟ و ما بر روی کدام قبر در حال گریه کردن هستیم؟

چه بخواهیم باور کنیم چه از این حرفهای بی ارزش بزنیم و ادعای دلسوزی هم داشته باشیم _ و برایمان مهم نباشد که درست مثل جنگ ایران و عراق عده ای در پای این حرفها دارن میسپارن جان و عده بسیار بیشتری هزینه میدهن_ خواستن انقلاب تنها صلاح این مردم در مخالفت با این حکومتست و بس ..، حالا چه کسی دیده میشود که تنها صلاحش را به دست طرف مقابل بدهد و ادعای مقابله هم داشته باشد؟ البته این کار نوبر در روشنفکری این مملکت کم دیده نمیشود و اگر صدها سال دیگر هم هزینه دهیم باز بیدار نمیشون... ای بابا روشنفکران عزیز اگر شما توان روشنبینی را ندارید و اگر توان ندارید حداقل با هم ائتلاف کنید تا قدرتمند شوید و ابهام آینده را از بین ببرید چرا تلافیش را سر واژه ها در میاورید؟ و از چیزی دم میزنید و چیزدیگری میخواهید؟

آقا جان اینها همه مال زمانی بود که مردمان ترسو وجود داشتن، درست نگاه کنید هزاران نفر در زندانها هستن و ده ها نفر کشته شده و مورد تجاوز قرار گرفته ن و باز هم این جنبش در حرکتست

اینها که جرعت ندارن از قربانیان و زندانیان جنبش خود دفاع جانانه بکنن و آنها را رها میکنن زیر چنگال حکومتی فاسد و با نوعی التماس از جانیان میخواهن که با اسیرانشان خوب برخورد کنن و ابراز میکنن این حکومت میتواند حتی یک مـــــــــــــــــيلييييييييييييييييييون نفر را بکشد و آب هم از آب تکان نخورد، تسلیم شده ن و جنبش سبز هم اگر تسلیم شده راهش را بکشد و برود
حکومت با محارب اعلام کردن حکم انقلابی خواهان، ترس خودش را از این واژه نشان داده و روشنفکران عزیز ما در تله آن افتاده ن

درست نگاه کنیم، اگر در طی سی سال یک انقلاب داشتیم و جنگی هشت ساله که هر روز از 100 تا 200 نفر فقط کشته گرفته ولی باز هم وضعمان اینست البته که از نظر برخی مشکلی ندارد و معلوم نیست این چه دلسوزی و چه تفکریست برای ایران و ایرانی که به جای فریاد انقلابی سردادن، تک تک در آتش بی حاصلی که هشت سال دوران دوم خرداد را هم نابود کرد بسوزیم؟ و ایران را به سیاهی و پارگی کشانیم تا این هزینه سنگین به یکباره داده شود که بعد از آنهم باز مملکت در ابهام و نابسامانی دیگری سقوط کند

کار این مملکت با خواست "انقلابی کم هزینه" با تدوین "منشور محبت" و "خواست ایران مترقی" که در مقاله قبلی اشاره شد درست خواهد شد وروشنفکرانمان به جای اینکه در این وضعیت به کار اصلی خود بپردازن تولید فکر کنن با هم متحد شوند و با قدرتهای بزرگ دست همکاری بدهند، همه کاری میکنند به جز کار اصلی خودشان و اینرا بدانیم به جز اینکه به درستی ایرانی قدرتمند بخواهیم هر کشته ای که بدهیم، قربانیست نه شهید!

(البته اینجا خاصیت جنگ هشت ساله انکار میشود چون هیچ قدرتی به صدام حسین اجازه نمیداد که تهران را فتح کند و در دوران جدید بزرگ کردن کشورها دیگر معنایی ندارد آنها که در جبهه های جنگ بوده ن اگر درست دیده و راست بگوین اینرا خواهن گفت که چگونه توسط قدرتهای بزرگ نه قربانیان، تعادل بین دو طرف برای جنگی بلند مدت برقرار شد...... (از روسیه در منطقه، قوی تر نداشتیم و از افغانستان هم ضعیف ترجنگ طولانی آنها چه شد؟) واینجا تمام دعوا سر لحاف ملا بود ولی در عوض، کوچکتر شدن کشورها خیلی معنا خواهد داشت و ایران با این روشنفکرانش و مردمانی که به طور طبیعی به آنها گوش میدهند، مطمئناٌ بعد از کلی هزینه به این سمت حرکت خواهد کرد)